به ياد همكلاسي ها
بيا تا قدر يكديگر بدانيم
متأسفانه بسياري از انسان ها آن چنان به مسايل و مشكلات روزمره خود مشغول هستند كه گذشته و خاطرات و دوستان قديم خود را كلاً فراموش كرده اند، در حالي كه مي توان با كسب خبر و حال و احوالي هرچند كوتاه، شيريني بعضي از خاطرات را بازگو كرد، ضمن اينكه از احوال يكديگر هم جويا شد.اين نوشتار در پي آن است تا به شما يادآوري كند كه مي توانيدبا مرور خاطرات دور ونزديك خودلحظاتي قشنگ را براي خود خلق كنيد و اينكه بايد كمي هم به فكر دوستان قديم و خاطرات خوش گذشته بود، شايد بتوانيم از اين طريق سنگيني بار و فشارهاي امروز را سبك تر نماييم.
|
|
اگر اشتباه نكنم سال گذشته همين روزها بود كه بي خيال در اداره روزنامه هاي يوميه را ورق مي زدم، ناگهان چشمم به چند سطر آگهي مجلس ترحيم افتاد و بعد هم نام همكلاسي قديمي ام را ديدم كه به رحمت خدا پيوسته بود. چند بار متن اطلاعيه را با دقت مرور كردم، خودش بود نشاني ها و نام فرزندانش را كه دورادور شنيده و در حافظه داشتم كاملاً تطبيق مي كرد، به نظرم رسيد آن چند خط به تدريج كج و معوج شدند و جان گرفتند و تبديل به حياط مدرسه با قيل و قال بچه ها گشتند. سال آخر دبستان بودم كه به مدرسه ما آمد، ساكت و كم حرف و خيلي هم درسخوان و مرتب. درست نقطه عكس من، گاهي اوقات چقدر از بي مبالاتي ها و شيطنت هاي من عذاب مي كشيد و قرمز مي شد. هميشه دفترهاي مشق اش مرتب بود و خط كشي شده، قبل از اينكه معلم به ميز ما برسد آنها را باز كرده و مقابل چشم وي قرار مي داد. در حالي كه من به دنبال ورق هاي پراكنده دفترم با سر به داخل كيف مدرسه فرو رفته بودم و دنبال مشق هاي نانوشته ام مي گشتم. از شما چه پنهان اغلب هم مورد شماتت و مؤاخذه آموزگاران قرار مي گرفتم و باز روز بعد و همان داستان هميشگي و بالاخره در پايان سال نمره هاي ناپلئوني من و نمره هاي بسيار عالي او و نصيحت هاي خواهرانه اش كه «اميدوارم سال آينده جبران كني» صد البته تا سال آخر دبيرستان اين نصيحت ها و موعظه ها ادامه يافتند و تأثير چنداني هم نداشت. سعي كردم آخرين كلاسي كه با هم داشتيم مد نظر آورم خيلي سخت نبود، وقتي انسان تصميم بگيرد از انبوه خاطرات تلنبارشده اش قسمتي را بيرون آورده و در ذهن مجسم نمايد موفق مي شود مهم اين است كه براي اين يادآوري وقت بگذارد و خود را فارغ از مسايل و درگيري هاي روزمره به دست گذشته بسپارد، مي توان به راحتي چشم ها را بست و با نسيم ملايم خاطرات به كوچه هاي قديمي رفت. بوي نم خاك را در سينه حبس نمود و از پيچ هاي تنگ معابر گذر كرد در اينجاست كه حتي رنگ لباس ها را هم به وضوح مي توان تشخيص داد همين طور صدا و زمزمه هاي آشنا را، تلاش كردم براي چند دقيقه هم كه شده تمركز نمايم و پس از سالها به بازپسين كلاس هاي مدرسه سري بزنم، تا رديف دوم اسامي را به خاطر داشتم و بعد هر چه كردم نتوانستم نام همه آنهايي را كه روزي با آنها دمخور بودم به ياد آورم بخصوص همكلاسي هايي كه يكي دو سالي بود وارد مدرسه ما شده بودند. از خودم نااميد شدم و حدودي هم دلخور. كه چرا تا اين حد بي تفاوت و بي وفا شده ام. به دنياي واقعي بازگشتم و بالاخره با زحمت زياد توانستم يكي دو نفر از ياران قديمي را پيدا نمايم و آن هم از طريق تماس تلفني و نه حضوري، حال و احوالي بپرسم اتفاقاً اين يكي دو نفر هم از بقيه همكلاسي ها خبر زيادي نداشتند. به هر حال خيلي متأسف شدم كه چرا زودتر، يعني قبل از مشاهده مجلس ترحيم در روزنامه، به اين فكر نيفتادم. كاش مي توانستم او را در واپسين روزهاي زندگي اش حتي روي تخت بيمارستان ملاقات مي كردم ولي بنا به فرمايش امير مؤمنان(ع) «فرصت ها مانند ابرها در گذرند» و پس از پرس و جو دريافتم كه همكلاسي و يار ديرينه ام را به دليل ابتلا به بيماري صعب العلاج براي هميشه از دست داده ام.
نمي دانم آيا تا به حال دقت كرده ايد زماني كه در بطن حوادث و اتفاقات به سر مي بريم همه چيز بزرگ و مهمند و قابل تفسير و تأويل و هر اندازه از طريق زمان از رويدادها فاصله مي گيريم به عكس العمل هاي آني خود در قبال آنها با ديده متفاوتي مي انديشيم و گاه به خودمان هم مي خنديم كه عجب حال و حوصله اي در گذشته داشتم اينكه مسأله مهمي نبود! روزهاي زندگي ما به سرعت طي مي شوند و اراده اي از اين نظر نداريم اتفاقات بزرگ زندگي ما با گذشت زمان كوچك و كوچكتر مي شوند و گاه به صورت يك نقطه در ذهن باقي مي مانند. به عنوان مثال اولين روزي كه به مدرسه رفتيد چه دلهره و اضطرابي داشتيد، ذوق زده بوديد و يا هراسان كه سريعاً به خانه برگرديد؟ و يا به قدري از خانه تان گريزان بوديد كه دوست داشتيد شب هم در مدرسه بمانيد و به خانه برنگرديد! و بعد آموزگاران كه خيلي از اوقات حق داشتند شما را سرزنش نمايند و يا تنبيه كنند، گاهي هم از خانه و مسايل شخصي خود ناراحت بودند و صبحت اول وقت نافرماني هرقدر كوچك شما تلنگري براي آنها به شمار مي رفت و براي يك تقصير و كوتاهي جزئي مورد غضب قرار مي گرفتيد و هنوز هم خود را بي گناه مي دانيد و معتقديد در آن روز بخصوص آموزگارتان پيشداوري كرده و يا عجله به خرج داده بعد هم همكلاسي هاي مهربان و گهگاه نامهربانتان را مجسم مي نمائيد، شايد معتقديد اگر حتي پس از سي سال يك روز فلان همكلاسي را در خيابان ببينيد يقه اش را مي چسبيد و يك سيلي جانانه در جواب حركت نامطلوب آن روز نثارش خواهيد نمود و دلتان را خنك مي كنيد و يا اينكه چشم هايتان را به آرامي مي بنديد و ضمن مرور خاطرات قديمي، لبخند مي زنيد و به تلخي ها هم كه مي رسيد لبخند خود را قطع نمي كنيد و به صورت خوش آن توجه مي نمائيد و با حسرت از اينكه سالهاست دوستان و ياران كودكي و نوجواني خود را به دست فراموشي سپرده ايد غمگين و ملول مي شويد؟ آرزو مي كنيد يك بار ديگر به سالهاي گذشته قدم بگذاريد و اين بار قدر دوستي ها را بيشتر بدانيد و احياناً دشمني ها و كينه ها را خيلي كوچكتر از آن ببينيد كه واقعاً وجود داشته اند. در اين صورت است كه روحيه خود را شاداب حس مي كنيد و ياد خاطرات قديم به شما انرژي مثبت مي بخشد، شايد هم مثل من تلاش نموده و بالاخره يك سر نخ جزيي از يارانتان را كه سالهاست از آنها دور و غافل مانده ايد به دست مي آوريد و ضمن احوالپرسي و يادي از گذشته روحتان را طراوت و جلا مي بخشيد؟ شما واقعاً كداميك از اين آدمها هستيد؟ آيا با يادآوري خاطرات گذشته خود غمگين و عصبي مي شويد و به فكر انتقام مي افتيد؟ و يا ترجيح مي دهيد اصولاً به خاطراتتان و افرادي كه در اين خاطره ها حضور دارند همچنان بي اعتنا بمانيد؟ و يا تا امروز فرصت كافي نداشتيد كه مروري نموده و نام آنهايي را كه با شما روزي بسيار مأنوس بوده اند در ذهن تكرار و به خاطراتي كه از آنها داريد رجوع مختصري نمائيد؟ آنچه مسلم است زندگي همه ما انسانها سرشار از رويدادهاي تلخ و شيرين بسياري است. افراد زيادي آمده اند و پس از مدتي كم يا زياد از صفحه زندگي ما دور شده اند نمي توان به صورت قطعي و كامل ادعا نمود كه بسيار خوش بوده ايم و يا بالعكس كاملاً با سختي و حداكثر مرارت ها خود را تا امروز رسانده ايم. آنچه مهم است خاطراتي است كه از انسانها و رفتارشان از بدو كودكي تا سنين بالاتر و نوجواني و حتي جواني در ذهن خود انباشته ايم. در مرحله و وضعيتي هم نيستيم كه بتوانيم كمترين تغييري در حوادث گذشته خود بدهيم. بد و خوب، تلخ و شيرين، زشت و زيبا و... همه را پشت سر گذاشته ايم .پس تكليف امروز ما چيست؟ چگونه بايد از انبوه خاطراتمان خوشي ها و زيبايي ها و خوبي ها را جدا كنيم و لختي با يادآوري آنها روحيه خود را تلطيف بخشيم؟ نمي توان به اين دليل كه احياناً در كنار اين خاطرات مطلوب، وقايع نامطلوبي وجود داشته نسبت به كل آنها بي تفاوت بود بنابراين بهتر است از همين امروز قدر انسان هايي كه اطرافمان هستند را بيشتر بدانيم و با خوبي هاي هم زندگي كنيم، هر آنچه را هم كه در گذشته از سر گذرانده ايم به ديده خوش نگاه كنيم حتي موارد ناخوش را هم از نگاه تجربه مد نظر آوريم و سعي كنيم بدي ها و كوتاهي هاي ديگران را ببخشيم و مورد اغماض قرار دهيم، در اين صورت است كه هر آنچه از خاطرات باقي مي ماند مملو از لحظات زيبا و فرح بخش است كه مي توان با يادآوري آنها مسرور شده و در صورت تمايل به سراغ ياران قديمي رفت و با تكرار خاطرات خوش مشكلات و سختي هاي امروز را كاهش داد و در اين وانفساي فشارهاي روحي حداقل براي مدت زماني از معضلات روزمره خود را جدا نمود و به درياي خوش خاطرات افكند. دوستان و ياراني كه احتمالاً به وجود ما به هر دليل بخصوص به دليل مسايل روحي و عاطفي نيازمندند شايد تا امروز مترصد يك راه ارتباط و وصل بوده اند، پس سعي نمائيم از همه اتفاقات جاري زندگي خود كه هر روز به خاطراتمان مي پيوندند تابلويي طراحي نمائيم كه در آن خوشي ها و شادماني ها و كاميابي ها بسيار پررنگ و واضح، رنج و ملامت ها و سختي ها كه لاجرم وجود دارند، كمرنگ و غيرآشكار و گذرا تصوير شده باشند. در اين صورت است كه احساس مي نمائيم از همه انسان هايي كه روزي اطرافمان بوده اند خاطراتي خوش در ذهن داريم و به افرادي كه امروز در كنارمان هستند با ديده متفاوتي نسبت به گذشته مي نگريم. واقعاً هيچ انساني در نهايت نامطلوبي نيست همان گونه كه تمامي شرايط مطلوبيت را هم يك فرد نمي تواند داشته باشد و آميزه اي از خوبي ها و بدي هاست. مهم اين مطلب است كه شما كدام وجه انسانها را پررنگتر مشاهده نمائيد چنانچه خوبي ها و حسنات ديگران را كشف و نسبت به موارد نامطلوب و احياناً نادرست ديگران حساسيت نشان ندهيد ،پس از مدتي متوجه مي شويد كه زندگي بسيار زيباتر از آن است كه قبلاً فكر مي كرده ايد و اعتراف خواهيد كرد كه خودتان هم مجموعه اي از رفتارهاي متفاوت هستيد كه از جانب ديگران تحمل مي شويد لكن تا امروز به آن توجه نداشتيد.
معصومه طاهري
|