شنبه ۲ مهر ۱۳۸۴
سياست
Front Page

تحليل مناسبات ايران و آمريكا در گفت وگو با دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني
مرزهاي مقابله
فريبا مسعود پورشيرازي
001536.jpg
001533.jpg
اشاره: بدون ترديد تنظيم روابط و برقراري مناسبات ميان كشورها در درجه نخست مبتني  بر شناخت عميق و علمي واحدهاي سياسي مستقل از يكديگر و درك صحيح از تحولات و شرايط بين المللي و منافع ملي و اتخاذ استراتژي متناسب با آن است. همچنانكه تسلط بر مؤلفه هاي فوق كشور را در كسب منافع ملي و افزايش اعتبار جهاني در عرصه بين المللي كمك مي كند، عدم شناخت دقيق و درك ناقص از آن سبب اتخاذ سياست هاي منفعلانه و به دنبال آن كاهش اعتبار جهاني و آسيب پذيري جامعه در مناسبات بين المللي مي گردد. «بنياد فرهنگي پژوهشي غرب شناسي» در سال ۱۳۸۱ تأسيس شد. دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني مدير مؤسسه غرب شناسي مهمترين اولويت را در اين مركز، مطالعه غرب و به ويژه آمريكا مي داند. اين استاد دانشگاه كه تأليفات بسياري درخصوص غرب شناسي و روابط بين الملل دارد بر اين باور است كه تقابل جمهوري اسلامي ايران با آمريكا ايدئولوژيك است هر چند كه در طول ساليان گذشته ايران مرزهاي تقابل را به حوزه ديپلماسي تقليل داد كه اين امر نقطه منفي در كارنامه ديپلماسي ما است.نقطه نظرات وي را در خصوص اهداف اين بنياد،  مناسبات ايران و آمريكا و پرونده هسته اي كشورمان جويا شديم كه بخش اول آن در صفحه ۸ از نظرتان مي گذرد.
نبرد ما با آمريكا يك رويارويي ايدئولوژيك است، حضرت امام(ره) از ابتدا اين مساله را مطرح كرد اما ما اين تقابل را از عرصه ايدئولوژيك به عرصه ديپلماسي آورديم و آمريكا پس از حوادث ۱۱ سپتامبر آن را مجدداً ايدئولوژيك كرد
سياست درازمدت و بلندمدت و مستمر جمهوري اسلامي در ارتباط با آمريكا و غرب بايستي به درستي تبيين شود. وظايف نخبگان بايستي مشخص شود و در اين خصوص بايد كارهاي ريشه اي صورت گيرد

* به عنوان اولين سئوال بفرماييد بنياد فرهنگي، پژوهشي غرب شناسي با چه اهدافي تأسيس شد؟
- انقلاب اسلامي بر مبناي اسلام و ارزش هاي اسلامي پا گرفت. طبيعي است برخورد يا موضع گيري كشورهاي جهان نسبت به انقلاب اسلامي بايد مبنايي و ايدئولوژيك باشد. بر اين اساس كشورهاي غربي و خصوصاً آمريكا از ابتدا انقلاب اسلامي را بر مبناي همين ارزش هاي الهي به چالش كشيدند. در واقع اسلام را به نقد كشيدند و اين گونه مطرح كردند كه اسلام ناكارآمد است و دوران حاكميت مذاهب در عصر مدرنيته به پايان رسيده است و طبيعي بود كه واكنش ما هم نسبت به اين تفكر، ريشه اي و مبنايي باشد. اما آن گونه كه آنها ما را به نقد كشيدند و ارزش هاي مذهب ما را تحليل كردند و كتاب ها و فيلم هاي بسياري ساختند ما نتوانستيم در رابطه با نقد غرب ، سرمايه گذاري كنيم. يعني شناخت ما نسبت به غرب و آمريكا يك شناخت كاملاً علمي و فلسفي نيست. از اين جهت پس از گذشت ۲۵ سال از انقلاب اين خلأ احساس شد و تصميم گرفته شد كه اين خلأ پر شود. اگر چه انديشمنداني در كشور داريم كه در زمينه غرب كار كرده و تخصص دارند و غرب شناس محسوب مي شوند، اما فعاليت آنها بايد راهبردي شود. يعني در عرصه سياست و در مواجهه با آمريكا بايستي اثر محسوس داشته باشد. از اين جهت، تصميم گرفته شد تشكلي تحت عنوان بنياد غرب شناسي تأسيس شود.
اساس اين بنياد بر دو محور استوار است: اول شناخت غرب به ويژه آمريكا. يعني شناخت علمي آمريكا. طبيعي است كه در اين حوزه تاريخ آمريكا، احزاب سياسي، دولتمردان و سابقه انديشه سياسي آنان، مكاتب سياسي و همچنين رويكردهاي بين المللي آمريكا در حوزه هاي مختلف سياسي جهان بايستي مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد. اين پايه اصلي مطالعات در بنياد غرب شناسي است. گام دوم در اين رابطه تبيين علمي، عيني و واقعي غرب و بويژه آمريكا براي افكار عمومي جهان، انديشمندان و تصميم گيرندگان سياست خارجي ما مي باشد و در هر دو مرحله نيز بايد بحث هاي عميقي صورت بگيرد. چرا كه آمريكا داراي يك سلطه خبري است و با نرم افزارهاي فرهنگي كه در اختيار دارد، مجال چنين تفكري را از دانشمندان بزرگ جهان سلب مي كند و اين خطر بزرگي است كه دنيا را تهديد مي كند.
در واقع تهي سازي علمي و فلسفي جهان يكي از اهداف استراتژيك آمريكاست. شما وقتي رويكردهاي مكاتب سياسي را ملاحظه مي كنيد، مي بينيد كه علمي و فلسفي نيستند و از عمق و غناي فلاسفه بزرگ يونان و غرب تهي مي باشند. در واقع همه چيز را به يك جريان شتابان رودخانه تبديل كردند تا در گذر تاريخ و دربستر زمان همه چيز را آب ببرد.
بنابر اين كارهاي ريشه اي مي توانند نه تنها براي ما بلكه براي همه انديشمندان جهان مفيد باشد. در حال حاضر انديشمنداني داريم كه بر خلاف شعار آزادي و دموكراسي كه آمريكايي ها سر مي دهند، فريادشان در گلو خفه مي شود. شناسايي و حمايت از اين انديشمندان در اقصي نقاط جهان و دفاع از انديشه آزاديخواهانه آنها يكي از رسالت هاي مهم بنياد غرب شناسي است.
* اين حمايت چگونه انجام مي شود؟
- به دليل آنكه شرايط براي انديشمندان منتقد در غرب فراهم نيست تا نظرات خود را نسبت به ساختارهاي حكومتي غرب ابراز كنند، ما نه تنها به لحاظ علمي و نظري با آنها تبادل مي كنيم، بلكه  سعي مي كنيم انديشه هاي آنها را نيز به نحوي منعكس كنيم. امروز بهترين خدمت به يك انديشمند اين است كه نظريات او را خوب به دنيا معرفي كنيم و اگر اين كار را انجام دهيم بزرگترين خدمت را نسبت به اوانجام داده ايم.
* مطالعات راهبردي اين مركز چگونه صورت عيني و عملي به خود مي گيرد؟
- فعاليت هاي بنياد غرب شناسي از سال ۱۳۸۱ تاكنون با برگزاري كنفرانس، انتشار ۱۴ جلد كتاب، انتشار نشريات متعدد دائمي و موردي همراه بوده و اخيراً نيز در حال انتشار فصلنامه غرب شناسي جهت انتشار محصولات پژوهشي و علمي خود براي عموم مردم مي باشد و در كنار آن نيز سايت اينترنتي بنياد كه اطلاع رساني خود را دنبال مي نمايد در آينده ضمن تكميل ، به زبان هاي رايج از جمله انگليسي نيز مجهز خواهد شد. ما بناداريم كه محصولات بنياد را راهبردي كنيم. يعني كارها فقط محدود در حوزه پژوهش نباشد. سعي مي كنيم دستاورد ما براي مسئولين كشور و دست اندركاران سياسي كشور، به خصوص عزيزاني كه در زمينه هاي سياسي بين المللي فعاليت دارند، راهبردي باشد.
* آيا اين بنياد به دستگاه هاي دخيل در امر سياست خارجي مشاوره ارايه مي دهد؟
- ما قصد داريم محصولات اين بنياد را در اختيار تصميم گيرندگان، كارشناسان سياست خارجي و همچنين رسانه ها قرار دهيم و سعي ما بر اين است كه از انجام كارهاي موازي و تكراري اجتناب كنيم.
* با توجه به مجموعه مطالعاتي كه تاكنون در خصوص غرب و به ويژه آمريكا در اين مجموعه صورت گرفته است بفرماييد تحليل شما از رابطه ما با غرب چيست؟
- بنده با صراحت مي گويم كه ما تاكنون اهداف پنهان اروپا و آمريكا را نشناخته ايم.
* چرا با گذشت بيست و هفت سال از انقلاب اسلامي اين شناخت حاصل نشده است، در صورتي كه مواضع دو كشور همواره طي اين سالها نسبت به يكديگر منفي بوده است؟
- بايد بين اين دو مسئله تفكيك قائل شد كه شناخت با دشمني متفاوت است. ما هنوز نمي دانيم اهداف پنهان غرب و به خصوص آمريكا چيست؛ اگرچه با سياست هاي آمريكا مقابله مي كنيم. سياست هاي انفعالي ما تاكنون در مقابل غرب و آمريكا نيز از همين عدم شناخت كامل ناشي مي شود. اگر ما به انديشه هاي حضرت امام(ره) توجه كنيم، همه اين قدرت ها را از يك جنس مي دانستند. اروپا با آمريكا در صحنه بين المللي يك رويكرد دارند. هر دو در جهت كسب منافع بيشتر تلاش مي كنند. در واقع دولبه يك قيچي هستند. اما مابين آنها تفكيك قائل مي شويم و اروپا را غير از آمريكايي ها مي دانيم. اگر مي خواهيم مقابله با آمريكا و زياده خواهي هاي قدرت هاي بزرگ دوام پيدا كند، بايد اين احساسات تبديل به خود آگاهي و شعور سياسي و جرياني علمي شود و در كل نظام تعميم پيدا كند.
ملاحظه مي كنيد كه نوع نگاه ما در سطح انديشمندان و نخبگان با ديدگاه مردم عادي تفاوت دارد. نوع مقابله علمي با آمريكا با نوع مقابله اجتماعي با آمريكا بسيار متفاوت است. در اين زمينه كارهاي اساسي صورت نگرفته است.
منظورم اين نيست كه كتاب ننوشتيم. بلكه بيشتر كتابهايي كه در اين زمينه نوشتيم آثار ترجمه اي و مونتاژ آثار خود نخبگان آمريكا و اروپاست.امروز سلطه  انديشه هاي كانت،هايدگر و امثالهم بر دانشگاه هاي ما هنوز هم، بعد از گذشت بيست و هفت سال از انقلاب احساس مي شود و حرف هاي مسئولين ما بعضا ترجمه افكار آنهاست. بنابراين رهايي از اين سلطه جز با كار علمي و شناخت دقيق از غرب و نقد صحيح آن حاصل نمي شود.
* شما براي تغيير سلطه تفكر غرب بر نخبگان و دانشگاهيان چه اقدامي انجام داديد و آيا اساساً برنامه اي در اين زمينه داريد؟
- بايد به نخبگان برنامه داد. سياست درازمدت و بلندمدت و مستمر جمهوري اسلامي در ارتباط با آمريكا و غرب بايستي به درستي تبيين شود. وظايف نخبگان بايستي در اين فرايند مشخص شود.
وظايف نخبگان ومتقابلا انتظاراتي كه ما از نخبگان داريم بايستي مشخص شود. در اين جهت است كه ما مي توانيم ميزان علاقه مندي آنها را ارزيابي كنيم. ما تاكنون چنين درخواستي را از نخبگان نكرديم. كاري كه اخيراً شروع شد دعوت از حدود دويست نفر از نخبگان بود كه برنامه خود را ارائه داده اند. سئوالي كه مطرح مي شود اين است كه چه كسي بايد از برنامه هاي راهگشا و علمي آنان حمايت كند؟
ملاحظه مي كنيد كه متأسفانه تا كنون برخورد با اساتيد كليشه اي و ابزاري بوده است يعني اين فرصت و امكان وجود نداشته، كه استاد هر چه كه در انديشه دارد بيرون بريزد. بايد اين مجال به اساتيد داده شود و آنها اثر انديشه خود را در رفتار مسئولين ببينند.به عنوان نمونه اگر بخواهيم معدل گيري كنيم اغلب نخبگان ما خطر انگليس را بيشتر از آمريكا مي دانند اما شما مي بينيد كه ما با انگليس رابطه برقرار مي كنيم، سفير داريم و اين در حالي است كه بيشترين ضربه را در مسأله انرژي هسته اي، انگليس به ما زده است. در حال حاضر در كجا خطر انگليس گوشزد مي شود؟در حالي كه نگاهي به سابقه تاريخي انگليس دشمني اين كشور با ما را نشان مي دهد.
بنابر اين در درجه نخست بايد انتظاراتمان را از نخبگان مشخص كنيم، امكانات لازم را در اختيار آنها بگذاريم. قطعاً رويكردها تغيير خواهد كرد. در حال حاضر ريشه هاي اصلي مبارزه با آمريكا در دانشگاه ها و مراكز علمي ما وجود دارد. اما نتوانسته ايم آنها را روزآمد كنيم و اين يك نقطه ضعف است كه بايستي آن را برطرف كرد. بنياد غرب شناسي در همين راستا پذيراي همكاري علمي همه نخبگان و انديشمندان داخلي و خارجي خواهد بود.
* موضع حضرت امام(ره) نسبت به برقراري رابطه با آمريكا از ابتداي شكل گيري نظام جمهوري اسلامي مشخص بود. ايشان برقراري رابطه با آمريكا را رابطه گرگ و ميش توصيف مي كردند اما در حال حاضر تفكر غالب در دولتمردان ما برقراري اعتماد ميان طرفين است. تا آنجا كه تعبير «ديوار بلند بي اعتمادي ميان ايران و آمريكا» به صورت ادبيات ديپلماسي رايج درآمد. ريشه هاي بي اعتمادي ميان جمهوري اسلامي ايران و آمريكا به اعتقاد شما چيست؟
- آمريكا پديده بسيار پيچيده اي در جهان است. يعني در همه جاي دنيا آمريكا به نحوي حضور دارد درست مثل شيطان كه همه جا حضور دارد و حضرت امام رحمت الله هم مي فرمودند: آمريكا شيطان بزرگ است.
حضرت امام(ره) از چشم ملكوتي و منظر روحاني شان آمريكا را خوب شناختند واهداف او را بسيار خوب تبيين كردند. اما متأسفانه ما شناخت امام را پي نگرفتيم. يعني خط مشي اي كه حضرت امام(ره) براي ما ترسيم كردند را به تغيير رفتار و انتظار صداقت از آمريكا تعبير كرديم. به عبارت ديگر اختلافات اساسي و ريشه اي با آمريكا را به يك سري مسائل روزمره تبديل كرديم. تقليل اين خصومت از عرصه ايدئولوژيك به عرصه ديپلماسي بود كه نگاه ها را تغيير داد. اينكه چه كسي اين كار را كرد و با چه هدفي اين كار صورت گرفت، مباحث مهمي است كه بايستي به خوبي تحليل شوند. اما همان افرادي كه اختلاف ريشه اي و عميق ايران و آمريكا را از عرصه ايدئولوژيك به عرصه ديپلماسي آوردند، اكنون پشيمان هستند.
در حال حاضر مردم و به ويژه نخبگان در اين خصوص پارادوكسي را مشاهده مي كنند. وقتي به انديشه هاي حضرت امام(ره) مراجعه مي كنند مي بينند تضاد ما با آمريكا ريشه اي است. به انديشه هاي مقام معظم رهبري نيز كه توجه مي كنند همين نتيجه  را مي گيرند اما وقتي به عرصه ديپلماسي نگاه مي كنند، مشاهده مي كنند تفكر ديگري نمود دارد. بنابراين نتيجه برخورد دوگانه با آمريكا يك ديپلماسي منفعلانه در سطح جهان خواهد بود به گونه اي كه كشورهاي جهان مي گويند آيا شما مي خواهيد با آمريكا كنار بياييد يا اينكه واقعاً قصد مقابله داريد؟
* شايد هدف طراحان اين نظريه كه اختلاف ريشه اي و مبنايي با آمريكا را به  سطح اختلاف ديپلماسي تقليل دادند اين بود كه ارتباط با آمريكا با توجه به شرايط و موقعيت كنوني ايران خصوصاً طرح مسأله پرونده هسته اي در مجامع، مي تواند بخشي از مشكلات كشور را  برطرف كند. تحليل شما در اين  زمينه چيست؟
- پس از پايان دوران جنگ سرد آمريكا براي توجيه حضور خود در همه جاي دنيا نياز به يك «دشمن فرضي» داشت؛ حتي در مواردي بايد اين دشمن فرضي را مي ساخت. پس از يازدهم سپتامبر اين دشمن فرضي تبديل به خطر تروريسم شد؛ يعني تروريسم را به عنوان تهديد اصلي جهان مطرح كردند. در ادامه بحث جنگ هاي صليبي طرح شد. به گونه اي كه منشأ تروريسم را اسلام دانستند و دشمني با اسلام و مسلمانان به صورت ديگري بروز و ظهور پيدا كرد.
طرحي كه آمريكا پس از ۱۱ سپتامبر براي منطقه و جهان دارد، بسيار مهم است و بايد ابعاد دقيق  آن مشخص شود. رويكرد اصلي آمريكا در اين زمينه راهبردي و فرهنگي است. يعني به جاي اين كه از تجربه نظامي استفاده كند، خود را با فرهنگ ملت ها نزديك مي كند و محتويات فرهنگي خود را آرام آرام در يك پروسه تعريف شده به كشور مورد نظر تزريق مي كند و فرهنگ آن كشور را دچار استحاله مي كند. شما مي بينيد كه عرصه اقتصاد ما كه اين گونه پريشان و به هم ريخته است به اين دليل است كه بي عدالتي ها و لجام گسيختگي هاي اقتصاد آمريكايي به آن تزريق شده است. در ه هاي عميق فقر، قله هاي بلند ثروت و خصوصي سازي هاي بي  ضابطه نشان مي دهد كه نرم افزارهاي فرهنگي آمريكا تاثيرگذار است.
در زمينه هاي فرهنگي تأثير ماهواره ها بر خانواده ها را ناديده مي گيريم و اين در حالي است كه آمريكا كاملاً جهت دار در فرهنگ و جامعه ما نفوذ مي كند و هر روز به نحوي كشور و ملت ما را تهديد مي كند. در اين شرايط صحبت از برقراري رابطه با چنين كشوري به هيچ وجه منطقي نيست.
* استنباط من از صحبت هاي شما اين است كه تقابل ما با آمريكا ايدئولوژيك است؟
- بله همين طور است. اين تقابل ايدئولوژيك از ابتداي انقلاب وجود داشته است. حضرت امام(ره) از ابتدا اين تقابل را ايدئولوژيك مي دانستند و ما اين تقابل را از عرصه ايدئولوژيك به عرصه ديپلماسي آورديم و خود آمريكا پس از حوادث ۱۱ سپتامبر مجدداً آن را ايدئولوژيك كرد. نبرد ما با آمريكا يك رويارويي ايدئولوژيك است و در اين تقابل هر چه از مباني اعتقادي و ديني خود فاصله بگيريم به جبهه مقابل كمك كرده ايم.
ادامه دارد

نگاه امروز
چالش ايدئولوژيك

بي ترديد ايالات متحده آمريكا را بايد اصلي ترين دشمن و بزرگترين مانع بر سر راه پيشرفت جمهوري اسلامي ايران دانست و مقصود از جمهوري اسلامي نه فقط حاكميت و نظام سياسي است بلكه فرد فرد شهروندان ايراني در گستره  اين مفهوم قرار مي گيرند.رجوعي گذرا به حافظه  تاريخي اين دولت و ملت فهرستي طولاني از دشمني هاي صورت گرفته از جانب آمريكا را فراروي ما قرار مي دهد. اقداماتي كه هيچگاه از اذهان ملت ايران محو نخواهد شد. كودتاي ۲۸ مرداد و سرنگوني دولت قانوني دكتر مصدق، راه اندازي جنگ تحميلي، ساقط كردن هواپيماي مسافربري، هدف قرار دادن نفتكش ها، تحريم هاي همه جانبه و... همه و همه نمرات منفي كارنامه آمريكا در نزد ملت و دولت ايران هستند و اينك تلاش آمريكا براي ارجاع پرونده هسته اي ايران به شوراي امنيت را مي توان جديدترين حركت كينه جويانه او تلقي كرد كه اين سناريو تاكنون نافرجام مانده است. اما به راستي علل اين كينه ورزي ها را در كجا بايد جست وجو كرد؟
وقوع انقلاب اسلامي سرفصلي نو در زندگي بشر در تاريخ معاصر گشود.درحقيقت پيدايش انقلاب اسلامي موجب گرديد تا مرزهاي مقابله با مستكبرين عالم و خاصه آمريكا با اراده ملت ها گره خورده و از اين پس ملت ها به جاي دولت ها در خط مقدم مبارزه براي آزادي قرار گيرند. امروز آمريكا شيوه اي نوين را براي مقابله با امواج بيداري انقلاب برگزيده است. چالش ايدئولوژيك حربه  جديد آمريكا براي بي اثرسازي سيگنال هاي آگاهي بخش انقلاب اسلامي است. تخريب و تهي سازي پايه هاي تئوريك و نظري انقلاب اسلامي و حركت هاي مشابه و پيرو آن در سراسر جهان از اهداف اصلي و پنهان آمريكا در شرايط كنوني است. در همين رابطه چندي قبل مايكل برانت (Michael Brant) از مديران ارشد و مستعفي سازمان CIA در اعترافي تكان دهنده به صرف هزينه ۹۰۰ ميليون دلاري اين سازمان به منظور ايجاد انحراف در مباني و ريشه هاي نظري اسلام و خاصه تشيع از طريق تحريف كتب آموزشي و همچنين تلاش در جهت تخريب پايگاه مردمي مرجعيت ديني به عنوان محورهاي شكل گيري و حركت انقلاب اسلامي اشاره نمود.اين فرايند در سال هاي پس از جنگ سرد با طراحي تئوري برخورد تمدن ها و در ادامه اعلام رسمي جنگ صليبي پس از حادثه ۱۱ سپتامبر توسط رئيس جمهور ايالات متحده آمريكا و درنهايت با ارائه طرح آمريكايي خاورميانه بزرگ اسلامي تداوم يافته است. اكنون رسالت سنگين دفاع از اسلام، حفظ دستاوردهاي انقلاب اسلامي و در اهتزاز نگاه داشتن پرچم اسلام، آزاديخواهي و اميدبخشي آن بر دوش فردفرد مسلمانان به ويژه ملت غيور ايران و انديشمندان و نخبگان كشور سنگيني مي كند.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |