فقر عاطفي و خشونت عليه كودكان همچنان وجود دارد
دور باطل تباهي
مسعود رجب نيا
بمب ساعتي
پديده كودك خياباني معضلي است كه سال ها سايه سنگين خود را روي شهر تهران انداخته؛ معضلي كه خشونت و بزهكاري را مي توان اولين نشانه هاي آن دانست. وجود متوليان متفاوت براي سامان دادن اين مشكل را مي توان از مهمترين دلايلي برشمرد كه تاكنون نتوانسته در حل اين معضل اجتماعي موثر واقع شود.
در حاشيه خيابان ها، چهارراه ها، پارك ها و بالاخره هر جايي كه در آن به گونه اي تردد باشد، چشمان منتظرش را مي توان جست وجو كرد، نگاهي كه در لا به لاي نگاه هاي پرانتظار مشتاق و نااميدش هرگز نمي توان به انتظار واقعي او از زندگي پي برد. گاهي اوقات با ساختن سرپناهي وجدان خفته مان را بيدار مي كنيم و سرنوشت واقعي او براي ما تنها در هزارتوي فراهم كردن يك سرپناه، خوراك و نجات از گرسنگي و آوارگي پايان مي يابد، اما به راستي سرنوشت واقعي او به كجا ختم مي شود؟
او كودكي است كه از آغازين دوران حياتش آلت دست متكديان خيابانگرد است و در دوره نوجواني فروشنده اي سيار كه به اميد ساختن فردايي بهتر از اين مرداب با هزاران ترفند سعي در قالب كردن اجناس تاريخي مصرف گذشته خود دارد. به گفته روان شناسان اجتماعي، پديده كودك خياباني نتيجه مهاجرت بي رويه خانواده ها، فقر و تنگدستي و بسياري موارد ديگر است، اما نكته فراموش شده در اين عرصه كه تاكنون تاكيد زيادي بر آن نشده است فقر عاطفي كودكان خياباني است. به باور كارشناسان، نگاهي كوتاه به زندگي بزهكاراني چون خفاش شب و حاتم گرگي نشان از وجود ظاهري يك خانواده دارد كه نتيجه مهر و عطوفت ظاهري آن به فرزندش فقط يك بزهكار است.
چنانچه در مقام مقايسه برآييم يك كودك خياباني از زمان چشم گشودن به دنيا هيچ گاه مادري را در كنار خود مشاهده نكرده است. او هرگز طعم داشتن مادر و مهرباني او و به عبارت ساده تر عطوفت انساني را نچشيده است. بنابراين چگونه مي توان آينده اي بهتر از خفاش شب يا حاتم گرگي را از او انتظار داشت. اين سؤالي است كه تاكنون كارشناسان مسائل اجتماعي به آن كمتر پرداخته اند يا به آن پاسخ داده اند. در اين مبحث فقر عاطفي به عنوان يكي از پايه هاي مهم در بروز اختلالات رواني، اجتماعي و خانوادگي و زمينه هاي بروز عمده آسيب هايي اجتماعي مطرح مي شود.
آنچه كه با نام رفتار عاطفي مورد توجه روان شناسان و مددكاران اجتماعي است، عكس العمل هايي از قبيل خشم، گريه، خنده، عشق، نفرت، محبت، ترس، قهقهه زدن و ديگر موارد است كه هر انسان سالم بايد به نسبتي در قالب و چارچوب هاي فرهنگي جامعه و در شرايط مناسب به گونه هاي متعادل از خود نشان دهد. كارشناسان امور روان شناسي مي گويند: كودكي كه از نظر قد و وزن كوچك تر از همسالان خود باقي بماند، يك كودك عقب افتاده تلقي مي شود و بايد كمبودهاي جسمي وي مورد توجه قرار گيرد، اين امر در خصوص مسائل عاطفي نيز به همين گونه است و بايد اين عقب افتادگي عاطفي مورد توجه قرار گيرد.
آنان همچنين معتقدند كه فقر عاطفي در جامعه زمينه ساز مشكلاتي نظير از هم گسيختگي كانون خانواده، بي كفايتي براي انجام مسئوليت هاي اجتماعي - فرهنگي و بالاخره بزهكاري است. به باور كارشناسان، بعد حائز اهميت در خصوص كودكان خياباني؛ بعد تبديل آنان به نيروي بزهكاري است كه در صورت عدم كنترل و مهار آن به پتانسيلي بدل مي شود كه در هر زمان و در هر جامعه اي مي تواند سبب بروز فجايعي نظير خفاش شب يا بدتر از آن شود.
دكتر فربد فدايي - روانپزشك و عضو هيات علمي دانشگاه در اين زمينه معتقد است: نياز به محبت را بايد به عنوان يك اصل كلي در خصوص انسان ها پذيرفت .
دكتر فدايي مي گويد: كودكي كه از ابتدا مورد توجه و محبت اطرافيان واقع نشده، هرگز قادر نخواهد بود در بزرگسالي اطرافيان و جامعه خود را درك كرده و مورد محبت قرار دهد. غالبا كودكان خياباني از ميان خانواده هايي كه مبتلا به فقر، جدايي يا مرگ يكي از والدين شده اند برمي خيزند، چراكه چنين خانواده هايي هرگز قادر نيستند به كودك خود عشق هديه كنند و با طرد كردن وي سبب مي شوند خشونت در وجود آنان ريشه بدواند. دكتر فدايي خاطرنشان مي كند: كودكان خياباني در آينده پس از روبه رو شدن با افرادي كه در جامعه از امكانات مالي يا معنوي بيشتري برخوردارند احساس خشم پيدا مي كنند .
فدايي تصريح مي كند: ريشه بسياري از خشونت ها و رفتارهاي ضداجتماعي را بايد در همين نكته جست وجو كرد. نوجوان محروم از محبت و دچار فقر نسبت به جامعه اي كه جز محروميت براي او ارمغاني نداشته است خشمگين مي شود و با اعمال بزهكاري مي كوشد نيازهاي خود را برآورده سازد .
او با پرخاشگري نسبت به مردم ديگر و تخريب اموال عمومي نفرت خود را نسبت به جامعه ابراز مي كند.
اگر معضل كودكان خيابان را نيز همانند ديگر معضلات پايتخت، سايه اي سنگين بدانيم كه سال هاست روي اين شهر سايه افكنده شايد از كنار آن همانند ديگر معضلات اين كلانشهر، آسان بگذريم. اما نبايد غافل شويم كه فقر، تنگدستي و دشواري زندگي اين كودكان، همه بدبختي آنان نيست، چرا كه زندگي سخت امروز آنان تنها زندگي آنان را تحت الشعاع خود قرار نمي دهد، بلكه بخشي از آسايش و امنيت فرداي جامعه ما را متاثر مي سازد. فراموش نكنيم كه امنيت فرداي ما در گرو تامين نيازهاي روحي و رواني اين دسته از افراد است و بازهم نبايد فراموش كنيم كه كودك خياباني قابليت آن را دارد كه همانند يك بمب ساعتي زندگي افرادي را كه در كنار او زندگي مي كنند را تحت تاثير قرار دهد.
دكتر فدايي رفع موجبات تبديل كودكان جامعه به كودك خياباني را مهمترين راهكاري مي داند كه با آن مي توان امنيت جامعه را تضمين كرد. وي در اين زمينه مي گويد: افراد تنها زماني مي بايست مبادرت به تشكيل خانواده كنند كه احساس كنند تمام نيازهاي يك كودك را مي توانند برآورده سازند. كاهش فقر، بيكاري و اعتياد از ديگر موجباتي است كه از پديده كودكان خيابان جلوگيري مي كند .
اين عضو هيات علمي دانشگاه هشدار مي دهد: سختگيري هاي نابه جاي والدين و غفلت آموزگاران از عوامل تسهيل كننده فرار كودكان برشمرده مي شوند .
دكتر فدايي مي گويد: اختصاص سرويس هاي اجتماعي براي خدمات رساني به اين كودكان مي تواند از فرار كودكان و تبديل آنان به كودك خياباني جلوگيري كند .
شكي نيست كه كم كاري خانواده و بي توجهي والدين را بايد مهمترين عامل تبديل كودكان ساده جامعه به كودك فراري و خياباني دانست. غالب مددكاران اجتماعي معتقدند كه كودكان خياباني سرپرست موجهي ندارند و به دليل برآورده نشدن نياز به محبت و دلبستگي، به بيراه كشيده مي شوند.
در اين خصوص دكتر مهري نژاد - روان شناس و عضو هيات علمي دانشگاه الزهرا- مي گويد: وقتي كه احساس محبت و نياز به آن، از سوي والدين كودك برآورده نشود، فرد از نظر عاطفي پرورش نمي يابد و تنهايي را در پيش مي گيرد. اين عوامل سبب مي شود تا عاطفه فرد كمرنگ شود و او انساني خودمحور بار بيايد. هوش پايين و مشكلات عاطفي اين كودكان سبب مي شود به راحتي ابزار دست افراد سودجو قرار گيرند و به سمت فعاليت هاي بزهكاري سوق داده شوند .
دكتر مهري نژاد، فراهم كردن محيطي نظير خانواده كه اصطلاحا به آن شبه خانواده گفته مي شود را براي جلوگيري از تبديل اين كودكان به افراد خشن و بزهكار مناسب مي داند. شكي نيست كه راهكارهاي ارائه شده از سوي كارشناسان و مددكاران اجتماعي مي تواند در جلوگيري از سوق داده شدن اين كودكان به سمت بزه و خلافكاري موثر واقع شود، امانكته اساسي و مهم آن است كه سازمان ها و متوليان رسيدگي به اين كودكان تا چه اندازه در اين راستا فعاليت كرده باشند، فراموش نشود كه حضور متوليان متفاوت در اين خصوص نظير بهزيستي، شهرداري و چندين دستگاه ديگر سبب به وجود آمدن نوعي آشفتگي در اين عرصه شده است، چرا كه هر كدام از دستگاه هاي ذكر شده خود متولي فعاليت هاي بسيار متفاوتي هستند كه رسيدگي و حل مشكلات اين دسته از كودكان در هزار توي فعاليت هاي آنان گم شده است. با اين همه اميدواريم روزي فرا رسد كه در هيچ چهارراه يا خياباني كودك دستفروش يا متكدي كه به او كودك خياباني گفته مي شود حضور نداشته باشد؛ آرزويي كه برآورده شدن آن نيازمند همكاري همه جانبه از سوي سازمان ها و -.G.O هاي مختلف است.
|