يكشنبه ۳ مهر ۱۳۸۴
نگاهي به زندگي و انديشه هاي پابلو نرودا
نرودا؛ هميشه آواز مي خواند
001575.jpg
عادل جهان آراي
اشاره: نرودا فقط شاعر نبود، سياستمداري بود كه براي بازي در اين ورطه قدم نگذاشته بود. وي شخصيتي نبود كه بخواهد فقط بر اساس لحظات سياسي و جريان هاي موج واره سياست پيش برود. نرودا سياست و ادبيات را براي مردم مي خواست. وي شاعر روزها و هفته ها و مناسبت ها نيست؛ شاعر همه فصل ها و وصل به همه عصرهاست. نرودا را نمي توان در يك روز و يك جا خلاصه كرد؛ بلكه مي توان او را در همه جا و همه حال ديد: «نرودا» را به راستي مي توان يكي از «جهاني ترين شاعران هميشه» و حتي يكي از «گرامي ترين شاعران زمان» دانست.بيست وسوم سپتامبر(اول مهر) مصادف است با سالروز درگذشت اين شاعر كه مطلب زير به همين مناسبت تقديم خوانندگان مي شود.
بي اغراق مي توان گفت كه ادبيات آمريكاي لاتين در مدت كمتر از يك قرن چنان شتابي در جهان پيدا كرد كه ادبيات كشورهاي مدعي را _ كه بعضا شايد بيش از سه هزار سال قدمت دارند- تحت تاثير قرار داد و نگاه هاي اكثر آنها را به سمت و سوي خود معطوف داشته است، به گونه اي كه حتي بسياري كم و بيش غبطه غناي آن را مي خورند، ادبياتي كه هر روز به سوي پويايي و بالندگي مي رود و استيلاي خود را بر ادبيات اروپا و حتي جهان تحميل مي كند.
اروپاييان كه بانيان جوايز متعدد ادبي اند،  نمي توانند از ادبا و شعراي آمريكاي لاتين چشم بپوشند و دسته هاي جوايز را به سوي آنان گسيل ندارند، در حالي كه بسياري از اروپاييان حسرت جايزه نوبل را مي خورند، اين شعرا و نويسندگان قاره آمريكا هستند كه گاهي نوبل ادبي را درو مي كنند و كماكان رقباي اروپايي را كنار مي زنند.
كساني چون آنخل آستورياس، پابلو نرودا ، اوكتاويو پاز، گابريل گارسيا ماركز و... امروز نه تنها بر قله رفيع ادبيات قاره خود تكيه زده اند، بلكه قله هاي رفيع ادبيات جهان را نيز فتح كرده اند. در اين ميان شاعري چون «پابلو نرودا» از ويژگي هاي منحصر به فردي برخوردار است و آن نوخواهي و عملگرايي اوست كه موجب برتري و تمايز او با ديگران شده است.
نرودا همزمان شاعر و سياستمدار است. سياست را در شعرش راه داده است و سالها به عنوان سياستمداري شاعر زندگي كرد. اما واقعيت اين است كه شعرش بر سر سياست او سايه اي پرگستره نهاده بود و اگر نرودا شاعر نمي شد شايد هيچكس اين سياستمدار را هم نمي شناخت و شايد او مانند برخي از دوستان سياسي خود امروز فراموش مي شد. شعر او اسب تيزتك و رونده اي بود كه سوار نيك بخت و خوش اقبالي را در سراسر گيتي به گردش مي برد. اما با اين همه شاعر سياسي، سعي كرد شعر و سياست را به نوعي با هم پيوند بزند كه نماد و چهره نيكويي داشته باشند. چه بسيار شاعراني كه وقتي سياسي مي شوند خميره شعري و رسالت ادبي شان را فراموش مي كنند و شعر را در خدمت سياست مي گذارند و نيز چه بسا سياستمداراني كه وقتي به شعر روي مي آورند آن را براي ارضاي سياست خود به خدمت مي گيرند، اما نرودا شعر را براي سياست و سياست را براي شعر و اين هر دو را براي خدمت به مردم مي خواست؛ اين رمز موفقيت اين شاعر سياسي بود.
زندگي نرودا
پابلو نرودا در ۱۲جولاي ۱۹۰۴ در پاررال شيلي به دنيا آمد. نام اصلي او «نفتالي ريكاردو ريس» بود كه بعدها به «پابلو نرودا» شهرت يافت؛ به گونه اي كه مي گويند «نفتالي» مربوط به پاررال شيلي است ولي نرودا مربوط به همه جهان است.
وي از اوان جواني استعداد خارق العاده اي در سرايش شعر داشت و سال ۱۹۲۱ يكي از شعرهايش را در مجله اي چاپ كرد و دو سال بعد(۱۹۲۳) نخستين كتاب شعرش را به نام «شفق» منتشر كرد. دومين مجموعه شعرش را يك سال بعد با عنوان «بيست شعر عاشقانه و يك غمنامه» انتشار داد كه شهرت بسياري براي او به بار آورد و تخيل پربار و خلاق او را آشكار ساخت. وي در دهه بيست در اوج ستايش و افتخار به عنوان كنسول شيلي به رانگون و بعد به كلمبو و جاوه اعزام شد. سالها وابسته سفارت شيلي در سنگاپور، بوئنس آيرس، بارسلونا، مادريد، پاريس، مكزيكو و... بود.
در سال ۱۹۳۳ به شيلي بازگشت و در انتخابات ۱۹۴۵ به نمايندگي مجلس سنا برگزيده شد. وي حتي نامزد رياست جمهوري شد كه بعد به نفع دوست صميمي اش سالوادور آلنده كناره گيري كرد و براي پيروزي آلنده به تبليغات گسترده اي دست زد و يكي از مبلغان اصلي او بود.
پس از به قدرت رسيدن آلنده وزير علوم و آنگاه سفير شيلي در پاريس شد. نرودا سال ۱۹۷۱ جايزه نوبل ادبيات را گرفت و پس از كودتاي ضدمردمي ديكتاتور پينوشه و سرنگوني دولت آلنده(۱۹۷۳) چند روز بعد از كودتا، روز ۲۳ سپتامبر درگذشت.
شاعر مردم
نرودا شعرهايش را براي مردم مي سرود و عاشقانه هاي او عاشقانه هاي مردم بود. ويژگي زندگي او موجب شد كه بتواند مردم را بهتر ببيند و براي آنها بهتر بسرايد. هيچ عاملي نتوانست پيوند او با مردم شيلي را قطع كند و آن چيزي كه بيش از همه مورد توجه ملت شيلي بالاخص و مردم آمريكاي لاتين به طور اعم بود، ارتباط صميمانه شعرهاي او با همه قشرها خصوصا قشرهاي كم سواد بود.
وي شاعر يك گروه و طبقه خاص نبود. خلاقيتش راه رسيدن به مردم را برايش هموار كرد. شاعر(نرودا) آن شعري را دوست دارد كه خطابش به خلق باشد. از ديدگاه او فقط نمي توان شعري سرود كه نگاه به «يك تن» دارد، چنين شعري شايد داراي قدرت ادبي و بلاغت خاصي باشد، اما قدرت ماندگاري و محبوبيت ندارد.
شعر در عين حال كه از قوانين خود پيروي مي كند و شاعر معمار به خوبي آن را مي سازد، ولي بايد مواد محبوبيت و عشق در آن از بار بيشتري برخوردار باشد تا به مانايي برسد. شاعر با شعرهايي كه براي توده مردم مي سرايد، در واقع بعد ديگري مي يابد و آن بعد موجب مي شود كه شاعر در ميان مردم جاري شود و نرودا از اين بعد و زاويه- بعد مردمي بودن- دفاع مي كند و در انتقاد به «رابرت گريوز» كه گفته بود: «شاعر رو به خلق ندارد، بلكه رو به يك تن دارد.» مي گويد: «اگر گريوز مي دانست كه ما با اشعاري كه براي توده ها سروده شده چه واكنش هايي از مردم ديده ايم در مي يافت كه شاعر مي تواند بعد ديگري نيز داشته باشد و من از اين بعد دفاع مي كنم.» وي همچنانكه جانب نظر «گريوز» را در باب رو به فرد داشتن شعر مي گيرد، ولي مي گويد: «شعر بايد اغلب رو به فرد داشته باشد، اما بايد غالباً با مردم نيز گفت وگو كند.»
براي نرودا مردم از همه مهمتر هستند و تنها ملت اوست كه بر او اثر مي گذارد: «تنها مردم براي من مهم اند/ تنها ملتم بر من اثر مي گذارد/مردم و ملت، انضباطم را تقرير مي كنند.»
شاعر به غير از مواهب طبيعي و واقعي و يا حتي فراواقع اگر نتواند از مردم كوچه و بازار اثر بگيرد؛ حرفش را براي چه كسي خواهد گفت؟ مگر نه آن است كه شاعر احساسات لطيف خود را با واقعيت هاي كوچه و بازار پيوند مي زند و دنياي جديد و يا حسي جديد را مي آفريند و اين حس نو را با ديگران بايد به تماشا بنشيند، اگر اين احساسات خام، ناپخته، غيرمأنوس و وراي زندگي و انديشه آدمي باشد مضاف بر آن در جان آدمي روان نشود، شاعر براي كه شعر مي گويد؟ و براي چه كسي شاعر است؟ شايد هر كس براي خود شاعر باشد ولي نه براي همه، همه براي همه شاعر نيستند، بلكه چند نفر براي همه شاعرند و شاعر همه شدن يعني براي همه شدن: «بايد از شاعر بخواهيم كه جاي خويش را در كوچه و بازار، در مبارزه و نيز در روشنايي و تاريكي نگه دارد.» وي همچنين مي گويد: «دل مردمان بسياري را از اميد آكندن، حتي براي يك دقيقه، چيزي است كه شاعر هرگز فراموش نمي كند و اثري جاوداني بر او دارد.»
«پابلو نرودا» اساسا شاعري شاد و با نشاط است؛ شعر براي او شادي را جريان مي دهد، با شعر است كه در خود فرو مي رود؛ مستحيل مي شود؛ مي جنگد و در اين رهگذر به مناظره بين واقعيت و ذهنيت درونش پايان مي بخشد.
چيزي كه توانسته است نرودا را خشنود سازد اين بود كه مي گويد: «توانستم به نحوي لااقل در كشور خودم، مردم را بر آن دارم كه به كار شاعر، به پيشه شاعر، احترام بگذارند و آن را قدر بدانند.» بي ترديد عشق نرودا به كارش-يعني شعر- او را وامي داشت تا با عزمي راسخ تماميت شعرش را حفظ كند، شعري كه از ديد او «ندايي از درون» است. وي نداي درون خود را خوب مي شنيد، شايد تنها شاعر آمريكاي لاتين يا خصوصا شيلي باشد كه با غرور و افتخار مي گويد: «سنگ هاي شيلي صداي شعر مرا مي شناسند.»
شعر براي او سلاحي كارا و قابل اعتماد است. او با شعرش به جنگ دشمنان مردم شيلي ، به جنگ دشمنان ملت هاي تحت ستم، به جنگ با نيكسون، كارتل هاي سرمايه داري و شركت هايي كه مردم را فقط به چشم كالا مي نگرند، مي رود.
نرودا شعرش را با درد، رنج و اندوه آواز داد، ولي ناگهان به سوي شادي آن را رهبري كرد. از ديد او شاعر بايد شاد باشد و شعر اميدوارانه بسرايد، چه «شعر شورش است» و پراكنده در هواي جهان. «هواي جهان ذرات شعر را با خود مي پراكند، ذراتي كه به سبكي گرده گياهان يا به سختي سرب، و اين بذرها در شيارها، در سر مردمان مي نشيند، به همه چيز فضايي بهاري يا مبارزه مي بخشد. گل و همچنين گلوله هاي آتشين توليد مي كند.»
از ديد نرودا شعر جريان آبي است كه اغلب مهارش از دست آفريننده اش به در مي رود: «ماده خام آن شامل چيزهايي است كه وجود دارد و وجود ندارد. به كار بردن شعر براي سود اكثريت مردم برپايه نيرومندي، مهرباني، شادي و بر طبيعت راستين انسان بنا شده است. بي  آن، شعر صدا بر مي آورد ولي آواز نمي خواند، شعر هميشه آواز مي خواند.»
در شعر و نوشته هاي نرودا شادي موج مي زند و كمتر خواننده اي است كه به دنياي تخيل نرودا وارد شود ولي مسرور برنگردد: «ما شاعران حق داريم كه شاد باشيم، به شرط اينكه نزديك به مردم كشورمان و در هنگامه مبارزه شان در راه خوشبختي باقي بمانيم.» اين ميل به شادي و خوشبختي چنان است كه حتي «ايليا ارنبورگ» نويسنده بزرگ روس مي گويد: «پابلو يكي از مردمان شاد و نادري است كه من در زندگي شناخته ام.» حتي بعضي از منتقدان مي گويند شادي وافر، شعر نرودا را تضعيف كرده است. ولي وي خود معتقد است كه: «من كارم را ادامه مي دهم. دلم مي خواهد تمام زمين را ببلعم. دلم مي خواهد تمام دريا را بياشامم.»
نرودا مي كوشد ثابت كند كه «شاعر مي تواند در باره هر موضوعي، در باره هر آنچه جامعه در كليت خود نياز دارد بنويسد و بسرايد.» و بدين صورت شاعر نبايد خود را محدود كند. همه چيز مي تواند دستمايه شعر باشد و نرودا با تبحر خاص، اردك، صدف، ماهي، سنگ و بلندي هاي ماچوپيچو، همه را در شعرش جريان مي دهد و براي همه شعر مي گويد و چون هنرمندي خلاق از چيزهايي شعر مي سازد كه بسياري آن را به باد انتقاد مي گيرند: «شاعر در آفتاب انزواي خدايي خود مي پزد و نيازي نيست با رشوه او را خاموش كرد يا زير پا لگد مال نمود.»
آثار نرودا
بيشتر اشعار نرودا از نوعي جستجو و كاوش دروني حكايت دارد. در عين فهمايي براي عموم داراي طرحي نو و شيوه اي جديد است. وي در آثارش صناعت نويي را در شعر بنيان نهاد كه قبل از وي كمتر شاعر آمريكاي لاتين دست به چنين تحولي زده بود.
برخي از آثار نرودا عبارتند از:۱- «اقامت در زمين» كه در سه جلد منتشر شده است كه اين مجموعه اشعار بيشتر از همه نشان دهنده جست وجوي شاعر است. ۲-شفق؛۳- بيست شعر عاشقانه و يك غمنامه؛ ۴ - مجموعه آثار كه بالغ بر ۱۸۰۰ صفحه است؛۵- «غزلهاي ابتدايي» (سه جلد)

نگاه
شاهرخي: دفاع مقدس مضموني رفيع دارد و بايد به آن پرداخته شود
فارس: محمود شاهرخي گفت: دفاع مقدس و حماسه  آفريني هاي موجود در آن، مضمون و معنايي بسيار رفيع دارد و بايد هر روز بيش از گذشته به آن پرداخت، كارهاي رزمندگان و شهدا در مقوله هاي مختلف براي ما راه كار است.
وي در گفتگو با فارس با اشاره به اين كه رزمندگان در جنگ تحميلي اعجاب و شگفتي آفريدند، افزود: اين عزيراني كه به جنگ رفتند و كاري كارستان كردند و مايه اعجاب و شگفتي همه جهانيان شدند، امروز در نزد خداوند ارج و قربي ويژه دارند، بنابراين بايد در جامعه و در ادبياتمان بيش از پيش به آن اهميت داده شود.
وي در ادامه به خطبه اي از اميرالمومنين اشاره كرده و جنگ تحميلي را با جنگ هاي صدر اسلام مقايسه كرد و گفت: درباره جهاد و جنگ با كفار، در قرآن و نهج البلاغه آيات و روايات زيادي وجود دارد. به عنوان مثال اميرالمومنين در خطبه اي كه واقعا انسان با خواندنش به گريه مي افتد، خطاب به اصحابش مي فرمايد: «من هر وقت از شما جنگ با كفار و حضور در ميادين جنگ را خواستم، شما يا از گرمي روزگار فرار كرديد و يا از سردي روزگار؛ شما كه از سرما و گرماي روزگار مي ترسيد و فرار مي كنيد، مطمئنا از لب تيغ دشمن زودتر فرار مي كنيد.»
شاهرخي ادامه داد: اميرالمومنين در آن روزگار و با آن شخصيت، اين چنين اصحاب خود را به جنگ هدايت مي كرد و متاسفانه اكثرا امتناع مي كردند، اما همه ديدند كه در اين روزگار مردان و سلحشوران سرزمين ايران چه حماسه هايي آفريدند. آنان به محض اين كه فهميدند ناموس شان و آيين شان در خطر است، جانشان را فدا كردند. وي در ادامه با اشاره به اين كه امروز در كشور ما مسئله حفظ آرمان رزمندگان بسيار مهم و تعيين كننده  است، يادآور شد: ما نبايد امروز صرفا بسنده كنيم به تشييع جنازه اي با شكوه و مواردي از اين دست، مسئولان مي بايست فرهنگي را كه در جبهه و هشت سال دفاع مقدس وجود داشت، در رفتار و گفتار امروزيان نهادينه كرده و با گفتن و نوشتن آن حماسه ها ، عزيزان جوان و نوجوان را با حماسه هاي رخ داده در جنگ تحميلي آشنا كنند.
اين شاعر در ادامه با اشاره به اين كه مي بايست دليل رفتن آنها را براي جامعه امروز بگوييم، افزود: بايد گفت كه هدفشان چه بود؟ آيا به هدفي كه داشتند رسيدند و يا اين كه رفتن آنها بيهوده بود؟ وي گفت: استقرار حاكميت توحيد، فقرزدايي، عدالت اجتماعي و... از جمله مواردي بود كه اين عزيزان براي تحقق آن جانفشاني كردند و كاري كردند كارستان. شعراي كشور هم با صميميت خاصي كه نزد خود داشتند به بيان اين حماسه ها پرداختند.
شاهرخي در ادامه افزود: در آن مقطع آثار بسيار پرشوري خلق شد، چون ايثاري را كه رزمندگان در جبهه هاي نبرد انجام مي دادند، براي مردم و شاعران آن دوره ملموس بود و شاعران هم با ديدن و شنيدن اين حماسه ها اشعار خوبي مي سرودند. اما با گذر از آن دوران، متاسفانه دغدغه هاي ديگري جايگزين شده است؛ در صورتي كه امروز هم مي توان در قالب هاي اجتماعي به مشكلات و موانع موجود بر سر راه رزمندگان و جانبازان پرداخت. وي در پايان گفت: مبادا اين مسئله به فراموشي سپرده شود. كارهاي رزمندگان و شهدا در مقوله هاي مختلف براي ما راه كار است و بايد به آن توجه داشت.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |