چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۴
نگاهي به وضعيت آموزش عالي در افغانستان
در مسير بازسازي
003318.jpg
پس از گذشت يك نسل در افغانستان كه آكنده از مناقشه، تعطيلي دانشگاه و آسيب شديد به زيرساخت  دانشگاهها بود، نظام آموزش عالي اين كشور در حال پشت سر گذاشتن تغييرات عميق است. در خلال ربع قرن گذشته، نهادهاي آموزش عالي افغانستان دستخوش چندين مشكل عمده بوده اند. بسياري از مستعدترين اعضاي هيأت علمي گريختند. اين اتفاق ابتدا در دوران تهاجم شوروي، سپس در طول سالهاي مبارزه مجاهدين و بالاخره در دوره طالبان رخ داد. استاداني كه در كشور ماندند، به لحاظ حرفه اي از همكاران خود در داخل و خارج كشور منزوي شدند. بسياري از آنان كشته يا تبعيدو عده اي ديگر پنهان شدند. دانشگاهها به منطقه جنگي تبديل شد و نتيجه آن گرديد كه اين زيرساخت غارت و ويران شد يا آسيب شديدي به آن وارد آمد.
زيرساخت نظام آموزش عالي
نظام آموزش عالي افغانستان در شمار متمركزترين نظامها در جهان قرار دارد، هرچند كه زيرساخت ويران يا تضعيف شده،ظرفيت مديريت اين نظام را كاهش مي دهد. اين تمركزگرايي امكان اجراي سياستها و رويه هاي استاندارد را فراهم مي كند اما اقتدار و نوآوري رؤسا و استادان را در ۱۹ دانشگاه موجود تضعيف مي كند. دانشگاهها بودجه ندارند و تمام درخواستها براي درآمد، استخدام و گروههاي جديد بايد از طريق وزارت آموزش صورت بگيرد. پذيرش دانشجويان نه از طريق دانشگاه مربوطه كه از طريق وزارتخانه انجام مي شود و اين وزارتخانه تعداد و جايگاه كلاس تازه را تعيين مي كند. بودجه اجرايي ساليانه وزارت آموزش حدود ۹ ميليون دلار است و با اين بودجه است كه وزارتخانه تمام دانشگاهها را اداره مي كند. حدود ۶۵ درصد اين بودجه صرف اسكان دانشجويان در خوابگاهها و تغذيه آنان مي شود. هيچ دانشگاهي شهريه نمي گيرد. در نتيجه نهادهاي آموزش عالي براي انجام تغييرات ساختاري به كمك سازمانهاي دولتي متكي هستند.تعداد نهادهاي آموزش عالي _ ۱۹ موسسه صادركننده مدرك كارشناسي و ۱۸ مؤسسه صادركننده مدرك كارداني- همچنان افزايش يافته و مباحث زيادي در مورد كارآمدي اين نظام مطرح شده است.برخي نهادها كوچك هستند و كمتر از ۵۰۰ دانشجو دارند و به علت انزواي جغرافيايي، ظرفيت گسترش آنها محدود است. در عين حال، فقط حدود ۱۵ صدم درصد جمعيت افغانستان در آموزش عالي تحصيل مي كنند، اين آمار روزمره پايين ترين آمار از اين دست در جهان است. در حال حاضر، ۰۰۰/۳۶ دانشجوي كارداني هستند كه ۱۷ درصد آنان را زنان تشكيل مي دهند. برآورد مي شود ظرف پنج سال آينده، حدود يك صد هزار نفر از فارغ التحصيلان دبيرستان درصدد گذراندن تحصيلات دانشگاهي برآيند. نظام آموزش عالي در موقعيتي قرار ندارد كه بتواند از عهده اين گسترش برآيد. علاوه بر آسيب شديد ابنيه بسياري از دانشگاهها، پس از سقوط طالبان در دسامبر ،۲۰۰۱ صدها هزار جلد كتاب از بين رفت. هيچ كدام از دانشگاهها حداقل تعداد كتابي را كه براي يك كتابخانه دانشگاهي لازم است، ندارند. ساختمانها به تعمير فوري نياز دارند. هيچ دانشگاهي بيش از ۱۰۰ كامپيوتر ندارد.
تنوع جمعيتي
اين زيرساخت بايد نيازهاي مردمي را برآورده كند كه از نظر فرهنگي و قومي متنوع است. در اين كشور چهار گروه قومي و دو زبان اصلي وجود دارد. تنوع فرهنگها واقعيتي اجتماعي است كه بايد رعايت شود. در عين حال با توجه به تاريخ معاصر كشور، زبان و فرهنگ موضوع هاي عمده مورد مناقشه است. مثلاً  اين كه از كدام زبان به طور رسمي براي آموزش استفاده شود، مسأله اي حل نشده است كه پاسخ هاي بسياري دارد. با وجودي كه انگليسي رايج ترين زبان خارجي در افغانستان است، ميزان تسلط افغانها به آن نوسان بسياري دارد.آموزش عالي در افغانستان علائم اميدواركننده اي دارد. در چهار سال گذشته، بيش از ۵/۲ ميليون نفر آواره از كشورهاي همسايه بازگشته اند كه يكي از بزرگترين موارد بازگشت به كشور در تاريخ معاصر محسوب مي شود. بسياري از اين آوارگان بچه هستند. اين بچه ها كه در كنار صدها هزار بچه اي كه در افغانستان ماندند و از تحصيل محروم بودند، اكنون به مدرسه  مي روند. در دو سال گذشته ميليونها بچه در سر كلاسهاي دبستان و دبيرستانها حاضر شده اند. مردم تحصيل را راهي براي ايجاد آينده اي بهتر مي دانند. چالش آموزش عالي پذيرش اين دانش آموزان در دهه آينده  است. مسائلي كه بايد حل و فصل شود، عبارت است از زبان آموزش، برنامه درسي و معيارهاي صدور مدرك به علاوه هزينه نهادهاي آموزشي بايد تأمين شود. استادان بايد بتوانند به نيازهاي دانشجويان، نهاد و كشور پاسخ دهند.
003321.jpg
چالشهاي استادان
وقايع ۲۵ سال گذشته تأثير عميقي بر استادان گذاشته است، همان طور كه ساير بخشهاي تخصصي دستخوش تغيير شده اند. در حال حاضر ۲۰۰/۲ استاد در نهادهاي آموزش عالي مشغول به كار هستند. اندكي بيش از ۵۰ درصد آنان مدرك كارشناسي و كمتر از ۶ درصد مدرك دكتري دارند. ۱۲ درصد آنان زن هستند. وضعيت نابسامان هيأت علمي در افغانستان تأثير جدي داشته است. اول آن كه در اوايل كار، استادان هيچ درك درستي از دانشگاهي بودن ندارند. دوم آن كه استادان با سابقه درك خود را از دانشگاهي بودن بر اساس تجارب ربع قرن گذشته قرار داده اند. سوم استادان به طور كلي توقع محدودي از همكاران خود دارند و هيچ تحركي در ارتباط با مسائل مهمي همچون آزادي دانشگاهي، تدوين برنامه درسي، روابط استاد و دانشجو يا اهداف مورد نظر رشته هاي درسي از خود نشان نمي دهند. آخر اين كه استادي ديگر سمتي محترم شمرده نمي شود بلكه يك شغل كارمندي كم درآمد به حساب مي آيد.اين وضع به شكل هاي مختلف بروز پيدا مي كند. در هيچ دانشگاهي رشته كارشناسي ارشد و دكتري ارائه نمي شود. دانشجويان از آن گله مندند كه بخش اعظم آموزش، خلاقيت و تفكر انتقادي را از بين مي برد. استادان التفات چنداني به نظر دانشجويان نمي كنند. در واقع اگر دانشجو استادي را در كلاس به چالش بكشد يا با نظرش مخالفت كند، ممكن است نه فقط نمره اش كم شود، بلكه ممكن است به تلافي يا حتي خشونت تهديد شود. رفتارهاي غيرقابل پذيرش مانند خويشاوند بازي، ارتشا، دزدي ادبي و آزار جنسي به صورت عادي گزارش مي شود. آزادي دانشگاهي وجود ندارد. ممكن است دانشجويان و استادان به خاطر استفاده از آزادي بيان تنبيه شوند. البته اين گونه نيست كه همه اعضاي علمي چنين رفتار ناهنجاري از خود نشان دهند. با اين حال، مشكل اين جاست كه هيچ معيار پذيرفته شده اي براي مقابله با اين قبيل رفتارها وجود ندارد. صرف نظر از كاستي هاي تحصيلات تكميلي در كشورهاي توسعه يافته، اين امر بديهي شمرده مي شود كه وقتي دانشجويان دوره تحصيلات تكميلي را به پايان مي رسانند، اصول اخلاقي حرفه اي را در مورد معناي دانشگاهي بودن آموخته اند. وقتي شخصي در مسند استادي قرار مي گيرد، اين اصل اخلاقي در مؤسسه، دانشكده و گروه بازتاب پيدا مي كند. اين نوع آموزش در طول ۲۵ سال گذشته تا حد زيادي در افغانستان غايب بوده است و بنابراين نبايد از ايجاد شرايط جاري تعجب كرد. اصول اخلاقي حرفه اي نزد استادان چيزي نيست كه بدون پرورش روشن پديد آيد.
نتيجه گيري
بهبود آموزش عالي در افغانستان نياز به اقدامات زيادي دارد. در عين حال نبايد پيشرفت هايي را كه از زمان سقوط طالبان در دسامبر ۲۰۰۱ به دست آمده است، ناديده گرفت. ساختمانهاي بسته شده اكنون باز شده اند. استاداني كه خاموش شده بودند، به كلاس بازگشته اند. افزايش شديد تقاضا براي راهيابي به دانشگاه نشان دهنده علاقه جوانان به يادگيري است. در واقع دانشجويان افغاني مانند ساير دانشجويان در جاهاي ديگر هستند و نگرش پرسش گرانه، خوش بينانه، بي صبرانه و پرانرژي دارند. همه اذعان مي كنند مشكلات آموزش عالي را نمي توان يك شبه حل كرد. در واقع بدون كمك منسجم و قابل توجه از جانب كشورهاي خارجي و بدون تمايل به تجديد ساختار نظام آموزش عالي در افغانستان، مسير دستيابي به اين هدف بسيار طولاني خواهد بود. آموزش همواره راهي براي ارتقا و بيرون رفتن از وضعيت موجود بوده است. اگر افغانستان بخواهد الگوي بومي از يك كشور ارائه دهد، دانشگاهها بايد نقش عمده اي داشته باشند. بدون وجود يك نظام آموزش عالي كارآمد، نمي توان دانش و تخصص لازم را براي بازسازي كشوري با تاريخي وسيع و پرتلاطم توليد كرد.
ويليام تيرني، استاد دانشگاه جنوب كاليفرنيا
مترجم: رضا محتشم

بازار فرهنگ
003327.jpg
رؤياي ناتمام
نويسنده: مليحه صباغيان/ ناشر: انتشارات عطايي/ چاپ اول، ۱۳۸۴ / شمارگان: ۲۰۰۰ نسخه/ ۲۹۸ صفحه، رقعي/ ۲۹۵۰ تومان.
«رؤياي ناتمام»، نام رماني است كه به تازگي انتشارات عطايي آن را چاپ و منتشر كرده است. مليحه صباغيان _ نويسنده رمان مذكور _ زندگي خاندان احتشام الدوله را از زبان نوه وي به رشته تحرير درآورده است.
سيما- نوه احتشام الدوله- راوي اصلي رمان است كه خاطرات خانوادگي خود را بازگو مي كند. اين رمان علاوه بر جنبه داستان نويسي، از آنجا كه واقعيات تاريخي را تشريح مي كند؛ به ويژه واقعياتي كه برخي از آنها به زمان وقوع انقلاب اسلامي نزديك است، از نظر تاريخي و تاريخ نگاري نيز درخور توجه و حائز اهميت است.
كارنامه شوراي عالي استانها
نويسندگان: مهندس ناصر خطيبي و عباس نصر/ ناشر: شوراي عالي استانها/ چاپ: اول، ۱۳۸۴/ شمارگان: ۳۰۰۰ نسخه/ قيمت:  ۲۴۰۰ تومان.
شوراي عالي استانها، حلقه اصلي اتصال مردم، دولت و مسئولين نظام است و نهادي است كه به عنوان عالي ترين و بالاترين مقام اجرايي شوراها در سراسر كشور وظيفه بسيار سنگيني را برعهده دارد.در مقدمه اين كتاب آمده است: «شوراي عالي استانها قصد دارد در برنامه اي منظم سطح آگاهي هاي مردم در خصوص قانون و حقوق اجتماعي را افزايش داده و گوشزد كند و ازسوي ديگر قصد دارد با رايزني هاي بسيار و ارسال نامه و طرح و درخواست براي تأمين بودجه مورد نياز، انگيزه اعضاي شوراي عالي استانها و ديگر شوراها را افزايش دهد.»
خاطرات يك پرنسس
دختري كم رو و كم حرف را در نظر بگيريد كه دوستي پرحرف و پر جنب و جوش دارد. حتماً وقايع دوستي اين دو بسيار خواندني است. اگر مايل به پيگيري داستان اين دو نوجوان هستيد، مي  توانيد كتاب خاطرات يك پرنسس را بخوانيد. اين كتاب نوشته مگ كابوت و ترجمه خانم كيميا كاظمي است كه توسط نشر ورجاوند منتشر شده است. چاپ اول اين كتاب در فروردين ماه امسال با ۱۰۰۰۰ نسخه صورت گرفته است. در كتاب آ مده است: «پرنسس بودن وقتي كه انسان لباس هاي زرين به تن دارد، خيلي آسان است ولي هنگامي سخت است و قابل ستايش كه انسان يك پرنسس باشد در حالي كه هيچ كس از آن خبر ندارد.»
سابريل
نويسنده: گارت نيكس/ مترجم: پريا تجلي پور/ ناشر: متن گستران آريا/ چاپ اول،  ۱۳۸۳/ ۲۹۱ صفحه، رقعي/ ۳۳۰۰ تومان.
سابريل، دختر ابهورسن، از زماني كه يك كودك خردسال بوده دور از كشور كهن زندگي كرده است. به دور از جادوي آزاد و مردگاني كه مرده نمي مانند. ولي اكنون پدرش گم شده و سابريل بايد به كشورش بازگردد تا او را بيابد. مدرسه اش را كه مانند خانه خود دوست دارد، ترك گفته تا در ماجرايي عجيب به همراه كساني كه نمي داند كه يا چه هستند، با خطرات فراوان روبه رو شود.
در كشور كهن دشمني وجود دارد كه جان او و  مردم كشورش را تهديد مي كند و به اين ترتيب، سابريل با سرنوشت عجيبش آشنا مي شود...
آموزش مهارت هاي هفتگانه ICDL
اخيراً  يك مجموعه كتابهاي آموزش مهارت هاي هفتگانه ICDL از سوي نشر جهان رايانه منتشر شده است. مجموعه كتابهاي ICDL شامل هفت مهارت است كه هر مهارت در يك جلد طراحي شده كه مشخصات كتاب به ترتيب به شرح زير است:
مفاهيم پايه و فناوري اطلاعات، ۱۸۲ صفحه، وزيري، ۱۵۰۰ تومان.
استفاده از كامپيوتر و مديريت فايل: ۱۸۲ صفحه، وزيري، ۱۷۰۰ تومان.
واژه پردازي، ۲۰۶ صفحه، وزيري/۱۹۵۰ تومان.
صفحات گسترده، ۱۵۸ صفحه، وزيري/ ۱۶۰۰ تومان.
پايگاه داده ها، ۱۸۲ صفحه، وزيري /۱۷۰۰ تومان.
ارائه مطالب، ۱۵۸ صفحه، وزيري/۱۶۰۰ تومان.
اطلاعات و ارتباطات، ۱۶۲ صفحه، وزيري/۱۶۰۰ تومان.
اين مجموعه توسط خانم بيتا خاك نگار مقدم ترجمه شده است.
003324.jpg
سپاه گمشده كمبوجيه
نويسنده: پل ساسمن/ ترجمه: هما ارژنگي/ ناشر: انتشارات عطايي/ چاپ اول، ۱۳۸۴/ شمارگان: ۲۲۰۰ نسخه/ ۴۲۱ صفحه، رقعي/ ۳۹۰۰ تومان.
پل ساسمن، روزنامه نگاري است كه به سرزمين مصر عشق مي ورزد و همه ساله چندماه از عمر خود را در كاوش هاي باستاني در مصر مي گذراند. هنگامي كه يكي از دوستان وي، داستان سپاه گمشده كمبوجيه را كه در طوفان شن از بين رفته اند، براي او نقل كرد، ساسمن دانست كه مي تواند دو موضوع نويسندگي و مصرشناسي را با هم بياميزد. بنابراين دست به نوشتن رمان سپاه گمشده كمبوجيه زد. گفتني است، اين رمان با استقبال خوبي در سراسر دنيا روبه رو شده و به ۲۰ زبان زنده دنيا نيز ترجمه شده است.داستان از اين قرار است كه تارا براي ديدار پدرش كه مصرشناس معتبر و مشهوري است به مصر سفر مي كند و با وحشت تمام درمي يابد كه او را به قتل رسانده اند، اما پدر انديشمند تارا پيش از مرگ، نشانه هايي از يك كشف بزرگ را براي او برجا مي گذارد. تارا به جستجوي اين نشانه ها مي رود، اما متوجه مي شود كه كسان ديگري نيز در جستجوي سپاه گمشده و افسانه اي كمبوجيه هستند؛ زيرا در صورت موفقيت به گنجي بي نظير كه در طول ۲ هزار سال در زير خاك مدفون بوده است، دست مي يابند و...

نكته ها
مفهوم مرگ براي كودكان
لئوبوسكاليا
ترجمه: پروين قائمي
راستش را بخواهيد من قوياً فكر مي كنم كه بايد با بچه ها درباره مرگ حرف زد. ما نبايد آنها را از واقعيت دور نگه داريم و بيهوده به آنها اين فكر را القا كنيم كه جاودانه هستيم. رفتار اغلب ما طوري است كه انگار باورمان شده است كه نمي ميريم. فرويد حرفهاي جالبي هم زده است. يكي هم اين كه گفته ريشه اغلب مسائل و ناتواني هاي ما در اين اعتقاد است كه هرگز نخواهيم مرد و تا ابد زنده ايم. اگر هم در اعماق ذهنمان به اين موضوع فكر كنيم، تصور ما اين است كه مرگ براي همسايه است نه براي ما. خب! من خبر مهمي برايتان دارم: همه ما رفتني هستيم! اين عادلانه ترين پيشامد زندگي است. مهم نيست چه كسي هستيد، چقدر ثروت داريد، چند تا لقب و عنوان داريد، چند تا مدرك دانشگاهي داريد، چقدر زندگي تان را خراب كرده و يا چقدر قشنگ زندگي كرده ايد. هر جور كه بوده ايد و هستيد، بايد رفت. ولي ترس از مرگ چه علتي دارد؟ مرگ فقط وقتي ترسناك است كه زندگي نكرده باشيم. اگر همراه با جريان حيات، زندگي كرده باشيم، ديگر شيون و زاري راه نمي اندازيم. اگر در زندگي با مردم خوب تا كرده باشيم، وقتي مي ميرند، خودمان را روي تابوت شان نمي اندازيم و نمي گوييم، «نرو! نرو!» شما را به خدا تماشا كنيد! ما حتي نمي گذاريم مردم، راحت  سرشان را روي زمين بگذارند و بميرند! آن قدر جيغ مي زنيم، «تورو خدا نمير» كه موقع مرگ هم آنها را دچار عذاب وجدان مي كنيم. ببينيد اين روزها چه برداشت هاي عجيب و غريبي از مرگ داريم. ما بچه هايمان را به مراسم تشييع جنازه نمي بريم. يادمان رفته كه روزگاري بالاي سر مرده، بيدار مي نشستيم. پارچه اي روي صورت پدربزرگ يا مادربزرگ را عقب مي زديم و با آنها خداحافظي مي كرديم. براي بعضي از ما توضيح داده بودند كه هر چيزي، مثل گلها در زمستان مي ميرد و دو باره در بهار سبز مي شود. مرگ جريان دائمي و زيبايي از زندگي است، بنابر اين وقتي آن را مي بينيد، وحشت نكنيد. مرگ دوست بسيار بسيار خوبي است، زيرا به ما مي گويد كه تا ابد زنده نيستيم و بايد همين حالا زندگي كنيم و آن وقت است كه مي فهميم هر دقيقه چقدر با ارزش است. مرگ به ما درس مي دهد، البته به شرطي كه گوش شنوا داشته باشيم. مرگ به ما مي گويد كه فقط حالا در اختيار ماست. مرگ، شادماني نهفته در هر لحظه را به ما يادآوري مي كند و به ما ياد مي دهد كه هيچ چيز ابدي نيست و خود ما هم تا ابد زنده نيستيم. مرگ به ما ياد مي دهد كه بگذاريم همه چيز برود و هيچ چيز وجود ندارد كه بتوانيم به آن آويزان شويم. مرگ به ما ياد مي دهد كه دست از انتظاراتمان برداريم و اجازه بدهيم كه فردا قصه خودش را بگويد، چون كسي خبر ندارد كه آيا شب به خانه اش برمي گردد يا نه. به نظر من مسئله پذيرفتن مرگ و نگاه درست به آن، مبارزه جانانه اي است. مرگ به ما مي گويد: «همين حالا زندگي كن.»
وقت آن است كه اين چيزها را به كودكان خود ياد بدهيم.

پيام مديريت
راه توسعه، از ايثار مي گذرد
مهشيد باستاني پور مقدم
ما در زماني زندگي مي كنيم كه جامعه ما نيازمند سخت كوشي مستمر است؛ لذا بايستي روحيه فداكاري و جهادگري گذشته را دوباره در خود بيدار كنيم.
اگر فداكاري را به مفهوم از خودگذشتگي يك نسل براي رفاه نسل آينده بدانيم، پس لازم است هر نسل براي ايجاد آينده اي مطلوب تر فداكاري كند. اگر يك نسل تماماً به نيازها و خواسته هاي خودش فكر كند، عاقبت چه چيزي براي نسل آينده باقي خواهد ماند؟
فداكاري زماني مقدور است كه شما خودانديشي را كنار گذاشته و فقط درباره ديگران فكر كنيد و رفاه سايرين را به اميال و منافع شخصي خود ترجيح دهيد. ازخودگذشتگي حد والاي نوع دوستي است. از سويي ما در عصر رقابت هاي شديد زندگي مي كنيم و حتي امروزه زيستن، خود نوعي رقابت به شمار مي رود. ليكن در عين اين كه ما از آيين و قانون هاي موجود بايد تبعيت كنيم، لازم است در صحنه رقابت نيز منصفانه عمل كنيم. رقابت بايد ما را به سعي و كوشش بيشتر ترغيب كند و نيرويي مولد و خلاق براي ادامه زندگي براي ما محسوب شود؛ چون هدف واقعي رقابت، تقويت توانايي ها و خلاقيت هاست.
در صحنه رقابت هاي مثبت زندگي براي دستيابي به فرداهاي  درخشان تر و بارورتر، بايد احساس فداكاري در وجود مان موج بزند. اين احساس از حس مسئوليتي كه برعهده ماست، نشأت مي گيرد. بايد نسبت به پيشرفت و رشد جامعه احساس مسئوليت كنيم. بايد به فكر ديگران نيز باشيم و آمادگي ازخودگذشتگي را در خود تقويت كنيم. بايد به جاي «من» به «ما» بينديشيم و با هوشياري بيشتري روابط سودمند متقابل را با دوستان و همكارانمان ايجاد كنيم. با داشتن ذهنيت بين المللي از تعصبات محلي و منطقه اي دور باشيم و اصل را بر همكاري و هماهنگي و يگانگي بايد يكديگر بدانيم. زماني كه با يكديگر همكاري كرده و نتيجه كارمان را با هم تقسيم كنيم، در آن هنگام وجود ما به ميزان كار و تلاش مشتركمان توسعه و رشد پيدا مي كند. زماني كه با هم كار مي كنيم، هيچيك از ما سهم خود را از دست نخواهيم داد؛ بلكه منافع و ابتكارات خود را چند برابر مي كنيم.
فداكاري و ازخودگذشتگي و پشتكار در وجود ملت ما موج مي زند و بارها جلوه هايي از زيباترين روابط انساني را در كشورمان به وضوح ديده ايم. سال هاي جنگ تحميلي، جشن عاطفه ها، جشن رمضان و كمك به زلزله زده ها همه و همه مصاديق اين همبستگي ملي و نوع دوستي و تفكر در منافع مشترك در هم ميهنان ماست. فقط بايد يادآوري كنيم به جاي كشمكش هاي بيهوده، در هر صحنه و هر موقعيتي به فكر همگان باشيم تا همه با عزم راسخ ملي براي ايجاد يك زندگي مطلوب و موفقيت آميز تر تلاش نماييم و بدانيم عزم ملي زمينه ساز توسعه است. راه جهت دهي اراده ملي در مسيرهاي توسعه از شاهراه ارزش هايي چون ايثار، فداكاري، تعهد، جهادگري و گذشت مي گذرد. ما همگي وابسته و نيازمند به كمك يكديگريم و اينها همه جلوه هايي از اهميت روابط انساني مطلوب است.

فرهنگ
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
سينما
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |