سه شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۴ - - ۳۸۲۲
زندگي در همسايگي آسمان
003240.jpg
فرشاد كوشا
خدايا اينجا چه خبر است؟ اينان كيستند؟ اين ساعت شب اينجا چه مي كنند؟ چگونه از خواب و استراحت خود گذشته اند؟ ساعت از نيمه شب گذشته و اينجا اما مثل روز روشن است. اتوبان آهنگ، پل عابر اول، نرسيده به ميدان گلها، مسجدي ست كه نام شهدا را به همراه دارد؛ مسجدالشهدا. از دالان مسجد كه وارد مي شوي، ديواري ست در كنارت كه تمام آن را قاب عكس شهدا پوشانده است.
آنطرف تر بساط چاي و زولبيا آماده است و از مردم پذيرايي مي شود. وارد شبستان مسجد كه مي شوي صداي مولاي يا مولاي حاج مهدي سماواتي تو را به خودت مي آورد؛ مولاي يامولاي، انت القوي و اناالضعيف و هل يرحم الضعيف الا القوي ... نگاهي به چهره آدم ها مي اندازي. قيافه آنها آشنانيست. بهشان نمي خورد اين ساعت شب به مناجات و دعا بيايند. ظاهرشان را اگر روز ببيني و سر كار و اداره و توي تاكسي، با بقيه آدم ها چندان فرق نداشته و انگشتر و تسبيحي هم به دست ندارند. نگاهي به جمعيت مي اندازي و راه پيدا مي كني به قفسه كتاب دعا. مفاتيح را برمي داري و مي نشيني در گوشه اي و آرام آرام زمزمه مي كني. مولاي يا مولاي ، انت العزيز وانا... اينجا از دادو قال هاي مرسوم خبري نيست. هر كس سرش به كار خويش است و در حال خوشي با خدايش صفا مي كند. كسي به ديگري امرنمي كند كه چگونه عزاداري كند. پيرمردي عبايي به سر كشيده و هاي هاي مي گريد. آن گوشه جوانكي زانو بغل كرده و زير لب دعا نجوا مي كند. آرامشي در اينجاحاكم است كه كمتر مي توان آن را در جاي ديگري پيدا كرد. حاج مهدي دعا را تمام مي كند. بعضي مي روند و عده اي هم تازه مي آيند.
با ورود حاج ماشاءالله عابدي جماعت صلواتي مي فرستند و او هم شروع مي كند: الهم رب شهر رمضان الذي انزلت فيه القرآن، هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان... حاج ماشاءالله صداي گرمي دارد و دعاي ابوحمزه ثمالي را با متانت خاصي مي خواند. سوزي در صداي اوست كه ته دلت را مي لرزاند. همين طور آرام آرام دعا را مي خواند و بعضي بخش هاي آن را ترجمه مي كند.
لامپ كوچك سبز رنگي داخل مسجد روشن است كه اجازه مي دهد براحتي مفاتيح را باز و دعاي ابوحمزه را زمزمه كني.
ساعت ديواري مسجد حدود سه و نيم شب را نشان مي دهد و حاج ماشاءالله آرام آرام دعا را به پايان مي رساند.
حسابي وارد باغ شده اي. دلت نمي خواهد دعا تمام شود. انگار نه انگار كه دو ساعتي در مسجد نشسته و مناجات كرده اي. زمان زودتر از آنچه فكرش را مي كردي گذشته، اما بايد دل بكني. تا اذان صبح يك ساعتي بيشتر نمانده و سحري خوردن لذتي دارد كه نمي توان از آن چشم پوشيد. از مسجد بيرون مي آيي و به سمت خانه مي روي. كاش مي توانستي همين طور پياده تا صبح راه بروي!
يادت باشد مسجد الشهدا همه سي شب رمضان را برنامه دارد. مثل همين امشب نه بيشتر و نه كمتر. از حدود ساعت 1:30 حاج مهدي سماواتي مناجات اميرالمومنين در مسجد كوفه را مي خواند و ساعت 2:30 حاج ماشاءالله عابدي بخش هايي از دعاي افتتاح و ابوحمزه ثمالي را زمزمه مي كند. التماس دعا، ما را هم فراموش نكنيد!

مثل بازگشت گودو
003294.jpg
ساجده شريفي
يك انسان چند نگاه را مي  تواند به خود جذب كند؟
هشت نگاه به انسان از دريچه عكس اعم از كفش! كودك استثنايي! هبوط! موسيقي! آسمان! كافه و ...
گالري باران اين روزها ميزبان هشت عكاس است كه عنوان نمايشگاه خود را يك انسان، چند نگاه انتخاب كرده  اند.
اين عكاسان هريك ديوار جداگانه خود را دارند و جداگانه هم به موضوع انسان پرداخته   اند. اگرچه چند نكته بيش از همه در اين نمايشگاه به چشم مي  آيد.
۱ باران، گالري خوبي ست. در يكي از كوچه  باغ  هاي دركه با نماي بنفش رو به نيلي و ديوارهايي كه هر عكاس يا نقاشي، عطش آويختن آثارش بر آن رادارد.
۲ - كفش وسيله مهمي ست. آدم بدون كفش نمي  تواند روي آسفالت  هاي دنياي مدرن راه برود و انگار نسرين ناصر، انسان را سه لنگه كفش سانتي  مانتال ديده است كه دوربري شده  اند و در زمينه سفيد يك دست قرار گرفته  اند.
۳ يك نيم  نگاه در سه فريم به كودكان استثنايي، كار ترانه اميرخيز كه شايد عكس  هاي خوبي ست، اما برچسب قيمت براي فروش، موضوع را متفاوت مي  كند. علاقه  مندان مي  توانند براي تزئين خانه  هاي خود اين مجموعه را به قيمت 150 هزار تومان خريداري كنند!
۴ عليرضا ايراني  نژاد هم سه فيگور از يك گيتاريست را به نمايش گذاشته است؛ گيتاريستي كه در قاب دوربين فلو و در دودهاي رنگي غرق شده است. در اين تركيب  بندي، اضطرار هنرمند مدرن تا حد قابل قبولي پردازش شده است.
۵ - كافي  شاپ  هاي اميرعلي قاسمي هم هست. عكس  هايي از كافه  نشين  ها كه صورت و دست  هايشان كات شده و يك ماه پيش هم بر ديوار كافه عكس آويخته شده بودند. يك مولتي  مديا كه با كليك روي هر عكس در لپ  تاپ پايين قاب  ها مي  شود ديالوگ  هاي بين افراد محصور در عكس را شنيد.
۶ سه پيرمرد كه در سه هيبت متفاوت در كنار هم نشسته  اند. يك جارچي اتوبوس، يك روشنفكر فيلسوف و يك كارگر كوره  هاي آجرپزي، تركيبي به ظاهر ساده را فراهم مي  آورند كه در عمق، نكته ظريفي در آن نشسته است.
محمدرضا شاهرخي  نژاد بار ديگر آمده است تا تاكيد كند كه او يك عكاس ژورناليست است، حتي زماني كه قرار است عكس  هايي در باب انسان بر ديوار يك گالري بياويزد. حتي اگر چشم بيننده پر از چگونه  هايي شود كه آنچه مي  بيند عكس تيتر جنجالي يك روزنامه بر دكه است با صداي عبور ماشين  ها از خيابان يا چند قاب آويخته بر ديوار يك گالري با صداي موسيقي جاز سبك.
۷ - وعكس  هاي ساجده شريفي هم ...
به هر حال آنچه فراهم شده، 24 عكس از ترانه اميرخيز، عليرضا ايراني  نژاد، شهناز زركش، راحله زمردي، محمدرضا شاهرخي  نژاد، ساجده شريفي، اميرعلي قاسمي و نسرين ناصر است كه تا 21 مهر ادامه دارد.
اين نمايشگاه جمعي درست مثل بازگشت گودو ارزش يك بار ديدن را دارد. هركس حرف خودش را مي  زند و هيچ  كس ديگري را نمي  شنود. لذت بصري يا انديشه تصويري را نمي  دانم.

سفره رمضان
پرطرفدارترين آش
003264.jpg
هر كاري كنيد، آش رشته حسي نوستالژيك در ما برمي انگيزد و به نظر نمي رسد هيچ آشي بتواند جايش را بگيرد.
شايد آن قديم ها، زماني كه رشته را هم در خود خانه تهيه مي كردند،  اهميت پختن آش رشته به سختي تهيه رشته بود؛ اما حالا كه در هر خواربارفروشي و سوپرماركتي مي شود رشته خريد، اهميت پختن اين غذا به تعداد آدم هايي ست كه سر سفره منتظر خوردنش هستند.
در ماه رمضان، جز در خانه ها، تعداد زيادي از رستوران ها آش رشته مي فروشند. يكي از قديمي ترين رستوران ها، بابي ساندز است در تجريش كه با آش رشته مخصوصش معروف شده است.گرچه كساني كه از مشتريان رستوران ها نيستند و به اين غذا علاقه دارند، حتما مي دانند چطور بايد دست به كار پخت آش رشته شوند، اما براي كساني كه احتمالا مي خواهند براي اولين بار اين غذا را بپزند، مراحل كار اين طوري ست: حبوبات را بايد خيس كرد از چند ساعت قبل و بعد گذاشت روي شعله گاز تا بپزد.
در ميانه پخت، پياز سرخ كرده را به آن اضافه مي كنيم. سبزي آش خرد شده را هم كه اضافه كنيم، بايد منتظر پخت سبزي بمانيم.
در اين فاصله آرد را در آب سرد حل كرده و داخل آش مي ريزيم و خوب هم مي زنيم. حالا نوبت ماده اصلي، يعني رشته است. در اضافه كردن رشته به آش، بايد حواسمان باشد رشته ها خرد نشوند. كمي صبر لازم است كه آش جا بيفتد. كشك، پياز سرخ شده ، نعناع داغ و سير داغ مواد خوبي براي تزئين محبوب ترين آش ايراني هستند.
بعضي ها هم دوست دارند آش رشته شان ترش باشد. معمولا براي اين نوع سليقه در آش، سركه ريخته مي شود و قيسي. آش رشته اي كه با اين روش پخته مي شود شايد به خوشگلي و خوش طعمي و خوش بويي آش هاي مادران و مادربزرگ هايمان نباشد و اصلا به پاي آش رشته اي كه در فيلم ليلا ديده ايم نرسد، اما هرچه باشد دستپخت خودمان است . روش هاي ديگرو آش هاي ديگري هم هست كه در روزهاي آينده درباره شان مي نويسيم.

در شهر
كوئن ها در فرهنگسراي نياوران
يكي، دو روز پيش كه خبر نمايش اي برادر كجايي؟ در فرهنگسراي نياوران را خواندم، با خودم گفتم چرا اين فرصت را از خوانندگان روزنامه دريغ كنم تا يكي از ديدني ترين آثار اين دو برادر را روي پرده ببينند و درضمن اداي ديني هم نكنم به فيلمي كه من را با اين دو برادر آشنا كرد.
اي برادر كجايي؟ يكي از كامل ترين فيلم هاي برادران كوئن است، چون تقريبا تمامي علائق آنها را در خود دارد. هم پر است از حوادث و اتفاقات عجيب و ناخواسته، هم شخصيت ها و فضايش يك جورهايي غيرطبيعي ست و هم كمدي خاص و مدرن شان به بهترين شكل درآمده است.
سه بازيگر اصلي هم كه سنگ تمام گذاشته اند. داستان فيلم براساس اديسه هومر شكل گرفته است و ماجراي سه زنداني ست كه از زندان فرار مي كنند تا به خانه هايشان برگردند، اما در اين مسير با اتفاقات و حوادث ريز و درشتي روبه رو مي شوند؛ درواقع اين فيلم هم مثل ديگر فيلم هاي كوئن ها ايده جديد و عجيبي ندارد بلكه آن نگاه منحصربه فرد سازندگانش است كه ماجرا را جذاب مي كند و فيلم را از نمونه هاي متعدد مشابهش متفاوت مي كند. مثلا اي برادر كجايي؟ اگرچه در ظاهر به فرار سه زنداني مي پردازد اما راستش كل فيلم در ستايش يك قطعه موسيقي ست؛ يك قطعه موسيقي كه قهرمانان داستان در حين فرار، براي چندرغاز پول، در يك ايستگاه راديويي ضبط مي كنند و بعد از پخش شهرتش تمام آمريكا را درمي نوردد و به محبوب ترين آهنگ شنوندگان بدل مي شود.
جوئل و ايتن كوئن، فيلم را در سال 2000 با حضور بازيگراني همچون جورج كلوني، جان تورتورو، تيم بليك نلسون، جان گودمن و هالي هانتر ساختند كه همان سال در دو رشته بهترين فيلم نامه اقتباسي و بهترين فيلم، نامزد اسكار شد. جورج كلوني هم توانست براي اين فيلم جايزه بهترين بازيگر گلدن گلاب را كسب كند.
مدت زمان فيلم در حدود يك ساعت و 45 دقيقه است كه چند دقيقه اي از آن براي نمايش در ايران كوتاه شده است. اين فيلم پيش از اين هم يك بار در برنامه سينما 4 از تلويزيون پخش شده و در شبكه ويدئويي هم مي توانيد پيدايش كنيد، اما لذت ديدن تصاوير فيلم روي پرده چيز ديگري ست؛ به همين خاطر است كه پيشنهاد مي كنم امروز و فردا (يعني 19 و 20 مهر) ساعت 19:30 به سالن گوشه فرهنگسراي نياوران برويد و تماشايش كنيد. فقط دعا مي كنم در دوبله، موسيقي فيلم به هدر نرفته باشد چون كل داستان فيلم روي موسيقي اش سوار است و بدون آن، فيلمنامه نقش اولش را از دست مي دهد.

آدم ها
نه چندان مستور
003288.jpg
زاويه نگاه مصطفي مستور، برخلاف اسمش اصلا پوشيده نيست. او در داستان هايش نگرشي عرفاني دارد به رابطه انسان و خدا و همچنين رابطه انسان و انسان.
خدا، عشق و مرگ موضوع هاي هميشگي مورد علاقه مستور هستند كه در قالب داستان هاي كوتاه و بلندش تبديل مي شوند به سئوال هاي اساسي. آيا تصور ازخدا به تعداد انسان ها تكثير مي شود؟ عشق چه جايگاهي دارد در تفكري كه پرستش غير الهي جايگاهي ندارد؟ مرگ چگونه پديده اي ست كه اگر براي خدا باشد شهادت نام مي گيرد و اگر خودكشي باشد، بالاترين گناه است؟
تمام اين سئوال ها هم در زمينه سئوال بزرگتري مطرح مي شود: آيا خدايي وجوددارد؟
خواندن داستان هاي مصطفي مستور، به لحاظ داشتن بن مايه ديني و اعتقادي در ماه رمضان كه ماه ميهماني خداست، شايد خالي از لطف نباشد. با اينكه گروهي ازمنتقدان، داستان هاي او را راه رفتن برلبه تيغ فلسفه مي دانند، گروه بزرگتري از همين منتقدان،نوشته هايش را عاري از ورود تصنعي يك تازه وارد به مقوله فلسفه دانسته اند.
شايد به همين دليل، جديدترين كتابش، استخوان خوك و دست هاي جذامي ،نامزد جايزه منتقدان مطبوعات در بخش رمان و داستان بلند شده است. پيشتر روي ماه خداوند را ببوس ، ديگر نوشته مصطفي مستور، اولين جايزه قلم زرين را از آن خود كرده بود.
مصطفي مستور، نويسنده اي خوزستاني و ساكن اهواز است كه تاكنون كتاب هاي چند روايت معتبر ، عشق روي پياده رو ، من داناي كل هستم ، روي ماه خداوند را ببوس و استخوان خوك و دست هاي جذامي از او منتشر شده است.
نوشته هايش يكجور شخصي نويسي ست و شايد به همين دليل احساس همذات پنداري با آدم هاي قصه هايش خيلي زود در مخاطب ايجاد مي شود؛ آدم هايي كه مرتب اشتباه مي كنند، متحول مي شوند و هيچ وقت نمي توانند در هدفي كه برگزيد ه اند، موفق شوند.

دكه
ماهي بزرگ؛ جذاب ترين دروغ دنيا
نام تيم برتون را حتما شنيده ايد؛ همان كارگردان عجيب و غريب آمريكايي كه هر فيلمش براي خودش دنيايي ست و ذهن و ايده هاي خلاقانه اش هر بار طرفداران جدي سينما را حسابي غافلگير مي كند. در كارنامه اش هم فيلم هاي متفاوتي مي توان پيدا كرد؛ از بتمن و سياره ميمون ها گرفته تا چارلي و كارخانه شكلات سازي و ادوارد دست قيچي. مهمترين وجه مشترك همه فيلم هايش هم امضايي ست كه پاي شخصيت هاي اصلي داستانش مي گذارد؛ شخصيت هايي كه معمولا گوشه گير و تنها هستند و اين انزواي خودخواسته شان، ريشه در گذشته و كودكي آنها دارد.برتون، يكي، دو سال پيش فيلمي ساخت با عنوان ماهي بزرگ كه خيلي ها - از موافقان تا مخالفانش - آن را بهترين فيلم برتون مي دانند. داستان آن هم درباره مردي ست كه عادت دارد براي همه، داستان هاي خيالي تعريف كند و اطرافيانش هم از اين عادت او بدشان نمي آيد و يك جورهايي سرگرم مي شوند، اما قهرمان داستان ما پسري دارد كه از كودكي شنونده ثابت داستان هاي پدرش بوده و حالا كه شب عروسي اش است و باز پدرش شروع به داستان سرايي (معادل درستش همان خالي بندي ست) كرده، طاقتش تمام شده و از پدرش مي خواهد دست از اين عمل بردارد. نتيجه گفت وگوي پدر و پسر اين مي شود كه پسر با پدر قهر مي كند و دست زنش را مي گيرد و مي رود در يك شهر ديگر براي خودش زندگي كند. سه سالي از اين ماجرا مي گذرد تا اينكه يك روز به پسر خبر مي دهند حال پدرش خوب نيست و بهتر است در اين لحظات آخر بالاي سر او باشد.برگشتن پسر به زادگاه و خانه پدري اش با يادآوري تمام داستان هايي همراه است كه پدر در تمام آن سالها براي او تعريف كرده؛ از جادوگري كه يك چشم شيشه اي داشت گرفته تا شهر ناشناخته اي كه زمينش از چمن بود و در آن هيچ كس كفش به پا نمي كرد يا داستان آن ماهي بزرگي كه حلقه ازدواج پدرش را بلعيده و با خود برده بود.
فيلم، روايت مجدد داستان  زندگي پدر از زبان پسر است؛ پسري كه هيچ گاه به اين داستان ها باور نداشته و حالا آرام آرام با مرور آنها و ديدن شواهدي بر رخ دادنشان، به پدر و داستان هايش ايمان مي آورد. درواقع ماهي بزرگ در ستايش خيال پردازي و روياست و اگر اين قضيه را كه هر فيلم خوبي، حديث نفس كارگردانش است، باور داشته باشيم، بايد بگوييم قهرمان داستان، خود تيم برتون است كه خيلي ها از داستان ها و فيلم هايش ايراد مي گيرند كه آثاري خيالي و كودكانه  هستند.فيلم محصول سال 2003 است و در آن بازيگراني مثل ايوان مك گرگور، آلبرت فيني، هلنا بونهم كارتر و دني دوويتو حضور دارند و چند ماهي مي شود كه با دوبله فارسي وارد شبكه ويدئويي شده است و بعيد نيست همين روزها از تلويزيون پخش شود. پيشنهاد مي كنم تحت هيچ شرايطي تجربه ديدن ماهي بزرگ را از دست ندهيد، چون از آن فيلم هايي ست كه مي گويند بايد هميشه دم دست باشد و هرچند وقت يك بار، دوباره تماشايشان كرد.

آب و هوا
روزهاي آفتابي
003306.jpg
ميانه مهر را رد كرده ايم و همچنان چشم به راه يك باران درست و حسابي هستيم! آن طور كه ماهواره هاي هواشناسي نشان مي دهند، بيشتر شهرهاي كشور آفتابي هستند و روزهاي آينده هم تغييري آنچناني در وضعيت هوا نخواهيم داشت.
كمي كه هوا سردتر شود، آن وقت قدر اين آفتابي بودن هوا را بيشتر مي دانيم و شايد بعد از چند بار بارندگي، از چاله چوله هاي آب گرفته شهر خسته شويم. به هر حال فعلا هواي لطيف پاييزي، كمي باران مي طلبد.شهرهاي شمالي كشور به باران نزديك تر هستند، چون اعلام شده هواي اين شهرها ابري ست. دماي هواي بندرانزلي امروز 24 درجه سانتي گراد است و شب به 22 درجه مي رسد. دماي هواي رشت هم 24 درجه است، اما شب رشت خنك تر است و به 19 درجه مي رسد.
شهرهاي استان خراسان آفتابي هستند. روز مشهد 26 درجه و شبش 13 درجه حرارت دارد. شهرهاي مركزي كشور هم همه آفتابي هستد. از تهران با 27 درجه حرارت گرفته تا اصفهان كه 26 درجه دما دارد و شيراز كه دمايش 31 درجه است. يزد با 29 درجه به نسبت شيراز وضعيت بهتري دارد.شهرهاي غربي كشور مثل سنندج هم آفتابي هستند. سنندج در روز 25 درجه و در شب 8 درجه و تبريز، در گرم ترين حالت 22 و در سردترين زمان 9 درجه دما دارند.
شهرهاي جنوبي كشور طبق معمول گرم ترين شهرها هستند. هواي بندرعباس آفتابي و در روز 39 درجه است و در شب 24 درجه. بندر چابهار هم كه نيمه ابري ست، 35 درجه در روز و 24 درجه در شب دما دارد.به نظر مي رسد روزهاي آينده روزهاي خوبي براي سفر باشد؛ روزهايي كه هواي آفتابي اكثر مناطق كشور شرايط را براي داشتن روزهايي خوب مهيا نشان مي دهد. با اين حال هواي ابري بخش شمالي كشور و حرف و حديث هايي درباره بارش هاي مداوم در آخر هفته بايد سفر به آن مناطق را با اندكي احتياط همراه كند. هرچه باشد، بخش شمالي كشور باتوجه به وجود درياي خزر در آن منطقه، از جمله جاهايي ست كه احتمال بروز حادثه هم در آن كم نيست. فعلا پيشنهاد ايده آل براي سفر، نواحي مركزي كشور است كه هواي معتدلي دارند و در اين فصل از سال مي توان روزهاي خوبي را در آن حوالي گذراند.

كتابخانه
ايده هايي جذاب براي يك زندگي
حميد امجد و كارهايش بيشتر در حيطه تئاتر و نمايش شناخته شده است؛ چه به عنوان نويسنده و كارگردان و چه به عنوان يك پژوهشگر درباره نمايش هاي آئيني و باستاني. اگر هم زماني پايش به سينما و هنر هفتم باز شده، تنها به عنوان بازيگر بوده؛ آن هم تنها در دو فيلم مسافران و گاهي به آسمان نگاه كن كه بين زمان هاي ساخته شدن شان بيشتر از 10 سال فاصله هست. در نتيجه، ديدن نام امجد به عنوان نويسنده بر روي يك فيلمنامه، تعجب آور و در مرحله بعد كنجكاوي  برانگيز است. زندگي خصوصي اگر ساخته مي شد (يا اگر اميدوارانه تر نگاه كنيم؛ اگر ساخته شود) جزو فيلم هايي محسوب مي شد كه نمي توان آنها را به عنوان سينماي بدنه و يا با مخاطب عام تعريف كرد. در واقع، جنس داستان و سير روايت ماجراها به نوعي ست كه آن را جزو دسته سينماي مخاطب خاص قرار مي دهد.
ماجرا از اين قرار است كه يك روز كنار ساحل، يك رنو زردرنگ پيدا مي شود كه درش باز مانده و از داخل آن صداي موسيقي به گوش مي رسد و اطرافش هم هيچ بني بشري وجود ندارد. روزنامه هاي فردا كه منتشر مي شوند تيتر اول خود را به مفقودشدن هنرمندي به نام غلامرضا كاشف اختصاص مي دهند كه خودرو بي سرنشين اش در كنار دريا پيدا شده و معلوم نيست كه اين آقاي كارگردان خودكشي كرده يا به قتل رسيده.پس از اين ماجرا، جوانكي به نام باربد ياورپور ظاهر مي شود كه خود را دستيار مرحوم كاشف معرفي مي كند و قصد دارد اولين فيلم مستندش را به استاد ازدست رفته اش اختصاص دهد تا هم اداي ديني به او كرده باشد و هم از راز و رمز زندگي و مرگش سر درآورد. به خاطر همين، شروع مي كند به مصاحبه كردن و گفت وگو با تمام آدم هايي كه روزي با مرحوم كاشف ارتباط داشته اند. اما يك جايي آن وسط ها، نويسنده، مخاطب را يك گام جلو مي برد و به او مي گويد كه مرحوم كاشف درواقع نمرده و جايي همان نزديكي ها ناظر وقايع است...
ايده داستان ايده جذابي ست؛ شناختن زندگي كسي كه در ميان ما نيست از طريق آدم هاي اطرافش، البته در سينما و ادبيات ايده جديدي نيست و مي شود كتاب ها و فيلم هاي جذابي با همين مضمون پيدا كرد كه از قضا جزو شاهكارهاي هنري هم هستند، اما نكته اي كه زندگي خصوصي را در كنار ايده اوليه اش جذاب تر كرده، شخصيت پردازي هاي حساب شده اش است و سير روايت ماجراها از زبان آدم هاي فرعي و حاشيه اي. پايان تلخ و گزنده داستان هم مزيد بر علت مي شود تا آرزو كنيم كه روزي اين فيلمنامه جذاب ساخته شود.
امجد اين فيلمنامه را در شهريور 77 نوشته و تا زماني كه به صورت كتاب چاپ شد، 7 سالي گذشته است، چون تاريخ اولين چاپ آن ارديبهشت 84 است؛ در نمايشگاه كتاب تهران.

رباعيات ديروز
به انتخاب جواد هاشمي
عمرم همه صرف شد به غفلت، چه كنم؟
شد حاصل عمرم، گل حسرت، چه كنم؟
من آن كف خاكم كه تو گفتي؛ يا رب!
با اين كف خاك غيررحمت، چه كنم؟
صغير اصفهاني

يادداشت
راهنمايي براي يك كلانشهر
خسرو نقيبي
تهران، يك كلانشهر است. در اين قضيه شكي وجود ندارد؛ تا آن حد كه حالا مدت هاست عادت كرده ايم واژه بزرگ را هم بعد از نام تهران بياوريم و شهرمان را تهران بزرگ بناميم.
در چنين شهري كه به دليل مركزيت، پذيراي فرهنگ هاي مختلفي از بخش هاي متفاوت هم هست، روزانه ده ها محصول فرهنگي به بازار عرضه مي شود، اخبار متعددي در مورد آدم هاي مختلف شنيده مي شود و مكان هاي مختلفي با كاركردهاي گوناگون هم در گوشه و كنار آن باز يا بسته مي شود. جز اين چيزهايي هم هست كه دردل روزمرگي هاي زندگي در دل اين كلانشهر فراموش مي شود. سنت هايي كه در روند گذر به مدرنيته ناديده گرفته مي شوند و اتفاقاتي كه مشغله هاي روزمره، فرصت يادآوري شان را براي ما باقي نمي گذارند.
اين اتفاق مختص به يك گروه خاص نيست، بلكه مناسبات زندگي شهري عملكرد روزانه را به اين سمت و سو سوق مي هد، با چنين نگاهي، برخي يادآوري ها و اطلاع رساني در زمينه هاي مختلف در شمار وظايف يك ضميمه شهري، چون ايرانشهر قرار مي گيرد.
انتخاب واژه راهنما به عنوان كليشه اين صفحه هم بيش از هر چيز به اين دليل است كه چنين صفحه اي قرار است، شهروندان را در انتخاب هاي شهري شان اعم از اجتماعي، خانوادگي و فرهنگي ياري كند. با اين وجود آنچه پيش رو داريد و در روزهاي آينده هم در اين صفحه خواهيد خواند، نوعي پيشنهاد است.
نگاه حاكم بر صفحه، نگاهي از بالا نخواهد بود، بلكه سليقه  نويسندگان مختلفي ست كه سعي خواهند كرد، خودشان را با آنچه در دل جامعه جريان دارد، همراه كرده و آنچه را كه عده اي تجربه كرده اند، به ديگران هم در سطحي وسيع تر پيشنهاد كنند.
نكته ديگري كه در دستور كار صفحه راهنما
قرار دارد، كوتاه بودن پيشنهادها و موارد طرح شده در اين راهنما به گونه اي ست كه خواننده صفحه بتواند در كمترين زمان ممكن به آنچه كه آن روز نياز به دانستن اش دارد، دست پيدا كند.
با چنين نگاهي، صفحه راهنما از پيشنهادها و تجربيات خوانندگان اين صفحه هم در حوزه هايي كه آن را تحت پوشش قرار داده، استقبال خواهد كرد.

رباعيات امروز
سيدشهرام شكيبا
در راه سلامت از همه پيش تر است
آن يار كه زخم بر دلش بيشتر است
سلطان به سلامت اين عجب بارگهي است
نزديك تر است هر كه درويش تر است

از صبح تا شب
حميد رضا پور نصيري

به نظر مي رسد شبكه سه اي ها قصد دارند نمايش سريال هاي هفتگي شان را در ماه رمضان ادامه بدهند؛ شايد هم ادامه ندهند. به همين خاطر شايد امشب ساعت 20:15 مجموعه ماموران پرونده هاي راكد پخش بشود شايد هم نشود. اما بدون شك متهم گريخت ساعت 18:40 مثل روزهاي قبل روي آنتن مي رود، تازه كساني هم كه قسمت ديشب آن را نديده اند، مي توانند حدود ساعت 14 تكرارش را ببينند. شب هاي برره هم كه هنوز روي غلتك نيفتاده و گرم نشده، مثل شب هاي گذشته ساعت 21 پخش مي شود. تجربه ثابت كرده موتور سريال هاي مهران مديري تازه بعد از 30 - 20 قسمت روشن مي شود؛ به خاطر همين، يك مدت ديگر هم بي مزگي هاي شب هاي برره را تحمل كنيد تا درست شود.ترتيب و ساعت ديگر مجموعه هاي اين شب ها هم كه حتما دست تان آمده؛ ساعت 18 (بعد از اذان مغرب) شبكه 2 او يك فرشته بود را پخش مي كند و بعد از آن هم كه نوبت به شبكه 3 مي رسد و تيم رضا عطاران. با تمام شدن متهم گريخت شبكه تهراني ها براي آخرين بار را نشان مي دهند كه محصولي ست از قاسم جعفري و همكارانش (اگرچه نام ديگري به عنوان كارگردان در تيتراژ نوشته مي شود). شبكه يك هم كه بعد از ظهرها روح مهربان را نمايش مي دهد، ساعت 10 هر شب سريال مرده متحرك را براي بينندگانش روي آنتن مي فرستد؛ سريالي كه كارگردانش رضا كريمي ست و آن را بعد از شبي از شب ها ساخته است. طرفداران برنامه هاي علمي هم مي دانند كه برنامه زنده پرتو روزهاي فرد ساعت 21:15 از شبكه 4 پخش مي شود و امشب طبق برنامه قرار است دكتر برنج كوب از انجمن رز ايران ميهمان اين برنامه باشد. سه شنبه ها بعد از ظهر هم اختصاص دارد به طرفداران ورزش كشتي كه حدود ساعت 15 برنامه دايره طلايي را از شبكه 3 تماشا كنند اما به نظر مي رسد با توجه به تراكم برنامه هاي ويژه اين شبكه در ماه رمضان، پخش اين برنامه يك ماهي تعطيل شود. به هر حال اگر از بينندگان ثابت دايره طلايي هستيد، حواستان باشد كه ساعت 3 بعدازظهر سراغي از شبكه۳ بگيريد.اگر هم از بينندگان ثابت برنامه هاي اجتماعي و زنده تلويزيون هستيد، هر روز چندين گزينه در شبكه هاي مختلف براي تماشا داريد. قديمي ترين اين برنامه ها، تهران بيست است كه ساعت 8 شب از شبكه تهران پخش مي شود. نمونه مشابه اش را مي توانيد حدود ساعت 19:45 از شبكه 2 ببينيد با عنوان سئوال . تا انتها ي شبكه خبر هم كه هر روز ساعت 20:15 از اين شبكه پخش مي شود تقريبا همين رويه را دنبال مي كند. تازه اين درحالي ست كه از برنامه هاي صبحگاهي مثل صبح به خير ايران و صبح آمد و صبح تهران صرف نظر كنيم و برنامه هاي خانواده و تصوير زندگي و به خانه برمي گرديم را ناديده بگيريم.راستي تا يادم نرفته بگويم كه امشب ساعت 21 نوبت پخش فيلم هفتگي شبكه۲ است و با اينكه باز هم مثل هر هفته معلوم نيست چه فيلمي براي پخش انتخاب شده، اما ساعت 9 شب سري به اين شبكه بزنيد؛ شايد فيلم دندان گيري باشد.

تهرانشهر
ايرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |