يكشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
سياست
Front Page

حكومت از منظر امام خميني(ره) _ واپسين بخش
علي(ع) مظلوم ترين حاكم
002760.jpg
كوفه : خانه حضرت علي (ع)
جواد محدثي
اشاره: در قسمت اول مقاله حاضربا عنوان الهام از سنت علوي مباحثي چون آ بروبخشي به حكومت، حكومت در راستاي احياي حق، عدالت اجتماعي، قانون مداري و...به بحث گذارده شد.
در واپسين قسمت مقاله شاخص هاي ديگري چون گرفتاري هاي حكومتي و اهتمام به حفظ نظام مورد بحث قرار گرفته اند كه با هم مي خوانيم.

در مورد برخورد با سپاهيان جمل و با خوارج نهروان كه با پيشاني هاي پينه بسته و سجده هاي طولاني، با علي(ع) مي جنگيدند، جز فرهنگ «عمل به تكليف »، علي را به جنگ با آنان وادار نساخت. كاري كه بر خيلي ها گران مي آمد و از تحليل آن ناتوان بودند و مسأله برخورد قاطع با فتنه گران بر ضد حكومت الهي علوي را ناروا مي دانستند، يا شهامت آن را نداشتند. حضرت امير درباره خشكاندن ريشه خوارج نهروان مي فرمايد: «ايّها الناسُ! فانّي فَقَأتُ عينَ الفتنهِ و لم يكُن لِيَجتَرِي ءَ عليها احد غيري ...؛[۲۶]
اي مردم، من بودم كه چشم فتنه را درآوردم و جز من كسي جرأت بر آن كار نداشت.»
ورود در اين ميدان پرمخاطره و نداشتن هيچ گونه تسامح و تساهل و ملاحظه كاري در برخورد با توطئه گران و فتنه انگيزان، از ويژگي هاي حكومت علوي است.
امام خميني(قدس سره) مي فرمايد: «اميرالمؤمنين سلام اللَّه عليه با آن همه عطوفت، با آن همه رحمت، وقتي ملاحظه فرمود خوارج مردمي هستند كه فاسد و مفسد هستند، شمشير كشيد و تمام آنها را الابعضي كه فرار كردند، از دم شمشير گذراند.»[۲۷] «يوم خوارج، روزي كه اميرالمؤمنين شمشير كشيد و اين فاسدها را، اين غدّه هاي سرطاني را درو كرد. اين هم يوم اللَّه بود.» [۲۸]
وقتي كسي بخواهد به تكليف شرعي عمل كند، قهراً كساني كه با اين عمل به وظيفه، متضرر مي شوند يا موقعيتي را از دست مي دهند، جبهه گيري خواهند كرد. حضرت با اينكه پيامدهاي رفتار مكتبي خود را مي دانست، در عين حال به وظيفه الهي عمل مي كرد، هر چند موجب رنجش كساني شود.امام امت در مورد اينكه برخي خودي ها تحمل حكومت عادلانه و الهي حضرت امير را نداشتند، مي فرمايد:حضرت امير هم نتوانست. تكليف را عمل كرد، ولي در مقابلش ايستادند، اصحاب خودش ايستادند در مقابلش. » [۲۹]
خوارج، با شعار« لا حكم الاّ للَّه »، سر از اطاعت وي برتافتند و رو در روي حضرت ايستادند. امام تا آنجا كه مي توانست آنان را تحمل كرد و بر اهانت ها و زخم زبانها و تعريض هايشان صبر كرد. آنان بر خصومت خويش افزودند. جبهه نهروان كه پيش آمد، در برابر او صف آرايي كردند. درنگ و شكيبايي حضرت فراوان بود. تا آنجا كه مردي از ياران حضرت را به قتل رساندند. حضرت با ديدن پيكر آغشته به خون او، فرمود: اكنون ديگر نبرد با آنان حلال گشت، پس بر آنان حمله آوريد:«اَلآنَ حَلَّ قتالُهم، اِحملوا عَلي القوم».[۳۰]
اين درنگ و تأمل تا آن مرحله، نشانه تكليف گرايي در حكومت علوي است، وگرنه پيش از آن هم دستور حمله مي داد، ولي تا آن هنگام، حجت تمام نگشته و تكليف، مسلم نشده بود.
تكليف الهي در مقابله مفسده جويان فريب خورده و توطئه گر، حفظ جامعه و امت اسلامي از شرّ آنان است. حضرت امام در اين زمينه مي فرمايد: «وقتي مسلماني هم بازي خورد و به جنگ با مسلمان هاي هدايت شده برخاست، او هم جوابش حديد است، اگر بيّنات و ميزان نتوانست كار خودش را بكند، جوابش حديد است. » [۳۱] در جاي ديگر مي فرمايد:« اميرالمؤمنين اگر بنا بود كه خير، هي مسامحه كند، شمشير نمي كشيد هفتصد نفر را يكدفعه بكشد. تا آخر آن اشخاصي كه قيام كرده بودند به ضدش، تا آخر، ضد اسلام بود ديگر، تا آخرشان را كشت و چند نفر ديگر فرار كردند.» [۳۲]
گرفتاري هاي حكومتي
امام علي(ع) وقتي به حكومت و خلافت رسيد، چون در طريق احياي احكام اسلام و مبارزه با كژي ها و بدعت ها و فسادها گام برمي داشت و در اين راه، كمترين سازشي نداشت (هم چنان كه لازمه يك حكومت مكتبي و ارزشي همين است) با معارضه ها و مخالفت هايي روبه رو شد. مخالفان يا طمع مادي داشتند، يا خواستار سهمي در حكومت و رياست بودند، يا در پي برخورداري از امتيازاتي بودند و چون با روش عادلانه حضرت مواجه شدند، برخي پيمان شكستند، بعضي به براندازي پرداختند، گروهي هم جاهلانه سر از اطاعتش برتافتند و به جبهه دشمنان پيوستند. اين بود كه حضرت، هم گرفتار جهل دوستان بود، هم نيرنگ و توطئه دشمنان. پيدايش سه جنگ جمل، صفين و نهروان ريشه در همين مسأله داشت و حكومت حضرت را درگير با بحران هاي داخلي و فرونشاندن فتنه ها و آشوب ها ساخت و در نتيجه عمده  توان حكومت علوي را در بسطِ دين و ارتقا بخشيدن به بينش مسلمانان و آموزش  معارف به تضعيف كشاند و مجالي براي حضرتش نماند تا به اهداف متعالي خويش در يك حكومت اسلامي برسد.
امام امت در اين زمينه مي فرمايد:« آن چيزي كه موجب تأسف است، اين است كه مجال پيدا نكرد حضرت امير سلام اللَّه عليه، نگذاشتند مجال پيدا بكند. چون حكومتي كه حكومت اللَّه است در دنيا به آن نحوي كه مي خواست خود حضرت امير، مي خواست پياده كند تا دنيا بفهمد كه اسلام چي آورده است و چه شخصيت هايي دارد، در آن وقت كه حكومت دست ايشان نبود كه مجال نبود. آن وقت هم كه حكومت دست ايشان آمد، باز مجال ندادند. سه تا جنگ بزرگ در زمان ايشان افروختند و مجال اين كه يك حكومتي كه دلخواه او هست برقرار كند، نشد.» [۳۳]
در جاي ديگر مي فرمايد: « زمان حضرت امير كه مواجه بود با آن جنگ هاي داخلي و آن منافق هايي كه از كفار بدتر هستند و نگذاشتند حكومت شكل بگيرد به طوري كه دلخواه باشد. اگر گذاشته بودند، مهلت داده بودند، ولو در يك دوره كوتاهي حكومت تحقق پيدا كرده بود، آن الگويي كه آنها به عالم نشان مي دادند، براي بشر تا آخر يك درس بزرگي بود و ما بايد متأسف باشيم براي اين امر كه محروم شديم از يك همچو بركت بزرگي.» [۳۴]
خود حضرت امير هم گلايه مندانه از اين گونه مخالفت ها و مخالفان كه در قالب ناكثين و قاسطين و مارقين در برابر حكومتش به مشكل آفريني پرداختند ياد مي كند و مي فرمايد: « فَلَّما نَهَضتُ بالأمرِ نَكَثَت طائفه و مَرَقَت اُخري  و قَسَطَ آخرون ...» [۳۵]
چون حكومت را به دست گرفتم، عده اي پيمان شكستند، عده اي از دين و اطاعت بيرون رفتند، عده اي نيز راه ستم و تجاوز پيش گرفتند.
اين صف آرايي نيروهاي مسلمان عليه يكديگر كه ريشه در جهل و خودخواهي و تعصب و دنياطلبي و رياست خواهي داشت، براي حضرت امير بسيار ناراحت كننده بود و همه آنها هم برمي گشت به صلابت ديني و رفتار و سياست اصولي و عمل بر طبق معيارها و موازين كه حضرت حاضر نبود از آنها عدول كند و هزينه آن را هم مي پرداخت.
امام امت از اين فصل تلخ دوران حكومت علي عليه السلام چنين ياد مي كند: «مشكلات اميرالمؤمنين سلام اللَّه عليه از مشكلات ما بيشتر بوده، گرفتاري آنها از گرفتاري ما بيشتر بوده، آنها از دوستانشان مخالفت مي ديدند. اين دسته اي كه قيام كردند در صفين در مقابل حضرت امير ايستادند و شمشير كشيدند به روي حضرت، اينها از دوستان حضرت  بودند. مخلصين حضرت بودند، گرفتاري حضرت از مخلصينش شايد بيشتر بود از سايرين.» [۳۶]
طلحه و زبير، با آن همه سوابق، مدعي شدند كه با اين شرط ما بيعت كرديم كه ما را در خلافت شريك كني. و چون حضرت به تأمين منافع و خواسته هاي نامشروعشان نپرداخت، عليه او جبهه ناكثين را گشودند و جنگ جمل را بر او تحميل كردند. خوارج نهروان از سپاهيان خود او بودند. با اصرار و فشار آنان، حضرت حكميت را در جنگ صفين پذيرفت. بعد از سوي خود آنان مورد تكفير قرار گرفت و اعتراض، كه چرا تن به حكميت دادي؟ پس كافر شدي و جنگ با تو واجب است. شگفتا از اين همه اعوجاج و لجاجت و كج فهمي! حضرت امام در اين مورد مي فرمايد:
«به حضرت امير تحميل كردند. مقدسين تحميل كردند. آنهايي كه جبهه شان داغ است و اضرّ مردم اند بر مسلمين. آنها تحميل كردند بر حضرت امير حكميت را ... بعد كه حضرت امير با فشار اينها نتوانست، مي خواستند بكشندش اگر نكند ... اين ابتلا را حضرت امير داشت.»[۳۷]
مشكل حكومت علوي، مواجهه با خشك مقدسان كج فكري بود كه جنگ با علي را هم با قصد قربت انجام مي دادند و مدعي اسلاميت بودند. امام خميني مي فرمايد: «آنهايي هم كه حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) را در محراب عبادت كشتند، مدعي اسلام بودند. آنهايي كه لشگركشي كردند و هجوم آوردند به لشگر اسلام در صدر اسلام و هجوم آوردند به لشگر علي بن ابي طالب آنها هم ادعاي اسلام داشتند و با اسم اسلام با اسلام  جنگيدند.» [۳۸]
حضرت، گرفتار ساده لوحي دوستان خود و نيرنگ بازي دشمناني چون معاويه و عمروعاص بود. از اينكه مي ديد اهل باطل در باطل خودشان همدل و متحدند ولي پيروان حق، ناهماهنگ و پراكنده، دلش خون مي شد و دردمندانه مي فرمود: « واللَّه يميتُ القلبَ و يَجلبُ الهمَّ مِن اجتماعِ هؤلاءِ القوم عَلي  باطِلِهم و تفرّقكم عَن حَقّكم؛[۳۹]به خدا قسم اين مسأله دل را مي ميراند و اندوه و غصه مي آورد كه اين گروه بر باطل خويش متحدند و شما از حق خويش پراكنده ايد.»
و بعد آرزو مي كند كه كاش آنان را نمي ديد و آنان وي را نمي ديدند، چرا كه دل حضرتش را خون كردند، جرعه جرعه غصه و اندوه بر او نوشاندند و رأي و فرمانش را با تخلف و سرپيچي تباه ساختند و او را به ناآشنايي به فنون جنگ متهم ساختند و در پايان دردمندانه تر مي افزايد كه: «و لكن لا رأيَ لِمَن لا يُطاع» .
امام راحل در باره اين مظلوميت شگفت حضرت امير، چنين مي فرمايد: «اميرالمؤمنين سلام اللَّه عليه در صدر اسلام مظلوم تر از هر حاكمي در هر وقت بود. آن قدر اذيتش مي كردند. همان مقدس ها ايستادند مقابل، اگر چنانچه قبول نكني چه خواهيم كرد. مجبورش كردند به اينكه قبول كند. بعد هم تكفيرش كردند، گفتند توبه كن، تو كافر شده اي!»[۴۰]
اهتمام به حفظ نظام
وقتي ثمره ايمان ها، جهادها، دعوت ها و شهادت ها به برپايي «نظام اسلامي» مي انجامد و رسول خدا(ص) يا امام در رأس حكومت ديني قرار مي گيرد، يكي از اهداف بلند اسلام و بعثت تحقق يافته است. از اين رو حفظ آن نظام از زوال و ضعف و مقابله با توطئه گران و براندازان يك ضرورت است.يكي از انواع جهادها در اسلام جهاد بر ضد اهل بغي است، يعني سركوبي آنان كه به قصد براندازي شورش و توطئه مي كنند. فرقي هم ميان اهل بغي نيست كه از چه طايفه و گروه و با چه سوابق و نشان ها و ويژگي ها باشند. قيام مسلحانه بر ضد حكومت مشروع و قانوني و الهي كه كاري رجعت طلبانه و در راستاي احياي جاهليت است، حرام است و سركوب آن لازم و كشته هاي اين درگيري از سوي حق همه شهيدند و از سوي تجاوزگران همه دوزخي. وقتي مردم با اميرالمؤمنين بيعت كردند و «حكومت علوي» تحقق يافت، آنان كه مسلحانه به ميدان مبارزه با حكومت او آمدند، همه «اهل بغي» بودند. حضرت امير نيز با اين جمله كه: «و اَحُثّكم علي  جهادِ اَهلِ البَغي» [۴۱] (شما را به پيكار با اهل بغي و تجاوز برمي انگيزم و فرا مي خوانم) بر اين نكته تأكيد مي فرمايد.
امام امت(قدس سره) مي فرمايد: «قيام بر ضد حكومت اسلامي در حكم كفر است، بالاتر از همه معاصي است، همان بود كه معاويه قيام مي كرد. حضرت امير قتلش را واجب مي دانست. قيام بر ضد حكومتِ اسلامي يك چيز آساني نيست.» [۴۲]
حضرت امير(ع) تلاش مي كرد كه زمين را از لوث وجود آلوده دامن و تيره انديش و وارونه  فكري چون معاويه پاك كند، آنجا كه مي فرمايد: «وَسَأجهَدُ اَن اُطَّهِّر الأرضَ مِن هذا الشخصِ المعكوسِ و الجِسمِ المركوسِ».[۴۳]
كساني در يك مرحله با حضرت امير بيعت كردند، و بزودي بيعتشان تبديل به عصيان شد و عصيان سر از فتنه درآورد و حكومت مركزي مورد تهديد قرار گرفت. اينجا بود كه حضرت بدون كمترين ترديد، با پيمان شكنان بصره در جنگ جمل و با فتنه انگيزان و متجاوزان شام در صفين و با ياغيان لجوج خوارج در نهروان به جهاد پرداخت تا حكومت اسلامي و آيين حق را از خطر حفظ كند و منافقان را در دستيابي به اهدافشان (اعاده جاهليت) ناكام بگذارد.
اين بينش و بصيرت در ياران حضرت امير هم بود و فريب چهره به ظاهر مسلمان متجاوزان و شورشيان را نمي خوردند. عمار ياسر كه به پيش بيني پيامبر خدا در جهاد با اهل بغي در صفين به شهادت رسيد، شاميان را خوب مي شناخت. حرف هاي زيبا و عميقي درباره دشمنان دارد. از جمله خطاب به عمروعاص مي گويد: «جنگ ما با شما كه پيمان شكن و ستمگريد، به دستور پيامبر است كه فرمود: با ظالمان و روي گردانان از حق بستيزيد و شما همان هاييد.» [۴۴]
و درباره معاويه، در سومين روز آغاز نبرد صفين، خطاب به همراهان مي گويد: «اي مسلمانان! آيا مي خواهيد به دشمن خدا و رسول بنگريد؟ آيا مي خواهيد ستم كننده به مسلمين و ياور مشركين را ببينيد؟ ... فردي كه تا رحلت رسول خدا ما او را به عنوان دشمن مسلمين و دوست گنهكاران مي شناختيم؟ آگاه باشيد اين شخص همان معاويه است. او پيوسته تلاش دارد كه نور خدا را خاموش سازد و با دشمنان خدا هماهنگ است.» [۴۵]
شناخت «نفاق» از وراي نقاب «اسلام» بصيرتي مي خواهد كه در جبهه اميرالمؤمنين و ياوران بصيرش بود و حفظ «حكومت علوي» را در سايه جهاد با منافقان نقابدار و كافرانِ تسليم شده (نه مسلمان) مي ديدند.
حضرت امام، كه خود گرفتار اين گونه دشمنان نقاب زده بود كه چه به صورتِ منافقين، با نظام اسلامي مي جنگيدند، چه به صورت متجاوزان بعثي قصد سرنگوني جمهوري اسلامي را داشتند، در باره تداوم اين خط از صدر اسلام تا كنون، اين گونه تحليل مي كند: «حلّ مسأله منافقين از اعظم مشكلاتي است كه براي ملت ما و براي اسلام از اول بوده است. با معاويه بايد چه كرد كه امام جماعت است و براي خدا و (به قول خودش) براي اسلام، براي  خودش مي خواهد هم جنگ بكند براي اسلام و هم چه بكند و اينها. منافق است، به مردم شام حالي كرده است كه من يك آدم مسلماني هستم و مخالف اميرالمؤمنين هم كه اصلاً مسلمان نيست.»[۴۶]
جهاد حضرت علي(ع) با معاويه براي حفظ نظام اسلامي و رفع تجاوز و ستم از مسلمانان بود. به تعبير حضرت امام(رحمه اللَّه عليه): «حضرت امير نه اينكه اين چون نماز مي خوانده، چون كافر بود، قيام كرد بر ضد او. نخير، كافر نبود و مسلمان هم بود و اظهار اسلام هم مي كرد، و لكن بر خلاف موازين اين مسند را گرفته بود. يك حكومت جائر بود كه بر خلاف موازين الهي مسندي را گرفته بود و در آن مسند هم به طور ظالمانه عمل مي كرد. از اين جهت حضرت امير قيام كرد. ولو نرسيد به نتيجه، ليكن تكليف را ادا كرد. تكليف اين بود كه با چنين آدمي معارضه و مبارزه بكند.»[۴۷]
به هر حال، «حكومت علوي» از ديدگاه امام امت، حكومت حق، احكام خدا، عدالت و فضيلت، قاطعيت در برابر دشمن، جهاد با توطئه گران بر ضد نظام، قانونمداري و خدمت به مردم است. حكومتي نمونه و الگو براي همه جهان و هميشه تاريخ.
اگر غدير در اسلام به عنوان يك عيد بزرگ معرفي شده است، به خاطر الگودهي به پيشوايي و رهبري و حكومت است، چرا كه در عرصه غدير، تجسم ارزش ها و معيار حق معرفي شد و حكومتي علي گونه و حاكميتي بر اساس قرآن و دين، موجب رضاي خدا، اكمال دين و اتمام نعمت به شمار آمد.
پايان اين نوشته را نيز كلامي از حضرت امام خميني(قدس سره) مي آوريم كه «غدير» را به مثابه الگوي رهبري و حكومت مطرح فرموده است: «روز عيد غدير، روزي است كه پيغمبر اكرم صلي اللَّه عليه و آله وظيفه حكومت را معين فرمود و الگوي حكومت اسلامي را تا آخر تعيين فرمود و حكومت اسلام نمونه اش عبارت است از يك همچو شخصيتي كه در همه جهات مهذّب، بر همه جهات معجزه است و البته پيغمبر اكرم اين را مي دانستند كه به تمام معني كسي مثل حضرت امير سلام اللَّه عليه نمي تواند باشد، لكن نمونه را كه بايد نزديك به يك همچو وضعي باشد از حكومت ها تا آخر تعيين فرمودند.» [۴۸]
سلام بر امام علي(ع)، الگوي كامل حكومت و رهبري در اسلام.
و درود بر خميني(قدس سره) احياگر مشي و مرام علوي در عصر حاضر.
منابع در دفتر روزنامه موجود مي باشد.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   سينما  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |