براي شب هاي قدر
به كجا رود كبوتر كه اسير باز باشد
|
|
عكس: ساغر امير اعظمي
سيدمحمدسادات اخوي
يك- شب هاي احيا را دوست دارم؛ هم به خاطر حس معنوي شان و هم به خاطر اين كه حواس مان پرت مي شود؛ هركس مي رود سراغ دل خود ش و مي رود كه خاكي توي سر خود ش بريزد. ديگر هيچ كس به ديگران كاري ندارد و كسي به كسي گير نمي دهد. اگر هم كسي سروقت كسي برود، از سر نياز دعا ست، نه پيله كردن . آدم هايي كه سال ها فكر مي كرده اند خدا را بنام زده اند، يادشان مي آيد كه در تمام يك سال گذشته، در حق آدم ها چه كرده اند و ديگران ، ديگراني كه يك سال تمام، خدا را در دل شان پنهان كرده بودند و سعي مي كردند ظاهرشان، راز درون شان را لو ندهد هم به اين فكر مي كنند كه چه قدر در حق خدا، كم لطفي كرده اند. به اندازه اي كه به اسم ام يقين دارم، مطمئن ام كه امسال هم، خدا همه ما را خواهد بخشيد... اگر اين طور نبود، بيش از 30 آيه قرآن اش را براي اميد بخشي به آدم ها نمي فرستاد. در ثاني، هر قدر اداي آدم هاي متشرع و مقدس را دربياوريم، سر او كه كلاه نمي رود؛ چون خلوت ما را هم مي داند. فقط بستگي دارد در شب هاي احيا، چه قدر با صافي اشك ، درون مان را غبارروبي كنيم.
دو- بيش از 1170 بار، زمين دور قامت اش گرديده است. فكر مي كنم حالا زمان مناسبي براي گفتن حرف هايم نباشد؛ چون هنوز تكليف ام با دل ام روشن نيست. حرف هايي دارم كه گاهي از گفتن شان بيم دارم و گاهي اشتياق دانستن، وادار م مي كند تا بگويم شان و در انتظار پاسخي، پژوهشي يا نگاهي تازه بنشينم. فقط مي دانم كه لازم است بيايد؛ هر چه هست، انديشيدن به او و آمدن پر ماجرايش ، جالب ترين چيزي است كه اكنون و در همين اوضاع قاراشميش دنيا و درگيري هاي انرژي هسته اي و اختلاف يا گفت وگوي اديان، ذهن همه- از سياست مدار تا هنرمند- را مشغول خود كرده است. پس حق داريم (همه) اگر كه گاهي از آمدن اش بترسيم يا گاهي آن قدر به عدد 1170 فكر كنيم كه كلاه از سر عقل مان بيفتد!
سه- ... خب، حالا به تر شد!... همه دور يك ميز نشسته ايم. من هم مانند شما، هم از آمدن او مي هراسم و هم گاهي كه به رخدادهاي روز بودن اش مي انديشم، مي بينم جالب ترين بهانه اي است كه مي شود براي زنده ماندن و ادامه دادن داشت. راست اش را بخواهيد، يكي از مهم ترين دردسرهاي بشر حالا، اين است كه شتاب پديده هاي تازه، مزه همه چيز را از بين برده و نمي گذارد مانند گذشته، يك واقعه جذاب، آدم ها را غافل گير كند. فكر مي كنم ماجراي ظهور (و نه حضور... كه او، هميشه حاضر است) ، هنوز پرجاذبه ترين سكانس براي پايان اين فيلمنامه است... در واقع، هنوز هم توان شگفت زده كردن آدم هاي گوناگون را دارد.
چهار- ناراحت نشويد... اما من، نه نگاه پر از محاسبه سياست مداران را دوست دارم و نه با آخ و واخ فراق نامه هاي هنرمندان موافق ام. هرچند كه از خدا پنهان نيست، از شما هم پنهان نماند كه هروقت دل ام از دنيا (يا به تر بگويم: از اهل اش!) مي گيرد، به جاي هر كار، ترجيح مي دهم بنشينم يك گوشه از خانه و يكريز، عاشقانه هاي حافظ و فراق نامه هاي سعدي را بخوانم... اما دست به نقد، هم براي حفظ پُز روشنفكري، هم براي اين كه همچنان دور يك ميز نشستن مان به قوت خود ش باقي بماند، لازم است كه تقيه! كنم و اين طور بنويسم. نگاه هنرمندان هم، هر چند كه خوب، با حال(!) و كلي مفرح ذات و ممد حيات است، آدم را به دنيايي مي برد كه حالا بسياري از ما در آن ايم؛ دنيايي فانتزي و جالب كه فقط براي ديدن، خوب است و اگر در آن بمانيم، خِنگ مي شويم و براي ما، امام زمان(ع) ، تبديل به پهلواني شيرگير و درنهايت، آدمي خيلي خيلي خيلي قوي مي شود....
نه!... باور كنيد آدمي با اين ويژگي ها، 1170 سال ذهن آدم ها را مشغول نمي كند. پس خبر ديگري است كه ما، درست نفهميده ايم.
پنج- خيلي تلاش كردم تا باور كنم كه صهيونيزم، كمي ساخته وهم ما و كمي نتيجه عقده خودبزرگ بيني برخي از يهوديانِ ضد تعليم هاي حضرت موسي(ع) است؛ اما هرچه نگاه مي كنم و گاهي مي شنوم يا مي خوانم كه 26 سال روي يك قاري قرآن خردسال كار كرده اند تا در بزرگسالي، فقط آيه هاي عذاب را تلاوت و مردم را از اسلام بيزار كند و دست آخر هم سازمان اطلاعات مصر، دست شان را خوانده و همه چيز لو رفته، نمي توانم قَسَم شان را باور كنم. جالب است كه همين گروه اندك - كه از هر محصول جهاني، روي پردرآمدترين اش سرمايه گذاري مي كنند و سود عالي اي هم مي برند - بيش از مردم هر كشور مسلمان (يا خود ما كه شيعه ايم و البته، منتظر ظهور هم- اگر خدا قبول كند!- هستيم)، روي شناخت فلسفه آخرالزمان و پيدا كردن مهدي موعود (با همين اسم) ريخت و پاش مالي كرده اند و زمين و زمان را به هم دوخته اند تا درست مانند كشاندن پيامبر اكرم (ص) به زير چتر خودشان (براي شهرت)، اين ماجراي مهم را كه همه آدم ها در آن سهيم اند، مال خود كنند.
شش- يك بار كه از حسي شيرين لبريز شدم و خود م را به ياد امام زمان(ع) بستم، جسارت كردم و رو به قبله گفتم: آقا!... شرمنده ام، راست اش با اوصافي كه از شيعه بودن و منتظر بودن شنيده ام، خود م را مرخص مي دانم. فقط لطف كنيد هنگام ظهور، بگذاريد يك گوشه و كناري براي خودم باشم، همين... . باور كنيد بيش از آن كه بناي افسر شدن و خراب كردن را داشته باشم، دوست دارم همين حالا يك سرباز فرهنگي ساده باشم، اما از من راضي باشد... . دلي را نشكنم، براي همه دعا كنم، ساده باشم... و از اين كه مانند يك آدم عادي بنشينم گوشه محفلي و ريز ريز گريه كنم و سبك شوم، خجالت نكشم. بياييد در شب هاي احيا، بي خيال ديگران، وضع مالي، دل تنگي ها، نفرت ها، ناراضي بودن ها و خلاصه هر چيز كه حواس ما را پرت مي كند، فقط يا علي بگوييم و يك سال گذشته را راست و ريس كنيم. خدا هنوز هم كريم است... به خدا!
|