رويارويي با اعتياد
|
|
فاطمه مشهدي رستم
درد، در بند بند وجودم مي پيچد و پيش مي رود! استخوانهايم تير مي كشد! درد، مغز استخوانهايم را مي سوزاند! گوش و چشم و زبان و دست و پايم به فرمان من نيستند! انگار كسي با پنجه هاي آهنين، موهايم را يك به يك مي كشد و پوست سرم را خراش مي دهد! كاش به جاي دو دست، بيست دست داشتم و با آنها، جاي جاي بدن دردآلودم را مي فشردم و مالش مي دادم! حس مي كنم ضربان قلبم، گاه در سكوتي مرگبار خاموش مي شوند و گاه، همچون ضربه هاي دست يك طبال، در حركاتي ضربتي و مداوم، گونه طبل را زخمي مي نمايند.
آه، خدايا، هيچ كس با من نيست. هيچ كس مرا نمي خواهد. هيچ كس انتظارم را نمي كشد. اين درد و اين تنهايي، آيا سزاوارش بودم؟! خدايا، با خودم چه كردم؟! آخر اين، من نبودم! آه كه وجودم دارد منقبض مي شود. خدايا چه كنم؟ با اين درد و اين شراري كه ذره- ذره مي سوزاندم، چه كنم؟ كاش خواب بودم! كاش معجزه اي مي شد! خدايا...
هميشه وقتي مشكلي حاد و حل ناشدني در زندگي خصوصي و خانوادگي و يا در ارتباطات اجتماعي انسان پديد مي آيد، نخستين چيزي كه ذهن دريافت مي كند، آن است كه اگر فرد در طول مدت زندگي خويش، برنامه اي براي آموزش و يادگيري مسائل مهم و حياتي داشته باشد، شايد هرگز گرفتار مصائب، رنجهاي گوناگون و وقايع ناخوشايند، نگردد! چرا كه هدف انديشه و منطق مسأله اي به نام آموزش، اصولاً بر پايه يادگيري و دريافت و كسب اطلاعات بجا و صحيح از موارد و نكات حائز اهميتي است كه احتمال عدم شناخت و عدم آگاهي انسان از آنها، بسيار مي باشد. اينجاست كه همين فرد ناآگاه، با ارائه آموزشي اساسي و درست قادر خواهد شد تا در مواقع ضروري به گشودن راهي مناسب و نيز حل مشكلات، آن هم به لحاظ موقعيت پيش آمده براي خود يا ديگران، بپردازد. چون آموزش صحيح، امكان دستيابي به عملكرد صحيح تري را براي انسان به ارمغان آورده و موجب مي شود تا او كلاف در هم تنيده و سردرگم بسياري از نارساييها و ناهنجاري هاي زندگي را گشوده و يا درصدد پيشگيري قبل از بروز واقعه و يا ترميم نقايص و كمبودهاي موجود برآمده تا بدين وسيله پلي ميان خود و ديگران براي نيل به تكامل يك زندگي سالم و مفيد و همه جانبه، زده باشد.
از جمله آموزش هاي مفيدي كه مدت زماني است به صورت نياز جدي و اوليه هر جامعه، براي سالم زيستي انسان، در آمده، آموزش در راستاي پديده مخرب و شومي، به نام اعتياد است. آموزشي سودمند با كيفيتي سودمندتر براي افراد معتاد و حتي خانواده هاي آنان. اما متأسفانه نكته قابل توجهي كه در اين ميان، تا حد نسبتاً زيادي پنهان مانده، ارتباط بين چگونگي و كيفيت اعتياد و آموزش است.
خانواده در برابر اعتياد
نقش خانواده به عنوان يكي از مهمترين اركان آموزشي، قطعي و مسلم است. در تحقيقاتي كه به عمل آمده، حقايقي درباره نقش خانواده و ارتباط آن با گرايش هاي فرد معتاد مشخص گرديده است. اين كه به عنوان مثال خانواده در چه طبقه و موقعيت اجتماعي قرار گرفته و ميزان صميميت در ميان اعضاي خانواده، در چه حدي بوده، همچنين رفاه و اشتغال خانواده يا اين كه نحوه تفكر و تحصيلات آن در كدام مرتبه و تقسيم بندي اجتماعي جاي مي گيرد. همين طور بررسي هايي درباره محور قدرت در خانواده، انجام شده است كه ظاهراً از نظر تأمل، بسيار مهم و حائز اهميت است.
* *
مهرداد- ج- ۳۲ ساله
هر كسي گفته خانواده در مقابل فرد معتاد، نقش مهمي دارد، درست گفته است. چون كسي كه معتاد مي شود بالاخره بايد به يك چهار ديواري كه به آن خانه گفته مي شود و كساني كه در آن زندگي مي كنند و هم خون آدم هستند، پناه ببرد! خوب، حالا اگر اين پناه و چهارديواري، سست بود و دنبال تحقير و توهين، معلوم است ديگر! معتاد با كله مي رود توي باتلاق اعتياد!
حبيب _ س، ۲۸ ساله
امان از رفيق بد و نااهل، از همه رفقايم بالاتر وخوش تيپ تر بودم! چنان تعريفي از من كردند كه غرور تمام مغزم را پر كرد! البته پدرم هم معتاد بود و گاهي هم خانه نمي آمد. وضع مادرم و خواهرم هم خوب نبود. منظورم اين است كه آدمهاي دست و پا چلفتي و عاجزي بودند. بنابراين رفتم طرف دوستاني كه سر راهم قرار گرفته بودند. اما عاقبت شدم اين موجودي كه داريد مي بينيد! تنها و بي هدف و بدبخت! نزديك سه ماه است كه به خانه نرفته ام يعني رويم نمي شود! فقط يك معجزه مي تواند من را نجات دهد، چون غرق غرقم! خوش به حال آنهايي كه يك خانواده خوب دارند و زير دست معلم هاي دلسوز درس خوانده اند.
اشرف- ۴۳ ساله
از وقتي يادم مي آيد هميشه در خانه ما دعوا و يكي به دو بود! به هر حال من و برادرم بزرگ شديم. برادرم رفت سربازي و من ازدواج كردم. فقط براي فرار از خانه! اما از چاله به چاه افتادم! شوهرم معتاد از آب درآمد. من را هم معتاد كرد. دو تا پسر دارم كه از خانه رفته اند! هفته قبل شنيدم كه پسر بزرگم را به خاطر اعتياد و كيف زني، گرفته اند! كاش دنيا نيامده بودم! اينها را بنويسيد و دعا كنيد زودتر بميرم. مرگ بر من مادر كه اراده نداشتم!
كاظم- م، ۲۰ ساله
ببينم، پليس مخفي هستي يا دكتر؟ آهان فهميدم، براي مجله مي خواهي! من معتاد نيستم! برو سراغ كسي كه معتاد است. اگر مي بيني اين شكلي هستم، براي اين است كه مريضم! يعني ناراحتي اعصاب دارم!! من فقط روزي دو نخ سيگار مي كشم! براي خاطر هر چيزي هم كه اين سؤالها را مي كني، فقط بايد بداني كه از دست خانواده ام ناراحتم! چون دائم مرا سين- جين! مي كنند! يكي پيدا نمي شود كه بهشان بگويد اين قدر به من گير ندهند! بگذارند ما جوانها، زندگي خودمان را بكنيم ديگر!... اگر راست مي گويند بروند خودشان را اصلاح كنند كه هفته اي هفت روز، جنگ مي كنند! اصلاً خانه را كرده اند ميدان جنگ، تازه، هر كدامشان هم به من و بقيه دستور مي دهند كه آن يكي را محل نگذاريم و يا بي احترامي كنيم!
* *
اين اظهار نظرها، تنها نمونه هاي ريز و كوچكي بودند از وضعيت صدها هزار افرادي كه جذب پديده خانمان براندازي همچون اعتياد گرديده اند. با توجه به اين نمونه ها و نيز بر پايه بررسي ها و مطالعاتي كه انجام شده است، نتيجه به دست آمده حكايت از آن داشته در بيشتر خانواده هايي كه مورد تحقيق قرار گرفته اند، نقش پدر و مادر، بسيار كمرنگ بوده است. به عنوان مثال، پدر يا در خارج از شهر و حوزه خانوادگي خويش زندگي مي كرده و يا اين كه نسبت به خانواده و خاصه فرزندانش، بي تفاوت بوده و رفتار و نظري فاقد هرگونه عاطفه و محبت پدرانه داشته است، همين طور مادر، كه يا فرمانروا و مستبد و سلطه جو بوده و يا خشك و عاري از مهر مادرانه. بنابراين كاملاً مشخص است در چنين محيط ناراحت و نامتعادلي، آموزش در ابعاد مختلف نيز، هرگز جايگاهي نداشته باشد!
نقش رئيس خانواده در آموزش
وجود جايگاه و نقش رئيس خانواده، در ايجاد چگونگي و كيفيت آموزشي كه خانواده اش را واجد شرايط مناسب آموزشي مي كند، بسيار مهم و قطعي است بايد دانست خانواده بي رئيس، يا رئيس دار داراي ضعف، هرگز قدرت رهبري درست را نخواهد داشت. عملكرد پدر يا مادر و يا هر فرد ديگري كه رئيس خانواده به حساب مي آيِد، اگر جدي، مدبرانه و دوستانه و در عين حال، قاطعانه و سرشار از عاطفه، نباشد، پايه هاي نگهدارنده پيوند و رعايت را در خانواده از بين خواهد برد و آن را به آشفته بازاري بدل خواهد نمود كه در آن، هر فردي ساز خود را مي زند و بس. بديهي است همانگونه كه در قبل عنوان شد، در چنين محيطي، آموزش و راهكارهاي مفيد ناشي از آن ناديده گرفته شود! بنابراين چگونگي و كيفيت آموزش نيز تحت اين شرايط، بي معني و بيهوده به نظر خواهد آمد.
آموزش مدرسه اي و مصوب
۱- كانونهاي آموزش دهنده، شامل محيط خانواده- مدرسه و سازمانهاي ارتباط جمعي.
۲- جامعه هدف اعتياد، كه بر اين اساس، همه مردم و كل جامعه تحت آموزش مصوب واقع مي شوند.
اجراي آموزش مدرسه اي و مصوب، حتي اگر زمان اندكي از اوقات گروه سني مشغول به تحصيل (۱۴ تا ۲۴) را هم به خود اختصاص دهد، باز مفيد و ماندگار خواهد بود. مشروط بر آن كه از يك برنامه مشخص و آيين كار و نظم خاص لازم در مدرسه و كلاس و نيز كلام و رفتار معلم و استاد، برخوردار باشد. حال چنانچه اين قطعيت را درباره آموزش مدرسه اي و مصوب، بپذيريم، به اين اصل اساسي و درخور توجه، كه مي گويد كار مبارزه با انواع اعتياد را بايد از آموزش و نظام آموزشي و كيفيت مناسب اين آموزش شروع كنيم نه از پزشك و پليس، خواهيم رسيد.
ويژگي هاي آموزش سنتي و مصوب
با مقايسه اي ضمني درباره كيفيت آموزش سنتي و آموزش مصوب به اين نتيجه خواهيم رسيد كه دو تفاوت بزرگ و واقعيت مسلم، مي تواند وجود داشته باشد.
۱- آموزش سنتي ما، آموزش ارشادي نبوده، در حالي كه آموزش مصوب، برنامه ريزي شده و همراه با پيش انديشي ها و پيش بيني ها است. همچنين آموزش مصوب، هدف يا اهدافي را مقابل خود دارد كه به بازتاب نيازهاي اقتصادي و اجتماعي جامعه مربوط است.
۲- آموزش سنتي متوجه جامعه و اقتصاد سنتي ما مي باشد. آنچه روي در توليد اقتصادي داشته خارج از مدرسه مي آموختند در حالي كه آموزش مصوب ما گرفته شده از برنامه هاي عمراني و متمايل به صنعتي است.
بنابراين آموزش سنتي ما فارغ از بافت و زمينه و زيربناي اقتصادي زمان خود بوده، در حالي كه آموزش مصوب ناشي از الزامات اقتصادي و اجتماعي زمان خود مي باشد. نهايت آن كه براي كندن از يك اقتصاد و جامعه سنتي و رفتن به يك جامعه صنعتي، ناگزير به طي يك دوره انتقال هستيم. دوره انتقالي كه حس كنجكاوي علمي را در افراد و خاصه همان طيف سني خاصي (۱۴-۲۴ ) موجب شود. به نحوي كه از خود سؤال كنند، انسان بايد چه را بياموزد و تا كجا بياموزد و اصولاً چرا بياموزد؟!
زمينه آموزشي
هيچ خطري براي جامعه، بالاتر از آن نيست كه با استفاده از امكانات موجود، انسانهايي مصرفي به بار آورد، انسانهايي كه مصرف گرايند بدون آن كه بازدهي مفيدي داشته باشند. به عبارتي، جامعه مصرفي، فرد را به نحوي از موارد لازم و حتي خود، دور مي كند كه اراده و تواني براي او باقي نماند. بدين ترتيب كه در بسياري از مسائل، انسان تبديل به متقاضي دردمندي مي شود كه براي بهبود خود، قادر به تلاش نمي باشد. يعني بيماري كه حتي مسئول سلامت بدن خود هم نيست! چرا؟ چون احساس مسئوليتي در وجودش به چشم نمي خورد. چون امر مسئوليت چيزي نيست كه ابتدا به ساكن قابل بروز يا رشد و نمود باشد بلكه احساسي است كه مي بايد از كودكي در وجود شخصي تلقين و جاسازي گردد تا هنگام نوجواني و جواني، به نحوي احسن از آن بهره گيري شود.
دو صفت مهم
كنجكاوي علمي و مسئوليت پذيري، دو صنعت بارزي است كه بايد در نهاد هر انساني باشد. چون تنها در اين صورت است كه فرد، دست به شناخت محيط مي زند كه اين امر، آغاز كنجكاوي هاي علمي را پديد مي آورد.
حال با توجه به اين نكته مهم، چنانچه نظام آموزشي، روي در كنجكاوي علمي و لاجرم، توليد و آفرينش و خلاقيت نداشته باشد، حاصلي به نام خلأ خواهد داشت! آن وقت دقيقا ً همين خلأ خواهد بود كه موجب بي تفاوتي و فرار از مسئوليت انسان خواهد شد. فرار از مسئوليت و بي تفاوتي هم همان حس شوم و زمينه ناهنجاري است كه در اكثر اوقات، منجر به روي آوردن فرد به انواع اعتياد مي شود كه رايج ترين و ابتدايي ترين شان را دخانيات تشكيل مي دهد.
معتاد چگونه انساني است؟
انسان معتاد، بيكار است و ارضاء تمايلاتش، ديوانه اش مي كند. هدف نهايي او رسيدن به بي آزاري ظاهري است، اضطراب دارد. چون جاي خود را در مجموعه نظام اجتماعي و اقتصادي، حس نمي كند. نه سهيم است و نه مشاركت دارد. مواد مخدر براي او حالت پناهگاه دارد. معتاد حتي اگر خود، در كار درمان خود سهيم نشود، معالجه اش بي اثر خواهد ماند. بنابراين مشاركت و مسئوليت و كنجكاوي علمي و سپس توليد و آفرينندگي بايد ذات نظام و محتواي اصلي آموزش و پرورش را تشكيل دهد. بهترين پناهگاه براي انسان، كار توليدي و آفرينندگي است. اين در ذات هر بشري هست. فقط بايد آن را شناخت و كشف و ترغيب و بارور نمود.
وسايل ارتباط جمعي و آموزش ارزشها
نقش آموزش رسانه هاي گروهي قابل انكار نيست. آموزشي كه در جهان امروز، دستگاههاي ارتباط جمعي به مردم و خاصه نوجوانان و جوانان مي دهند، مي تواند فرهنگ ساز باشد، البته اگر صحيح، اصولي و مورد پذيرش باشد. چرا كه اگر پيامها متوجه مصرفت باشد، تضاد به وجود مي آيد و خلأ انسان، محسوس تر مي گردد.
كيفيت آموزش مدرسه اي
كيفيت خوب آموزش، از ايجاد خلأ فكري منتهي به فراهم شدن مقدمات اعتياد جلوگيري مي كند. چرا كه برنامه آموزشي مدارس و كيفيت هاي مناسب آن مي تواند ذهن را به اشتغال سالم و مداوم رهنمون شود. صفات اصلي چنين برنامه آموزشي كه همراه با كيفيت مناسب و مؤثر است را مي توان در پنج ركن اصلي، ملاك قرار داد.
۱- قابليت انعطاف در هر منطقه
۲- چند ارزشي پروردن نوجوانان و جوان (دانش آموز و دانشجو)
۳- عمق كافي براي ادامه تحصيل
۴- امكان كاربردي براي جذب در بازار كار
۵- امكان تغيير رشته در هر سال
بديهي است براي نيل به چنين برنامه آموزشي موفقي، نخست بايد اصل برانگيختن كنجكاوي را در انسان پذيرفت. براي برانگيختن حس كنجكاوي علمي بايد علم محيط شناسي و ابزارشناسي را محور آموزش قرار داد و موازي آن دست به اشاعه يك فرهنگ درست، در سطحي همگاني زد و به خاطر داشت. دستيابي به همه اين آرمانها و اهداف و ملاحظات، زماني امكانپذير خواهد بود كه آموزش همسو و آكنده از كيفيت صحيح، از كودكي آغاز به كار كنند و يا آن كه، اگر قرار است اين برنامه، روي طيف سني ياد شده (۱۴-۲۴) اتفاق بيفتد، لااقل مصوب و مداوم باشد چون تنها در اين صورت است كه جامعه تبديل به يك جامعه سالم، پويا و طبيعي و موفق خواهد شد. جامعه اي كه تك تك افرادش، به طور واقعي، داراي اميد، نشاط، تحرك و سلامت رفتار و روح و روان خواهند بود.
|