جواد جلال زاده
هر چه فشارهاي غرب در بحران هسته اي بر كشورمان بيشتر مي شود، به همان نسبت حساسيت و توجه مردم ايران به روند مذاكرات و نتايج آن فزوني مي يابد. در اين ميان، پرسش هايي اساسي ذهن مردم ايران را به خود مشغول و رفتار دولتمردان غربي را در برابر اراده ملي مردم ايران غيرقابل فهم كرده است. بدون ترديد بحران هسته اي ريشه در مسائل تكنولوژيك و حتي حقوق بين الملل ندارد و بايد خاستگاه آن را در پرسش هايي اساسي تر جست و جو كرد؛ سؤالاتي نظير اينكه آيا ملت ايران و جمهوري اسلامي با يك اليگارش صهيونيستي مواجه است؟ آيا غرب در انقلاب اسلامي موجوديتي عظيم تر از جمهوري اسلامي را يافته است و قوت گرفتن آن را تهديدي جدي براي بنيان هاي خود تلقي مي كند؟ آيا و آِيا....
مقاله پيش رو به بررسي پرسش هاي اساسي بحران هسته اي مي پردازد كه مي خوانيد.
ريمون آرون مي گفت :در برابر يك تحول بزرگ و بي سابقه، بايد همه تصورات پيشين، بايگاني ها و سوابق و همه اطلاعات قبلي را كنار گذارد تا بتوان تازگي آن حادثه را درك كرد.
بحران هسته اي كشور، يعني تمايل ملي فزاينده به احراز فناوري هسته اي و تمايل سخت جهان انگليسي زبان به عدم احراز آن فناوري از سوي ملت و دولت ايران، اينك ديگر ابعاد روشن و آشكاري يافته است. بحران هسته اي براي ملت ايران دروني پيچيده و فني اما بيروني ساده و روشن دارد. در سطح بيروني، وجود دو اراده متعارض واقعيت روشني است و به خوبي قابل درك است. مردم به اين ماجرا حساس شده و داوري هايي قطعي را اغلب به نفع كشور خود و عليه مقاومت هاي خارجي و البته هر بار با ميزاني انتقادات از پويش هاي سياست داخلي صورت مي دهند. حتي احساس مي شود كه مردم عادي هر زمان بيشتر درصدد افزايش تخصصي تر آگاهي هاي خود در اين زمينه هستند و دوست دارند به ميزان بيشتري به درون پيچيده و فني بحران يادشده راه ببرند.
اين ماجرا عجيب بودنش را از ساده بودنش بدست مي آورد و تازه بودنش را از ۲-۳ سال كشاكش هاي تكراري بر سر برخي بندها و اصول معاهدات خاص. چگونه؟ فوراستيه سالها پيش گفته بود دانشمند كسي است كه بتواند متحير شود. فزوني حساسيت مردمي به معضل هسته اي در سياست خارجي كشور، تمايل به افزايش تخصصي تر اطلاعات، داوري ها، اميدها و درخواست ها در اين خصوص و نيز رفتار دولت هاي غربي، ممكن است تدريجاً مردم كشور ما را به آستانه پرسش هايي سوق دهد كه اين بار ديگر نه در حوزه چگونگي ها ، بلكه پرسش از چرايي امور باشند؛ يعني به جاي ابعاد حقوقي، تكنولوژيكي، اتخاذ مواضع از سوي اين يا آن كشور، سخنان كارگزاران ديپلماسي كشور و خلاصه ملاحظات كارشناسانه و اجرايي ابعاد تاريخي يا حتي فلسفي قضيه مورد توجه قرار بگيرد. ايرانيان ملتي باهوش هستند و مي توانند به اين نكته راه ببرند كه دلايل يا ريشه هاي يك حادثه مي تواند متمايز از صورت هاي تبلور آن باشد. آنان درك خواهند كرد و شايد هم اكنون نيز درك كرده اند كه معضل فناوري هسته اي براي ايران، ريشه در مسائل تكنولوژيك و حقوق بين الملل ندارد و اين مسائل فقط صورت هاي تبلور براي مسائلي اساسي تر است. درباره اين كه اين مسائل اساسي چيست، ممكن است سؤالاتي از اين دست در ذهن ايراني هوشمند پديد بيايد.
چرا بايد تحقق يك خواست ملي حتي با وجود مسالمت جويي هاي فراوان تا اين حد امواج بين المللي وسيعي را باعث شود؟ چرا هزينه و نيروي فوق العاده اي عليه اين اراده ملي صرف مي شود ؟آن اراده نهايي كه در پشت اين مخالفت ها خوابيده، كيست، يا چيست، يا چگونه است؟ آيا به طور تاريخي، خصومت هايي مداوم و نيز اختصاصي عليه ايران و تشيع وجود داشته است؟
آيا ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي با يك اليگارشي صهيونيستي مواجه است كه درك هوشمندانه اي از منافع خود در جهان دارد؟ يا اگر چنين نيست، آن چه اراده و تواني است كه سياست هاي خارجي آلمان، فرانسه و انگليس كه هر كدام شعبه هاي مركزي تاريخ، فرهنگ و سياست قاره اروپا را شكل مي دهند، چنين قاطعانه در برابر ايران به وحدت عمل سوق مي دهد؟ اين چه نيرويي است كه روندهاي پيچيده تصميم گيري و سياست گذاري خارجي در دولت هاي بسيار مدرن اروپاي غربي را زير سلطه خود دارد و به آنها جهت مي دهد؟ چرا بايد حجم وسيع تفاوت ها و اختلاف ها در هر يك از كشورهاي پيشرفته اروپاي غربي و آمريكاي شمالي به بحران هسته اي ايران كه مي رسند به يگانگي بگرايند؟
به اين ترتيب، تا چه حد مجازيم و مي توانيم به تحليل هايي تكنيكي و زياده تخصصي كه صرفاً بر بسترها و رفتارها مؤكدند توجه كنيم و يا به رهيافت هايي علمي ظاهرا بي طرفانه اي كه خونسردانه مشكل را به نيروهايي مبهم و سايه گونه مانند نظام بين الملل و قدرت هژمون و سرمايه داري جهاني و غيره ارجاع مي دهند، دل خوش كرده و در آن متوقف بمانيم؟ آيا مي توان به رازها يا پتانسيل هاي بزرگي در تاريخ و فرهنگ ايران انديشيد كه در حال سر بازكردن است؛ پتانسيل هايي كه به نحوي مرموز ولي هوشمندانه موضوع ممانعت هاي خارجي قرار دارند؟ اگر نظريه خصومت ماندگار يا تاريخي عليه ايران شيعي، نظريه اي قابل دفاع باشد، دلايل آن چيست و سردمداران خصومت و ممانعت كيانند؟
|
|
اينها پرسش هايي است كه به واقعيت تاريخي ايران يا ايرانيان اشاره دارد. اما بحران هسته اي كنوني به انقلاب ايران هم نسب مي برد و ادامه اخلاق يا شخصيتي جمعي در ايران است كه ظهور آن پس از انقلاب اسلامي قابل درك شده است. بنابراين بحران هسته اي فعلي ادامه حس جمعي جسورانه و فرارونده اي در ملت و نخبگان ايراني است كه در موارد مشابه، معمولاً پس از ظهور انقلاب ها قابل درك مي شده است. آيا مخالفت هاي شديد عليه اراده دولت و ملت ايران بدان معنا نيست كه انقلاب ايران، بدون چندان نيازي به توجهات ما، همچنان در حال تداوم و تپش است؟ آيا انقلاب اسلامي موجوديتي عظيم تر و تعيين كننده تر از جمهوري اسلامي نيست؟ آيا جمهوري جوان خود در چنبره تقدير جديد سياست منطقه اي قرار نگرفته كه عميقاً متأثر از انقلاب ايران و دوران پس از پايان جنگ تحميلي است؟فرد به ياد سخن ناپلئون مي افتد كه در فضاي دوران پس از انقلاب فرانسه مي گفت سياست همان تقدير است .آيا در آخرين تحليل جمهوري اسلامي ابزار دست انقلاب اسلامي نيست به جاي آن كه مالك يا وارث آن باشد؟ آيا توسط انقلاب اسلامي، ما طبقات مختلف جامعه ايراني، هر يك به فراخور وضعيت اجتماعي و باورهاي خود، به درون تقديري جديد پرتاب نشده ايم؟ به راستي آيا در شرايط حاضر ما سوبژه ايم يا ابژ ه؟...
بحران تكنولوژي هسته اي در ذهنيت ايرانيان هوشمند مي تواند پرسش هايي را حتي در مورد چيستي خودشان پديد آورد. مردمي كه به قول امام خميني(ره) از نهيب يك پاسبان مي هراسيدند.- اصطلاح «چاي آژان ديده» همين واقعيت را مفهوم بندي مي كند- چگونه توانستند سريعاً به يك نيروي چالشگر منطقه اي و حتي جهاني بدل شوند؟ چگونه ممكن گرديد كه اين ورطه وسيع سريعاً طي شود؟ آيا مي توان گفت بود ايرانيان از نمود آنان متفاوت است؟ آيا ما كساني غير از آناني هستيم كه در بازار و خيابان و در حين رانندگي! ديده مي شويم؟
احتمالاً ما ايرانيان، بر خلاف تصور رايج، ملتي هستيم بيشتر از آن كه موضوع تغيير باشيم، تغييرسازيم. چنان كه مي دانيم تحولات در سياست داخلي جامعه ايران معمولاً قدرتمندانه نمودهاي منطقه اي مي يافته است. شايد بتوان گفت از ۱۰۰ سال پيش فرهنگ و سياست ايراني، بيشتر از آن كه از فضاهاي منطقه اي تأثير بپذيرد، بر آنها تأثيرگذارده است.بدين ترتيب، صرفنظر از عواطف ملي خود، آيا بپذيريم كه ايرانيان ملتي متمايزند؟ گوهر تغيير ساز در ملت ايران چيست و اصل مقوم انحصاري تمايزآفرين ملت ايران كدام است كه ملت هاي ديگر به طور انحصاري فاقد آنند؟
نهايتاً ، ملت ايران دير يا زود به درك بنيادهاي اساسي اين معضل روي خواهند نمود و ممكن است به اين فرض بينديشند كه درك بحران هسته اي موجود در همان حد بحران هسته اي متوقف نمي شود و اين بحران به اصطلاح «صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي» . در صورت نيل به اين رهيافت، مرحله اي بس مهم در خودآگاهي تاريخي ايرانيان پديد خواهد آمد. در گام بعد شايد آنان به اين فرض جسورانه نيز دررسند كه ايران جديد، واقعيتي جديد براي جهان است اگر تصور ايران همچون واقعيتي براي جهان در درون ذهنيت ملت ايران جايگير شود، بدين معنا خواهد بود كه ايران آسيا، زمان به زمان به فرانسه اروپا (از نظر كاركردهاي تاريخي و انقلابي) نزديك شده و به آن شباهت يافته است.
امكان تازگي يابي و مهم شوندگي بحران هسته اي ايران، هر زمان بيشتر بر امكان تكرار و كهنه شوندگي اين بحران سايه مي افكند.همچنان به امكان پرسش هاي بزرگ بينديشيم.