منطق در فلسفه اسلامي - واپسين بخش
حقيقت و يقين
دبورا . ال بلك
ترجمه : عابد كانور
منبع: دانشنامه فلسفي راتلج
|
|
در نخستين بخش مطلب حاضر به اين نكته اشاره شد كه منطق در نزد فيلسوفان اسلامي از مجموعه آثار منطقي ارسطو، يعني ارغنون ملهم بود. متفكران اسلامي منطق را صرفا براي مطالعه الگوهاي صوري استنتاج و بررسي ميزان اعتبار و صحت آنها به كار نمي بردند بلكه عناصري از فلسفه زبان و حتي معرفت شناسي و مابعدالطبيعه را نيز شامل مي شد.
در شماره گذشته «موضوع و اهداف منطق» ، «منطق، زبان و دستور» و «تصور و تصديق» به بحث گذاشته شد. اينك دنباله مطلب را پي مي گيريم.
۴) محمولات، مقولات و قضايا
در ادامه سنت يونان باستان، فيلسوفان اسلامي بخش هاي ارغنون را به عنوان مجموعه منظمي در نظر گرفتند كه با مطالعه دلالت الفاظ ساده در كتاب «مقولات» آغاز شده و با بررسي قضايا در «درباره عبارت» دنبال مي شود. علاوه بر اين دو متن ارسطويي يك اثر از فرفوريوس نوافلاطوني با نام «ايساغوجي» (مقدمه) به آغاز اين مجموعه پيوسته گرديد و به عنوان مقدمه اي براي مطالعه «مقولات» در نظر گرفته شد. اين مقدمه با پنج نوع از محمولات مرتبط بود: جنس، نوع، فصل، عرض عام و عرض خاص. با وجود آنكه تمام ارسطوگرايان اسلامي تفاسيري بر «ايساغوجي» نوشتند و تقسيم بندي آن درباره محمولات را به كار بستند، همگي بر سر تلقي اين اثر به عنوان مقدمه اي بر آثار ارسطو متفق القول نبودند.
ابن رشد شك هايي از اين دست را آشكارا در مقدمه اي بر كتاب «تلخيص كتاب المقولات» خود بيان مي كند. او مي گويد تمايل اصلي اش بر آن بوده كه «ايساغوجي» را از سلسله شرح هاي قرون وسطي بطور كلي حذف كند. او در پايان كتابش توضيح مي دهد كه اعتقادي ندارد متن فرفوريوس واقعا مقدمه كمك بخشي به مطالعه منطق باشد و حتي در اين مورد كه اصلا اين اثر متني منطقي باشد، شك دارد. ابن رشد مي گويد تنها دليلش براي تكميل شرح فرفوريوس موافقت با تقاضاي دوستان بوده است.
ويژگي منطقي «مقولات» فيلسوفان اسلامي را با مسأله مرتبط ديگري مواجه كرد، فارابي در مقدمه اي بر كتاب «شرح العباره» خود، بخش هايي از مجادلات باقي مانده از سنت يوناني را در مورد رابطه «مقولات» و «درباره عبارت» مورد بازنگري قرار مي دهد. آن طور كه او مي گويد «درباره عبارت» به خودي خود و بدون نياز به يك دانش قبلي از «مقولات» قابل فهم است و اثر قبلي «مقولات» هيچ مرجعيت صريحي براي بعدي (درباره عبارت) ندارد. علاوه بر اين «درباره عبارت» اصولا با روابط صوري ميان قضايا سر و كار دارد مانند تناقض و تضاد، در حالي كه در «مقولات» معاني و دلالت الفاظ مورد بررسي قرار مي گيرند.
۵) نظريه استدلال
براي كل سنت اسلامي، تكميل كننده افتخار و ارزش منطق ارسطويي نظريه قياسي ارسطوست كه در «تحليلات اولي» و بخصوص در «تحليلات ثاني» تبيين شده است. هدف منطق به دست دادن وسايلي است كه به وسيله آن دانش حاصل مي آيد و بهترين نوع دانش، دانشي است كه ضروري و يقيني باشد. اين نوع دانش طبق الگوي علم بر معاني كه در «تحليلات ثاني» آورده شده قابل دستيابي است. اين بخش از منطق (يعني برهان) طبق گفته هاي فارابي در «احصاءالعلوم» از لحاظ قدرت و ارزش، بهترين است. اولين هدف منطق را بايد تنها در اين بخش جست وجو كرد و باقي بخش هاي منطق صرفاً براي برهان وجود دارند و مورد نظرند. حتي بررسي صوري قياس نيز در اصل براي بكارگيري آن در براهين صورت مي گيرد.
ارسطو گرايان اسلامي در نظريه پردازي درباره قياس صوري همان خطوط «تحليلات اولي» ارسطو را دنبال مي كنند. اين متفكران در عين حال كه از چهارمين شكل قياس- كه به طور سنتي به جالينوس نسبت داده مي شود- آگاهند، چندان تمايلي براي پرداختن به آن ندارند، چون همان طور كه ابن سينا در نمط هفتم «الاشارات و التنبيهات» نشان مي دهد، اين شكل قياس را اضافي و شهوداً ناپذيرفتني مي دانند. مثلاً فارابي در «كتاب القياس» خود به طور كامل از اين شكل قياس دوري مي كند. فيلسوفان اسلامي از منطقه گذاره اي چندگزينه اي رواقيان آگاه بودند و بخش هايي از آن را در قياس هاي شرطي خود به كار گرفتند. با وجود اين آنها مدل استنتاج رواقيان را نپذيرفتند و با ادات شرط به عنوان اجزايي تابع ارزشي برخورد نكردند چون بخش هاي احكام شرطي را به خودي خود قضاياي كاملي نمي دانستند. براي منطق دانان مسلمان، شرطي يك اصطلاح عام بود كه شامل شرطي هاي متصله (اگر- آنگاه) و شرطي هاي منفصله (- يا-) مي شد. هر دو نوع قياس شرطي به عنوان قياس هايي كه بر تكرار (استثنا) بنا شده اند، مورد نظر قرار مي گرفتند. «استثنا» اصطلاحي بود به معناي تكرار مقدم يا تالي يا تكرار يكي از مقدمات منفصل به صورتي كه دومين مقدمه قياس شرطي فراهم شود. بنابر اين در قياس شرطي «اگر حالا روز است آنگاه روشن است، حالا روز است، پس روشن است» ، مستثني يا مقدمه تكراري «حالا روز است» مي باشد چرا كه با دوباره گويي آن قياس به نتيجه اش مي رسد.
هنگامي كه مي خواهيم نظريه قياسي را به طور خاص درباره انواع مشخص استدلال به كار بگيريم، دغدغه هاي معرفت شناختي منطق اسلامي بار ديگر خودنمايي مي كند. فيلسوفان اسلامي اولويت برهان و نقش كمكي قياس هاي جدلي، خطابي، شعري و سفسطي را با توجه به وضعيت معرفت شناختي مقدمات در هريك از قياس ها و نوع تصديقي كه آنها مي توانند براي نتيجه قياس به حاصل آورند، توضيح مي دهند. تقسيم بندي قياس ها و مقدمات آنها با توجه به طبيعت تصديقشان در نوشته هاي منطقي تمام فيلسوفان بزرگ اسلامي آمده است. اما كامل ترين و سازماندهي شده ترين تقسيم بندي مقدمات در سه اثر ابن سينا يعني «الشفا» ، «النجاة» و «الاشارات و التنبيهات» ارايه شده است. با اين كه اين سه متن مقداري در تعداد و تنوع مقدمات قياس فهرست بندي شده با هم متفاوتند، به طور كلي يك نظريه منسجم و متحد را ارايه مي دهند. قياس هاي برهاني مركب از مقدماتي هستند كه ضرورتاً صادق اند و شامل اصول اوليه بديهي و قضاياي خودبين تجربي مي شوند. قياس هاي جدلي برمبناي اعتقادات مقبول عامه مردم (المشهورات) قرار دارند كه معادل «اندوكساي» ارسطو در كتاب «جدل» است. اين اصطلاح به مقدماتي كه در مناظرات جدلي براي دستيابي به هدف بحث مفروض گرفته مي شوند و به طور كلي با تمام مقدماتي كه به سبب توافق عمومي مردم يا مراجع صادق تلقي مي گردند، اطلاق مي شود. قياس هاي خطابي به قياس هاي جدلي نزديكند با اين اختلاف كه بدون تأمل پذيرفته شده اند و قدرتي محدود و نسبي دارند، به عنوان مثال براي يك گروه يا يك فرقه. مقدمات خطابي تنها به طور فرضي باورهايي جهانشمول و مقبول العامه تلقي مي گردند و در واقع چنين نيستند. مقدمات سفسطي باورهايي هستند كه به سبب داشتن تشابهات گمراه كننده با ديگر انواع مقدمات، پذيرفته شده اند. مقدمات شعري آنهايي هستند كه هيجاني را در قواي تخيل پديد مي آورند و تصديقي عقلاني نمي باشند.
فيلسوفان اسلامي قياس هاي شعري و خطابي را در فهرست بندي استدلال هاي خود گنجاندند. اين نكته تلقي آنان درباره آثار ارسطو را روشن مي كند كه براساس آن «خطابه» و «شعر» از بخش هاي ارگانون هستند، اين تلقي از مفسران يوناني به سنت اسلامي منتقل گشت و براي تشخيص تمايز ميان حالت هاي مختلف گفتار و استدلال فلسفي و عوامانه، به خصوص در زمينه نسبت هاي ميان دين و فلسفه به كار گرفته شد. به اعتقاد متفكران اسلامي فيلسوفان به قياس هاي برهاني و جدلي تكيه دارند در حالي كه رهبران مذهبي و الهي دانان از قياس هاي خطابي و شعري براي معتقد و متقاعد كردن مردم عامي استفاده مي كنند. براين اساس دين به عنوان يك صورت يا انعكاس از حقيقت برهاني يا فلسفي معرفي مي شود كه براي مردم به زبان و شكل بحث هاي ساده ترويج داده مي شود.
در نظريه استدلال منطق اسلامي، جدل موقعيت دوگانه اي دارد:از يك سو به آن به عنوان استدلالي فروتر از برهان نگاه مي شود، از سوي ديگر اهميت آن براي فلسفه ورزي به شدت مورد تأكيد قرار داشت. بهترين نمونه اين نگرش در فهرست بندي «كتاب الجدل» فارابي وجود دارد. به اعتقاد او جدل توانايي استدلال را تقويت مي كند، اصول علوم برهاني خاص را معرفي مي نمايد، ذهن را از اصول بديهي برهان آگاه مي كند، به گسترش توانايي ارتباطي كمك مي نمايد و وسايل رد و انكار صوفيگري را پديد مي آورد. از اين پنج مورد استفاده، تنها مورد چهارم است كه جزو اهداف حقيقي فلسفه محسوب نمي شود و بيشتر به اهداف الهيات و دين نزديك است. چهار مورد ديگر اگرچه از چارچوب اهداف برهاني يقيني كه پايان نهايي فلسفه است خارج اند، به يادگيري و به كارگيري توانايي حقيقي فلسفه ورزي مربوط مي شوند.
منطق دانان مسلمان در مورد نظريه برهان، شرح هاي خود بر «تحليلات ثاني» را حول محور تعريف و قياس برهاني كه به وسيله آنها تصور و تصديق به طور كامل قابل دستيابي است، سازماندهي كردند. فارابي در «كتاب البرهان» چكيده اي درخشان درباره رويكردهاي معمول فيلسوفان اسلامي به نظريه برهان و اهداف معرفت شناختي آن آورده است. او همان طور كه احكام قطعي را در سطح قضايا به عنوان حاملان تصديق تام تشخيص داد، در اينجا تعيين برهاني را به عنوان تصديق تام در سطح استنتاج قياسي معرفي مي كند. به طور دقيق تر با توجه به تعابيري كه فارابي درباره يقين به كار مي برد ما مي توانيم آن را معرفت درجه دوم بدانيم:
«يقين براي ما، باور به حقيقت چيزي است كه تصديق كرده ايم، به اين صورت كه محال است آنچه ما درباره آن باوري داريم متفاوت از آنچه واقعاً هست باشد؛ و علاوه براين باور يقيني ما به كل باورهايمان به گونه اي است كه غير از آنها باورهاي ديگري ممكن نيستند، به اين معنا كه هرگاه باوري در باب باور اوليه شكل گرفت، غيرممكن است اين باور غير از آنچه هست باشد و همين طور تا بي نهايت.»«كتاب البرهان»
يقين تنها مستلزم آگاهي به يك نتيجه نيست بلكه مستلزم معرفت به آگاهي ما از آن نتيجه است. فارابي اين نوع يقين را «يقين ضروري» مي نامد. با اين وجود او «يقين غيرضروري» را هم مي پذيرد كه «تنها در شرايط بخصوصي حاصل مي شود» و براين اساس مي تواند در قضايايي كه در مورد موجودات ممكن اند اعمال شود. «يقين ضروري و وجود ضروري مستلزم يكديگرند چرا كه هر چيزي كه به طور ضروري يقيني باشد به طور ضروري نيز وجود خواهد داشت» . فارابي علي رغم آن كه اين دو نوع يقين را صورت هاي تصديق تام مي داند، تنها يقين ضروري را مطابق شرايط دقيق برهان ارسطويي مي داند. چرا كه تنها اين نوع از يقين به ابژه هايي مربوط مي شود كه نمي توانند چيزي جز آنچه هستند باشند.
تأكيدات فارابي با فايده مندي جدل و بسط مفهوم تصديق تام به استدال هايي فراتر از محدوده ضروري و دقيق برهان، وسعت فراگير نظريه هاي فيلسوفان اسلامي را در باب استدلال نشان مي دهد. ارسطوگرايان اسلامي علي رغم مدعايشان درباره برتري الگوي برهاني در فلسفه، طيف وسيعي از صورت هاي مفيد و مشروع استدلال را به رسميت شناختند و اهميت اين ابزارهاي فلسفي را در جهت سير از معلوم به مجهول خاطر نشان كردند.
|