بهنوش سقايي
تعاريف
در تعاريفي كه از واژه ماسك در زبان فارسي داريم به لغاتي چون نقاب، صورتك، پوشاننده و حجاب برمي خوريم. مفاهيمي كه از اين واژه برداشت مي شود شامل پوشاندن چهره، رنگ كردن و يا سياه كردن چهره (به فرض در نمايشنامه هاي سياه بازي) است. در لغت نامه دهخدا در كنار كلمه «نقاب» مي توان به اين توضيحات دست يافت: پرده اي كه به هر چيز نفيس اندازند و در ادامه آمده است «در اصطلاح صوفيه مانعي باشد كه عاشق را از معشوق بازدارد به حكم اراده معشوقي كه عاشق را هنوز استعداد تجلي دست نداده» كه شايد بتوان به نوعي اين مفهوم را مرتبط با آيين باستاني ميترا و مرحله مستوري دانست. علاوه بر اين مكرر در اين مبحث از كلمات نقاب انداختن، نقاب برافكندن، نقاب برداشتن نيز صحبت به ميان آمده است كه تقريباً تمامي اين واژگان به معناي برگرفتن مانع از رخ و مخالف مستور ماندن است.
در فرهنگ معين در كنار واژه نقاب آمده است «آلتي به صورت حيوانات يا اشخاص مختلف كه اشخاصي بر چهره نصب كنند و شكل حقيقي صورت خود را بدان وسيله مخفي سازند (ماسك)». در زبان انگليسي، اين لغت تكيه بر كنش هاي كتمان كردن و پنهان سازي دارد به ترتيبي كه نقاب برداشتن به معناي برملا كردن اتفاقي است كه به صورت محرمانه و اسرارآميز انجام شده است. (Mack, 1994:12) در زبان لاتين قديم واژه Persona به معناي نقاب براي واژه ماسك آورده مي شود كه دقيقاً دلالت بر مفهوم Falce Face يا صورت ظاهر دارد. (،۲۰۰۴ Chatterjee)
ماسك زدن و لباس مبدل پوشيدن در فرهنگ ما نوعي پوشاندن، تغيير قيافه و حتي شايد فريبكاري، حيله و يا تظاهر معنا شود، در واقع اصل بر ظاهر عوض شده است. به اين معنا كه ماسك زننده قصد دارد جايگاه خود را عوض كند و نقشي ديگر بازي كند، مبدل پوشيدن نوعي تغيير شخصيت است. اين در حالي است كه فرهنگ هاي ديگر براي مثال فرهنگ آفريقايي زدن ماسك چنين معاني را ندارد و تأكيد، بيش از آنكه بر روي آنچه پوشيده شده است باشد بر روي آنچه خلق مي شود است.
در آفريقاي مركزي ماكيشي اسم عامي است براي ناميدن گروهي از ماسك ها و نمايشي است كه زدن ماسك بخشي از قوانين آن محسوب مي شود. در واقع ماكيشي از نمايش هاي مضحكه اي گرفته تا ختنه سوران و مراسم زنده كردن روح مرده، به كار مي رود. در اين مورد آخر، ماكيشي به معناي روح نخستين معنا مي شود و طي اين مراسم سعي مي شود چنين ارواحي را به جهان زندگان آورند تا خواست هاي زندگان را انجام دهد. ديگر معاني كه از ماكيشي برداشت مي شود اشاره به طلسم، دعا، افسون و ابزارهاي جادويي است. در مجموع مي توان گفت كه ماكيشي لفظي كليدي براي ناميدن گروهي از نيروهاي زنده محسوب مي شود ولي در فرهنگ ما كلمه ماسك بر اموري غيرزنده دلالت دارد (Mack, 1994:15)
كشورهاي جهان
با توجه به تنوع و گستردگي ماسك ها در سراسر جهان، مي توان ماسك را پيامي فرهنگي دانست كه با هنر بومي و منطقه اي آميخته شده است. تفاوت هاي اندكي كه در جزئيات آنها در مناطقي همجوار مشاهده مي كنيم نشان از تبادل فرهنگي اين مناطق دارد كه از زمان هاي بسيار دور و عهد باستان ميان ملت ها و اقوام به دلايل مختلفي چون: جنگ، تجارت، دوستي، مهاجرت و... صورت مي گرفته است. اما از آنجايي كه اين تفاوتها يا تغييرات، با گذشت سالهاي متمادي تاريخ آنان انجام شده و با ظرافت فراوان و به آرامي با هنر و آيين هر منطقه متناسب و همنوا شده است، به صورت تغييراتي ناديدني جلوه گر شده اند. اين تغييرات را نه تنها در شكل ظاهري آنها بلكه در كاركردها و نحوه اجراي آيين هاي همراه با ماسك نيز مي توان ديد. به ترتيبي كه چشم هاي از حدقه درآمده يك ماسك با هدف سرگرمي و خنده در ميان يك قوم، به ماسكي با چشم هاي توخالي ماسكي ديگر از جنس عاج و با هدف دور كردن شر و بدي در منطقه اي همجوار تبديل مي گردد. تنوع ظاهري ماسك ها هر چه كه باشد اين موضوع بديهي است كه ماسك ها كاردستي با ارزشي از هنرمندان هر منطقه به شمار مي رود كه با دقت و هدفي خاص تهيه شده اند. در ساختن يك ماسك از چوب درختان گرفته تا شاخ و پوست و اجزاي حيوانات بومي استفاده مي شود كه همه از، بهره گرفتن از طبيعت و سازگار بودن با آن حكايت دارد. اين بهره گيري نه تنها در مواد مورد استفاده بلكه در ساخت شكل آنها هم مشخص است. البته در بعضي از موارد رنگ كردن و يا نقاشي كردن صورت و بدن با رنگ هاي گياهي جايگزيني براي ماسك مي شود اما اينجا هم الهام از طبيعت و محيط بومي فراموش نمي شوند. ماسك ها بايد علاوه بر ظاهر تأثيرگذارشان، زيبا باشند، به اعتقاد اقوام زننده ماسك تا ماسكي زيبا و رنگارنگ نباشد روح مورد نظر رغبت كافي براي حلول در آن و جسميت يافتن از طريق زننده و رقصنده با ماسك را نخواهد داشت. حتي اگر زماني آسيب يا شكافي در يكي از آنها ايجاد شود ديگر مراسم و آيين مورد نظر با آن برگزار نمي شود. «اگر ماسكي بلااستفاده باشد يا آسيب ببيند ممكن است تنزل مقام پيدا كند زيرا ماسك ها براي خوشايند نياكان بايد زيبا و سالم باشند.» (ويلت: ۱۱۰)
تنوع و تعدد ماسك ها نشانه تنوع كاركردهاي آنان نيز هست. بعضي از ماسك ها براي سرگرمي و ايجاد شور و نشاط در ميان مردم به كار مي روند و داراي ظاهري مهربان و صميمي هستند، بعضي مخصوص آيين ها و مراسم مذهبي ساخته مي شوند و ممكن است ظاهري خوفناك داشته باشند، بعضي ديگر براي تشرف يافتگان و آداب گذار تهيه مي شوند و گروندگان به اجتماعي خاص به زدن ماسك هاي مخصوص و طي مراحل و مراتبي سخت و طاقت فرسا، شأن و جايگاه اجتماعي خود را از كودكي و يا نوجواني به جواني از مردمي عادي به مردمي جنگجو و... تغيير مي دهند.
«صورتك ها ساخته مي شوند تا به ارواح محافظ قدرت دهند تا به شكلي قابل رؤيت متجلي گردند و يا به اسطوره ها جان دهند. صورتك ها معمولاً طوري ساخته مي شوند كه يا تنها چهره را بپوشانند و يا تمامي سر را، بعضي از صورتك ها تنها به عنوان شيئي مقدس يا به عنوان علامت جامعه يا ارواح به كار برده مي شوند. اين صورتك ها همچون هيئت نياكان خود شيئي مقدس هستند كه براي قدرت دادن به آنها بايد قرباني كرد. آنها قابل تعرض نيستند و در صورت تعرض با خطر مرگ روبه رو مي شوند.» (ساجدي، ۱۶۶)
در مواردي مي توان ريشه مراسمي كه در آن از ماسك استفاده مي شود و يا نمايش هايي كه با ماسك زدن همراه هستند را در فرهنگ هاي بومي و قديمي در اسطوره ها و سنت هاي شفاهي آن فرهنگ جست وجو كرد. «براي مثال در سري لانكا ماسك معروف كلام اساساً شكلي از نمايش اسطوره اي يا تئاترهاي عمومي است كه در آن شخصيت هاي نمايش ماسك مي زنند. كلمه كلام كه ماسك معنا مي شود را مي توان در اسطوره وساموني يافت .
وساموني كه خداي خوشبختي است ماسك هاي كلام را ساخت تا از شدت مشقت هايي كه ملكه سينالزه ايجاد كرده است بكاهد. در كلمه و ساموني وسا پوشاندن و موهانا صورت معنا مي دهد كه در واقع معناي صورت ظاهر يا ماسك را مي رساند.»
(Mack, 1994:15) «ماسك هاي فالس فيس در ميان اهالي ايروكوييز در مناسك شفا دادن استفاده مي شوند تصورت سنتي و چهره هاي درهم و هول انگيز حك شده بر روي چوب بيان كننده شيطاني است كه نيمي از آن اسطوره و نيمي از آن وجودي براي انسان بخت برگشته است.(۱۹۸۵. Briggs) هنر مصري به وضوح نشان دهنده اين است كه خدايان در موجودات انساني با ماسكهاي حيواني پرنقش و نگار كه كاملاً سر را پوشانده باشد ظاهر مي شوند و اين اعتقاد بي اغراق وجود دارد كه شخصيتي آسماني در ماسك حضور دارد.(۲۰۰۴. Lanney)
علاوه بر مصر، هند نيز گستره وسيعي از ماسكهاي تزئيني مربوط به اعياد و مراسم دارد كه مرتبط است با گنجينه اسطوره ها، حماسه ها و فولكلور كه حول خدايان مورد پرستش، قهرمانان شجاع و شياطين خشمناك مي گردد. در روزگاران باستان ماسكهاي شيوا و شاكاتي از ماسكهاي قدرتمند در هندوستان محسوب مي شدند.(۲۰۰۴. Chataterjee)
به گواه تحقيقات و پژوهش هاي انجام گرفته صورتك سازي فقط مختص يك قوم، يا يك سرزمين نبوده است. در اغلب گوشه و كنار كره خاكي نمونه هاي فراواني را مي توان از اين هنر پيدا كرد. صورتك سازي از والاترين شكل هاي تجلي هنري در صنعت مجسمه سازي آفريقاست. صورتكهاي آفريقايي ابزاري مقدس و مذهبي به شمار مي روند و در مراسم جادوگرانه و مذهبي و همچنين در رقص ها و ديگر فعاليت هاي اجتماعي مورد استفاده قرار مي گيرند. بسياري از صورتكهاي آفريقايي طرحي از سر حيوانات است، چرا كه آفريقاييان آنها را قدرتمند مي دانند و قدرت آنها نيز در سرشان متمركز است.(ساجدي، ۱۶۶)
نظريه ها
انسان شناسان با دقيق تر شدن در مناسك و آيين هاي فرهنگ هاي مختلف جهان برآنند تا دريابند كه چگونه ماسك مي تواند همانند يك عدسي در بزرگ نمايي قدرت در انجام وظايفي چون شكار، زراعت و امور ديگر عمل كند؟ چگونه ماسك در مناسك گذار و تشرف مي تواند تعيين كننده و نشان دهنده جايگاه فرد در اجتماع باشد؟ و ديگر آن كه چگونه بعضي مراسم دور كردن ارواح بيماري يا نيروهاي اسرارآميز كيهاني عمل مي كند؟
اما به اعتقاد خود انسان شناسان، برغم تلاشهاي فراواني كه انجام شده و توصيف هاي مهيج از مراسم پوشيدن ماسك و تغيير و تحولاتي كه در آن مي توان مشاهده كرد در مورد اين كه چه چيزي عملاً در ذهن زننده ماسك مي گذرد و يا چه چيزي را دقيقاً تجربه مي كند به نتايج دقيقي نرسيده اند.
مارجوري هالپين انسان شناس مي گويد: ما مي توانيم در مورد پيدايش و يا نمادگرايي در ماسكها صحبت كنيم اما نتوانستيم دريابيم كه دقيقاً چه چيزي در درون ماسك وجود دارد. رقصيدن و نمايش اجرا كردن با يك ماسك، ذهن رقصنده را در وضعيت متفاوتي از هشياري قرار مي دهد كه نمي تواند توضيح دهد چه اتفاقي در ماسك در حال انجام است؟(BriggsHalpin in)
جان هاليفاكس انسان شناس نيز معتقد است كه كاهش ناگهاني فضاي بصري، شنيداري و بويايي پشت يك ماسك، در فرد تغيير حالت هشياري را سبب مي شود و اين تغيير هشياري به پوشنده ماسك مجال مي دهد كه بخشي از ذات و طبيعت خود را كه هرگز در اجتماع آشكار نساخته بود ظاهر كند. به اين ترتيب ماسك به شكل شگفت آوري افشاگر است.(Briggs in Halifa,73)
اين جنبه از ماسك را هنوز هم در جاهاي مختلف جهان و به هنگام كارناوالهاي گوناگون مذهبي و جشنهايي كه ريشه در تاريخ ادبيات شفاهي آنان دارد مي توان مشاهده كرد. طي اين مراسم زنندگان ماسك با لودگي و شكستن موقت نظم و برداشتن محدوديتها و در واقع برخلاف نقش هاي اجتماعي و شخصيت عادي و روزمره خود نقش هاي ديگري را از خود نشان مي دهند.
اين بخش از كار شايد به حوزه كار روانشناسان و روان درمانگران نيز نزديك شود كه برآنند از راه پرسش و پاسخ از افراد زننده ماسك راهي به سوي روان انسان دريابند، راهي كه مي تواند ما را با بخشهاي قويتر و متنوع تر شخصيت آشنا كند و يا شايد بتوان آن را موضوعي مشترك وحوزه اي بين رشته اي ميان روانشناسي، انسان شناسي، جامعه شناسي و حتي هنر دانست.
راه ديگر نگاه كردن به اين تغييرات تجارب انتقال شخصيت است. جان هاليفكس معتقد است كه در چنين مواردي زننده ماسك با روح يك حيوان يا نياكان و يا هر آنچه كه ماسك براي آن مهيا شده است رودررو مي شود، به ترتيبي كه فرد بايد به طور دروني تغيير يابد و همانند تجسم آن روح گردد. در اينجا ماسك وسيله انتقالي است از انسان يا حوزه اي معمولي به كسي يا حوزه اي كه معمولي نيست. به اعتقاد هاليفكس جذاب بودن ماسك طي مراسم را شايد در عملكرد آشكار كردن جنبه هاي سركوب شده درون شخصيت انسان، از وراي مرزهاي شخصي و به درون بردن بخش هاي روشن و واضح شخصيت دانست.(۷۳: ibid)
پيتر فارست انسان شناس معتقد است كه نه روح به تنهايي درمان كننده است و نه ماسك و منظور اين است كه اگر ماسك به تنهايي درمان كننده بود مي توانستند يك ماسك را مقابل بيمار گرفته و او را درمان كرد در حالي كه چنين نيست و چنين شرايطي به خودي خود درمان گر و شفادهنده و يا تأثيرگذار نيست. در حقيقت مجموعه اي از ماسك، ماسك زننده و اعتقاد به پيوند ماسك زننده با روح و عوامل ديگر فضايي بر روي موضوع موثر است.(۷۴:ibid)
هالپين با بيان اين مطلب كه «من آنچه كه نيستم هستم» بحث تبديل شخصيت و دگرگوني را در مورد ماسك ها مطرح مي كند. او معتقد است كه ماسكها بازي درون و برون هستند. يك ماسك ساختگي، چهره اي ساخته شده است كه توسط انساني واقعي يا در حقيقت چهره اي واقعي به نمايش گذاشته مي شود و فرد زننده ماسك در اين گيرودار شاهد تبديل شدن ماهيتي به ماهيت يا ماهيت هاي ديگري خواهد بود. دگرگون شدن تا آن سوي مرزها و محدوده هاي هويت و اين احساس كه خودمان به هويت هاي ديگري تبديل مي شويم اوج اين نوع تجربه است .(۷۴:ibid)
نتيجه گيري
با توجه به نظراتي كه مطرح شد مي توان به اين نتيجه رسيد كه زدن ماسك سبب تغيير شخصيت و نقش افراد زننده آن مي شود. نقش ها و شخصيت هايي كه در زندگي عادي با آن به نوعي بيگانه بوده اند. هر چند كه اين تغييرات گذرا و موقتي است و پس از پايان مراسم، ماسك زننده به شرايط واقعي خود باز مي گردد. تشرف يافتگان مراسم گذار نيز پس از مراسم و برداشتن ماسك مقام جديد خود، با يكديگر هم قسم مي شوند كه هرگز هويت جديد خود را در اجتماعي عادي فاش نسازند و همچون فردي عادي به زندگي قبلي خود باز مي گردند.
اما سؤال اين است كه در زندگي امروزين ما كه ديگر جايي براي ماسكهاي رنگارنگ شكار، دور كردن ارواح خبيثه، به رحم آوردن دل خدايان خوش اقبالي و بركت زايي و ... نيست، در طول يك روز به چند نوع نقاب يا ماسك نيازمنديم؟ آيا ما هم پس از برداشتن ماسكمان به زندگي عاديمان برمي گرديم؟ يا ناگزير از زدن ماسكي ديگر به چهره ايم؟ و شايد هم با زدن يك ماسك چنان شيفته آن نقش و آن چهره مي شويم كه مانند دوريان گري(*) -قهرمان كتاب معروف اسكاروايلد- تا پايان با همان ماسك ادامه مي دهيم؟ آيا نه اين كه حال كه دوره ماسك هاي زندگي بدوي سپري شده است دوره استفاده از چهره خدادادمان به مثابه يك ماسك، يك نقاب با اهداف مدرن و امروزي فرا رسيده است؟
روانشناسان معتقدند كه تغييرات چهره و ماهيچه هاي صورت، پيامهايي را به مغز ارسال مي كند، سپس اين پيام ها به عنوان يك بازخورد، در وضعيت خلقي و رفتاري ما مؤثر است. اين ديدگاه را با عمل مي توان تجربه كرد: مدتي صورت، ابروان، چشم ها و دهان خود را در قالبي ناراحت و بيچاره نگه داريد و به آينه نظر كنيد، در آينه چهره اي جديد مي بينيد. پس از مدتي واقعاً احساس ناراحتي و بيچارگي مي كنيد و اين بازتاب احساسي نه تنها در شما بلكه در بيننده شما نيز حاصل مي شود و باور مي كند كه شما واقعاً بيچاره و ناراحت هستيد.
در واقع اينجا ما شاهد فرآيند دگرگوني شخصيت هستيم با نتايجي شبيه به تغييرات موقتي شخصيت و نقش در طي مراسم و آيين هاي ماسك، با اين تفاوت كه ماسكي در كار نيست.
چهره واقعي خود را با تمامي اجزا و خطوطي كه با شما آشناست يعني آن زمان كه در خلوتتان هستيد مقايسه كنيد با چهره اي ساختگي زماني كه در يك مهماني رسمي حضور داريد، يا براي يافتن شغل به اداره اي مراجعه مي كنيد، زماني كه به چهره همكاران يا دانشجويان خود نگاه مي كنيد و يا زماني كه با همسر خود صحبت مي كنيد، كدام يك چهره واقعي شما است؟ زماني كه سعي مي كنيم جذاب و دلربا باشيم، جدي و منضبط، مهربان، صبور و صادق و يا مؤمن و خداترس باشيم چقدر با آن چهره خودي خودمان فاصله گرفته ايم؟
در بعضي مراسم و آيين هاي ماسك، لباس هاي مبدل هم پوشيده مي شود و حال بايد گفت اگر بپذيريم كه هر كس لباس ديگري را بپوشد تغيير يافته است، اين موضوع نوعي دگرگوني و يا حداقل آغاز نوعي دگرگوني محسوب مي شود. ما نيز با تغيير صورتمان و تغيير سر و وضعمان درصدد آن هستيم همان دگرگوني، ايجاد عواطف متنوع در بيننده و جذب نيروهاي اطرافيان به عنوان يك بازخورد و تبديل نهايت شخصيتي آن گونه كه مد نظر است، همانند جادوگران و شمن ها و بازيگران قبايل بدوي و يا مراسم و آيين هاي ديگر به دست آوريم، با اين تفاوت كه آنان براي دستيابي به اين اهداف، ناگزير از ساختن صورتك ها و پوشش هاي متنوع بودند، اما ما با همين صورت خودمان، صورتكي درخور به لحاظ موضوع و ضرورت مي سازيم. حتي مي توان با كمي تغيير در حالت چشم و آرايش (خصوصاً در خانم ها) مانند رنگ كردن چهره به جاي ماسك ويژگي هاي متفاوتي در خود ايجاد كرد.
آنچه در اين ميان داراي اهميت است اين كه چنين تغييراتي آنقدر آهسته در طول زمان و همراه با تغييرات ديگر در فرهنگ ها و ارزش هاي فردي و اجتماعي و حتي جهاني صورت گرفته است كه ديگر كسي متوجه آن نمي شود كه اين خود «خود» خودمان نيست. واقعيت مان نه تنها در چشم ديگران، بلكه براي ما هم بعد از مدتي فراموش و گم مي شود. ديگر خود را با آن نقاب يا نقاب هايي كه بيشتر مورد پسند ديگران واقع مي شود براي مدتها يا شايد براي ابد مي شناسانيم و نمي توانيم از خود دور كنيم، به ترتيبي كه حتي در خلوت و در خفا هم به راحتي نمي توانيم آن خود واقعي را بيابيم.
در اين ميان تكليف آن كساني كه از اين نوع ماسك ها مي پرهيزد و مي خواهند با چهره خود زندگي كنند كاملاً مشخص است. چرا كه بايد سعي كرد كه تابع اين قانون همگاني بود كه «من آنچه كه واقعاً هستم نيستم، بلكه آنچه نيستم هستم.» «...به اين ترتيب سعي داريم كرده هايمان را، احساساتمان را از ديگران پنهان كنيم و هويت دروغيني از خودمان نشان دهيم، يعني آنچه را كه دوست داريم باشيم به مردم مي نمايانيم و آنچه را كه به راستي هستيم پنهان مي كنيم. در چنين اجتماعي وقتي (به فرض) يك زن به خود جرأت مي دهد با صميمت نقاب از چهره بردارد و آنچه را كه حس مي كند به زبان بياورد، نقاب داران به هيجان مي آيند و داستان ها ساز مي كنند...» (فرخ زاد: ۳۸)
پس اگر تابع اين قانون شدي خود را در آيينه نيز مجوي، كه گذشت آن زمان كه آيينه ها به تو آنچه كه بودي را مي نماياندند.
پي نوشت:
*دوريان گري، قهرمان كتاب نويسنده معروف انگليسي، اسكار وايلد است با همين عنوان. در اين داستان، دوريان گري كه نجيب زاده بسيار زيبايي است، شيفته چهره زيباي خود مي شود، به گونه اي كه آرزو مي كند هرگز اين چهره جواني و زيبايي خود را از دست ندهد و همچون نقابي چهره زيباي خود را حفظ كند.
منابع
- رضي، هاشم، ،۱۳۷۱ آيين مهر، ميتراييسم، تهران، بهجت
- سجادي، مريم، هنر آفريقا، صورتك ها، ابزاري مقدس، كتاب ماه هنر- ،۵۶ ۵۵ ۱۶۷-۱۶۴.
-فرخ زاد، پوران، ،۱۳۷۹ فروغ فرخزاد، بانوي بي نقاب در اجتماع نقاب داران ، جهان انديشه، شماره ۳
- ويلت، فرانك، ،۱۳۸۲ تنديس هاي آفريقايي در بافت بومي خود، ترجمه شهربانو صارمي، كتاب ماه هنر شماره ۵۵-۵۶ ۱۱۱-۱۰۶
-هال، جيمز، ،۱۳۸۰فرهنگ نگاره اي نمادها در هنر شرق و غرب، ترجمه رقيه بهزادي، تهران، فرهنگ معاصر.
-Briggs,J ۱۹۸۵. The magic of masks. Science Digest.
- Chattrjee, Gautam. ۲۰۰۴ . Refection of Culture and Religion
-Laney, D.Gabrielle. The mystery & magic of Marks. Art Journal.
- Mack ,John(۱۹۴۴), Masks: The art of expression,London,Brittsh Museum.
محصولي نمادين
آيا تا به حال نقاب يا ماسكي از حيوانات و شخصيت هاي مختلف براي مثال يك قاتل، يك جادوگر و... را حتي براي شيطنت و خنده به چهره خود زده ايد؟ اگر جواب شما به چنين سؤالي مثبت باشد بايد گفت كه شما با چنين انتخابي تا اندازه اي احساس و نظرتان را بيان داشته ايد، چرا كه پوشيدن صورت به فرض يك گوريل بدون درآوردن اداي آن، يا صورت يك جادوگر بدون خواندن اوراد و كلمات مبهم شبيه به جادوگران، غير ممكن است و شما با زدن اين نوع ماسك، به طور تقريباً غيرارادي تمايل به درآوردن حركات و صداهايي متناسب با آن ماسك را خواهيد داشت.
پوشاندن صورت با ماسك يا نقاب به منزله يك سنت، آيين و يا رفتار اجتماعي، از ديرباز براي انسان وجود داشته است. انسان ابتدايي براي پاسخ به نيازهاي مادي و معنوي و مقابله با مصائب و مشكلات زندگي بدوي خود، ناگزير از كنار آمدن و تأثيرگذاشتن بر محيط اطراف خود بود. چنين نيازي در نهايت روي آوردن به سوي رفتارها و مناسكي بود كه بتواند او را با نيروها و قدرت هاي ناديدني مرتبط سازد و اعتقاد به سحر و جادو، ارواح شفادهنده، نجات دهنده، نياكان قدرتمند و مقدس، خدايان خير و نيكخواهي و خدايان شر و بدخواهي را به دنبال داشت.در اين بين زدن ماسك به چهره و يا پوشاندن سر و بدن با پوششي متفاوت در بعضي از اين آيين ها، ابزاري قدرتمند در دست جادوگران و جادوپزشكان و رؤساي قبايل به حساب مي آمد. آنان با استفاده از اين ماسك ها به آن ديگري مرموز و قدرتمندي تبديل مي شدند كه توان پاسخ گويي به سئوالات را داشت. اين قدرت و دگرگوني همچون يك راز تا به امروز نيز مانده است. زنندگان ماسك با حركات و جوش و خروش هاي متناوبي كه در طي مراسم داشته اند، همراه با درآوردن صداهاي حيوانات و يا خواندن دعاها و اورادي نامفهوم و گنگ سعي در ايجاد و انتقال انرژي و يا ايجاد خلسه و نوعي مستي در بينندگان، شفاگيرندگان و يا ديگر حاضرين جمع داشتند. در اين ميان نواختن طبل و سازهاي بومي ديگر، سوزاندن گياهان همراه با ديگر تزئيناتي كه زننده ماسك داشت در نهايت فضايي هيپنوتيك و متفاوت ايجاد مي كرد كه مي توانست تغييرات عميق و پيچيده اي را سبب گردد و به نوعي به شفاي بيمار، دور شدن پليدي، بيدار كردن خدايان خوب به هنگام وقايع ناخوشايند: مانند: بيماري هاي واگيردار، خشكسالي، كمي محصول، مرگ رئيس قبيله و يا فراخواندن روح نياكان و موارد ديگر منجر شود.
ماسك به عنوان محصولي نمادين و فرهنگي داراي اصل و منشاء پيش از تاريخ است. آثار و بقاياي بر جاي مانده از حكاكي ها و سنگ نبشته هاي عمدتاً داخل غارها، بيانگر استفاده انسان پيش از تاريخ از ماسك با كاركردهاي بيشتر مذهبي است.
تاريخچه استفاده از ماسك به عنوان آييني فرهنگي- مذهبي، به قرن هشتم پيش از ميلاد مي رسد كه جزئي از مراسم و كاركردهاي مذهبي در آن زمان قلمداد مي شد. «در نمايش هاي مذهبي يونان باستان و در جنبش هاي ديونيزوسي استفاده از ماسك رايج بوده است. در خاور دور نيز بازيگران نقابدار در نمايشنامه نوه، ژاپني و نت سو كه نقش مايه اي مردم پسند داشت به چشم مي خورد كه البته هنوز هم رايج است.» (هال، ۲۷۳: ۱۳۸)
«در آيين پررمز و راز و باستاني ميترا نيز در جشن ها و مراحل مختلف سير و سلوك گروندگان، استفاده از صورتك هايي خاص و فراخور شأن هر فرد معمول بوده است. در آيين ها و جشن ها و مراسم گوناگون، مهر دين ها در روزگار تولد مهر با صورتك هايي از جانوران در آيين هاي همگاني شركت مي كردند... اين گونه تقليد كردن از صدا نعره و جيغ و فرياد و آواي آنان، تقليد جست و خيز آنان همراه با به نمايش گذاشتن حركات و رقص در واقع بازمانده و نمايش هايي سمبوليك از آداب ابتدايي است كه آثار آن تاكنون به صورت نمايشي در كارناوال ها جشن ها و بالماسك ها باقي مانده است» (رضي، ۲۱: ۱۳۷۱)
اما نشانه هايي نيز وجود دارد كه به قديمي تر بودن و ريشه دارتر بودن كاربرد ماسك در ميان اقوام بدوي حكايت مي كند. براي مثال مي توان به حكاكي هاي كشف شده در غار ترويس فروس در ارتفاعات جنوب فرانسه اشاره كرد كه در آن تصويري حك شده متعلق به دوران يخبندان پيشين كشف شده است. بنابه اعتقاد الكساندر مارشاك اين تصوير متعلق به «جادوگري» است كه ماسكي با چهره اي جغد مانند با گوش هاي حيواني و چشماني گرد كه پوستي شبيه به پوست حيوانات به تن دارد. علاوه بر اين جادوگر، قسمت هاي مختلف حيوانات، چون دم اسب و چنگال هاي شير را نيز به تن كرده است. اين تصوير شامل صدها حيوان نقش شده مانند گوزن، خرس و روباه است. جادوگر در تالاري بزرگ در حال رقصي خاص است. به اعتقاد مارشاك رقص نمايش داده شده در تصوير نوعي رقص شمني و جادوگري است كه تا همين اواخر در آمريكاي شمالي، سيبري و آفريقا مرسوم بوده است.( ۱۹۸۵: ۶۶ Marshack in Briggs)