يكشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۴
مروري بر آراي «گاليله» و «ماكس وبر» در باب علم و دين
سرچشمه هاي معرفت
002187.jpg
گاليله در دادگاه
مسعود خيرخواه
مقاله حاضر سعي دارد مرزهاي ميان علم و دين را با توجه به حوزه هايي كه هر يك پوشش مي دهند، تشريح كند. نويسنده بر وجود انواع علايق ميان علم و دين تأكيد دارد و معتقد است حوزه معرفت ممكن متعلق به علم و وظيفه دين راهنمايي و روشنگري است. نويسنده براي تبيين اين دو موضوع بر نگاه گاليله و راه حلي كه او براي رفع تعارض ظاهري ميان علم و دين ارائه مي داد و موضع وبر در برابر دين اشاره مي كند.
۱- بين علم و دين انواع علايق اساساً جدا و متفاوت به چشم مي خورد. اين علايق از حوزه هاي بي شباهت تجربه ناشي مي شوند كه هر يك جنبه ديگري از حقيقت- واقعيت را باز مي تابند و در عين حال توازي هاي روش شناختي چندي نيز دارا هستند. علم تا آنجا كه مقدور باشد مفاهيمي كمي، قابل اندازه گيري و سنجش را به كار مي برد. علم آنچه را كه هست مطالعه مي كند، نه آنچه را كه بايد باشد. علم «اخلاقاً بي طرف» است به اين معني كه يافته هايش مي تواند در خدمت انواع و اقسام مقاصد بشري به كار رود.
دين «گزينشگر» است. با مواردي سروكار دارد كه مورد وثوق و حرمت و شيفتگي و پرستش انسان است. عقايد ديني در درجه اول با مسائل وجودي اهتداي انسان در چارچوب جست وجوي معنا و خصلت يا سرشت اساسي انسان و جهان و شناخت خويشتن و سرنوشت و زمان و تاريخ سروكار دارد. زندگي عرف اهل دين بر محور «هجرت» هاي بزرگ دور مي زند (از تولد تا ازدواج و مرگ) و خدمت به بشر و جامعه (شفقت و عدالت) و فراتر از همه عبادت و طاعت خداوند.
از نظر كانت، علم و دين حوزه هاي به كلي متفاوتي را در بر مي گيرد و وظايف جداگانه اي را در پيش دارند، به نحوي كه هرگز نيازي به تعارض ندارند. حوزه معرفت ممكن، متعلق به علم است و علم آزادي كاملي در كشف و كاوش اين حوزه با روش هاي خود دارد. وظيفه دين، راهنمايي و روشنگري ايثار اخلاقي ما و آرامش هر چه جامع تر بخشيدن به آن است. كانت معتقد است كه نقش عقايد ديني، گسترش تبيين هاي علمي نيست، بلكه اين است كه حيات اخلاقي انسان را با ربط دادنش به «فرجامين حقيقت» روشن تر و ريشه دارتر كند.
الف- دو سرچشمه معرفت
۲- گاليله(۱۵۶۴-۱۶۴۲م) رياضيدان، نجوم شناس و فيزيكدان ايتاليايي با نقد نظام بطلميوسي و روش معمول در قرون وسطي، به روش شناختي تازه اي دست يافت. وي تبيين «غايت شناختي» را كه از ويژگي هاي انديشه گذشتگان بود به تبيين «توصيفي» مبدل كرد و به جاي «چرايي» اشياء، در پي چگونگي آنها برآمد.
گاليله كاتوليكي باورمند به كتاب مقدس بود كه با ديدن تعارض انديشه هاي علمي با آموزه هاي كتاب مقدس كوشيد براي اين تقابل و تعارض، راه چاره اي بجويد. از اين رو قلمرو دين و انتظارهاي خود از دين را بيان كرد.
گاليله براي حل تعارض «علم و دين» چند راه را پيشنهاد كرد:
۱-۲- گاليله در آغاز بر اين باور بود كه خداوند هم نگارنده «كتاب تكويني طبيعت» است و هم فرستنده «كتاب تدويني وحي» . وي در يكي از نامه هايش مي نويسد:
«به نظر من در بحث از مسائل فيزيكي، بايد بناي كارمان را نه بر اعتبار نصوص مقدس بلكه بر تجارب حسي و برهان هاي ضروري بگذاريم. زيرا هم آيات كتاب مقدس و هم آيات طبيعت هر دو كلمه خداوندند.» (۱)
گاليله، طبيعت را تنها منبع معرفت علمي مي داند و طبيعت و متن مقدس را دو راه هم تراز برمي شمارد كه آدمي را به سوي خداوند رهنمون مي سازند. بدين واسطه، گاليله «متشابهات» كتاب مقدس را در «محكمات» علم جديد، تفسير مي كرد.(۲)
۲-۲- گاليله علاوه بر تبيين روش علمي و معرفي طبيعت به عنوان تنها منبع معرفت علمي، درباره روش فهم كتاب مقدس نيز چنين مي گويد:
«اگر كسي در تفسير كتاب، هميشه افكار خود را در معناي لغوي و ساده كلمه، محصور كند، ممكن است دچار خطا شود. به همين دليل،  ممكن است افزون بر تناقض ها و مطالب دور از حقيقت، بدعت گذاري هاي شديدتري نيز در كتاب مقدس پديدار شود. براي مثال، لازم خواهد آمد كه وجود پا و دست و چشم و عواطف انساني و جسماني مانند: خشم، پشيماني، تنفر و حتي از ياد رفتن آن چه در گذشته است و ناآگاهي بر آن چه پيش مي آيد، به خداوند نسبت داده شود.پس نبايد به اتكاي شهادت عبارت هاي كتاب مقدس كه ممكن است معني متفاوتي در بر داشته باشد، در اشياء مادي كه تجربه حسي، آن را در برابر ديدگان ما قرار داده يا برهان هاي لازم، آن را بر ما مدلل ساخته است، ترديد كنيم.» (۳)
اكنون اگر بنا را بر اين بگذاريم كه لازم نيست استنباط هاي فيزيكي كه در حقيقت به ثبوت رسيده اند، با عبارت هاي كتاب مقدس تطبيق شوند بلكه بايد عدم مداخله اين عبارت ها با آن استنباط ها مدلل شود. در اين صورت، پيش از آن كه يك قضيه فيزيكي مردود شناخته شود، بايد ثابت شود كه كاملاً مدلل نشده است. (۴)
بنابراين راه حل گاليله براي حل تعارض علم و دين، جداسازي قلمرو دين از قلمرو علم است. وي مي گويد كه كتاب مقدس از حقايق علمي سخن نمي گويد، بلكه به معارف معنوي مي پردازد كه براي رستگاري انسان سودمند است، حقايقي كه برتر از عقل و استدلال است و به مدد مشاهده، كشف نمي شود.
گاليله بر اين باور بود كه متكلمان در ستاره  شناسي هيچ رأي و نظري ندارند و با ستاره شناسان بر سر چيزي رقابت نمي كنند. حتي كتاب مقدس نيز در موارد نادري كه به اين گونه مطالب مي پردازد، انديشه و ادراك مخاطبان قديمي خويش را در نظر دارد. يعني به شيوه گفتار عامه و فهم زمان نزول، توجه مي كند. بنابراين براي معرفت علمي بايد روش هاي علمي مشاهده و تجربه را به كار گيريم. (۵) وي تأكيد مي كند كه الهيات، عالي ترين انديشه هاي ملكوتي را در بر دارد و به همين مناسبت در ميان ديگر علوم، بر جايگاه بلندي تكيه زده است. وي سپس نتيجه مي گيرد كه: «پس از آشكار شدن مقام والاي الهيات، مي توان گفت اگر اين حكمت بلندپايه، خود را به مقام انديشه هاي پايين تر و حقيرتر درباره علوم فرعي فرونكاهد و به آنها توجه نكند _ چون با سعادت ابدي، ارتباطي ندارد- در اين صورت، آموزندگان اين حكمت نبايد ادعا كنند كه حق دارند درباره مباحث مربوط به حرفه هايي كه نياموخته و بدان عمل نكرده اند، فتوا دهند. آري، اين قضيه مانند آن است كه حكمران مستبدي كه نه پزشك است و نه معمار، چون خود را آمر مطلق مي داند، بنابر هوس خويش، به تجويز دارو و ساختمان سازي دست زند. در نتيجه، هم جان بيماران بي نوا را به خطر اندازد و هم موجب فرو ريختن سريع ساختمان هايي شود كه بر پا كرده است.(۶)
گاليله در نامه ديگري مي نويسد: «به گمان من، هيچ يك از حكيمان الهي نخواهند گفت كه علوم هندسه، ستاره  شناسي، موسيقي و پزشكي در كتاب مقدس به شيوه اي عالي تر از كتاب هاي ارشميدس، بطلميوس، بوئيتوس و جالينوس بيان شده است.»(۷)
002184.jpg
ب- وهم زدايي از جهان
۳- الهيات مبين خردورزي در عرصه ارزش هاي مقدس است. هيچ علمي به طور مطلق از پيش فرض فارغ نيست و هيچ علمي نمي تواند ارزش اصلي خود را به كسي كه منكر اين پيش فرض هاست، ثابت كند. اما الهيات هر آييني، به دليل كاركردها و درنتيجه، براي توجيه خود چند پيش فرض اساسي دارد. معنا و دامنه اين پيش فرض ها متفاوت است. مسأله اصلي اين است كه اين «معنا» را چگونه تبيين كنيم كه از نظر فكري پذيرفتني باشد؟ سخن كانت درباره «شناخت شناسي» در باره اين موضوع صادق است. نقطه عزيمت كانت اين بود كه «حقيقت علمي وجود دارد و معتبر است»، او سپس مي پرسيد: «براساس چه پيش فرض هاي فكري، حقيقت، امكان پذپر و معني دار است؟»
الهيات آيين هاي مختلف به اين پيش فرض اساساً مذهبي و فلسفي بسنده نمي كنند، بلكه همواره با پيش فرض ديگري به پيش مي روند، مبني بر اين كه برخي «الهامات» حقايقي هستند كه براي رستگاري لازم  اند و به همين دليل، هدايت معني دار زندگي را امكان پذير مي سازند؛ بنابراين بايد به اين الهامات معتقد بود. پيش فرض ديگر الهيات اين است كه بعضي حالات ذهني و اعمال، از نظر كيفي مقدس اند، يعني شيوه اي از زندگي يا دست كم عناصري از زندگي اي را تشكيل مي دهند كه از نظر مذهبي معني دار است. در اين جا الهيات با سؤال ديگري روبه رو مي شود: چگونه مي توان از اين پيش فرض ها، كه بي چون و چرا بايد پذيرفته شوند، در چشم اندازي جهاني تفسيري معني دار به دست داد؟ از نظر الهيات، اين پيش فرض ها در فراسوي محدوده«علم» قرار مي گيرند. آنها مظهر «آگاهي» در معناي متداول آن نيستند، بلكه نوعي «دارايي» هستند. كسي كه «داراي» ايمان يا ساير حالات مقدس و روحاني نيست، نمي تواند الهيات يا هر دانش ديگري را جايگزين آن كند.
۴. آيا علم، كه قدرتي مشخصاً  غيرمذهبي است، راهي «به سوي خدا»ست؟ امروز هيچ كس ترديدي ندارد كه علم پديده اي غيرمذهبي است، حتي اگر به آن نزد خودش هم اعتراف نكند. پيش فرض اوليه زندگي در اتحاد با خداوند، خلاصي از عقلانيت و ذهن گرايي علم است. وبر مي گويد: «علم «فارغ از پيش فرض»، كه تعهدات مذهبي را در كار خود دخالت نمي دهد، چيزي درباره «معجزه» و «وحي» نمي داند. اگر مي دانست به «پيش فرض ها»ي خود وفادار نبود. مؤمن هم «معجزه» را قبول دارد و هم «وحي» را، اما علم «فارغ از پيش فرض» مي خواهد به چنين شخصي بقبولاند كه اگر بناست اين فرآيند بدون دخالت هاي ماوراي طبيعي، كه در تبيين تجربي به عنوان عوامل علي قابل قبول نيستند، توضيح داده شود، اين كار بايد به شيوه اي كه روش علمي حكم مي كند انجام پذيرد و مؤمن مي تواند بدون آن كه از عقيده خود دست بكشد، اين كار را انجام دهد.»(۸)
حال مي توان پرسيد كه چگونه انساني مي تواند اخلاق «موعظه برفراز كوه» را «به طريق علمي رد كند»؟ مثلاً  اين جمله را: «در مقابل شر مقاومت نكن» يا «طرف ديگر صورتت را پيش بياور»؟ وبر در اين باره مي گويد: «بديهي است كه از چشم اندازي اين جهاني و غيرمذهبي، اين نوع اخلاق از سلوكي مفلوكانه حكايت دارد.»(۹)
002190.jpg
ج) نتيجه
۵. در اين بررسي- مجمل- سعي شد نگاهي به «علم و دين» در انديشه هاي گاليله و ماكس وبر داشته باشيم.
اگر چه هدف ارائه پاسخي به حل تعارض و تقابل ميان علم و دين نبود اما ايجاد سؤال هايي درباره مهمترين نكات فكري اين دو انديشمند كه غالباً مغفول هم مانده است مي تواند انگيزشي باشد براي بررسي و مداقه در مجالي ديگر. ماحصل رويكرد گاليله و وبر به دين را مي توان توضيحي- نقادانه  به شكل ذيل آورد:
۱-۵. انتظار گاليله از دين، در معارف معنوي كه به كار رستگاري آدمي مي آيد، محدود مي شود. از اين رو، دريافت معارف علمي از كتاب مقدس را غيرمنطقي مي پندارد.
۲-۵. گاليله عرضه مطالبي علمي در كتاب مقدس را «عرضي» دين مي داند و بر اين اعتقاد است كه نبايد در لابه لاي مطالب آن، در پي شناخت واقعيت بود؛ چرا كه وي معتقد است كتاب مقدس در اين موارد، بر آن بوده است كه به تناسب ادراك و فهم مخاطبان پيشين خويش با آنان سخن بگويد، نه اين كه واقعيت هاي علمي را بيان كند.
۳-۵. با اندكي تسامح مي توان گفت كه نگاه گاليله به مقوله علم و دين و زدودن مجادلات ميان آنها «هرمنوتيكي» است. او بنا را بر تفسير و تأويل مي گذارد و معتقد است چون خالق كتاب تكوين و تشريح، يكي است و كتاب مقدس و طبيعت هر دو «كلمه خداوند» هستند، بايد آيات متعارض را با علوم و معارف علمي و متشابهات كتاب مقدس را با محكمات علم جديد، تأويل و تفسير كرد. در اين جا اين سؤال پيش مي آيد كه اگر گاليله كتاب تكوين و تشريع را «كلمه خداوند» مي داند پس چرا پژوهش خود را براساس تجربه هاي حسي بنا نهاده است، نه اعتبار نصوص مقدس؟
گاليله طبيعت را تنها منبع معرفت علمي معرفي مي كند و معتقد است كه «تجربه هاي حسي»، قطعي اند. اما امروزه در فلسفه علم خلاف اين ادعا ثابت شده است.
۴-۵. گاليله براي حل تعارض متون ديني با آموزه هاي علمي روبه سوي «نسبي گرايي» مي آورد و چرا كه در پي جست وجو براي فهم كتاب مقدس از دستاوردهاي تغيير پذير علمي و تجربي است.
۵-۵. گاليله سعي دارد با جدا كردن قلمرو دين از علم آن را به «معارف معنوي» منحصر كند. در ضمن اين كه او از معارف علمي و معنوي تعريف دقيقي ارائه نمي كند.
۶-۵. وبر ماهيت دين را كاملاً  جدا از علم مي شمارد و الهيات را مبين خردورزي در عرصه ارزشهاي مقدس مي داند.
۷-۵. وبر پيش فرض هاي الهيات هر آييني را براي پذيرش علمي، واجد آن مي داند كه اين پيش فرض ها «معنا» شوند تا از نظر فكري پذيرفته شوند.
۸-۵. وبر معتقد است كه طبيعت خاص هر دين، همانا «كاركرد» ساده موقعيت اجتماعي قشري كه از آن دين پيروي مي كنند نيست. اين كه دين نماينده «ايدئولوژي» آن قشر نيست و «بازتاب» منافع مادي يا معنوي آن قشر به حساب نمي آيد.
۹-۵. وبر معتقد است هر قدر عوامل اجتماعي، كه اقتصاد و سياست به آنها شكل مي دهند، تأثيرشان بر نظام اخلاقي يك دين مشخص زياد باشد، باز هم اين نظام عمدتاً  بر منابع مذهبي و مهمتر از آن، بر محتواي بشارت ها و وعده هاي آن مذهب متكي است.
هر نسل تازه يك بار ديگر به شيوه اي بنيادين به تفسير مجدد بشارت ها و وعده هاي آن مي پردازد. در اين تفسيرهاي مجدد و مكرر وحي پيامبرانه با نيازهاي جامعه مذهبي سازگار مي شود. وقتي چنين چيزي روي بدهد، دست كم آموزه هاي ديني با «نيازهاي ديني» هماهنگ مي شوند.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |