يكشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۴
تحول الگوي آموزش عالي در جهان
001830.jpg
براي بسياري فكركردن به آموزش عالي بدون فكركردن به نهادهاي قديمي دشوار است. برخي دانشگاه ها از قدمت زيادي برخوردارند. مثلاً دانشگاه بولونيا در سال ۱۰۸۸ و دانشگاه آكسفورد در سال ۱۰۹۶ تأسيس شد. دانشگاه هاي قديمي حداكثر استفاده را از قدمت خود مي برند و دانشگاه هاي جديدتر مي كوشند تا هاله اي از قدمت به دور خود ايجاد كنند.
اين نهادهاي سنت دوست يا سنت ساز در حال پشت سرگذاشتن انبوه تغييرات بنيادي هستند كه به گفته عده اي مفهوم جاري دانشگاه را به چالش مي كشد.

دانشگاه ها روش هاي تأمين بودجه جديد -به خصوص شهريه- را آزمايش مي كنند، با شركت هاي خصوصي مشاركت مي كنند و دست به ادغام و خريد نهادهاي ديگر مي زنند. اين تغييرات به چهار علت رخ مي دهد. اول دموكراتيزه شدن آموزش عالي يا به قول كارشناسان آموزش توده اي شدن. در كشورهاي ثروتمند، توده اي شدن مدتي است كه آغاز شده است. نسبت افراد داراي مدرك آموزش عالي در كشورهاي عضو سازمان همكاري و توسعه اقتصادي در سال هاي ۱۹۷۵ تا ۲۰۰۰ تقريباً  دوبرابر شد و از ۲۲ درصد به ۴۱ درصد رسيد. حالا توده اي شدن به كشورهاي در حال توسعه گسترش يافته است. چين در سال هاي  آخر دهه ۱۹۹۰ تعداد دانشجويان را دو برابر كرد و هند هم مي كوشد در اين مسير گام بردارد.
علت دوم رشد، اقتصاد دانش مدار است. جهان در بحبوحه انقلاب ملايمي است كه در آن اقتصاد در مقام موتور محرك اصلي رشد اقتصادي، جايگزين منابع اقتصادي مي شود. براساس محاسبه سازمان همكاري و توسعه اقتصادي، بين سال هاي ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۷ سهم صنايع دانش مدار به ارزش افزوده كل در آلمان از ۵۱ به ۵۹ درصد و در انگليس از ۴۵ به ۵۱ درصد افزايش يافت. شركت هاي برتر اكنون دست كم يك سوم سرمايه گذاري خود را به حيطه هاي دانش مدار مانند تحقيق و توسعه، صدور پروانه و بازاريابي اختصاص مي دهند.
دانشگاه ها در زمره مهمترين موتورهاي اقتصاد دانش مدار هستند. نه فقط دانشگاه ها نيروي انساني فكري مورد نياز را تأمين مي كنند، بلكه بخش اعظم ستون فقرات آن را از آزمايشگاه تا كتابخانه تا شبكه هاي رايانه اي تأمين مي كنند.
سومين عامل جهاني شدن است. از بين رفتن مسافت به همان شكلي كه صنعت و تجارت را دگرگون كرده است، بر دانشگاه نيز تأثير گذاشته است. در خلال ۲۰ سال گذشته شمار افراد اهل كشورهاي عضو سازمان همكاري و توسعه اقتصادي دو برابر و به ۹/۱ ميليون نفر رسيده است. دانشگاه ها در سراسر جهان شعبه داير مي كنند و شمار فزاينده اي از كشورها مي كوشند آموزش عالي را به صنعتي صادراتي بدل كنند.
عامل چهارم رقابت است. دانشگاه هاي سنتي ناچارند براي جذب دانشجو و كمك هاي مالي تحقيقاتي رقابت كنند. شركت هاي خصوصي مي كوشند وارد عرصه اي شوند كه  آن را مراقبت بهداشتي جديد مي خوانند. براساس محاسبه بانك جهاني، هزينه جهاني آموزش عالي به ۳۰۰ ميليارد دلار يا حدود يك درصد توليد اقتصادي جهان مي رسد. در سراسر جهان ۸۰ ميليون دانشجو هستند و ۵/۳ ميليون نفر به تدريس يا ارائه خدمات به آنان مشغول هستند.
با اين تفاصيل به نظر مي رسد دوره طلايي دانشگاه ها فرا رسيده است. اما در داخل دانشگاه به خصوص در اروپا اين گونه به نظر مي رسد، دانشگاهيان از افول نفوذ تحصيلكردگان مي نالند و مديران دانشگاه با سياستمداراني كه بودجه دانشگاه ها را كاهش مي دهند، درگير مي شوند. چه اتفاقي افتاده است؟
مهمترين مشكل نقش دولت است. شمار فزاينده اي از دولت ها به استقبال توده اي شدن رفته اند اما تعداد اندكي از آنها مايلند نتيجه مناسب را از اين اشتياق بگيرند. اين نتيجه چيست؟ يا بايد منابع مالي مورد نياز را فراهم كنند (مانند كشورهاي اسكانديناوي) يا به دانشگاه ها اجازه دهند شهريه واقع بينانه اي دريافت كنند. بسياري از دولت ها كوشيده اند با انقباض مديريتي كمبود را برطرف كنند اما مديريت نمي تواند كمبود امكانات را برطرف كند.
از اين رو در بيشتر بخش هاي دانشگاه ها وضع در حال نزول است. حقوق استادان در مقايسه با مشاغل مشابه رو به كاهش است و اوضاع ساختمان ها و كتابخانه ها تعريفي ندارد. در نهادهاي بزرگ مانند دانشگاه رم (۱۸۰۰۰۰ دانشجو)، دانشگاه ملي مكزيك(بيش از ۲۰۰۰۰۰ نفر) و دانشگاه اندلس در تركيه (۵۳۰۰۰۰نفر) توجه شخصي به دانشجويان اولويت ندارد.
محافظه كاري ذاتي دانشگاهيان سودي ندارد. دانشگاه نوين در جهاني متولد شد كه فرق زيادي با دانشگاه فعلي دارد. جهاني كه فقط اقليت كوچكي از مردم به دانشگاه مي رفتند، اما دانشگاهيان اكراه دارند الزامات توده اي شدن را بپذيرند. مثلاً دانشگاه هاي ايتاليا هنوز دانشجويان را وادار مي كنند توسط يك استاد مورد آزمون قرار بگيرند. به طور متوسط اين آزمون شفاهي پنج دقيقه طول مي كشيد.
چه كار مي توان كرد؟ برخي معتقدند آموزش عالي آماده تحول اساسي است. به اعتقاد آنان، دانشگاه ها كهنه شده اند و نمي توانند در جهان مخاطبان انبوه و اطلاعات در زمان به حيات خود ادامه دهند. پيتر دراكر كارشناس مديريت گفت: «تا سي سال ديگر محوطه دانشگاه هاي بزرگ آثار باستاني خواهد شد. به نظر من دانشگاه تحقيقاتي آمريكا در خلال ۴۰ سال گذشته شكست خورده است.» به اعتقاد وي تأسيس دانشگاه هاي انتفاعي و اينترنتي به بهبود وضع كمك مي كند.
از ديگر سو، محافظه كاران فرهنگي بر اين باورند كه بهترين مسير پيشرفت رو به عقب است. در اصل حاكم بر سياست آموزش عالي جديد يعني دموكراسي و كارآمدي را عده اي انحراف از اهداف اصيل آموزش مي دانند. به نظر آنان، صرف كردن آموزش عالي براي تربيت افرادي كه ترجيح مي دهند به جاي آثار سقراط، آثار متقدمان را بخوانند، بيهوده است. اما بايد در نظر داشت آموزش عالي به سرعت در مسيري حركت مي كند كه آموزش متوسطه پشت سرگذاشت. يعني همگان مايل به تحصيل در دانشگاه هستند.
ديدگاه اول به طور سطحي جذاب است. اينترنت مسلماً بر تدريس تأثير خواهد گذاشت و مؤسسات انتفاعي در بازار تغيير ايجاد خواهند كرد. اما حدي هم وجود دارد. چند سال پيش گزارشي منتشر شد كه در آن آمده بود كه آموزش از طريق شبكه هاي رايانه اي مي تواند دو هزينه عمده را از آموزش عالي كم كند. «اولين مورد نياز به آجر و ملاط است. ديگر نيازي به دانشگاه هاي سنتي نيست. دومين مورد هيأت علمي تمام وقت است. آموزش از طريق شبكه هاي رايانه اي نيازمند استادان اندكي است، اما قابليت آن براي زير پوشش قرار دادن دانشجويان زياد قابل توجه است.» البته چنين چيزي درست نيست. توان لامسه انسان نقش مهمتري در آموزش عالي دارد تا فناوري برتر. آموزش فقط انتقال يك رشته حقايق نيست يعني كاري كه اينترنت به خوبي انجام مي دهد. آموزش يعني بحث و استدلال كردن در جمع دانشمندان.
به نظر مي رسد چشمگيرترين تحول در آموزش عالي ظهور هسته اي برتر از دانشگاه ها از سراسر جهان است. اين امر از آن جهت تحول محسوب مي شود كه اين دانشگاه ها كل جهان را قلمرو خود مي دانند. اما اين دانشگاه ها از آن جهت سنتي هستند كه هنوز به آرمان جامعه اي از دانشمندان كه تدريس را با تحقيق مي آميزند وفادارند.
دشواري فراروي سياست گذاران اين است كه چگونه يك نظام آموزش عالي پديد آورند كه بين دو الزام كيفيت و دسترسي همگاني توازن ايجاد كند، جا براي دانشگاه هاي معتبر جهان داشته باشد و در عين حال براي شمار كثير دانشجويان متوسط امكانات فراهم كند، فرصت هاي فناوري جديد را به كار بگيرد و در عين حال اين حقيقت را به رسميت بشناسد كه آموزش نيازمند نگاه انساني است.
آمريكا توانسته است الگوي موفقي را براي آموزش عالي به اجرا درآورد. اين كشور تقريباً بر بهترين دانشگاه هاي جهان سلطه انحصاري دارد و در عين حال آموزش عالي را براي اكثر كساني كه شايسته آن هستند، فراهم آورده است. موفقيت آموزش عالي در اين كشور نتيجه نه فقط پول بلكه سازماندهي است. دانشگاه هاي آمريكا اتكاي بسيار كمتري نسبت به رقباي خارجي خود به دولت دارند. اين دانشگاه ها درآمد خود را از منابع متنوعي مي گيرند، مانند شهريه دانشجويان، فارغ التحصيلان، صاحبان صنعت موفق و انساني هاي خير. اندازه اين دانشگاه ها از بسيار بزرگ مانند پرينستون وييل تا كوچك را دربر مي گيرد.
تحقيقات نشان مي دهد كشورهايي كه مي خواهند نظام آموزش عالي موفق ايجاد كنند، بايد دو نكته را درنظر بگيرند. اول منابع درآمد را متنوع كنند. دوم بگذارند دانشگاه هاي زيادي رشد كنند. اين دو اصل براي كشورهاي تازه وارد مانند هند و چين و كشورهاي جاافتاده مانند ايتاليا و آلمان نيز صدق مي كند. دانشگاه ها بايد براي جلب مشتري رقابت كنند. اقتصاد پيشرفته نيازمند انواع دانشگاه هايي است كه مأموريت هاي مختلفي داشته باشند. اين دو اصل همديگر را تقويت مي كنند. هر چقدر كه نقش دولت كمتر شود، تنوع آموزشي بيشتر خواهد شد.
اكونوميست ۸ سپتامبر ۲۰۰۵
مترجم: رضا محتشم

نكته ها
اين، تنها يك خاطره نيست!
تابستان تداعي گر سفر و داشتن اوقاتي است كه فشار كاري كمتري نسبت به ساير فصول دارد. در اغلب موارد در قياس مشاغل با يكديگر، معلمين اغلب در صدر آسايش و رفاه و داشتن تعطيلات در مقايسه با ساير كارمندان به نظر مي آيند. آنچه در اين نوشته آمده، نگاه كوچكي بر چگونگي گذران تابستان براي معلم است.
بعد از گذشت دو ماه از تعطيلات تابستان كه به خاطر قرض و بدهي و هزار مشكل ديگر، فرصت و توان رفتن به خارج از شهر را نداشتيم، بالاخره بهانه خريد منزل يكي از اقوام در شهري ديگر ، هديه اي بود براي ما تا دو روزي را از شهر بيرون بزنيم. در راه با خودم فكر مي كردم كه چقدر سفر، ديدن جاده، تجربه تماشاي رنگ ها و شنيدن صداهاي ديگر غير از آنچه هميشه در شهر خودمان است، جالب و دلپذير و مفرح است و چقدر تأسف آور است كه حداقل امكانات يك سفر براي معلم خسته از هزار محرك خسته  كننده فراهم نيست. ذهنم از اندك بودن حقوقم كه به تعاقب آن شرايط سخت زندگي ام است، فرسودگي روحم كه ناشي از تخريب رواني حاصل از شغلم است، منزلت اندك موقعيتم، ناكافي بودن امكانات و منابع براي پيشبرد و رشد در تدريس و شغلم و هزاران نقصان ديگر در رنج و تلاطم بود، گفتم اگر من وزير آموزش و پرورش بودم حتماً سفررفتن را براي معلم ها اجباري مي كردم. خنده ام گرفت، چون در اين صورت مشكل ديگري بر مشكلات معلم اضافه كرده بودم، سفر با كدام امكان؟ با چه شرايطي؟ چگونه؟ و بعد فكر اهداي كمك هزينه نقدي براي سفر، تأسيس اماكن تفريحي و اماكن اختصاصي براي كاركنان (معلمين) آموزش و پرورش در شهرها به حد كافي و... مثل كابوس در سرم پيچيد. به خودم كه آمدم، ديدم در پيچ يكي از جاده ها، مردي هراسان در حال فرياد و طلب كمك است. ماشينش دچار حريق شده بود. خدا را شكر صدمه زيادي نديده بود، ولي از حيراني و غمگيني مرد معلوم بود كه ماشين امانتي بوده .ما هم كه ديگر عادت كرده ايم هميشه با ديدن شرايطي بدتر از شرايط خودمان، آرام بگيريم و به همان كه داريم دلخوش باشيم. آرام شديم و بنابراين گفتم بگذريم همين قدر كه اين چند ماه را با خاك كلاس و چهره غمگين و كهنه مدرسه روبه رو نيستيم  ، هزار بار خدا را شكر مي كنيم.
بالاخره به مقصد رسيديم. اما مأموريت ما كه بررسي وضع خانه مربوطه بود تا غروب طول كشيد و راهي جز ماندن در آن شهر غريب نداشتيم. لازم بود جايي براي استراحت پيدا كنيم. وقتي با اتاق هايي با شبي ۵۰ تا ۸۰ هزار تومان و حتي بيش از اين روبه رو شديم، تصميم گرفتيم هر ۴ نفر شب را در ماشين بخوابيم.
قيافه مستأصل ما، مرد راهنماي اتاق هاي اجاره اي را به فكر انداخت و گفت اگر معلم هستيد، به محل اسكان فرهنگيان برويد. سرتان را به درد نياورم. آقاي
حقيقت منش مسئول اسكان فرهنگيان شهر، مدرسه اي را پيشنهاد كرد. راهي جز قبول آن نداشتيم. خودتان بقيه اش را حدس بزنيد. يك اتاق كه علاوه بر خاك حاصل از گچ تخته سياه، به خاك كهنه تابستان هم مزين شده بود، با موكتي در وسط آن، نيمكت هاي روي هم چيده شده در اطراف كلاس، ديوارهاي سياه كه نشان از ده ها جاي پا و جاي كناره ميز و صندلي ها و تكيه دانش آموزان بي نواتر از ما داشت و دو پتوي كهنه، البته نبايد بي انصاف بود كه كلاس، نه درست بگويم اتاق اسكان ما، به فناوري پنكه سقفي هم مجهز بود كه تق و تق حركتش نشان از سابقه اي طولاني داشت. آن زمان تنها يك آرزو داشتم، اي كاش آن مرد به ما نمي گفت كه چنين امكاني هم براي ما وجود دارد. از خودم بيش از هر كس ديگري شرمنده بودم كه جواب تلاش يكساله ام را براي تنها يك شب كه آن هم به طور اتفاقي محتاجش شده بودم، اين چنين شايسته مي گرفتم!
تا صبح برايتان نگويم كه در آن مدرسه مسافرخانه مانند پر از هياهوي رفت و آمد آدم هايي بي  چاره تر از ما، جيغ و داد بچه ها، جرق و جرق در كلاس ها، چه خاطراتي را در ذهنمان شكل داد. صبح كه خسته از بي خوابي شب دراز كه واقعاً برايم خستگي ۱۶سال سابقه كارم را زنده كرد، به سراغ سرايدار رفتم تا كارت افتخار را كه نشان از فرهنگي بودنم دارد،  بگيرم. طلب انعام او، مثل پايان يك تراژدي بود.
ديگر تأسف هم واژه اي رسا در برخورد با چنين مواردي نيست. وقتي كه مي دانيم نه از رنج نداشتن امكانات، بلكه از رنج عدم برنامه ريزي و مديريت صحيح در عذاب هستيم، و وقتي مي دانيم كه اينها، تنها يكي از هزاران مسأله معلم است، بايد واژه اي رساتر از «تأسف» جست.
امضا محفوظ
(نام اين فرهنگي در دفتر روزنامه محفوظ است)

فرهنگ
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |