پرويز شيخ طادي اعتقاد دارد هيچ كس حرف آنهايي راهم كه مي خواهند فيلم متفاوت و خوب بسازند باور نمي كند
عكس ها: محمد رضا شاهرخي نژاد
نگار مفيد
داستان از زماني شروع شد كه ما پايمان را در سيما فيلم گذاشتيم، يا بهتر بگويم سيما فيلم پايش را در حريم ما گذاشت. فيلمنامه اي را به من سپردند كه نوشته رضاميركريمي بود؛ فيلمنامه اي كه بعد از حدود 6سال قرار بود ساخته شود و فيلمنامه خوبي بود منهاي اينكه تايمش زياد بود .
مقدمات فيلم پشت پرده مه اينطور آماده شد. پرويز شيخ طادي، كارگردان 44ساله آباداني تصميم مي گيردپيشنهادي كه دارد را عملي كند. از طرف ديگر يك درگيري هم با خودش دارد؛ يك سوژه تازه كه جذبش شده: همزمان درگير قصه ديگري شده بودم. بحث زندگي ناشنوايان، بحث بسته شدن روند اطلاع رساني به انسان، بسته شدن راه شنيداري انسان و چند مسئله ديگر .
كارگردان فيلم كه تا امروز مدام درگير فيلم هاي جنگي بوده، تصميم مي گيرد اين بار از ناشنوايان فيلم بسازد...
فيلمنامه آقاي ميركريمي فضايي داشت كه من مي توانستم قصه دلخواهم را وارد آن كنم. براي همين از آقاي ميركريمي اجازه گرفتم. آقا ! ما اجازه داريم تغييرات بدهيم؟ ايشان هم گفتند چقدر تغييرات؟ ما گفتيم
۸۰-70 درصد. بعد اجازه دادند و ما قصه خودمان را به فيلم اضافه كرديم .
براي شيخ طادي كارگردان، جذابيت حضور ناشنوا به يك نكته وابستگي كامل دارد: مدتها فكر كردم در بعضي موقعيت ها، شنيدن اصلا نعمت نيست، بلكه از بس آلودگي زياد شده، يك جاهايي اعصاب انسان را مختل مي كند. نگاه كنيد؛ چقدر پيش مي آيد كه ما دروغ بشنويم؟ غيبت بشنويم؟ رياكاري بشنويم؟ وقتي وارد ارتباط با ناشنواها شدم، فهميدم اين نشنيدن باعث مي شود دورتر از ما باشند والبته فطرتشان هم شفاف تر، دست نخورده تر و بكرتر است .
كارگردان پشت پرده مه هنوز هم با يادآوري بعضي از ايده هايش سر ذوق مي آيد:
چشم، مثل گوش نيست. چشم را مي شود بست؛ يعني مي شود جلوي راه ورود اطلاعات را گرفت ولي گوش اينطور نيست؛ گوش يك ورودي باز وغير قابل كنترل است؛ اين جذاب بود .
عليرضا شيخ الاسلامي بازيگر ناشنواي پشت پرده مه، از آن باهوش هاي روزگار است. از بين سه هزار تا كودك در مدارس ناشنوايان و شنوايان انتخاب شده: عليرضا را خيلي سخت پيدا كرديم. ناشنوا نيست، اما شنوايي اش آنقدر كم است كه بايد با دو سمعك قوي بشنود و در دسته ناشنواها جا مي گيرد . از زبان كارگردان روايتي مي شنويم؛ داستان روزهاي فيلمبرداري و كار با عليرضا: همه مان يك دوره، زبان اشاره ناشنوايان را ياد گرفتيم. لب خواني عليرضا خيلي قوي بود. عليرضا خيلي باهوش است ولي شرايطش ، شرايط نرمال نبود. براي همين سعي مي كردم كلمات را واضح تر بگويم. يك بخش هايي را برايش مي نوشتم و وقتي زيروزبر مي گذاشتم متوجه مي شد. پانتوميم بازي هايش را هم اجرا مي كردم چون تقليد را خيلي زود ياد مي گرفت .
سه تا ويژگي مشخص در بازيگري بازيگر ناشنواي پشت پرده مه وجود داشت: آنها حرف و لحن كنايي را نمي فهمند چون متوجه آهنگ كلام نمي شوند. اگر ما به تمسخر به آنها مي خنديم، او فكر مي كند ما واقعا داريم مي خنديم. براي همين مي گويم كه فطرتشان از ما بكرتر است .
دو ويژگي ديگر، كشف مستقيم شيخ طادي است:
ما بعد از سه ماه تمرين به فرمول خاصي رسيديم. ديگر مي دانستيم اين بچه در ميزانسن هاي پيچيده زياد دوام نياورده و درگفت وگوهاي پينگ پونگي كم مي آورد .
شيخ طادي حالا از خشونت جنگ، روي آورده به روايت لطافت داستان هاي كودكانه؛ راوي تازه اي براي قصه هاي آشناي ناشنواها.
دلش هم كمي براي مخاطب مي سوزد كه مجبور است دوباره تصوير بزرگ يك معلول را روي پرده سينما ببيند. تلاش براي تفاوت هم ارزشمند است: سعي كردم كاري كنم كه فيلم از فضاي فيلم هاي هنري و جشنواره اي بيرون بيايد و فيلم جذاب و با محتوايي باشد .
شيخ طادي مي داند چه مي سازد. اين را با اطمينان بخوانيد. چون آنجا كه نگاه مي كند به خالي ميز دفتر كارش و تند تند حرف مي زند، از ويژگي هاي مشخصي در كار صحبت مي كند: نمي خواستم پشت پرده مه فيلمي باشد كه به مردم درس بدهد، مدام حرف بزند و زياده گويي كند. پند و اندرز داشته باشد .
كارگردان مي خواست فيلم هنري نسازد. براي همين هم فيلم هنري نساخت. فيلمي ساخت كه بقيه به خاطر پوسترها و فضاي فيلم فكر مي كنند هنري ست و نمي روند تا آن را ببينند: همين الان، پشت پرده مه، دارد چوب فيلم هاي هنري بي محتوا، خسته كننده و
كسل كننده پيش از خودش را مي خورد .
كارگردان آباداني فيلم مي گويد: ما در سينماهاي نمايش دهنده، دوربين فرستاديم تا نظرسنجي كنند. مي خواستيم بدانيم چه خبر است، ما كجا هستيم؛ نتيجه عجيب بود. همه كساني كه فيلم را مي ديدند، راضي از سينما بيرون مي آيند . اينجا بود كه كارگردان جواب خود را گرفت. پس فهميدم جواب مي دهد. مي شود هم فيلم با محتوا ساخت و هم سرگرم كننده . دوباره شيخ طادي كارگرداني مي شود كه شيفتگي دارد: شيوه كارمان شيوه آن و لحظه بود. يعني ما 5 دقيقه به 5دقيقه، با احساسات بينننده بازي مي كرديم كه خسته نشود .
اين بازي با احساسات بيننده در بعضي صحنه ها به شكل طنز است و در بعضي قسمت ها به شكل دعواهاي يك بچه ناشنوا كه نمي خواهد ناظمش، عاشق مادرش شود.
زير زمين مجتمع فرهنگي شهيد آويني يك دفتر فيلم سازي است؛ پرويز شيخ طادي اين روزها در اين زير زمين سومين فيلمش سينه سرخ را مونتاژ مي كند و دومين فيلمش پشت پرده مه روزهاي آخر اكران را مي گذراند. او در انديشه داشتن مخاطب براي سينمايش است .
فتاحي، ناظم مدرسه، به خاتون فكر مي كند. اما عليرضاي دانش آموز فكر مي كند عشق ناظم به مادرش غيرواقعي ست. كارگردان مدام تاكيد مي كند كه عليرضا اشتباه مي كند: پس، وات ايز ديس؟! تركيب فارسي و انگليسي در اين جمله از فيلم، از همان نكات طنزآميزي ست كه شيخ طادي رويش سرمايه گذاري زيادي كرده: در فيلم نمي خواستم وجه خشونت را نشان بدهم. پس حتي در لحظه دعواي فيلم، ما تغيير فرم داديم . كارگردان پافشاري و اصرار دارد كه اطلاعات كافي به عليرضا نمي رسد: وقتي فتاحي با پسر حاج منصور در بازار درگيري پيدا مي كند، فيلم را از زاويه ديد بچه روايت كردم تا بخش هايي كه بچه دلش نمي خواهد ببيند، ديده نشود .
پرويز شيخ طادي كارگردان- تا پيش از اين، طراح صحنه چند فيلم معروف بوده. از كرخه تا راين ، دكل ، برج مينو ، توفان شن ، به خاطر هانيه ، آژانس شيشه اي و بوي پيراهن يوسف و... و چند كليپ ساخته. چند فيلم كوتاه ساخته، دو فيلم بلند تلويزيوني در پرونده اش دارد و در سال 78 دفتري از آسمان را مي سازد. دفتري از آسمان هم روايتي از باورهاي باقيمانده جنگ بود. اپيزود اول فيلم روايت سه گانه آخرين فيلمي ست كه پيش از اين كاركرده. حالا همين كارگردان مي خواهد از عشق حرف بزند، اما دوباره كارگردان با پيش زمينه و سابقه ذهني مان بازي مي كند و نمي گذارد بيننده اش مدام درگير عشق عرفاني شود: يك ناشنوا ويژگي هاي مثبتي براي نماد شدن دارد. نماد كسي كه مي تواند چيزي را نشنود و ببيند و ورودي ديدنش هم قابل كنترل است. علاوه بر اينكه براي لب خواني حتما بايد مستقيم نگاه كند؛ اين انسان نماد مستقيم ديدن است، نماد صاف ديدن است، نماد درست ديدن است .كارگرداني كه از روزهاي طراحي صحنه اش ديگر عكسي ندارد، درباره عشق، مانيفست خودش را دارد: عشق زاييده يك نگاه نيست. عشق از شناخت شروع مي شود و نگاه، ورودي شناخت است . اما بيننده با تفكيك انواع عشق، فيلم را مي بيند. اين طبقه بندي خط فكر شيخ طادي است.
مي گويند عشق از معشوق شروع مي شود؛ نه از عاشق. معشوق بايد يك چيزي داشته باشد كه عاشق را جذب كند. عاشق نمي تواند خودش عاشق شود. عشق هم آفريده شده، چه كسي عشق را آفريده؟ خدا. پس اولين عشق و آخرين عشق، خودش است. از خودش شروع مي شود و به خودش ختم مي شود. كسي كه درست عاشق شود، خودبه خود به خدا وصل مي شود، چون ريشه اش از آنجاست. نيازي ندارد زور بزند و به خدا برسد . فيلم با تمام تلاشش براي دوري از اشتباهات فيلم هاي گذشته، به اعتراف كارگردانش دوباره همان راه را مي رود: ما در آخر فيلم، وصال هندي به دست نياورديم؛ وصال خدايي داريم. تمام پرنده ها براي فتاحي مي خوانند و او با آرامش مي رود و از درخت، نوري روي سرش مي افتد. ديگر فتاحي عاشق شده و به وصل رسيده. دوست داشت با همه باشد، ولي اگر مي ماند، آن نمي شد .
كارگردان، زياد جايزه گرفته؛ او در دوره هاي مختلف جشنواره دفاع مقدس پرونده اي پر از جايزه دارد، اما دوست ندارد در ثانيه آخر، فتاحي داستان، با اميد بازگشت، سينما و روستا را ترك كند: شما فكر كنيد كه اگر فتاحي برمي گشت، حس ماندگاري به وجود مي آمد؟ شما يك داستان هپي اند ديده بوديد، اما من مي خواستم بگويم اگر همه رفته اند، باز اين بچه تنها نيست... ديگر مه از بين رفته و نوري كه از پشت درخت مي تابد، ناظر است .
سينه سرخ نام فيلم جديد شيخ طادي ست و داستان آدم هايي را روايت مي كند كه احتياج به دم مسيحايي پيدا مي كنند و بين خودشان دنبال كسي مي گردند كه دم مسيحيايي داشته باشد: اميدواريم به جشنواره فيلم فجر برسد . اميدواري كارگردان به خاطر اين است كه از هفته اول مهرماه فيلمبرداري تمام شده و در مونتاژ هستند. سينه سرخ، اسم پرنده اي ست كه در فصل پاييز پيدايش مي شود. كم صدا و زيباست و بحث اصلي به خاطر قرمزي اش است: مثل آدم هاي ما كه در سينه شان حرف ديگري دارند . او دوباره تصميم مي گيرد نبض زمان و حس بيننده را در دست بگيرد، اما حاضر نيست اسمش را ترفند بگذارد: اين ترفند نيست. اينها را طبيعت از روز ازل اجرا مي كند. ما فقط بايد ياد بگيريم. اين همه رنگ و جذابيت، از كجا آمده؟ از طبيعت است ديگر .
حالا شايد براي كارگرداني كه سه فيلم اولش موفقيت تجاري نداشته اند، صحبت از گيشه سخت باشد.
شما گفتيد كه پشت پرده مه چوب فيلم هاي هنري پيش از خودش را مي خورد. چه دليلي وجود دارد كه فيلم هاي بعدي تان به اين مشكل برنخورند؟
كارگردان بدون مكث جواب مي دهد: ما بايد درست عمل كنيم و تفكيك قائل شويم. بايد از ابتذال بيرون بياييم. تكرار هر چيزي تبديل به ابتذال مي شود . كارگردان دارد از اين تكرار شكوه مي كند: وقتي مي خواهيم در روستاهايمان فيلم بسازيم، همه فكر مي كنند از اين فيلم هاي هنري و بي محتواست كه چيزي از آن سردرنمي آورند و فقط خارجي ها مي فهمند .
حالا من مي خواهم يك فيلم جذاب در روستاها بسازم. چه كسي باور مي كند؟ در فيلم هاي ما آنقدر دروغ نشان داده شده، آنقدر روستاهاي بدون تيرچراغ برق نشان داده اند كه ديگر هيچ كس اين فيلم ها را باور نمي كند. سينماي ما شبيه چوپان دروغگوست. ديگر هيچ كس فيلم هاي خوبش را باور نمي كند.
پافشاري روي فروش و صحبت هاي از روي استيصال كارگردان كه انگار مي گويد زنده ام كه روايت كنم، زنده ام كه فيلم بسازيم و زنده ام كه بجنگم: اين تغييري كه شما مي گوييد به خاطر دو دهه تمرين است.دو دهه عادت كرده ايم كه فيلم هاي هنري مان آنطور باشند و اين دو دهه را بسادگي نمي شود پاك كرد. احتياج به دو دهه ديگر است، اما مگر من بايد تجارت فيلم را با اين فرمول بپذيرم؟ كارگردان حتي اگر بيانيه مي دهد، از ته دل صحبت مي كند: من مي خواهم شرف و شرافت هنر را حفظ كنم و نگذارم مردم با مسائل سطحي درگير شوند. هميشه فيلم هايي ماندگار بوده اند كه از سطحي بودن گذر كرده اند .
مثل آرزوهاي بزرگي كه دارد و مثل ايده هايي كه معمولا در ذهن دفن مي شوند، از يك نقطه جديد صحبت مي كند: من دوست دارم يك اتفاقي بيفتد. دوست دارم ما براي بازگشت يك بازيگر فيلمنامه بنويسيم. نمي دانيد چه شعفي به مخاطب مي دهيد. مثلا تعداد افرادي كه پشت پرده مه را ديدند خيلي كم بود، ولي مي گفتند: ا...! جهانگير الماسي؟! آنها آقاي الماسي را فراموش كرده بودند و از ديدن دوباره اش خوشحال شدند . اين هم مي تواند يك دلخوشي ديگر براي آقاي كارگردان باشد.
تا دو- سه روز ديگر
پشت پرده مه، سومين فيلم بلند پرويز شيخ طادي ست كه روزهاي آخر اكرانش را مي گذراند؛ فيلمي كه آنطور كه بايد و شايد ديده نشد. اكران فيلم در فصلي كه فيلم پر جايزه خيلي دور، خيلي نزديك روي پرده بود، پرويز پرستويي دوباره در فيلمي تك كاراكتر مثل بيدمجنون به سينما آمده بود و در ماه رمضان، باعث شد فيلم استانداردي مثل پشت پرده مه، به ليست سياه فيلم هاي مهجور سينماي ايران اضافه شود. ما هم بايد زودتر به سراغ فيلم مي رفتيم، اما عذر غيرموجهي مثل شلوغي هاي ماه رمضان را بهانه مي كنيم. هرچه هست، بدانيد كه پشت پرده مه تا عيد فطراكران است. دو- سه روز بيشتر زمان نداريد تا بهترين فيلم جشنواره نوزدهم كودك و نوجوان اصفهان را روي پرده ببينيد؛ فيلمي كه براي ديده شدن خيلي زمان نداشت...