زماني كه جادي شكتر ناگهان در صحنه هاي فرمول يك ظاهر شد، بسياري تاكتيك هاي پرخاشگرانه او را تهديدي براي ساير رانندگان اتومبيل هاي مسابقه دانستند. بعد از وقوع بزرگترين سانحه در تاريخ فرمول يك، امرسون فيتيپالدي كه بعدها قهرمان جهان شد، شكتر را متهم كرد كه ديوانه اي است كه جايش در عالم ورزش نيست، اما چند سال بعد شكتر به قهرمان جهاني مسابقات F1 در سال 1979 تبديل شد؛ شاهكاري كه فراري فقط 21 سال بعد از آن و با مايكل شوماخر توانست تكرار كند.
اكنون به نظر مي رسد كه گذر ايام توانسته چشمان سرد گرانيتي و چهره سخت و خشن او را تا اندازه اي نرم كند. موي سياه و انبوه سرش به نقره اي گرويده و پرسونايي كه به عنوان يك مرد خشن و پرخاشگر از او در رسانه هاي جهاني ساخته شده بود، جايش را به مردي آداب دان، پخته و معقول و با رفتاري توام با احترام و بسيار هوشمند داده است.
جادي شكتر مزرعه 2هزار و 500 جريبي خود را كه بسيار زيبا آراسته شده و در آن هيچ ماده صنعتي به كار نرفته، از زير نظر مي گذراند. خانه او، يك عمارت اربابي قرن هفدهمي در لاورستوك پارك نيوهمپشاير انگلستان است كه در مركز اين مزرعه قرار گرفته است. به بدنه اتومبيل عظيم الجثه اش كه يك فولكس واگن توارگ SUV هشت سيلندر است- تكيه مي دهدو به چمنزار سبز روبه رويش چشم مي دوزد و درباره اولين سئوالي كه مطرح كرده ايم، مي انديشد. بعد با نوعي اعتراض با سئوال ديگري به آن پاسخ مي گويد: آيا دلم مي خواست كه برمي گشتم و همه اين كارها را از نو تكرار مي كردم؟ لابد داريد شوخي مي كنيد، يعني همه اين چيزها را از دست بدهم؟
با آنكه قهرمان سابق فرمول يك جهان با حرفه رانندگي ثروت چشمگيري به هم زده، اما شم تجاري او نيز ظاهرا به همان خوبي است. بعد از آنكه در سال 1980 از كار رانندگي ماشين مسابقه بازنشسته شد، يك شركت تجهيزات فوق پيشرفته امنيتي تاسيس كرد كه وسايل و برنامه هاي آموزشي شبيه سازي و تعليم استفاده از سلاح را تهيه مي كرد. چند سال بعد اين موسسه را چنان كه گزارش شده به مبلغ يكصدميليون دلار فروخت.
او اين روزها توان خود را صرف مزرعه داري بدون كاربرد مواد صنعتي مي كند . هفته نامه ساندي تايمز در فهرست ثروتمندترين افراد ساكن بريتانيا نام او را آورده و ثروت او را 90 ميليون پوند تخمين زده است. براي شكتر، موفقيت در مسابقه اتومبيلراني با اداره كردن يك موسسه تجاري چندان تفاوتي ندارد. هرچه بكاري، همان را درو خواهي كرد. تعهد بي چون و چرا، از خودگذشتگي، ارتباط درست برقرار كردن و انگيزه داشتن بخشي از فرمول موفقيت است .
شكتر در خانواده اي از شيفتگان مسابقات موتوري چشم به جهان گشود. پدرش يك موسسه داد و ستد اتومبيل هاي رنو در شرق لندن و آفريقاي جنوبي داشت.
شكتر مدتي به عنوان كارآموز دوره مهندسي در آفريقاي جنوبي به كار پرداخت. ابتدا وارد مسابقات موتورسيكلت شد و بعد به اتومبيل هاي چهار در روي آورد. از همان ابتدا به تنها چيزي كه علاقه داشتم، بردن بود .
شكتر در سال 1970 در مسابقات فرمولافورد، يك چك به مبلغ 300 پوند، يك بليت هواپيما به مقصد انگلستان و يك بورس تحصيلي راننده براي اروپا برد كه سكوي پرشي براي رسيدن به قهرماني جهان بود. 18 ماه بعد، مك لارن به او امكان رانندگي آزمايشي در گراندپري 1972 ايالات متحده را داد و در سال 1973 او قراردادش را به عنوان راننده سوم مك لارن امضا كرد.
عده اي مرا مرد وحشيF1 ناميده اند، اما من احساس مي كردم كه پرخاشگري ام را به خوبي در مهار خود دارم. با اين حال احتمالا در نظر كساني كه از بيرون به من نگاه مي كردند، چنين نبود .
امروز آنها مدير تبليغات و مدير تيم استخدام مي كنند، اما در آن دوران خود ما بايد حواسمان به اين وجه از كار مي بود. در نتيجه، بعضي از روزنامه نگاران فكر مي كردند كه من وقيح و گستاخ هستم، اما تنها گناه من آن بود كه مصمم و ثابت قدم بودم. افكار و انرژي من بيشتر بر مرتب و
روبه راه كردن ماشين، مسابقه بعدي، برنده شدن بعدي و مزاياي تاكتيكي متمركز بود و وقتي كسي ندانسته سئوال بي ربطي مي پرسيد، رشته افكارم گسيخته مي شد . شكتر با لبخندي بر لب مي افزايد: بله، درست است؛ گاهي اوقات آن طور كه بايد پاسخ نداده ام .
مك لارن بدون توجه به اينكه شكتر در دوران اوليه F1 بارها و بارها اتومبيلش روي پيست و خارج از آن منهدم شد، با او قرارداد بست تا جايگزين جكي استوارت شود كه در شرف بازنشستگي بود.
در جريان مسابقات گراندپري 1974 ايالات متحده، شكتر شاهد سانحه هولناكي بود كه جان مردي به نام فرانسوا سورت را گرفت كه قرار بود همكار او در تيم شود.
در آن صحنه من راننده اول بودم. خوشبختانه بيشتر چيزهايي كه ديدم از حافظه ام پاك شد. يادم مي آيد كه سعي مي كردم كمربند ايمني او را باز كنم. نرده ايمني، اتومبيل را به دو نيم كرده بود و باتري داشت آتش مي گرفت. سعي كردم فرانسوا را نجات دهم، اما فهميدم كه كار او تمام است و آنچه اميدوارم انجام دهم، بي فايده است. برگشتم و به سوي ماشين هاي ديگر رفتم كه در آن موقع داشتند متوقف مي شدند .
آنچه شكتر در آن روز ديد در حرفه او به عنوان راننده اتومبيل هاي مسابقه، تاثير عميقي برجاي گذاشت. او به چشم خود ديد كه امور چگونه ممكن است مسير غلطي درپيش گيرند و به نتايج ناگواري منتهي شوند؛ هر قدر هم كه راننده خبره و تيزرو باشد. از آن زمان همه تلاش من در فرمول يك آن بود كه زنده بمانم .
در سال 1979 ژيل ويلنوو افسانه اي، همكار شكتر شد و دوستي محكمي ميان اين دو مرد شكل گرفت. در دل اين رابطه دوستانه رقابت سالمي نيز رشد كرد كه براي هر دو آنها سه بار قهرماني را رقم زد و در اواخر آن سال به قهرماني شكتر در مسابقات قهرماني جهاني F1منجر شد. بدين ترتيب شكتر به تنها نتيجه اي رسيد كه براي او پذيرفتني بود؛ در سال 1980 بي سروصدا به همكاري اش با فراري در مسابقات ادامه داد تا به تعهدات خود در قرارداد، جامه عمل بپوشاند و بعد در سن 30 سالگي بازنشسته شد.
مي توان گفت كه بازنشستگي يك رهايي بود. وقتي به آن سال ها بازمي گردم، مي بينم كه هر سال در ورزش بودن، يك عمر طول مي كشيد. مسابقه دادن معنايش را از دست داده بود؛ديگر آن احساسي در آن نبود كه زماني داشتم. دوباره قهرمان جهان شدن ديگر جذابيتي براي من نداشت و زماني كه به اين مرحله برسيد ديگر زمان تصميم گيري است .
در حال حاضر شركت در مسابقات F1 به آن اندازه خطرناك نيست كه در گذشته بود؛ بعد تجاري اين مسابقات خيلي بيشتر شده است و پيشرفت هاي تكنولوژي در آن سرنوشت سازتر است تا مهارت هاي رانندگي.
مجموعه مهارت هاي لازم براي يك راننده، همان است كه بود. شكتر در اين باره مي گويد: براي آنكه قهرمان جهان باشيد، بسياري از چيزها را لازم داريد؛ تعهد، تمركز و سرعت. همچنين لازم است كه ذهن يك مكانيك را داشته باشيد تا به گروه فني بگوييد كه اتومبيلتان را درست تنظيم كنند. مهارت ديگري كه به آن نياز داريد؛ توانايي ايجاد انگيزه در تيم است، اما اگر فقط يك بار بخواهيد برنده شويد، تعدادي از اين توانايي ها براي شما كافي است .
۲۱ سال طول كشيد تا فراري توانست به يمن حضور مايكل شوماخر، كسي كه شكتر يكي از بزرگترين رانندگان تمام دوران ها ناميد، بار ديگر به قهرماني جهان دست يابد. اكنون شكتر محكم و باصلابت جلو روي ما ايستاده؛ همان طور كه جايگاه او در تاريخ استوار و پابرجاست. بار ديگر به پاسخ اولين سئوال مي انديشد و با خنده اي مبهم بر لبش مي گويد: اگر مي خواستم همه اين كارها را دوباره انجام دهم، چندتايي از آنها را طور ديگري انجام مي دادم... .