دوشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۴۹
حكايت مردي كه به زعم خود رنگ نيستي را با دست هايش مي شويد
پرانتز بسته، مرگ
005565.jpg
ابراهيم اسماعيلي
خواب تلخ اولين ساخته بلند سينمايي محسن اميريوسفي تا وقتي كه جايزه ويژه دوربين طلايي و جايزه  نگاه جوان جشنواره كن فرانسه را به خود اختصاص نداد، نتوانست آنگونه كه بايد، كارگردانش را با اقبال مواجه كند، به گونه اي كه حتي در هيچ كدام از بخش هاي جشنواره فيلم فجر هم پذيرفته نشد، ولي بعد از آنكه با پيگيري كارگردان جوانش توانست فارغ از هياهو در معرض ديد هيات داوران فستيوال كن قرار گيرد، انگار طلسم همه مشكلات و ناكامي ها را شكست تا جايي كه جوايز معتبري از قبيل جايزه مجمع جهاني بين المذاهب بلژيك، جايزه ويژه هيات داوران جشنواره ماردل پلاتاي آرژانيتن، جايزه فدراسيون بين المللي منتقدان و شايد از همه مهمتر جايزه اسكندر طلايي از جشنواره سالونيكاي يونان را به ايران آورد؛ جايزه اي كه تا به حال از دسترس مطرح ترين كارگردان هاي ايراني هم به دور مانده بود.
اميريوسفي 34 ساله اگرچه در آبادان متولد شد، ولي پس از بروز جنگ تحميلي به زادگاه پدر و مادرش، شهرستان خميني شهر بازگشت تا به قول خودش به همراه خانواده توقفي كوتاه مدت داشته باشند؛ توقفي كه هنوز هم ادامه دارد، اگرچه سرشار از حركت شد. خانواده او اصالتا اهل محله ورنوسفادران هستند؛ محله اي كه هنوز هم مردمانش گويشي خاص،  برگرفته از زبان پهلوي را به ميراث دارند و مورد استفاده قرار مي دهند. پس از سال هاي دبيرستان، اگرچه در رشته رياضي كاربردي به تحصيل در دانشگاه اصفهان پرداخت، ولي زمينه مطالعاتي خودش يعني نمايشنامه و تئاتر را كه از دوران دبيرستان به دليل علاقه شخصي پيش گرفته بود، پي گرفت. خودش مي گويد: در ابتدا در ذهنم بود كه نمايشنامه نويس شوم، ولي بعدها به هر دليلي همه چيز عوض شد و از همان دوران دانشگاه گرايش پيدا كردم كه فيلمي كار كنم و بعد زمينه اين فعاليت در دوران خدمت سربازي در تهران فراهم شد؛ دوره اي بود كه خوشبختانه در انجمن سينماي جوان جرياني به وجود آمده بود كه فيلمنامه اي بررسي نمي شد و صرفا بر اساس اعتمادي كه به فيلمساز بود، طرحي مي گرفتند و من هم از آن فرصت استفاده كردم و توانستم تعدادي كارهاي كوتاه انجام بدهم كه يكسري از آنها كارهاي موفقي بود . اميريوسفي در سال 77 اولين فيلم كوتاهش با نام نادر، فرزند  شمشير را ساخت و پس از آن فيلم ويدئويي پدر و پسر را جلو دوربين برد كه برنده جايزه جشنواره اونزه اتريش شد.
فيلم كوتاه بعدي امير يوسفي دست هاي سنگي نام داشت كه در حدود 15 جشنواره معتبر فيلم كوتاه داخلي و خارجي شركت كرد و چند جايزه هم گرفت و در مجموع فيلم موفقي بود. اثر بعدي اميريوسفي كه كاروان نام داشت، فيلمي مستند بود و به موضوع كارواني كه هر ساله به طور سمبليك در شهرستان خميني شهر روايتگر حماسه عاشوراست، مي پرداخت. اين فيلم هم توانست جوايزي از قبيل جايزه بهترين فيلم كوتاه تهران و بهترين مستند مردم نگاري جشنواره يادگار را به خود اختصاص دهد.
در آن شرايط به طور كج دار و مريز شرايطي پيش آمد كه بتوانيم فيلمنامه را به تاييد برسانيم و مقداري امكانات در حد نگاتيو و وسايل فيلمبرداري بگيريم و در خميني شهر به كمك بچه هايي كه در زمينه سينما فعاليت دارند و همگي بومي هستند، در عرض يك ماه (آبان 82) فيلمبرداري خواب تلخ را تمام كنيم .
وقتي بحث به اينجا برسد كه معروف است هميشه محدوديت باعث خلاقيت مي شود و بعضي شرايط تازه  را پيش مي آورد، اين فرض پيش مي آيد كه اگر امكانات كافي در اختيار بود در اين فيلم از نابازيگر استفاده نمي شد، اما نظر اميريوسفي چيز ديگري ست. من فكر نمي كنم حتي اگر امكانات هم بود از بازيگر استفاده نمي كردم. من تست هم زدم. فكر مي كنم اگر قرار بود اين كار با بازيگر حرفه اي ضبط شود بايد تغييراتي در فيلمنامه ايجاد شده و بعضي فاكتورهاي تجاري براي تامين گيشه درنظر گرفته مي شد، اما اين فيلمنامه براي همين بازيگران فعلي نوشته شده بود؛آشنايي من با شخصيت ها باعث شده بود كه خيال من راحت باشد كه ديالوگ هايي كه با الهام از شخصيت آنها نوشته ام، در دهانشان مي چرخد و خيلي جاها مطمئن بودم به محض اينكه من فلان ديالوگ را به عنوان شروع بگويم، دقيقا همان چيزي پيش خواهد آمد كه من پيش بيني كرده بودم .
البته توجه به اين نكته مهم است كه شايد هيچ بازيگري نمي توانست در فضاي خاص اين فيلم به اندازه نابازيگراني كه زندگي خود را بازي مي كردند، موفق باشد.
به رغم اينكه در سينماي ايران بازيگران بسيار توانايي داريم، گونه اي كليشه پسندي ناشي از انتظارات تهيه كنندگان و نگاه سينماي ما و برخي از تماشاگران ما- وجود دارد. ظاهرا بايد هر كسي در كليشه خاصي تعريف شود؛ چه در حيطه بازيگري، چه در حيطه كارگرداني و در نگاهي فراتر حتي در حيطه سياست و فوتبال .
در طول يك سال و نيمي كه صدور پروانه ساخت فيلم طول مي كشد، نگارش فيلمنامه  و بازنويسي هاي متعدد آن نيز به پايان مي رسد.
اولين كاري كه بعد از فيلمبرداري انجام داديم، تدوين اوليه با عجله اي بود كه براي جشنواره فجر صورت گرفت. با عجله و ذوق و شوق فيلم را به جشنواره رسانديم و خب، آنها هم ظاهرا با
ذوق و شوق (!) فيلم را رد كردند و ماجرا تمام شد. ما مانديم و ادامه تدوين... . به هر حال حكمي وجود ندارد كه يك جشنواره بايد يك فيلم را بپذيرد؛ ما هم در هيچ كدام از بخش ها پذيرفته نشديم و عملا تنها فرصتي كه ممكن بود تماشاگران و منتقدان فيلم را ببينند، از دست داديم، ولي بعدها تدوين فيلم را كامل كرديم،  صداگذاري آن را انجام داديم و آن را توسط خانم نسرين ميرشب، نماينده كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان در اروپا به صورت يك كپي ساده VHS در بين سكوت خبري كامل به جشنواره كن فرستاديم .
بعد از همه اين مراحل، بالاخره خبر پذيرفته شدن فيلم در بخش 2 هفته كارگردانان جشنواره كن منتشر شد و بعد از آن همه كارها آنقدر بسرعت انجام مي گيرد كه حتي خود اميريوسفي نيز فيلم را براي اولين بار در شكل 35 ميلي متري در جشنواره كن مي بيند. ... اما خوشبختانه آنجا هم زيرنويس خوبي داشتيم و هم با عكس العمل هايي كه از تماشاگر انتظار داشتيم، مواجه شديم، به رغم اينكه تا آن لحظه هنوز مردد بودم كه طنز بومي در بازخورد جهاني فيلم پاسخگو باشد .
استقبال منتقدان و كسب جايزه نگاه جوان در بخش 2 هفته كارگردانان اين جشنواره معتبر جهاني سرآغاز موفقيت هاي خواب تلخ بود. در قدم بعدي چون خواب تلخ اولين فيلم اميريوسفي محسوب مي شد، در بخش اصلي هم جايزه ويژه دوربين طلايي   را به دست آورد. ... و همه چيز عوض شد و خوشبختانه كن يك سكوي پرتاب خيلي خوب بود. پس از آن عكس العمل هاي داخلي نيز به سبك كاملا ايراني تغيير كرد؛ همه كساني كه مخالفت مي كردند، حالا ديگر خسته نباشيد مي گفتند و اظهار مي كردند كه ما مي دانستيم اين فيلم به موفقيت هايي دست خواهد يافت؛ عكس العمل هايي كه من همواره براي مقابله با آنها لبخندي آماده دارم؛ هم براي مواقعي كه بدترين ضربه ها زده مي شود و هم براي وقتي كه بهترين تعريف ها ابراز مي شوند، چون نهايتا فكر مي كنم كمترين تاثير را بايد بر كار داشته باشد. وظيفه من فيلم ساختن است. اگر فيلم بد بسازم بايد من را هو كنند و اگر فيلم خوب هم بسازم، بايد بدانم كه وظيفه ام را انجام داده ام .
ظرف چند سال گذشته و با توجه به فضاي فيلم هايي كه در جشنواره هاي خارجي موفق به دريافت جوايز گوناگون شدند، بسياري از مخاطبان و منتقدان و دست اندركاران سينماي ايران در اين نظر به اجماع رسيدند كه تلاش براي توفيق در اين جشنواره ها به نوعي سفارشي سازي منجر شده است؛ سفارشي كه چندان هم قشنگ و پاك نيست و باعث نوعي انحراف در جريان اصيل سينماي ايران شده است، اما اميريوسفي در اين مورد معتقد است: متاسفانه اين تقسيم بندي به اخلاق ايراني خود ما برمي گردد. ما بلافاصله پس از توفيق جريان هنري يا متفاوت سينماي ايران با چماق فيلم جشنواره اي با آن مواجه مي شويم. در مقابل هم به جاي اينكه بعضي ديگر از فيلم ها را تحت عنوان فيلم تجاري يا گيشه پسند بناميم، بلافاصله به آنها عنوان فيلمفارسي يا عامه پسند مي دهيم. انگار اين بين خط قرمزي وجود دارد كه همه چيز را بشدت سياه و سفيد مي كند. من فكر مي كنم اگر متعادل تر نگاه كنيم يك جريان بدنه در سينماي ايران داريم كه يك سري فيلم ها در آن توليد مي شوند؛ مثل همه جاي دنيا. يكسري فيلم ها هم هست كه مي تواند با مخاطب جهاني ارتباط برقرار كند كه اين فيلم ها هم به دسته هاي ضعيف، متوسط و قوي تقسيم بندي مي شوند. كساني كه مي خواهند به اين جريان سينماي ايران گير بدهند، سراغ ضعيف ترين اين فيلم ها مي روند؛ فيلم هايي كه متاسفانه در نگاهي ساده لوحانه به جاي اينكه از مردم و زندگي آنها نشات گرفته باشد، المان هاي فيلم هاي برگزيده جشنواره هاي خارجي را كپي كرده و اين كپي دست دوم براي هيچ كس پذيرفته نيست، به طوري كه من بارها شنيده ام كه داوران جشنواره هاي خارجي گفته اند كه فلان فيلمساز، اثرش را صرفا به خاطر جشنواره ما توليد كرده و همين باعث مي شود كه هيچ اتفاق خاصي هم براي آن فيلم نيفتد .
اميريوسفي جشنواره هاي خارجي را محك چندان دقيقي نمي داند و معتقد است كه حتي نحوه اعطاي جوايز جشنواره ها هم نشات گرفته از سليقه داوران همان جشنواره هاست و مي گويد اين سليقه هيچ وقت يك حكم نهايي نيست، اما از تناقضاتي كه دربرخورد با اين جريان سينماي ايران وجود دارد، گله مند است: اين سينما از يك طرف سينماي جشنواره اي نام مي گيرد كه چهره ايران را خراب مي كند و از طرف ديگر تبديل به يك پز مي شود تا بگويد سينماي ايران، مرزهاي جهاني را درنورديده و سينمايي با آوازه اي جهاني ست .
يكي از ويژگي هاي خواب تلخ پرداختن به شخصيت هايي ست كه به گونه اي خاص به شمار مي رفتند. شخصيت هايي از قبيل مرده شو و قبركن تا پيش از اين در سينماي ما تا اين حد مفصل تجربه نشده بودند و حتي در سينماي جهاني نيز سابقه چنداني نداشتند. شايد اينكه هميشه در مورد مرگ، تابوي پررنگي وجود دارد، باعث شده كمتر كسي سراغ اين موضوع (از زاويه رئال و با لحن طنز) برود، ضمن اينكه تا حالا هيچ وقت يك كمدي ايراني نتوانسته بود در بعد جهاني جايي براي خود باز كند. اين سابقه نه چندان محكم، ريسك پذيري اثري مثل خواب تلخ را نيز بشدت بالا مي برد. ما گفتيم بالاخره اين المان هاي كم سابقه در سينماي ايران يا جواب مي دهد يا نمي دهد، اگر جواب نداد كه مي فهميم تلاش ما كافي نبوده اگر هم جواب داد، مي دانيم كه يك فيلم متفاوت ساخته ايم كه خودمان به آن معقتد بوده ايم .
اميريوسفي ادامه مي دهد: اين تنها فيلم ايراني ست كه مخاطب خارجي آن هم عكس العمل هايي دقيقا همانند تماشاگر ايراني دارد. همان جاهايي كه تماشاگر ايراني مي خندد و ناخودآگاه دست مي زند، تماشاگر خارجي هم اين عكس العمل ها را نشان مي دهد و فكر مي كنم اين دليلي ست كه نشان مي دهد ما فيلمي ساخته ايم كه با همه مخاطبان ارتباط برقرار مي كند. اگر اين فيلم در ايران جواب نمي داد و مورد استقبال تماشاگر قرار نمي گرفت، حق با منتقداني بود كه همه اين فيلم ها را با يك چوب مي رانند، اما اين طور نيست .
خيلي وقت ها ترس عاملي براي خنديدن ما و احساس نوعي طنز نه چندان دلچسب (!) است؛ خنده اي كه اگر چه بر لب مي نشيند، ولي نوعي دلهره وهراس را در جان مخاطب نقش مي زند و در نتيجه، صحبت به نسبت ترس و طنز در اين اثر مي كشد. من شايد چون سن بالايي ندارم، در مورد مرگ شجاعانه صحبت مي كنم، ولي فكر مي كنم اين نگاه طنز من حتي 30 سال ديگر هم وجود داشته باشد. اينكه وقتي مثلا اسلحه به طرف كسي گرفته مي شود و صحبت مرگ به ميان مي آيد، همه چيز جدي مي شود، براي من هميشه نوعي طنز بوده .
اما وقتي صحبتي از مرگ به ميان مي آيد، خواه ناخواه ما با زمينه ها، مكان ها و شخصيت هايي مواجه مي شويم كه به هر حال چندان دلپسند نيستند؛ مثلا فضاي غسالخانه و قبرستان، شخصيت مرده شو و قبركن و مراسم تشييع و تدفين براي بعضي افراد به نوعي ترسناك است، چون كه آنها را به ياد مرگ خودشان مي اندازد. از سوي ديگر در نظر بگيريد هنگامي را كه در محيطي، همان المان هاي وهم انگيز واقعيت در فيلمي به المان هايي سرشار از طنز استحاله مي شوند. حالا ديگر فرد مرده شو كه خيلي ها او را مي شناسند، همانقدر كه براي بعضي سمبل وحشت از مرگ است، به نوعي شخصيتي طنزآميخته را هم به ياد مي آورد. از امير يوسفي مي پرسم: فكر مي كنيد بعد از اكران فيلم، شهرونداني كه با همه فضاها و شخصيت ها در واقعيت نيز مواجه هستند، چه احساسي داشته باشند؟ و بعد مي خواهم نظرش را در مورد تاثيراتي كه هنر مي تواند در كمك به يادآوري بعضي مفاهيم مغفول مانده توسط ما داشته باشد و ديگرگون كردن قراردادها بدانم. وقتي ما با سينما مي توانيم به پديده اي مثل مرگ رنگي ديگر بزنيم، حتما اتفاقات ديگري هم مي تواند بيفتد؛ شايد در زمينه هاي واقعي، شخصيت ها فراموش نشوند و مثلا فردي كه عزيزي را از دست داده با تداعي فيلم، بين عزا و طنز معلق شود. ما اگر سينما را يك سلاح ندانيم، حداقل بايد آن را ابزاري قدرتمند بدانيم. همان طور كه هاليوود براي آمريكا يك سلاح است. در نگاه شرقي نيز باليوود و سينماي هند از اينگونه است. بسياري از فيلم هاي آمريكايي ناكام در گيشه سينماهاي هند، وقتي به نمونه هندي خودش تبديل مي شود، فروش قابل توجهي مي يابد. به هر حال مي بينيم كه هند يك سپر فرهنگي براي خودش درست كرده است. فكر مي كنم در دنياي امروز ما هم كه دنياهاي پست مدرن، مدرن، سنتي و متحجرانه همه با هم تلفيق شده و به نظر من عجيب ترين دوره تاريخ را رقم زده، اين چندگانگي جذابيتي را رقم زده كه ترك كردن دنيا را براي بعضي ها دشوارتر مي كند. حالا مردم خميني شهر بعد از بيرون آمدن از سينما در لوكيشن هاي اين فيلم زندگي مي كنند. من مطمئنم كه اين آدم ها چه بخواهند و چه نخواهند نمي توانند همان آدم هاي قبلي باشند. فكر مي كنم كه يك اثر هنري اگر خوب هدايت شود، در نهايت مي تواند به ايده آلي برسد كه تاثيرات فرهنگي شاياني داشته باشد . و اين اتفاقي ست كه در خود فيلم هم مي افتد و مرده شو در جايي خودش را در جايگاه ديگران قرار مي دهد و شست وشو مي كند؛ اشاره اي نمادين به توجهي كه هر كدام از ما بايد به آينده اي حتمي داشته باشيم كه دير يا زود فرا خواهد رسيد.
من فكر مي كنم كه بايد به عامه مردم اطمينان داشته باشيم. همه انسان ها در حيطه خودشان نهايتي براي تكامل متصور هستند. اگر آنها براي رسيدن به آن درجه از تكامل، جدي پيش بروند، نياز ديگري ندارند .
دلايلي كه در فطرت هر انساني مستتر است؛ من فكر مي كنم اين فيلم توانسته فقط با همين توجه، به يك زبان سينمايي جهاني نزديك شود و از محصور شدن در زباني بومي نجات يافته است. فرهنگ ادبي ما هم هيچ وقت فرهنگ بسته اي نبوده؛ هميشه توانسته جهاني فكر كند، ولي متاسفانه هر چه جلوتر رفته ايم شايد به دليل تهاجماتي كه وجود داشته، اين دايره تنگ تر شده است. حالا بايد اين دايره شكسته شود .
جالب اينكه هيچ كدام از بازيگران فيلم هم تا قبل از اكران، فيلم را نديده اند و با توجه به اينكه همه آنها با نام هاي واقعي خودشان در فيلم حضور دارند، مواجهه آنها از بيرون تصوير با خودشان نيز مي تواند نمودي جالب و نمادين داشته باشد؛ اتفاقي كه مي تواند براي هر كدام از ما هم و البته فقط در يك نقش بيفتد.
در فرانسه، آنها نقش اسفنديار را در جايگاه يك كشيش مورد بررسي قرار مي دادند، آرامش و اقتدار او و نهايتا يك تصميم نهايي. براي عده اي ديگر او تجسمي از خود مرگ بود (با لباس و كلاه سياه و باز هم اقتدار) و براي ديگران هم نگاه هاي ديگر. مطمئنا اسفنديار ي كه مردم خميني شهر مي بينند، متفاوت از اسفنديار هميشه، شخصيتي تاثير گذار خواهد بود و نهايتا فكر مي كنم تاثير فرهنگي مثبتي در پي خواهد بود. خصوصا اينكه سعي شده اقشار مختلف مردم كه شايد بعضي از آنها تا به حال به سينما نرفته باشند، به سينما كشيده شوند . و تاكيد امير يوسفي باز هم بر اين است كه براي او مهمترين نكته تلاشي ست كه براي ساخته شدن يك فيلم متفاوت فرهنگي براي ارتباط با مخاطب عام صورت گرفته است، حتي اگر نقدهاي مختلفي نيز بر اين تلاش وارد باشد.
يكي از عناصر قابل توجه خواب تلخ تلويزيون است؛ پديده اي كه هم مي تواند نماد رسانه باشد و نقش هاي رسانه در كاركردهاي فرهنگي و هم مي تواند يك نشانه يا المان باشد براي اينكه هر مخاطبي كه اين فيلم را ديده، در تمامي دفعات يا بعضي دفعات بعدي كه رو به روي تلويزيون مي نشيند، به ياد مرگ بيفتد؛ تداعي مرگ با همه خوبي ها و بدي هايش. من فكر مي كنم كه تلويزيون در ايران پديده خاصي ست، همان طور كه در زندگي اسفنديار نيز همين طور است. براي من تاثير يك پديده ساخته شده توسط غرب در يك كشور شرقي مثل ايران بسيار جالب و قابل توجه است. اسفنديار همان طور كه تلفن و دوچرخه دارد، مثل ديگران مي تواند تلويزيون هم داشته باشد و فكر كردم كه ملك الموت بر ساخته ذهن اسفنديار مي تواند از اين دريچه با او مواجه شود. همين كه آدم هاي سنتي داستان هاي عجيب و غريبي براي بروز تفكرات خودشان مي سازند كه خيلي وقت ها به خرافات نزديك مي شود، از نظر من تلاشي براي مدرن بودن و متفاوت بودن است و تلويزيون نيز يكي از نمادهاي ارتباط با دنياي مدرن پيرامون  ماست، اما متاسفانه شخص در اين موارد قفسي مي سازد كه خودش را محصور مي كند و ناكام و نابود مي شود (چون اين تفكرات به عمل نمي رسد و اخلاق تكنولوژيكي را براي پيشرفت به دست نمي دهد)؛ نتيجه نهايي، ايجاد يكسري تابوهاي ذهني ست .
امير يوسفي كه اين روزها درگير فيلم سينمايي بعدي اش آتشكار است، آخرين وظيفه خودش در قبال خواب تلخ را اكران آن در خميني شهر مي دانست كه از روز 21 شهريور (روز ملي سينما) آغاز شد و در مهرماه پايان يافت. او معتقد است اينكه اكران يك فيلم حتما بايد از تهران شروع شود، نگاهي تحقيرآميز به شهرستان هاست.

جايي در همين نزديكي
حالا ديگر خميني شهر بعد از معرفي اصغر فرهادي و محسن اميريوسفي به سينماي كشور، چشم به استعدادهايي دارد كه در سال هاي اخير موفق شده اند موفقيت هايي را در عرصه سينماي جوان كشور به دست آورند. شهرستاني كه تا به حال به عنوان يكي از پايگاه هاي شعر جوان كشور شناخته مي شد، حالا ديگر در عرصه سينما نيز حرف هاي زيادي براي گفتن دارد.
روي برگه معرفي فيلم نوشته شده: اولين فيلم سينمايي خميني شهر (سده) و مقابل اسم هر كدام از سه بازيگر اصلي فيلم هم ذكر شده كه هر كدام از اهالي كدام يك از محله هاي خميني شهر هستند؛ يك نفر از فروشان ، يك نفر از ورنوسفادران و يك نفر از خوزان سه محله اصلي خميني شهر (سده) كه نام قديم خودش را از تركيب همين سه محله (سه ده) گرفته است.
برگزيده 35 جشنواره معتبر جهاني و برنده جوايز متعدد بين المللي .

پرسوناژ
سعيده امين
كامبوزيا پرتوي
005622.jpg
بيشتر از اينكه كارگردان باشد يك فيلمنامه نويس است. از او به عنوان يكي از استعدادهاي فيلمنامه نويسي سينماي كلاسيك نام برده مي شود. كامبوزيا پرتوي همواره در دنياي فيلمسازي و فيلمنامه نويسي در نوسان است.
بعد از ساختن فيلم ننه لالا و فرزندانش به مدت 7 سال كارگرداني را كنار گذاشت و فيلمنامه نويسي پركار شد و حالا با فيلم درخور توجه كافه ترانزيت به عرصه سينماي ايران بازگشته است. در سال 1334 در رستم آباد رشت به دنيا آمد. دانش  آموخته رشته هنرهاي دراماتيك دانشگاه تهران است. فعاليت هنري خود را با ساخت فيلم هاي كوتاه در سينماي آزاد دماوند آغاز كرد و در دوران دانشجويي چند فيلم كوتاه مستند و داستاني براي تلويزيون كارگرداني كرد. در همان سال ها بود كه نخستين فيلم بلند داستاني اش را با نام عينك براي شبكه دوم تلويزيون ساخت. اين ساخته پرتوي يكي از بهترين ساخته هاي او با رويكرد اجتماعي تلخ بود، اما به عنوان ملاك ورود به سينماي حرفه اي پذيرفته نشد.
او كارگرداني در سينماي حرفه اي را با فيلم ماهي (1367) آغاز كرد. سال بعد گلنار را ساخت. گلنار داستان دختري بود كه به دنبال دستمال يادگاري مادرش به جنگل تاريكي راه پيدا مي كند. پرتوي با ساختن فيلم مفرح گربه آوازه خوان در سال 1370 نشان داد به فيلم هايي با محوريت كودكان و نوجوانان و مواجهه آنها با مفهوم خير و شر علاقه فراواني دارد. بازي بزرگان، افسانه دو خواهر و ننه لالا و فرزندانش فيلم هايي بودند كه پرتوي از سال 71 به فاصله دو سال از هم كارگرداني كرد.
پرتوي بعد از آن از فيلمسازي فاصله گرفت و فيلمنامه هاي كارگردانان بزرگي  مثل ابوالفضل جليلي(شيرك) و جعفر پناهي (دايره) را نوشت. او همچنين در نوشتن فيلمنامه هاي برخورد، گروهبان، ايستگاه متروك و من ترانه 15 سال دارم نيز به موفقيت چشمگيري دست پيدا كرد. فيلم گلنار پر فروش ترين فيلم سال 1368 بود كه با رقمي برابر با 17 ميليون تومان با ميانگين بهاي بليت 20 تومان به فروش رسيد. اين فيلم كانديداي بهترين نمونه فيلم (آنونس) از هشتمين جشنواره فيلم فجر شد.
ديشب بابا تو ديدم آيدا و من ترانه 15 سال دارم، دو اثر شاخص اجتماعي از رسول صدرعاملي هستند كه پرتوي نگارش فيلمنامه آنها را بر عهده گرفته است. او با پشتوانه اي قوي مثل درخشش در يكي از مسابقه هاي فيلمنامه نويسي آن سوي مرز و همكاري در نگارش يك توليد غيرايراني به نام خاك و خاكستر (محصول مشترك فرانسه و افغانستان) باز هم وارد عرصه سينماي داخلي شد. در فيلم كافه ترانزيت ريحان زني ست كه تصميم مي گيرد قهوه خانه متروك همسر از دست داده اش را بازگشايي كند. او يك تنه در برابر سنت هاي غلط و برادر شوهر سرسختش مي ايستد.
پرتوي در اين فيلم از بازي نافذ همسرش فرشته صدرعرفايي بهره فراوان برد؛ كاري كه اخيرا در ميان فيلمسازان مطرح كشور به صورت يك رسم درآمده است. اغلب فيلم هاي پرتوي ساختار بسيار رواني دارد. او حتي از بسياري از تكنيك هاي كليشه اي كهنه شده در سينماي كلاسيك استفاده مي كند. اگرچه توجه به موقعيت يك زن، همواره يكي از جنبه هاي مهم كاري پرتوي ست و بعضا در نگارش فيلم هايش نيز به مسئله دفاع از حقوق زن مي پردازد، اما هرگز نمي توان از او به عنوان يك فيلمساز فمينيست نام برد.
پرتوي اگرچه از اول به عنوان يك سينماگر كلاسيك شناخته شده است، اما از اوايل دهه 60 و 70 با آشنايي با فيلمساز هايي مثل كيارستمي و جعفر پناهي به جرگه سينماي روشنفكري پيوست.

فرشته صدر عرفايي
005562.jpg
فرشته صدرعرفايي برنده گمنام جشنواره فيلم فجر سال گذشته لقب گرفته است. او به خاطر بازي در فيلم همسرش كافه ترانزيت سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول زن را از آن خود كرد. او در اين فيلم توانست بحق، نقش زن شوهر مرده اي را بازي كند كه با مشكلات زيادي دست و پنجه نرم مي كند. مي گويند كامبوزيا پرتوي، كارگردان اين فيلم براي يافتن بازيگر اين نقش با وسواس زيادي برخورد كرد و در نهايت رسيد به همسرش فرشته صدرعرفايي. او متولد سال 1341 است. مدرك ديپلم را گرفت و در سال 1353 فعاليت نمايش عروسكي خود را در كانون پرورشي فكري كودكان و نوجوانان آغاز كرد. او به خاطر بازي در فيلم بادكنك سفيد ، جايزه بهترين بازيگر نقش دوم زن را نصيب خود كرد. او با كامبوزيا پرتوي، نويسنده و كارگردان سينما ازدواج كرد و فعاليت سينمايي او با زندگي خانوادگي اش گره خورد. پيش از اين در فيلم قابل تحسين زير نور ماه نوشته رضا ميركريمي نقش كوتاهي را ايفا كرد. همچنين در فيلم دايره ساخته جعفر پناهي نيز خوش درخشيد، اما به دليل توقيف اين فيلم هرگز به جشنواره راه پيدا نكرد. دايره در چندين جشنواره خارجي به نمايش درآمد و مورد تحسين منتقدان واقع شد. مي گويند او خوشحال ترين بازيگر سال است، چون هم سيمرغ دريافت كرد و هم همسرش پس از سال ها دوري به عرصه سينما بازگشت. صدرعرفايي مي گويد: حال پس از گذشت دو سال از اين فيلم، فكر مي كنم از ريحان (شخصيت اصلي داستان كافه  ترانزيت) جدا شده ام، اما به هر حال تجربه زندگي او هميشه با من است.

فرهنگسراها
خانه فرهنگ فرزانگان: كانون هاي جديدالتاسيس در خانه فرهنگ فرزانگان راه اندازي شد. راه اندازي كانون زيستبان به منظور اشاعه حفظ محيط زيست، همچنين كانون هاي شعر و داستان، موسيقي، خوشنويسي و ورزشي از جمله كانون هاي در نظرگرفته شده اين مركز براي عموم است. گفتني ست عضويت در تمامي كانون ها به صورت رايگان است. همچنين خانه فرهنگ فرزانگان به مناسبت ترم پاييز اقدام به برگزاري كارگاه آموزش خياطي رايگان كرده است. بانوان در اين كارگاه  با انواع دوخت ها آشنا مي شوند. علاقه مندان براي كسب اطلاعات بيشتر مي توانند با شماره تلفن هاي 77818842 و 77815173 تماس گرفته يا به نشاني نارمك،  ميدان هلال احمر، انتهاي خيابان گلستان، ميدان تسليحات، كوچه شهيد سلطاني، شماره 128 مراجعه كنند.
همچنين كانون نقد و داستان نويسي خانه فرهنگ فرزانگان، علاقه مندان به شعر و داستان نويسي را به فعاليت دعوت مي كند.كلاس هاي اين كانون پنج شنبه هر هفته از ساعت 16 الي 18 به صورت رايگان براي عموم برگزار مي شود.علاقه مندان براي كسب اطلاعات بيشتر مي توانند با شماره تلفن هاي 77818842 و۷۷۸۱۵۱۷۳ تماس حاصل كرده يا به نشاني نارمك، ميدان هلال احمر، انتهاي خيابان گلستان، ميدان تسليحات، كوچه شهيد سلطاني، شماره 128 مراجعه كنند.
فرهنگسراي ملل: برنامه هاي تفريحي كوه گشت پاييزه در فرهنگسراي ملل برگزار مي شود. در اين برنامه كه از روز جمعه 20 آبان ماه شروع شده و تا 25 آذر ماه سال جاري ادامه خواهد داشت، برنامه بازيد از كاخ ناصر الدين شاه در شهرستانك آهار و شكرآب، نمك آبرود و آبگرم لاريجان اجرا خواهد شد. علاقه مندان مي توانند براي كسب اطلاعات بيشتر با شماره تلفن هاي 22204453 و 22212392 تماس حاصل كرده يا به نشاني پارك قيطريه، فرهنگسراي ملل (اميركبير) مراجعه كنند.
خانه فرهنگ كوثر: پنج شنبه هر هفته در خانه فرهنگ كوثر يك فيلم سينمايي نمايش داده مي شود.
اين برنامه در دو سانس 10 الي 12 و 15 الي 16:30 به ترتيب ويژه كودكان و نوجوانان و جوانان در نظر گرفته شده است. علاقه مندان براي كسب اطلاعات بيشتر مي توانند با شماره تلفن 33569040 تماس گرفته يا به نشاني خيابان ري، پايين تر از ميدان قيام، خيابان ري، پارك كوثر مراجعه كنند.
فرهنگسراي اقوام: كلاس هاي سوادآموزي در فرهنگسراي اقوام برگزار مي شود. اين كلاس ها با همكاري نهضت سوادآموزي همه روزه ساعت 8 الي 10 و 10 الي 12 ويژه بانوان بالاي 45 سال برگزار مي شود. علاقه مندان جهت ثبت نام مي توانند به نشاني: ميدان ابوذر، ميدان بهاران، فرهنگسراي اقوام مراجعه كرده يا جهت كسب اطلاعات بيشتر با شماره تلفن 66237470 تماس حاصل كنند.
خانه فرهنگ امامزاده يحيي (ع): كلاس هاي آموزش هنرهاي تجسمي در خانه فرهنگ امامزاده يحيي (ع) آغاز شد. آموزش هاي نقاشي با مداد رنگي، رنگ روغن، كلاژ، كاريكاتور، طراحي، خوشنويسي،  معرق و سفال با دست از جمله برنامه هاي درنظر گرفته شده اين كلاس ها براي تمامي مقاطع سني است. علاقه مندان براي كسب اطلاعات بيشتر مي توانند با شماره تلفن 33553228 تماس حاصل كرده يا به نشاني خيابان ري، آبشار غربي، كوچه هداوندي، شماره 9 مراجعه كنند.
فرهنگسراي سالمند: تسهيلات ويژه به سالمندان در فرهنگسراي سالمند ارائه مي شود. فرهنگسراي سالمند به منظور افزايش مشاركت اجتماعي سالمندان، اقدام به تاسيس و راه اندازي كانون هاي جهانديدگان (سالمندان) در سطح شهر تهران كرده است. در اين كانون ها با توجه به افزايش تعداد سالمندان و لزوم تامين بهداشت، آسايش و رفاه آنان، دوره هاي آموزشي مختلفي در رابطه با مراقبت از خود، پيش بازنشستگي، تغذيه صحيح، بهداشت رواني و جسماني و ... به صورت رايگان برگزار مي شود. همچنين واحد آموزش فرهنگسراي سالمند با هدف ارج نهادن به هنرهاي سنتي، اقدام به برگزاري دوره هاي آموزش خوشنويسي ويژه نوجوانان، جوانان و بزرگسالان به شيوه هاي نستعليق و تحريري كرده است.
در اين دوره آموزشي، هنرجويان با اصول و نحوه نگارش شيوه هاي خط نستعليق و تحريري آشنا مي شوند. علاقه مندان جهت ثبت نام يا كسب اطلاعات بيشتر مي توانند به نشاني: ميدان امام حسين (ع)، خيابان 17شهريور، خيابان خشكبارچي، پارك خيام مراجعه يا با شماره تلفن هاي 9 33358688 تماس حاصل كنند.
فرهنگسراي كار: كانون اشتغال خانگي فرهنگسراي كار دوره هاي آموزش رايگان اشتغال در خانه را برگزار مي كند. اين دوره ها شامل سنگ دوزي، منجوق دوزي، مليله دوزي و لوازم تزئين آشپزخانه همراه با بازديد از نمايشگاه خوداشتغالي به صورت رايگان، همه روزه برگزار مي شود. همچنين از برنامه هاي در دست اقدام مي توان به 20 رشته آموزشي در رشته هاي مختلف صنايع دستي، هنري و نيمه صنعتي در مركز خود اشتغالي فرهنگسراي كار كه با عنايات استادان مجرب و استقبال علاقه مندان رو به روست، اشاره كرد. علاقه مندان جهت كسب اطلاعات بيشتر مي توانند با شماره تلفن 55337701 تماس حاصل كنند.
خانه هنرمندان ايران: برنامه نمايش فيلم باشگاه مستند انجمن تهيه كنندگان سينماي مستند ايران بعد از وقفه اي يك ماهه با نمايش فيلم آخرين بخشي كاري از فرشاد فدائيان در روز سه شنبه 17 آبان، گشايش  يافت. اين فيلم كه در سال 1372 ساخته شده درباره حاج قربان سليماني بخشي روستاي علي آباد قوچان است. بخشي، كسي ست كه دو تار مي نوازد، مي سرايد، آواز مي خواند، روايت مي كند و ساز خود را هم خود مي سازد. حاج قربان سليماني واپسين بازمانده و آخرين نسل از راويان سنت بخشي گري در شمال خراسان است. تدوين اين فيلم را كه گفت وگويي ميان كارگردان فيلم و حاج قربان سليماني ست، فدائيان انجام داده است. تصويربردار مرتضي پورصمدي و صدابردار آن اصغر آبگون است. اين فيلم 119 دقيقه اي در روز سه شنبه ساعت 18 در تالار بتهوون خانه هنرمندان ايران با حضور كارگردان فيلم به نمايش در آمد.

خبرسازان
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
دخل و خرج
در شهر
علمي
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |