پنجمين دوره جايزه بزرگ معمار هفته گذشته برگزار شد و برگزيدگان آن براساس آراي هيأت داوران معرفي شدند. نسرين سراجي يكي از اعضاي هيأت داوري جايزه معمار ۸۴ است.
نسرين سراجي در سال ۱۹۸۴ از انجمن معماري لندن فارغ التحصيل شده و در همان جا به مدت پنج سال به تدريس پرداخته است. او علاوه بر تدريس در ايالات متحده و اروپا مديريت برنامه معماري و هنر آكادمي هنرهاي زيباي وين را برعهده داشته و در سال ۲۰۰۱ به استادي كرسي معماري در دانشگاه كرنل برگزيده شده است. او پس از آن كه در مسابقه طراحي مركز موقت آمريكايي در پاريس برنده شد آتليه سراجي را تأسيس كرد.در مدت اقامت كوتاه نسرين سراجي در تهران فرصتي فراهم شد تا گفت وشنودي كوتاه در باره معيارهاي داوري در اين جايزه با او داشته باشيم.
نسرين سراجي در مورد تأثير نگاه آكادميك در انتخاب آثار معماري جايزه بزرگ معمار ۸۴ و اين كه چقدر اين آثار را دانشگاهي ديده است، مي گويد: شايد يكي از اشكالات مربوط به عرصه معماري، پيچيده بودن آن است.
من با توجه به سابقه تدريس كه در دانشگاه هاي خارج از كشور دارم، ياد گرفته ام كه هر اثري را بايد به نسبت پتانسيل آن و در حد خودش در نظر گرفت و در باره اش قضاوت كرد. به عبارتي كارهاي معماري در جاهاي مختلف را نبايد با يكديگر مقايسه نمود. البته اين كار بسيار دشواري است. چرا كه همه ما براي خود تجربياتي از قبل داريم كه طبعاً در همان زمان قبلي شكل گرفته و بعد كه كارهاي جديدتر معماري را مشاهده مي كنيم، آنها را با كارهايي كه صورت گرفته يا در حال انجام شدن هستند، مقايسه مي كنيم. در اين موقع داوري مي شود كه آيا اثر فعلي سعي مي كند پايه خود را در اين پيچيدگي كه از آن صحبت شد، قوي كند يا خير؟ در نتيجه داوري كردن با نگاه دانشگاهي و آكادميك در اين زمينه نمي تواند خيلي جوابگو باشد. علاوه براين، عوامل ديگري هم در حوزه داوري براي آثار معماري وجود دارند كه از جمله مي توان به عوامل سياسي و اقتصادي كار اشاره كرد. در واقع زماني كه اين المان ها نيز در محدوده داوري وارد مي شوند، تأثيرات و تغييراتي به وجود مي آيند.بنابر اين بهتر است كه معماري را ابتدا جدا از ساير عوامل بررسي كرد تا در اين صورت، بهتر و بيشتر بتوان به خود معماري پرداخت.
سراجي در مورد معيارهاي داوري خود مي گويد: هر داوري براي خود معياري دارد و هريك از ما داوران در زمينه داوري جايزه بزرگ معمار سعي كرديم در نهايت مقياس هايي تعيين شوند كه بتوانيم در نهايت براساس آن با يكديگر هماهنگ شويم.
اولين معيار من اين بود كه ببينم يك كار چقدر قادر است در يك لحظه قدرت و جذابيت خود را منتقل كند؛ البته منظورم از جذابيت، شكل ظاهري كار نيست، بلكه بروز المان هايش و جلب دقت است. معيار بعدي، اين است كه يك اثر معماري نشان دهد چقدر توانسته با سرعت پيشروي كند و موانع مختلف كار را كه بر سر راهش قرار داشته، پشت سر بگذارد. به عبارتي، خيلي مهم است كه بدانيم يك معمار چه پتانسيلي در خود ايجاد كرده كه بتواند پاسخگوي موانع كارش باشد.
همچنين در نظر گرفتن جايگاه اثر مورد نظر در ميان ۵۰-۴۰ اثر ديگري كه در كنارش قرار گرفته اند از ديگر معيارهاي من به عنوان يك داور بوده است. چهارمين معيارم نيز در نظر گرفتن اثر در ميان آثار جهاني بود. به اين معنا كه مقياس خود را از حدود خاص پروژه به حدود عام پروژه بردم و آن را در جمع آثار معماري مربوط به امروز كه در اروپا وجود دارد، بررسي كردم. بنابر اين، معيارها اول از خود پروژه شروع مي شد و سپس به بيرون از پروژه مي رفت. يكي از نكاتي كه من نسبت به بقيه داوران برآن تأكيد داشتم، توجه نكردن به زيبايي ظاهر پروژه ها بود. البته در يك پروژه جزيياتي وجود دارد كه قابل توجه واقع مي شوند ولي به نظر من پروژه از جزئيات شروع نمي شود، بلكه كيفيت آن است كه باعث مي شود جزئيات به خوبي اجرا شوند. به هرحال يك معمار هيچ گاه يك ساختمان را نساخته بلكه آن را طراحي كرده است و بايد كنترل آن را داشته باشد تا ساختمان بتواند موافق با طراحي او عرضه شود.
|
|
اين معمار در پاسخ به اين كه چقدر مسايل بومي معماري ايران را در انتخاب هايتان دخالت داده ايد، مي گويد: من فكر مي كنم يك معمار در همه جاي دنيا بايد به مسايل جغرافيايي محل اعتبار بدهد و به واسطه چنين اعتباري، شروع به كار كند. اين هم به اين معنا نيست كه اگر در كنار پروژه او يك مسجد باشد بايد كاشيكاري را در كارش مورد نظر قرار دهد، يا اگر بانك باشد بايد نماي بنايش را از سنگ در نظر بگيرد و يا اگر در كنار يك اداره باشد بايد نماي شيشه اي به كارش بدهد، بلكه منظور اين است كه يك نوع فرهنگ وجود دارد كه اين فرهنگ بايد به نحوي وارد كار معمار شود. در نتيجه اين مسأله كه معمار بتواند واقعاً با آن فرهنگ ارتباط فكري برقرار كند در كارش تأثيرگذار خواهد بود.
بنابر اين بعضي از كارهاي معماري مورد قبول من نيست چون خود را با حدود كارهاي دنيا مي سنجند كه نتيجه آن، دور شدن از حدود جغرافيايي شان است. يعني هيچ ربطي به مكاني كه متعلق به آن هستند ندارد. اين اشكال بزرگي است كه نه فقط در ايران بلكه در تمام دنيا وجود دارد. در داوري اين دوره جايزه معمار نيز يكي از معيارها همين بود كه آثاري انتخاب شوند كه به حدود اقتصادي، اجتماعي، جغرافيايي و فرهنگي كشورمان نزديك تر باشند.
سراجي در پاسخ به اين سؤال كه آيا فرهنگ جامعه ايراني و پايگاه مردمي بيشتر دستمايه كار معماران ماست يا آثار معماري بيشتر وابسته به سرمايه هاي خصوصي و بازار كار معماران است، گفت: فكر مي كنم اغلب آثاري كه ما مشاهده كرديم، پايگاه سرمايه اي دارند. البته اكنون در تمام دنيا شايد پنج درصد كارهاي معماري داراي پايگاه مردمي و مطابق با فرهنگ آن جامعه باشد و حدود نود و پنج درصد، پايه و بناي سرمايه اي دارند. مثلاً امروز در آمريكا نود و هشت درصد آثار معماري وابسته به سرمايه است چون بخش عمومي هيچ گاه كارفرما نيست و اصلاً عمومي در آنجا معنا ندارد، حتي موزه ها خصوصي اند.
در اروپا نيز وضع به همين گونه است. در نتيجه اين مسأله اي است كه رابطه معماري را با مردم و عموم خيلي تغيير مي دهد. اين هم به مفهوم اين نيست كه بخواهند كار معماري را برپايه و اساس سرمايه هاي خصوصي به انجام برسانند ولي سعي مي كنند عمق روابطي را كه معماري مي تواند با عموم داشته باشد، از طريق سرمايه و براساس آن وارد حيطه معماري كنند. به هرحال امروزه كشورهاي دنيا بيشتر به سمت اقتصاد كاپيتاليستي حركت مي كنند و قدرت اقتصادي توسعه بيشتري مي يابد. در گذشته اين توسعه و اين جمعيت وجود نداشته است. با توجه به چنين شرايطي، معماري فقط مي تواند به سؤال و خواسته كارفرما جواب بدهد. متأسفانه اين يكي از اشكالات عرصه معماري محسوب مي شود. يعني اغلب معماران متأثر از اين قضيه، خود را در فضايي قرار نمي دهند كه خودشان سؤال را مطرح كنند. پس كارفرما سؤال را ايجاد مي كند و كار دست او مي افتد. البته از سويي خوشبختانه تعدادي معمار هم هستند كه سعي دارند اين كار را انجام دهند تا فرهنگ معماري به جواب ساختماني تبديل نشود.