سه شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۴
همبستگي ملي و مشاركت عمومي در دولت عدالت محور اسلامي
محور حركت
002259.jpg
علي ايماني
رهبر معظم انقلاب اسلامي ايران در پيام نوروزي به مناسبت آغاز سال ۱۳۸۴ شعار «همبستگي ملي و مشاركت حداكثري» را محور حركت ملت و دولت ايران اعلام نمودند. متعاقب آن در تيرماه ۱۳۸۴ كانديدايي حداكثر آراء را به خود اختصاص داد كه عدالت خواهي و تحول را شعار محوري خود قرار داده بود.
مقاله پيش رو به تبيين مفاهيم همبستگي ملي و مشاركت سياسي و راه هاي حداكثري نمودن آن در يك دولت عدالت محور مي پردازد. در اين مقاله، رابطه اين هماني واژگان همبستگي ملي و مشاركت عمومي با مقوله عدالت تبيين مي گردد. اين  مقاله را بخوانيد.

فراخون مهم رهبر معظم انقلاب براي وحدت و همبستگي ملي نه يك تاكتيك جهت حصول يك هدف آني، بلكه راهبرد اساسي دولت جمهوري اسلامي ايران است و پيش نياز اساسي آن امنيت ملي مي باشد.
نقطه عزيمت اين بحث دغدغه هميشگي دولتمردان ايران در طول تاريخ جهت حفظ استقلال و تأمين امنيت ملي بوده است. بيم از هجوم بيگانه و تهديد استقلال و امنيت ملي در اين مرز و بوم تاريخ ديرپايي دارد و يك علت آن هم موقعيت ژئوپليتيك و ژئواستراتژيك ايران است.
عبارات خير و شر، اهورا- اهريمن، ايران- انيران و خودي- بيگانه و دوست- دشمن، همواره در دل خود داراي يك بار معنايي ارزشي بوده كه خوديها را به وحدت حول محور (خير، خوبي و ايران) در مقابل (شر، بدي و انيران) مي خواند. انيران نماد هر چيز غيرايراني و بيگانه در ايران باستان است.ايران، تاريخي مملو از تجاوز و تهاجم كشورها و اقوام بيگانه را دارد. شگفتي آنجاست، مادامي كه بي عدالتي حكومتهاي وقت به سكه رايج تبديل شده با فقدان همبستگي ملي، تعلل و بي عملي مردم براي مشاركت در دفاع از كشور و سرانجام فروپاشي كشور مواجه شده ايم.
بي عدالتي و مظالم ساسانيان اساسي ترين دليل شكست آنان در مقابل اعراب مسلمان بود و هجوم و تجاوز اقوام بيگانه چون مغولان در غياب انسجام دروني و همبستگي ملي به نتيجه  رسيد.
در جريان تهاجم نظامي روسيه در آغاز قرن نوزدهم به ايران طيفي از مورخين عقب ماندگي و فقدان ارتش مدرن و تكنولوژي برتر را دليل هزيمت و شكست قواي ايران مي دانند. اما بررسي هاي دقيق تاريخي و گزارشاتي از رقابت صدر اعظم وقت با فرمانده قشون ايران حكايت از فقدان انسجام دروني، همبستگي ملي و نبود مشاركت حداكثري در دفاع از كشور و نتيجه تلخ آن يعني شكست از روسيه مي كند.امروزه دولتمردان فهيم جمهوري اسلامي به اين نتيجه رسيده اند كه با شيوه هاي جديد نظامي و فرهنگي كه استقلال و اساس كشور را تهديد مي نمايند، مواجه هستند. لذا شعار محوري همبستگي ملي و مشاركت عمومي نه يك نياز مقطعي بلكه ضرورتي تاريخي است و تحقق آن در يك دولت عدالت محور عينيت مي يابد. زيرا فقدان عدالت اجتماعي، از بين رفتن همبستگي ملي و شكست اتحاد و اعتماد دولت- ملت را در پي دارد. از اين رو در مقاله حاضر در پي اثبات اين فرضيه هستيم كه:
- همبستگي ملي و مشاركت عمومي در يك دولت عدالت محور قابل تحقق است.
به عبارتي ديگر همبستگي ملي و مشاركت عمومي نتيجه طبيعي تحقق عدالت اجتماعي در يك جامعه است و اين دو مقوله با يكديگر همپوشاني دارند.براي روشن تر شدن بحث در اينجا به ايضاح مجمل برخي از مفاهيم اصلي مي پردازيم.
- تعريف مفاهيم اصلي
همبستگي ملي:
همبستگي از نفس ساختار زندگي جماعتي نتيجه مي شود كه هر كس را به ديگري در بافتي از مبادلات متقاطع نيازمند مي سازد. دوركيم سرچشمه اين نخستين نوع همبستگي را تقسيم كار مي ديد. توسعه همبستگيها بر ژرفاي غريزه انساني مبتني است. جاذبه متقابل بين انسانها وجود دارد. روان شناسان تنهايي را دلهره آور مي دانند. ميل به شركت در گروهي كه هر كس شكوفايي كامل وجود خود را در آن مي يابد احتمالاً يكي از محركهاي زندگي مشاركتي است.
در فراسوي جامعه مدني كنوني كه ناقص، ظالم و سطحي است، رؤيايي از شهر هماهنگي نهفته است كه اعضاي آن بالاخره از خودخواهي ها، تنگ بيني ها و وجود مجزاي خود دست كشيده و هر كدام نه به كمك تعهدات حقوقي و شيوه هاي مبادله و تقسيم كار و نه به كمك زنجيره هاي بايستي ها و داشتنيها بلكه به كمك تفاهم متقابل، نوع دوستي و عشق با ديگران بستگي يافته باشد.
منسوب به ملت و آنچه كه در يد و اختيار ملت است و گاهي توسعاً در زبان فارسي دوستي را به سبب وابستگي دولت به ملت، ملي مي گويند.همبستگي ملي در لسان رهبر انقلاب به جهت تأكيد بر وجه ارزشي و ديني آن در قالب عبارت «وحدت» نمود يافته است.در اينجا وحدت مردم يعني نبودن تفرقه، نفاق، درگيري و كشمكش، حتي دو جماعتي كه از لحاظ اعتقاد ديني هم مثل هم نيستند مي توانند كنار هم باشند، مي توانند دعوا نكنند.»
- مشاركت عمومي:
تظاهر علني و جمعي اراده مردم براي انجام عملي است كه به سرنوشت و منابع عموم آنان مربوط است.
يكي از مؤلفه هاي تعيين كننده جامعه مدني، وجود آزاديهاي فردي و فراهم بودن زمينه و فرصت براي شهروندان جهت مشاركت در سياست و امور حكومتي و همچنين شركت در تشكل هاي حزبي و صنفي براي تحقق خواسته هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي است. درواقع مشاركت سياسي نوعي تظاهر علني اراده مردم براي تعيين سرنوشت جمعي خود است. بدون مشاركت، فرد عنان قدرت را به دست كساني مي سپارد كه مهار آنها به سادگي ممكن نيست. تنها از طريق مشاركت است كه قدرت سياسي به طريق مسالمت آميز دست به دست مي گردد و ميزان توسعه سياسي يك كشور بستگي مستقيم به اين مؤلفه اساسي دارد.
- دولت:
دولت مجتمعي است كه بنا به قانون، توسط حكومتي داراي قدرت اجباركننده، در اجتماعي كه سرزمين مشخصي دارد شرايط عمومي و بيروني نظم اجتماعي را حفظ مي كند. حاكميت واحد، اقتدار، حوزه سرزمين مشخص و ملت منسجم و متحد از شرايط اساسي تحقق خارجي دولت است. لذا ملت بايد همبستگي ملي و مشاركت عمومي براي حفظ دولت و ادامه حيات داشته باشد.
- دولت عدالت محور:
در اينجا منظور از دولت مجموعه حاكميت است كه شعار ايجاد عدالت در همه زمينه هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي را محور سياست راهبردي خود در عرصه سياست داخلي و خارجي قرار داده است. حكومت علوي (۴۳-۳۸ ه . ق) الگوي مطلوبي از دولت عدالت محور اسلامي است. در چنين حكومتي عدل اساس ملك است زيرا «در عدالت گشايش براي عموم آزاد است و آن كس كه تحمل عدالت بر او گران آيد، تحمل ستم براي او سخت تر است».لذا در چنين دولتي عدالت ايجاد آرامش و اعتدال در عرصه زندگي اجتماعي مي نمايد و اعتماد و همبستگي بين دولت و ملت را افزايش مي دهد.
002262.jpg
1- همبستگي ملي در دولت عدالت محور
عامل همبستگي، سنگ بناي تشكيل جوامع انساني يا گروه هاي انساني است. اميل دوركيم دوگونه همبستگي را از يكديگر متمايز مي كند. همبستگي مكانيك و همبستگي ارگانيك.
الف) همبستگي مكانيك يا خود به خود را مي توان غالباً در گروه هاي انساني ابتدايي مشاهده كرد. گرايش به گروه براساس مشابهت اعضاي جماعت حاصل مي شود. يعني همانندي نژادي، قومي، زباني و مذهبي انسانها را به يكديگر همبسته مي كند.
ب) همبستگي ارگانيك يا اندامي معمولاً در مرحله پيشرفته تري از روابط اجتماعي حاصل مي شود زيرا ترقي علم و صنعت و به وجود آمدن تقسيم كار الزاماً نوعي سازمان بندي اندامهاي جامعه را ايجاب مي كند وگرنه در اين وضعيت انسانها از يكديگر متمايز و منفك بوده و به سوي پراكندگي و جدايي پيش خواهند رفت.
چه عاملي شرط به هم پيوستگي اجتماعي اعضاي جامعه را فراهم مي كند؟ انسجام اجتماعي متغيري عمده در انواع مختلف كنشهاي اجتماعي است. وجدان جمعي يا يكپارچگي اخلاقي نيرومند بين اعضاي جامعه نشان دهنده سلامت اجتماعي است و ضعف «وجدان جمعي» يعني كمبود بهم  پيوستگي و يكپارچگي بيانگر آنست كه جامعه دچار يك بيماري جدي است. به هم پيوستگي اجتماعي امكان حمايت رواني اعضاي جامعه را در وضعيت هاي بحراني فراهم مي كند و از نگرانيها، فشار و از تأثير بحران بر افراد مي كاهد.تحولات روبه پيشرفت جوامع انساني و پيچيده شدن روابط اجتماعي و شكل گيري دولت مدرن ما را در شرايط همبستگي ارگانيك قرار داده است. دولت به عنوان محور اصلي ايجاد انسجام و سلامت اجتماعي حلقه مفقوده تعريف فوق است. دولت به لحاظ تأثير بي بديلي كه در حوزه هاي مختلف اقتصاد، فرهنگ و سياست بر جامعه دارد مي تواند با محور قرار دادن عدالت در كردار سياسي و نحوه اعمال اقتدار خود به سمت همبستگي ملي و افزايش اقتدار ملي حركت نمايد. در اين صورت همسان سازي يا همانند سازي دولت و ملت عملي گرديده است.
زماني كه افراد با يك دولت ملي «همسان سازي» مي كنند در حقيقت آنها خود را با موفقيتها و شكست هاي آن دولت درگير مي سازند. مثلاً وقتي مي گوييم ما ايراني هاي مسلمان بسيار قدرتمند، پرتلاش، صادق، خلاق و به طور كلي برتر هستيم؛ بنابراين من فردي قدرتمند، پرتلاش، صادق، خلاق و برتر مي باشم. اين استدلال ممكن است اشتباه باشد، اما هيجان آن فوق العاده است. هرقدر افراد با شدت بيشتري با ملتي «همسان سازي» كنند رهبران ملي در بكاربردن نمادها (مانند پرچم، قانون اساسي و...) براي بسيج افراد به پيگيري هدف هايي كه نخبگان آنها را خوشايند مي پندارند، توانايي بيشتري خواهند داشت.زماني كه همسان سازي ها با كشور شديدتر از همسان سازي هاي محلي و قومي است، كشور از نظر روان شناسي يا فرهنگي يكپارچه است.(۱۰) 
هرقدر دولت در گستره جغرافيايي كشور و در تقسيم  امكانات عادلانه رفتار نمايد و زمينه مشاركت همه اقشار، اقوام و گروه ها را در عرصه هاي مختلف قدرت، اقتصاد و فرهنگ فراهم نمايد و به مثابه اميني منصف عمل نمايد فرايند همسان سازي و همگونگي در عرصه ملي تسريع مي گردد. ميزان تداخل منافع و همسويي ايدئولوژيك در ميان جامعه (اقوام، زنان، طبقه سرمايه دار، گروه هاي مذهبي و روشنفكران) با دولت (بوروكراسي دولتي، ارتش و قوه قضاييه) از عوامل مهم تعيين كننده همگونگي و ميزان شدت و ضعف تأثير مردم بر دولت (قدرت سياسي) است. هرچه هماهنگي ميان منافع مادي و علايق معنوي ملت با دولت بيشتر باشد، حضور ملت در صحنه سياسي و يا دخالتشان در امور حكومت مانعي بر سر راه اعمال قدرت دولت نخواهد بود.
به لحاظ اهميت همگونگي به عنوان نقطه عزيمت ايجاد همبستگي ملي به تبيين دقيق تر آن مي پردازيم. همگونگي استقرار همبستگي نزديك تر ميان اجزاي موجود زنده يا ميان اعضاي جامعه است.(۱۱)
همگونگي فرايند يكي شدن افراد جامعه است، يعني فرايندي كه مي كوشد آن جامعه را هماهنگ سازد تا بر نظمي كه اعضاي جامعه مي پذيرند استوار باشد.غرض از همگونگي سياسي سهمي است كه قدرت متشكل، حكومت و دولت در اين فرايند دارند. دولت به عنوان قدرت متشكل به از ميان برداشتن تضادهايي كه جامعه را تهديد مي كند و آن را تقسيم مي نمايد، اقدام مي كند. امحاء تعارضات و نفاق ها نه تنها به قدرت بلكه به عدالت و مشروعيت ناشي از آن نياز دارد. در اين صورت دولت اعتدالي جامعه را به سوي سازش پيش مي برد.غرض از اين سازش، همسازكردن منافع مورد دعواست تا از اين راه مبارزه پايان پذيرد.
دموكراسي با نخستين فن سازش سازگاري دارد. آيين  هاي دموكراسي مواجهه دائمي متخاصمان را با يكديگر سازمان مي دهد.
گام دوم سازش عدالت در كردار سياسي دولت برآمده از روش دموكراتيك است كه سازش كامل مزيت ها و فداكاري ها هر كس را در اجتماع متعادل مي كند. پس برپايه عدالت و شكل ابتدايي آن انصاف بنا شده كه ترازو و مظهر آن است. بدين ترتيب هر فرد، گروه و طبقه مي تواند راضي شود. از اين رو مفهوم عدالت در فرايند همبستگي نقش عمده اي بازي مي كند. وجود خطر خارجي، بيگانه و اجنبي نيز در توسعه همبستگي ملي اهميت فراوان دارد.
دوركيم معتقد است كه همگونگي سرچشمه اصلي همبستگي است. هر جامعه اي در ابتدا بر همگونگي مبتني است و در هر جامعه اشتراك زبان، مذهب، عادات و به طور كلي تر اشتراك فرهنگ امري اساسي است. وقتي كه به تفاوت با اعضاي گروه هاي (كشورهاي) ديگر تكيه شود همگونگي بيشتر محسوس مي شود. تصوير ذهني از اجنبي در توسعه همبستگي ها اهميت فراوان دارد. وجود خطر خارجي و تهديد دشمن چه واقعي باشد يا فرضي، همين اهميت را دارد.(۱۲)
ادامه دارد

نگاه امروز
چالش هاي فراروي همبستگي ملي و مشاركت عمومي
شناخت چالش هاي جهاني، شناخت مسايل محلي خودمان است، زيرا اين دو آنچنان به هم آميخته اند كه از نظر علمي تفكيك پذير نيستند. چالش هايي كه همبستگي ملي را تهديد مي كنند صرفاً معضلات محلي و داخلي نيست بلكه داراي ابعاد فرامليتي و داراي راه حل هاي فراسازماني است و يك دولت و يا سازمان خاص به تنهايي نمي تواند به حل آنها مبادرت ورزد و مستلزم پشتيباني ملي و همكاري هاي بين المللي است، لذا به برخي از اين چالشها مي پردازيم.
الف) دموكراسي
براي اولين بار در تاريخ مردم بيشتري در حكومت هاي دموكراتيك زندگي مي كنند تا در حكومت هاي استبدادي. از آنجا كه دموكراسي ها تمايلي براي جنگ با يكديگر ندارند و با توجه به اين كه احتمال وقوع بحران هاي انساني در حكومت هاي استبدادي بيشتر است، دموكراتيزاسيون بايد به آينده صلح آميزتر منجر شود؛ اما ظهور دموكراسي يك فرايند آزاد نيست. در زمان انتقال بسياري از مردم درآمد و موقعيت اجتماعي خود را از دست مي دهند و همبستگي ملي تهديد مي شود و مشاركت سياسي مردم نيز بر خلاف روح دموكراسي كاهش مي يابد. براي مواجهه با اين چالش، دموكراسي هاي جديد بايد اعتماد مردم را جلب كنند و به مردم پاسخگو باشند وبا كمك به رشد فرهنگ دموكراسي، با سوادي، شفافيت، پاسخگويي، دسترسي به رسانه و ...مشاركت شهروندان را در امور سياسي افزايش دهند.
ب) جهاني شدن فرهنگ و ارتباطات
تهديد جنگ اطلاعاتي، تروريسم، آسيب پذيري بازارهاي مالي، تقلب، از بين رفتن خرده فرهنگ ها و فرهنگ بومي و ديني از تبعات جهاني شدن ارتباطات به وسيله ابزاري چون اينترنت است. اين تهاجم ويرانگر به امحاء هويت فرهنگي، ديني و بومي مي انجامد. فرهنگ به مثابه سلسله اعصاب يك ملت به عنوان موجودي زنده است و به چالش كشيدن فرهنگ شكاف در همبستگي ملي و هويت تاريخي يك ملت است.
لذا عملكرد سازمان يافته فناوري اطلاعات و ارتباطات مي تواند به متلاشي شدن ساختار اجتماعي قبلي و ظهور ساختار اجتماعي جديدي منجر گردد.
ب) صلح و جنگ
تروريسم به صورت فزاينده اي مخرب و گسترده شده و دوري از آن دشوار شده است. شدت برخوردهاي مذهبي، قومي و نژادي نيز در حال افزايش است. نبايد اين چالش ها به عرصه ملي كشانده شود كه همبستگي ملي را با تهديد جدي مواجه مي نمايد. بايد به تعميق عدالت در بين قوميت ها و عدالت جنسيتي در رابطه با زنان بها داده شود.
قوميت ها در ايران در رژيم هاي سابق از بي عدالتي رنج برده اند، لذا در دولت عدالت محور اسلامي شايسته است كه به مطالبات مشروع آنان بهاي بيشتري داده شود و نيروي جانب مركز در آنان تقويت گردد كه اين سبب اقتدار ملي و افزايش همبستگي ملي مي گردد.در عرصه فراملي نيز به خطر تروريسم به عنوان تهديد امنيت ملي توجه شود.از طرفي سلاح هاي شيميايي، بيولوژيكي و جنگ اطلاعاتي نيز به سهولت از سوي گروه هاي كوچك قابل استفاده است. لذا احترام به تنوع زيستي و ارزش هاي اخلاقي مشترك بايد به عنوان يك راهبرد ملي تقويت گردد تا به صورت نرم افزاري از خطر تروريسم رها شويم.
ج) شكاف طبقاتي
نبود توازن در ثروت علاوه بر پيامدهاي اخلاقي به افزايش مهاجرت از مناطق فقير به ثروتمند منجر مي شود، همچنين به حفظ كيفيت محيط زيست لطمه مي زند. وقتي بازار آزاد را گروه هاي كوچك مورد استفاده قرار مي دهند، رفتار غيراخلاقي، توزيع غيرمنصفانه درآمد، ناپايداري اقتصادي و تبهكاري رشد مي يابد. تمامي اين چالش ها نيز همبستگي ملي و امنيت كشور را تهديد مي نمايد.درآنجه كه گفت شد همبستگي ملي و مشاركت عمومي در دولتي كه عدالت را محور برنامه هاي خويش قرار داده تبيين گرديد. دولتي كه با شعار محوري عدالت در عرصه هاي مختلف اقتصاد، فرهنگ و سياست قدرت را تصاحب نموده و نظر آحاد شهروندان را به سوي خود جلب كرده، در حقيقت براي پاسخ به يك بحران پا به ميدان عمل سياسي نهاده است. فرياد عدالت طلبي نشان از بحران بي نظمي و بحران عدالت در جامعه است. بحران عدالت شكاف طبقاتي، فاصله غني و فقير، گريز از مركز قوميت ها و بي اعتمادي ملي را در پي دارد. هر چه دولت در كردار سياسي خود گزاره بنيادي عدالت را محور قرار دهد عبور از بحران هاي فوق سهل تر است.گزاره عدالت بايد از آرمان به واقعيت موجود جامعه تبديل گردد و هر چه اين واقعيت عملي تر گردد همبستگي ملي قويتر و مشاركت سياسي شهروندان در سرنوشت خود و در حمايت از دولت عدالت محور افزونتر مي گردد.عدالت در عرصه تعامل مالكيت با ملت و همبستگي ملي در عرصه مواجهه با بيگانه مشكل ديرپاي ايران است. تاريخ گواه بر اين موضوع است كه بحران عدالت همواره تهديد همبستگي ملي و نوعي فروپاشي را در پي داشته است.بحران عدالت در كردار سياسي سلسله هاي پادشاهي موجب بي اعتمادي ملي گرديد و در حقيقت مردم را به عرصه بي عملي سياسي كشانده است. عمل سياسي در ازمنه گذشته جنگ و دفاع از ميهن بوده است كه مردم به علت شكاف
دولت- ملت از آن پرهيز مي نمودند و در نتيجه به همبستگي ملي و استقلال كشور دچار آسيب مي گرديد.از اين رو چالش هاي فراروي همبستگي ملي مانند جهاني شدن، مسأله قوميت ها، تروريسم و... تبيين گرديده است.از آنجا كه براي عبور از بحران نگاه به آينده داريم از معضل فرهنگي و بي توجهي به آينده نيز بايد عبور نماييم. اين روحيه باعث شده است ما كمتر به فرداي خود فكر كنيم، اما عقلانيت مدرن ايجاب مي كند كه با نگاه به آينده امروز را سامان دهيم. چشم انداز به آينده در انتخاب راهبردهاي منطقي و آگاهانه براي زيستن در حال تأثير ژرفي مي گذارد. لذا ضرورت عقلاني و علمي ايجاب مي كند كه نخبگان و روشنفكران ما به مطالعه علمي آينده بپردازند تا فرداي بهتر را براي نسل خود و نسل آينده پيش رو داشته باشند.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |