شنبه ۳ دي ۱۳۸۴ - - ۳۸۸۲
نمايش نامه خواني در روزهاي فراموشي
سعيده امين
007638.jpg
زن نقال 1:
- سه شنبه روزي از روزهاي دي ماه
اول خدا، دوم حبيب، سوم ثنا
سه شنبه روزي از روزهاي دي ماه
و من نقال زني از ميان شما
از ميان خواب هاتان، اشك هاتان، خنده هاتان
از ميان قصه ها و غصه هاتان
سه شنبه روزي از روزهاي دي ماه و اي مردم به گوش باشيد، به هوش باشيد. امروز روز نقل نقالان است، امروز روز... .
زن نقال 2 :
جنگ نقالان است!
***
دست ها بالا رفت. معركه آغاز شد. صداي دو زن بالا رفت. امروز روز نقل نقالان است، امروز روز جنگ نقالان است. صداي دو زن كه قرار است در پايان نقلشان هر كدام ديگري را به سنگ بدل كنند، دمي بالا و دمي پايين مي آيد.
قرار است از زبان دو زن، اندوهناك ترين قصه دنيا گفته شود؛ قصه اي كه از شدت اندوه، ديگري را به سنگ بدل مي كند. اين نقل زنان سنگي است.
دوشنبه روزي از روزهاي دولتمند پاييز ما دو زن رفته بوديم تا نقل زنان سنگي را بشنويم؛ نمايشنامه اي از چيستا يثربي كه توسط محمد نجاري كارگرداني شده و دو زن به نام هاي هليا جعفري و عصمت رضاپور آن را روخواني مي كنند. آخرين روزهاي دومين جشنواره نمايشنامه خواني بود؛ جشنواره اي با 15 نمايشنامه كه توسط جوانان گمنامي در عالم نمايشنامه نويسي برگزار شده بود. يك گروه از پيشكسوتان تئاتر بعد از بازخواني 150 متن رسيده 44 متن را انتخاب كردند و بعد از بررسي آنها، توسط هيات بازبيني 15 اثر براي جشنواره انتخاب شدند.15 نويسنده و كارگردان در كنار يكديگر با حضور در فرهنگسراي نياوران، 15 نمايشنامه را اجرا كردند.
يك سالن تئاتر بود و 15 كارگردان و 15 نمايشنامه و حدود 30 نمايشنامه خوان. در ميان نمايشنامه نويسان، آثاري از استادان برجسته تئاتر مثل بهرام بيضايي، چيستا يثربي، بيژن مفيد و علي حاتمي به چشم مي خورد.
مجري اين نمايش ها دانشجويان جوان رشته كارگرداني و تئاتر بودند كه به خاطر نبود امكانات اجراي نمايش، همواره فرصت هاي بروز استعدادهاي نمايشي خود را از دست مي دادند.
از فراخوان تا 15 اجرا
نخستين روزهاي مهرماه 1384 زمزمه هاي برپايي دومين جشنواره نمايشنامه خواني پيچيد. از اولين زمزمه تا نخستين روز اجرا فقط سه ماه فرصت بود؛ سه ماه يا به عبارتي 90 روز، نه خيلي كمتر. حجم كارها قابل پيش بيني بود. از متن فراخوان گرفته تا متن لوح تقدير 15 گروه، از اسامي بازخوان ها، بازبين ها و داورها گرفته تا تعداد گروه ها، روزها،  ساعت ها و ثانيه هاي بازخواني ها و اجراها. البته همه و همه اين چيزها دست به دست هم دادند تا اسم اين همه تلاش بشود جشنواره ؛جشنواره اي براي تئاتري ها؛ جشني كه شايد كوچك تر از جشنواره تئاتر فجر باشد، اما بزرگ ترين جشن براي نمايشنامه خوان هاست. براي مقوله اي به ظاهر نوظهور و پرطرفدار. براي مقوله اي كه طرفدارانش خانه هنرمندان،  اداره تئاتر، خانه تئاتر و تئاتر شهر را مجبور كردند تا سالن هايشان را براي اجراي نمايشنامه خواني باز كنند.
پرده اول
چراغ جشنواره را دو بانو روشن كردند. يك نمايشنامه از چيستا يثربي به كارگرداني پريسا وثوقي با نام دو مرد، يك نيمكت اولين اجراي جشنواره بود. يك متن روان با دستمايه اي ساده به نويسندگي خانم يثربي كه تاكنون چاپ نشده بود.به لحاظ ايجاد تعليق، دو مرد، يك نيمكت موفق عمل كرد كه در برخي لحظات ديالوگ هاي رواني هم داشت. بازي هاي نقش خوان ها هم خوب بود. هر دو بازيگر بر متن مسلط بودند و به لحاظ جنس صدا به درستي براي نقش هاي جوان و ميانسال انتخاب شده بودند. توضيح خوان نمايش كنار بازيگران حضور نداشت كه البته اين نكته مثبتي بود، اما از خواندن برخي توضيحات صحنه صرف نظر مي كرد كه قدرت بازيگر را در ارائه موقعيت متن نمايش كاهش مي داد. به طور مثال آواز خواندن مرد جوان حتي مي توانست يك موقعيت كميك براي اثر خلق كند، اما نشد يا اينكه بازيگران در طول نقش خواني از رد و بدل كردن نگاه به يكديگر خودداري مي كردند. چنين به نظر مي آمد كه هر يك، سر در متن خود فرو برده، فقط ديالوگ را مي خواند.
يخ سوخته نمايشنامه اي جالب از حسين قره بود كه توسط خودش كارگرداني شد. يخ سوخته داراي متن خوب و جذابي بود كه قابليت هاي نمايشي مناسبي را هم داشت.نمايش سكوت هم به نويسندگي و كارگرداني رضا ولي پور دهكردي سومين اجراي جشنواره بود. رضا ولي پور دهكردي از شهركرد آمده بود، بدون آنكه تاكنون حتي يك نمايشنامه خواني ديده باشد. تك نقش خوان اثرش بود و در كف دست چپش تصوير چشمي را ترسيم كرده بود كه در فرهنگ عامه به معناي نرگس است؛ نرگس نماد انتظار است.از جلسات پراكنده نمايشنامه خواني در دهه 50 كه تحت عناوين مختلفي نظير روخواني يا دورخواني برپا مي شد اگر بگذريم، در خيزش دوباره و تقريبا مستمري كه طي چند سال اخير در مراكز فرهنگي - هنري معتبر نظير تئاتر شهر و خانه هنرمندان شكل گرفته، بنياد آفرينش هاي هنري نياوران ردپاي پررنگي دارد. در حالي كه پس از چند سال سكوت در عرصه نمايشنامه خواني و خلق يكي - دو رويداد پراكنده اينچنيني مي رفت تا اين قالب نمايشي از اذهان دور بماند، 6 سال قبل اين بنياد باني برپايي يك برنامه نمايشنامه خواني تحت عنوان روخواني شد. روخواني داستان هاي ويني با نويسندگي و كارگرداني بابك محمدي توسط گروه مرواريد آغازشد. حضور چهره هاي حرفه اي به عنوان نقش خوان مثل گلاب آدينه، سيما تيرانداز و مهوش صادقي استقبال تماشاگران را پررنگ تر كرد. آنها پشت يك ميز در باغ فرهنگسراي نياوران مي نشستند و داستان هاي ويني را براي مردم مي خواندند.
پاييز سال 83 كه از راه رسيد ديگر بسياري از مراكز فرهنگي جلسات نمايشنامه خواني برپا مي كردند. از چهره هاي حرفه اي گرفته تا بازيگران آماتور، نقش خواني را برعهده مي گرفتند. در اين شرايط اولين جشنواره سراسري نمايشنامه خواني برپا شد. 242 متن از راه رسيد و باز هم بهزاد فراهاني، آزيتا حاجيان و مهين بهرامي 15 نمايش را براي حضور در جشنواره انتخاب كردند. كانگرو عروسك چيني، شاخه گلي از آسمان و آلزايمر از آثار برگزيده در اين جشنواره بودند.
محمود عزيزي - دبير دومين جشنواره سراسري نمايشنامه خواني است كه در مورد ضرورت برگزاري جلسات نمايشنامه خواني مي گويد: ايجاد نمايشنامه خواني ريشه در وجود چند مشكل دارد! كاركردن نويسنده ها در كشورهاي پيرو قانون حمايت از نويسندگان، مشكلاتي را به همراه دارد زيرا سهم بزرگي از درآمد حاصل از توليد به نويسنده اختصاص مي يابد. به همين دليل است كه بسياري از نويسنده ها صرفا به خاطر اينكه هزينه ها بالاست، كنار گذاشته مي شوند و كارگردانان به نمايشنامه هاي كلاسيك و قديمي مراجعه مي كنند، چون طبق قانون، 30 سال پس از مرگ نويسنده ها، نوشته آنها به ميراث فرهنگي تبديل مي شود و هر كسي مي تواند از آن استفاده كند. از سوي ديگر در همين فضا نويسندگاني هستند كه مي خواهند كارشان را روي صحنه ببرند.

ما... خدا و اهل بيت(3)
ما و اسم كوچك
سيد محمد سادات اخوي
- زهره خانم!... اين كتاب ... من كجاست؟
- نمي دونم خوب من...!
- يه نگاه به اتاق پشتي مي كني...؟
همسر مرد خندان سري تكان داد و از اتاق بيرون رفت. مرد خندان يكي از پوشه هاي روي صفحه نمايه رايانه را باز كرد و گفت:
- اينا رو درباره زهره جمع كرده ام... . هر چي كه پيدا كردم ريختم تو اين پوشه؛ شعر، مطلب ادبي؛ خلاصه هر چي كه بگيد.
خنده  مان گرفت. فكر نمي كرديم مرد خندان با همه شلوغي كارهايش بنشيند و درباره اسم همسرش هم پژوهش كند! يكي از دوستان به شوخي گفت:
- از شما بعيده با اين شأن علمي تون، اينقدر زن جماعت رو تحويل بگيرين!
مرد خندان نگاهي به دوستمان كرد و آرام گفت:
- زهره، اول بنده خداست، بعد همسر من. وقتي اسمش رو با خانم صدا مي كنم، يعني: اول تو رو يه انسان و بنده خدا مي دونم، بعد همسر خودم.
مرد خندان اين را كه گفت، لبخند زيركانه اي زد و ادامه داد:
- تازه، وقتي شما بريد، زهره جان صداش مي كنم!
اول
نوشتن از اسم كوچك سخت است. شايد چون در سال هاي اخير بعضي از آدم ها براي اسم گذاري بچه هايشان دقت نمي كنند و اطراف مان پر از اسم هاي اجق وجق شده؛ اسم هايي كه سال هاي بعد، بهانه درگيري بچه هاي بزرگ شده با پدران و مادران خواهند شد. بعضي ها هم كه حواسشان جمع تر است، رو به اسم هاي تاريخي(ديني يا غير ديني) آورده اند يا از اسم شخصيت هاي ادبيات كهن ايران استفاده مي كنند. اسم كوچك آنقدر مهم است كه پيامبر و اهل بيت بارها سفارش كرده اند: براي فرزندانتان، اسم هاي مناسب انتخاب كنيد.
دوم
نسل پيش از ما، وقتي مي خواستند همسرشان را صدا كنند، يا مي گفتند مادر بچه ها يا از اسم هايي مانند خانواده استفاده مي كردند. وقتي سري به دل مادرانمان مي زنيم، متوجه مي شويم كه گاهي ته ته دلشان، حسرت يك بار شنيدن اسم خودشان را از لب همسرشان دارند. پشت اين رسم، هيچ فلسفه مشخصي نيست؛ نه ريشه در دين دارد و نه ريشه در فرهنگ ايراني و خجالت مي كشم بنويسم در فرهنگ كهن كجا يا در آيين كدام دوره تاريخي، مردها با زنانشان اينگونه رفتار مي كردند. فقط به اين مي رسيم كه بر اساس سنت عادتي مردان، كسي -كه هيچ وقت نمي شود پيدايش كرد- از اول، همسرش را اين طوري صدا كرده و بعدها بر زبان همه افتاده و همه(بي فكر) همان را تكرار كرده اند.
سوم
نسل ما دارد تلافي مي كند! حالا آنقدر از شبيه نسل پيش شدن مي ترسيم كه در همه چيز شتاب مي كنيم. ما بچه هاي دانشجو، هنرمند يا همكار اداري، مدام دنبال يادگرفتن اسم هم هستيم و سعي مي كنيم با تكرار اسم كوچك هم(دختر يا پسر) راهي براي صميمي شدن يا برقراري ارتباط پيدا كنيم. نمي شود قاطع و اساسي گفت كه صدا كردن به اسم كوچك، خوب است يا بد. خيلي از مسائل را نمي شود محكم و درست و حسابي تقسيم بندي كرد، اما دست كم مي شود به چند چيز فكر كرد:
اول اينكه آدم ها، زودتر اسم كوچك جنس متفاوت(و نه مخالف) را ياد مي گيرند و مي گويند يا هم جنس خودشان را...
دوم اينكه تفاوت صداكردن آدم هاي متاهل با صداكردن آدم هاي مجرد چه تفاوت هايي دارد...
سوم اينكه چه آدم هايي(با چه فكر و خيالي) به اسم كوچك جنس متفاوتشان، پسوندهاي معني دار اضافه مي كنند...
چهارم اينكه وقتي به دادگاه وجدان خودمان مراجعه مي كنيم، آيا به دنبال ارتباطي انساني و سالميم، يا... و در اين ارتباط، اسم كوچك آدم مقابلمان وسيله است يا وسيله ؟!...
پنجم اينكه همه ما در قلبمان مترجم داريم؛ حسي كه وقتي مخاطب ما قصد سوء استفاده از حس يا اسم ما را داشته باشد مي فهمد و زنگ خطر را مي زند؛ البته براي بعضي از ما، خطر كه نيست هيچ، فرصت هم هست(خدا وكيلي، بعضي ها چه قدر سر به هوا هستند و فكر مي كنند همه چيزهاي اين دنيا يك بازي كوتاه و محدود است. براي همين هم وقتي واردش مي شوند، پيش از آن كه بفهمند، غرقش مي شوند و مي روند).
دور از هميم و لب به سخن وانمي شود...
... پل بسته از دلم به دلت، اسم كوچك م
چهارم
روان شناسان درباره اهميت اسم كوچك بسيار نوشته اند و تاكيد كرده اند.

زيبـاشـهر
آرمانشهر
ايرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
در شهر
طهرانشهر
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  طهرانشهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |