شنبه ۳ دي ۱۳۸۴ - - ۳۸۸۲
فوتبال جهان و نوسرمايه داران كلان
وصال روحاني
007617.jpg
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
ماجراي سرمايه داران بزرگي كه وارد عرصه فوتبال مي شوند و پول هاي كلاني را وارد اين ورزش مي كنند و انتظارها و توقعات فراواني هم در اين خصوص دارند، داستاني قديمي و در عين حال تازه است. قديمي از اين رو كه اصولا سرمايه دار و سرمايه داراني بايد باشند كه پاي به صحنه بگذارند و با صرف هزينه كافي چرخه هاي كار يك باشگاه را به گردش درآورند- و از روز اول، قصد همين بوده است- و جديد بدين خاطر كه قضيه مشاركت سرمايه داران بزرگ در ورزش فوتبال، طي سال هاي اخير شكل تازه بسيار بسيط و حتي عجيب و غريب و خطرناكي پيدا كرده و كار را به مراحل شك برانگيزي كشانده است.
از وقتي رومن آبراموويچ 2 سال و 7 ماه پيش باشگاه فوتبال چلسي انگليس را خريداري كرد، ماجراي فوق وارد يك فاز تازه شد. اين كلان سرمايه دار روسي كه ثروت غيرقابل محاسبه اش را از طريق شركت نفتي خود و همچنين فعاليت ها و مانورهاي خيره كننده و غيرقابل لمس اقتصادي اش به دست آورده است، بديهي بود كه از خريداري چلسي و اقدام در اين زمينه به بهر ه اي مالي نخواهد رسيد و برعكس او از آغاز يقين داشت كه به لحاظ اقتصادي حتي ذره اي پول نيز از طريق اين ماجرا نصيبش نخواهد شد، اما خريداري چلسي او را از هر بابت در مقابل انظار و در مركز توجه قرار مي داد و دنيايي تازه را فراروي او مي گشود. هميشه اين فرض منطقي وجود دارد كه در صورت دور بودن از مركز توجه، مي توان به مانورهاي اقتصادي آسان تر و موثرتري دست زد، اما آبراموويچ حتي از مطرح شدن و كسب شهرت در چلسي ضرري نديده است، برعكس او توانسته است از همين طريق و مطرح كردن خود به عنوان يك قطب بزرگ خبري به بسياري از اميال و خواست هاي اقتصادي و تبليغاتي و سياسي و جنبي اش برسد.
او به واقع فوتبال و ورزش را وسيله اي در اين راه قرار داده و با هوشمندي از آن سود جسته است. البته موفقيت هاي فراوان چلسي در ميدان مسابقات و كسب پيروزي هاي متعدد نيز در رسيدن آبراموويچ به خواست هاي مورد بحث، نقش مهمي را ايفا كرده و اگر تيم وي اين همه موفق نبود، او طبعا نمي توانست به آنچه مي خواهد و به وضعيت كنوني اش برسد، اما حتي اگر تيم آبي پوش شهر لندن به اين موفقيت ها هم نمي رسيد، باز راه به روي او باز بود زيرا بار تبليغاتي اقدام او و رفتنش به لندن و كارهاي مهمي كه در اين راه انجام داد و مبالغ نجومي هزينه شده توسط وي، به گونه اي بود كه وي رادر تمام رسانه ها در صدر اخبار جاي مي داد. به واقع آبراموويچ كاري كرد كه شهرت تبليغاتي برخاسته از خريداري چلسي، به وسيله اي براي اجراي معادلات و معاملات اقتصادي وي بدل شود.
توفيق اين رويكرد و موفقيت آبراموويچ در رسيدن به هدفش، موجي مشابه را در فوتبال جهان به راه انداخت و خيلي ها را تشويق به تقليد از وي كرد و نمونه جديد آن يك سرمايه دار اهل ليتواني است كه اخيرا هارتز اسكاتلند را خريداري كرده و از آنجا كه نوعي رفتارهاي ديكتاتوري در او وجود دارد و برخلاف آبراموويچ در امور فني تيمش دخالت مي كند، مخالفت ها و واكنش هاي بيشتري را نيز برانگيخته است. اما ماجراي سرمايه گذاري كلان در باشگاه هاي فوتبال جهان همان طور كه پيش تر آمد چيز تازه اي نيست. يوونتوس از سال ها پيش متعلق به فيات و به واقع از آن سران اين شركت معروف و قديمي اتومبيل سازي است و خاندان موراتي سال هاست كه باشگاه اينترميلان را در تملك خود دارند و به ندرت يك باشگاه مطرح ايتاليايي را مي يابيد كه يك يا چند خاندان از تاجران عمده اين كشور آن را در اختيار نداشته باشند. تنها تفاوت جديد در ماجرا، يكي كلان تر شدن حجم سرمايه گذاري علاقه مندان و ديگري ورود برخي نوسرمايه داران كلان شرق اروپا به صحنه است؛ آدم هايي مثل آبراموويچ كه هنوز منطقي مالي و اقتصادي بر حركت هايشان وجود ندارد و غربي ها از برخي اهرم هاي كاري آنها سر درنمي آورند، اما مي دانند كه آنها پول كلاني را با خريداري اينگونه باشگاه ها از دست مي دهند تا بر آنچه كه در بيرون از دنياي فوتبال مي خواهند، برسند. به واقع فوتبال و ورزش براي آنها فقط يك اهرم سياسي، اقتصادي و اجتماعي است و حتي اگر در هر بازي چلسي آبراموويچ را روي سكوها و در حال تماشاي بازي مي بينيد،اين را سند علاقه مندي مطلق او به ورزش تلقي نكنيد. او مي آيد تا همچنان مقابل چشم باشد و به عنوان يك سرمايه دار نفتي معاملات تجاري بيرون از دنياي فوتبالش را هدايت كند.
در ايران امر فوق شكل هاي ديگري دارد. شايد در استقلال اهواز نوع خريداري باشگاه و سرمايه گذاري كلان مديرعامل آن در امور تيم، فرق چشمگيري با برخي الگوها در باشگاه هاي بزرگ جهان نداشته باشد،  اما اينجا زمينه عمل محدودتر و ناقص تر است و نمي توان همان طرز برخورد و تلقي را داشت. وقتي هم كه سرمايه گذاري در شكل دولتي آن و توسط كارخانه ها و شركت ها به اجرا درآيد، باز قضيه شكل ديگري خواهد يافت؛ نمونه هايي از اين دست در كشور ما مانند سايپا و سپاهان و ذوب آهن بسيار بوده است.
هر چه هست در دنياي كنوني فوتبال نمي توان هيچ عاملي را بدون دامنه نفوذ مسائل مالي و فاقد تاثيرگذاري پول تلقي و تصور كرد و بدون آن كار فوتبال به پيش نمي رود. آنچه در اين ميان اضافه شده، برخي اهرم ها و باورهاي غيرورزشي و حتي اجتماعي و سياسي است كه آن هم پس از تغيير هويت جهان طي دهه هاي اخير نبايد تعجبي را برانگيزد.
به عنوان مثال آيا مي توان واقعا باور داشت كه ماجراي آبراموويچ نوعي نفوذ سياست روسيه در عرصه هاي مراوداتي غرب و ائتلاف دوسو و ردپاي توسعه گرايانه روس ها نبوده باشد؟

يادداشت
اين كجا و آن كجا
ميثم قاسمي
وقتي علي شفيع زاده باشگاه قديمي اهواز را خريد، همگان او را با آبراموويچ - مدير مسئول باشگاه چلسي لندن - مقايسه كردند. براي آنكه شفيع زاده از همه چيز خسته شود و عطاي مديريت در ايران را به لقايش ببخشد و برود، زمان زيادي لازم نبود. حالا استقلال اهواز مانند گذشته بي پول شده و چلسي همچنان در صدر است.همه جا بحث بر سر اين است كه چرا شفيع زاده رفت، ولي كسي به اين فكر نمي كند كه همسان پنداشتن آبراموويچ و شفيع زاده پايه درستي داشت يا نه. مسئله را مي توان در قالب دو سؤال بررسي كرد:
اول؛ آيا سيستم فوتبال ايران و انگليس يكسان است؟
دوم؛ شفيع زاده و آبراموويچ تا چه حد شبيه هم هستند؟
پاسخ به سؤال اول چندان مشكل نيست. فوتبال ايران و انگليس را از آنجا كه از يك جنس هستند مي توان با هم مقايسه كرد. انگليسي ها به نوعي صاحبان فوتبال هستند و داراي سبكي خاص در آن. اين سبك خاص اكنون به همه جوانب فوتبال رسيده است. مديريت انگليسي، مربيگري انگليسي، تاكتيك هاي انگليسي و... .
در مقابل، فوتبال ايران داراي سبك خاصي نيست. نمي توان از مديريت فوتبال ايراني سخن گفت. نمي توان ادعا كرد ايراني ها در بازي فوتبال صاحب سبك هستند. اگر بگوييم فوتبال انگليسي كليتي در ذهن متبادر مي شود كه به جز موارد معدودي هميشه در يك مسير حركت كرده است، اما فوتبال ايران چه؟ كدام بخش از فوتبال ايران و انگليس با هم يكسان هستند؟
پاسخگويي به سؤال دوم به سادگي پرسش نخستين نيست، هر چند كه آبراموويچ و شفيع زاده از جهاتي شبيه هم هستند. آبراموويچ به دلايل و علل مختلفي نتوانست در زادگاهش - روسيه- فعاليت كند و به ناچار به جايي رفت كه پولدار بودن ننگ نباشد. شايد مشابه همين وضعيت براي شهرام شفيع زاده رخ داد. هر دو مدير وارد باشگاهي باسابقه و نه چندان قدرتمند و پولدار شدند و سعي كردند به بهترين نتايج دست بيابند، اما چرا آبراموويچ توانست و شفيع زاده نتوانست؟ اين همان نقطه افتراق است.
شفيع زاده باشگاه استقلال اهواز را خريد و مي خواست به اوج برسد، اما هيچ گاه نتوانست از ميانه جدول بالاتر رود. مربيان متوسطي كه در اين سال ها به اهواز رفتند پيشاپيش شكست خورده بودند و تنها بودند تا شفيع زاده بتواند در كارها دخالت كند و بردها را به نام خود بنويسد و باخت ها را از چشم ديگران ببيند. مربيان خوبي كه به اهواز رفتند نيز مدت زيادي دوام نياوردند.شفيع زاده، هم صاحب باشگاه بود، هم سرمربي و... در صورتي كه آبراموويچ تنها صاحب باشگاه است با مربيان درجه يك و سازش ناپذير.
فوتبال ايران و انگليس قابل مقايسه هستند، اما در يك سطح نيستند. آبراموويچ و شفيع زاده نيز قابل مقايسه هستند، ولي نبايد فراموش كرد هر كدام كجا فعاليت مي كنند و چه توانايي ها و ضعف هايي دارند.

ايرانشهر
آرمانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
طهرانشهر
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  طهرانشهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |