دوشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۴
گزارشي از حضور «ريچارد سوئين برن» فيلسوف انگليسي در ايران
متا فيزيك رنج
003885.jpg
عكس: مسعود خامسي پور
مسعود خيرخواه
پروفسور ريچارد سوئين برن، فيلسوف دين انگليسي، به دعوت مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران در هفته گذشته ميهمان حلقه دين پژوهان و علاقه مندان به اين حوزه بود. وي به همراه پلانتينگاه يكي از اركان مهم فلسفه دين معاصر است. سوئين برن در سخنراني اي كه گزارشي از آن در ذيل مي آِيد، به بحث پيرامون مسأله شر و رابطه آن با اختيار پرداخت. در اين گزارش، سخنان وي درداخل گيومه «» ، آمده است و باقي توضيحي است از جانب گزارشگر تا ذهن خواننده را با اين مسائل بيشتر آشنا كند. سوئين برن گفت وگويي را نيز با همشهري انجام داده است كه به زودي منتشر مي شود.
چهارشنبه ۲۵ آبان ماه ،۸۴ ريچارد سوئين برن كه به دعوت مؤسسه پژوهي حكمت و فلسفه به ايران سفر كرده بود، در سالن اجتماعات اين مؤسسه سخنراني كرد.

سوئين برن كيست؟
«ريچارد گرانويل سوئين برن» در ۲۶ دسامبر ۱۹۳۴ در شهر «اسميتيك»  استان استافوردشاير انگلستان به دنيا آمد. بعد از تحصيلات متوسطه خدمت سربازي را در نيروي دريايي به عنوان مترجم زبان روسي گذراند. او دوره كارشناسي خود را با دروس فلسفه، سياست و اقتصاد در سال ۱۹۵۴ در دانشگاه آكسفورد آغاز كرد. در سال ۱۹۵۹ در رشته فلسفه ليسانس گرفت. اگرچه چندان طرفدار سبك جاري فلسفه زبان در زمان خويش نبود، اما احساس كرد كه ويژگي وضوح و دقت فلسفه آكسفورد بهره شاياني در توضيح و توجيه دعاوي سنتي مسيحيت كه وي با آنها موافق بود، دارد. سوئين برن احساس كرد كه فلسفه آكسفورد در آن سال ها در برقراري ارتباط جدي با ديدگاه جهاني معاصر خصوصاً در آگاهي از يافته هاي علمي ناموفق بوده است؛ و در نتيجه با استفاده از دو بورس تحصيلي در زمينه تاريخ و فلسفه علم در دانشگاه هاي «ليدز» و «آكسفورد» سه سال به تحصيل تاريخ علوم زيستي و فيزيكي پرداخت.
وي سپس تصميم گرفت كه كشيش كليساي انگلستان شود، لذا به مركز «سنت استفان» در آكسفورد پيوست و توانست دانشنامه الهيات را با درجه ممتاز دريافت كند. اما شرايطي پيش آمد كه او از كشيش شدن منصرف شد و تمام وقت خود را صرف كارهاي فلسفي كرد. سوئين برن در سال ۱۹۶۳ در دانشگاه هال، مدرس فلسفه شد. عمده كار او در نه سال بعد مربوط به فلسفه علم بود با اين اعتقاد كه يك نظام متافيزيكي صحيح، همچون نظام الهيات مسيحي، بايد مبتني بر يافته هاي علمي باشد.
نخستين كتاب او در سال ۱۹۶۸ با عنوان «مكان و زمان» با ارائه گزارشي از ماهيت مكان و با تفصيل يافته هاي نگره نسبيت و كيهان شناسي منتشر شد. اثر مهم بعدي او «مقدمه اي بر نظريه تأييد» بود كه در آن با استفاده از حساب احتمالات به صورت بندي اينكه چه چيزي مي تواند دليل بر چه چيزي باشد، پرداخت.
ارتقاء او به مرتبه استادي در دانشگاه كيل در ۱۹۷۲ مقارن با تمركز علمي وي بر فلسفه دين شد كه تا آن زمان در آن زمينه تنها يك كتاب كوچك به نام «مفهوم معجزه» (۱۹۷۱) به چاپ رسانده بود.در طول دوازده سال بعد مجموعه سه گانه كتاب هاي معروف خود را در فلسفه خداباوري يعني «انسجام خداباوري توحيدي» (۱۹۷۷)، «وجود خدا» (۱۹۷۹) و «ايمان و عقل» (۱۹۸۱) منتشر كرد. وي در كتاب وجود خدا، به دنبال پايه گذاري مجدد الهيات طبيعي، با تدارك حساب احتمالات، از ويژگي هاي عمومي جهان به وجود خداوند استدلال مي كند.مسأله «ارتباط ذهن و بدن» موضوع سلسله سخنراني هاي او با نام «گيفورد» در طول سالهاي ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۴ است. اين بحث ها در ابتدا با عنوان «هويت شخصي» (با همكاري سيدني شوماخر در سال ۱۹۸۴) و سپس به شكل كاملتري با نام «تكامل روح» (۱۹۸۶) منتشر شد. در سال ۱۹۸۵ مقام «استاد ممتاز» فلسفه دين مسيحي در دانشگاه آكسفورد به وي اعطا شد؛ و به دنبال آن آثارش را متمركز بر معنا و توجيه آموزه هاي مسيحيت كرد و كتابهاي «مسئوليت و كفاره» (۱۹۸۹)، «وحي» (۱۹۹۲) ، «خداي مسيحي» (۱۹۹۴) و «مشيت و مسأله شر» (۱۹۹۸) را نوشت.
كتاب ديگر او «توجيه معرفتي» (۲۰۰۱) است كه در آن به بررسي آنچه توجيه يك باور را شكل مي دهد پرداخته است. وي همچنين در بررسي شواهد و مدارك زنده شدن مجدد مسيح پس از مرگ كتاب «قيام خداي مجسم» (۲۰۰۳) را با بهره جستن از تمام آثار پيشين خود نوشت. از آنجايي كه برخاستن مسيح از قبر زمينه هاي اساسي را براي باور كردن بسياري از دعاوي مسيحيت فراهم مي كند، اين اثر آخرين قسمت ضروري از برنامه دفاع سويين برن از آموزه هاي دين مسيحي است. از زمان بازنشستگي از كرسي استاد فلسفه در آكسفورد (۲۰۰۲)، او به بازنگري و تجديد چاپ ديگر آثارش دست زده است؛ از آن جمله مي توان به ويراسته دوم كتابهاي «وجود خدا» ، «ايمان و عقل» و اخيراً كتاب «وحي» اشاره كرد.
سوئين برن از سال ۱۹۹۲ عضو فرهنگستان بريتانياست. وي به بسياري از دانشگاههاي آمريكايي و اروپايي جهت تدريس و سخنراني دعوت شده است. او در سال ۱۹۹۵ از كليساي انگلستان جدا شد و به كليساي ارتدوكس يونان پيوست.
سوئين برن و «مسأله شر»
موضوع سخنراني فيلسوف ۷۱ ساله انگليسي در باب مسأله شر بود و از ساعت ۱۵ تا ۱۷ برگزار شد. پس از آن كه مجري مراسم، شهرام پازوكي، به معرفي مختصر وي پرداخت، پيرمرد شيك پوش به پشت تريبون رفت و اين چنين آغاز كرد «به حاضران در سالن سلام و خيرمقدم مي گويم و بسيار خوشحالم از اين كه در ايران هستم.» آنچه را كه وي در خلال سخنانش عنوان كرد مي توان اين گونه خلاصه كرد:
خدا ممكن است وقوع شري را روابدارد و در عين حال خود همچنان خير مطلق باشد، ولي مشروط به اين كه:
۱- خيري وجود داشته باشد كه به لحاظ منطقي براي خدا محال باشد آن را به هر طريق اخلاقي مجاز ديگري ايجاد كند مگر اين كه وقوع شري (يا شري به همان اندازه بد) را مجاز بدارد.
۲- خدا اين خير را به وجود مي آورد (مثلاً  خدا به ما اراده آزاد عطا مي كند.)
۳-خدا حق دارد كه اجازه وقوع شر مذكور را بدهد. (اين حق خداناشي از اين است كه او ولي نعمت ماست.)
۴- ارزش سلبي ناشي از مجازشمردن وقوع اين شر بيش از ارزش ايجابي خير مورد نظر نيست. (ناتواني ما از درك اين مطلب كه اين شرط متحقق است غالباً ناشي از غفلتمان از اين واقعيت است كه مفيدبودن براي شخصي كه مفيد است، يك امتياز به شمار مي آِيد.)
003891.jpg
شر و ايمان آزموده
سوئين برن در ابتداي سخنانش ضمن اشاره اي تاريخي گفت «خداي مكتب خداپرستي سنتي- آن گونه كه مسيحيان، يهوديان و مسلمانان او را مي پرستند - به لحاظ تعريف، قادر مطلق، عالم مطلق و مطلقاً مختار و خير است. خدا قادر مطلق است يعني مي تواند هر آنچه را كه منطقاً  ممكن است (يعني هر آنچه را كه تعريفش مشتمل بر تناقض نباشد) انجام دهد.من عالم مطلق بودن خدا را هم به اين معنا مي فهمم كه او هر چيزي را كه منطقاً  دانستن آن ممكن است، مي داند. اگر بنا به گفته برخي از ما، آگاهي از تصميماتي كه ما با اختيار در آينده مي گيريم منطقاً  ناممكن باشد، علم مطلق خدا شامل آنها نخواهد شد. اما البته اين صرفاً با انتخاب و اختيار خداست كه ما برخوردار از هرگونه انتخاب آزاد باشيم و امر به گونه اي است كه چنين محدوديتي در علم او وجود دارد.»
در حالي كه تصديق به وجود توأمان شر و خداي خير مطلق اساس اعتقاد توحيدي سنتي را تشكيل مي دهد، ناممكن دانستن وجود توأمان اين دو، از جمله اركان اساسي شكاكيت ديني است.
برخي از فيلسوفان بر آنند كه خداي خير مطلق اصولاً  هيچ شري را روا نمي دارد. از نگاه آنها حتي وجود يك نمونه واحد شر، هر قدر پيش پا افتاده باشد، براي ابطال خداباوري كفايت مي كند. با اين همه اگر خدا عالم مطلق، قادر مطلق و خيرمطلق باشد، نه فقط به راه جلوگيري از يكايك شرور و مجموع آنها علم دارد و از قدرت كافي براي انجام دادن اين وظيفه برخوردار است، بلكه او چندان خير است كه مي تواند تضمين كند هيچ شري در هيچ زمان و مكاني روي ندهد. غالباً  از اين بحث به تقرير «قياسي» مسأله شر تعبير كرده اند؛ زيرا مي خواهد به نحو قياسي نتيجه بگيرد كه خدا موجود نيست. بنابراين تقرير از مسأله شر، اگر كسي فهم سنتي از قدرت مطلق، علم مطلق و خيريت را در جنب وجود شر بپذيرد، اين نتيجه كه «خدا موجود نيست» به ضرورت [از مفروضات او] لازم مي آيد.
استدلال معتدل تر مخالفان خداباوري مي پذيرد كه ممكن است خداي خيرمطلق «برخي» از شرور را روا بدارد، ولي ممكن نيست (يا لااقل بسيار بعيد است) كه خداي خير مطلق به وجود چيزي كه دامنه وسيع شر به نظر مي رسد رضايت دهد. اين تقرير از مسأله شر را اغلب تقرير «احتمالاتي» يا استقرايي ناميده اند؛ زيرا براساس برآوردهايي از حجم كلان احتمالي شر و برآوردهايي از آن مقدار شروري كه براي خداي خيرمطلق قابل تحمل است شكل گرفته است.
ادامه دارد

نگاه امروز
ديالكتيك شر و خير
- خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايي اش تكليف نمي كند. نيكيهاي هركس ازآن خود اوست وبديهايش از آن خود اوست...(بقره ۱۲۸).
- ... چشمان او [خداوند] به كساني است كه از او بيم دارند و به همه اعمال بشر عالم است.
او هيچ كس را به شرارت امر نكرده است و به هيچ كس اجازه گناه نداده است(كتاب مقدس عبري،  كتاب جامعه، ۲۰-۱۵:۱۴)
بنابر موارد فوق طراحان نظريه عدل الهي يا دفاعيه  هاي مبتني بر اختيار و مسئوليت در حقيقت، عقايدي را مبناي بحث خويش قرار مي دهند كه در سنت هاي ديني توحيدي كارآيي دارند.
اشارات فوق و اشارات ديگر در كتب آسماني، مكمل اين نظريه اند كه خداوند خواهان وجود يك عالم خير است تا در آن عالم،  اشخاص به رشد و بلوغ برسند، به يكديگر اهتمام بورزند و در ايام امتحان الهي  با مهر و شفقت [نسبت به يكديگر] زندگي كنند،اما يكي از مباحث كلامي اين است كه اگر خدا خيرمطلق، قادر مطلق و عالم مطلق است، چرا چيزي كمتر از بهترين جهان ممكن را خلق مي كند؟ اگر ظاهراً لازمه خداباوري آن است كه فقط بهترين جهان ممكن را خلق  كند، در آن صورت، هر دليل بر اين كه جهان ما بهترين جهان ممكن نيست، دليلي بر بطلان خداباوري نيزخواهد بود. يك استدلال متعارف عليه اين نظريه كه خدا بايد بهترين جهان ممكن را خلق كند، اين است كه چنين جهاني وجود نمي تواند داشت(سوئين برن، شلسينگر، آدامز، رايشنباخ و ديگران).
با اين اوصاف،  آنچه در جهان مهم است همين انسان گوشت و پوست و استخوان دار است كه چندي مي آيد و مي رود. پس رابطه خداوند با اين انسان دچار خير و شر چگونه است؟
خدا مي تواند مخلوقات مختار بيافريند، ولي نمي تواند آنها را ملزم يا مجبور سازد كه فقط اعمال درست انجام دهند، زيرا اگر چنين كند، در آن صورت بالاخره هرچه باشد آنها از اختيار واقعي برخوردار نيستند. آنها اعمال درست را به اختيار انجام نمي دهند.
بنابراين، خداوند براي خلق مخلوقات قادر بر خير اخلاقي، بايد آنها را قادر بر شر اخلاقي نيز بيافريند. خداوند نمي تواند به اين مخلوقات اختيار انجام دادن اعمال شر را اعطا كند و در عين حال، آنها را از انجام دادن اين اعمال بازدارد. مع الاسف، همانطور كه پيداست، برخي از مخلوقات مختاري كه خداوند آفريده در به كارگيري اختيار خويش به خطا رفته اند.
منشأ شر اخلاقي نيز همين است و اما اين واقعيت كه مخلوقات مختار گاهي به خطا مي روند، نه دليلي عليه قدرت مطلق خداوند است و نه دليلي عليه خيريت مطلق او،  زيرا خداوند فقط با حذف امكان خير اخلاقي مي تواند از وقوع شر اخلاقي جلوگيري كند.
به عبارت ديگر اگر بخواهيم به جمع بندي اي در اين رابطه برسيم مي توانيم از آن فرضيه استفاده كنيم كه خداوند از شرور عالم متأسف مي شود كه سوئين برن نيز به اين امر اذعان دارد و در جايي مي نويسد:
«... خداوند به اهميت و ارزش غلبه بر شر و كمال يابي عالم به دست انسان ها واقف است؛ انسان هايي كه در اين وظيفه با او شريكند، به اين نحو كه بايد خويشتن را به عنوان انسان در معرض شرور عالم قرار دهند. خالق در صورتي كه با مخلوقات خويش در تحمل سنگيني رنج و مجاهدت شريك باشد،  كار او در خلقت يا رضايت دادن به شروري كه بايد مخلوقاتش برآنها چيره شوند موجه تر است (سوئين برن، ،۱۹۸۲ ص ۱۹)»
همچنين داستايوفسكي در «برادران كارامازوف» كه برخي آن را قوي ترين رمان درباره مسأله شر دانسته اند، روشي را براي بحث درباره شر در پرتو محبت تقريب آميز خداوند نسبت به عالم نشان مي  دهد. پدر «زوسيما» مي گويد:
«بيش تر آنچه بر روي زمين است از ما مخفي است، ولي براي جبران مافات آن، درك عرفاني ارزش مندي نسبت به پيوند زنده خويش با عالم ديگر، با عالم ملكوتي برتر، به ما اعطا شده است و ريشه هاي افكار ما نه در اين جا، بلكه در عوالم ديگر است.»
پس مي توان بر پيوند مؤثر ميان خدا و خلقت تأكيد ورزيد و پذيرفت كه طبق آموزه هاي بنيادين الهيات مسيحي قابليت خداوند براي رنج بردن، متناسب با عظمت اوست. اين قابليت خداوند فوق قابليت  ما براي رنج بردن است، به همان قياس كه قابليت او براي شناخت، فوق قابليت ماست.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |