يكشنبه ۴ دي ۱۳۸۴
گزارشي از مراسم دعاي باران در مجتمع آموزشي شهيد مهدوي
از خدا ابر و باران خواستيم
005235.jpg
روزهاي سرد بسياري است كه چشم هايمان مي سوزد، قلب هايمان مي گيرد و نفس در راه گلويمان گره مي خورد. براي بچه ها و پيرها نگران هستيم، پرده تيره اي از دودي سياه، چهره شهرمان را پوشانده است. مدام مي گويند ماشين ها را بيرون نياوريد. هر گروهي، گروه ديگري را مقصر مي داند و كسي نمي داند مقصر اصلي كيست؟ هر چه و هر كه هست، واقعيت اين است كه هواي حيات بخش، در شهر ما مسموم كننده شده است. هر شب به اخبار هواشناسي گوش مي دهيم، شايد خبري از وزش باد و نزول باران بدهد. روزهاي سرد بسياري است كه چشم به راه و گوش به زنگ صداي پاي باد و باران هستيم. لب هايمان براي چشيدن نم قطره اي باران خشكيده است و...
تا بوده چنين بوده كه در انتهاي همه راه هايي كه به بن بست مي رسد، به ياد خدا و رحمت بي بهانه اش مي افتيم و دست به دعا برمي داريم.
در روز ميلاد امام هشتم، دانش آموزان دبستان شهيد مهدوي در تهران، با ياد دعاي باران معروف امام رضا عليه السلام، همگي با هم دست دعا به سوي آسمان برداشتند و از خداي خود طلب باد و باران كردند. آنچه در پي مي آيد گزارشي است كه از اين اقدام پرورشي تهيه شده است.

وقايع و مسائل زندگي، از موقعيت هاي فوق العاده مفيد در فرآيند رويكرد آموزش تلفيقي است. دانش آموزان از موقعيت هاي چندبعدي، با هيجان، شوق، سعي و تلاش بسيار استقبال مي كنند. يك موقعيت يا خبر، مي تواند شرايط آموزش مهارت هاي متعددي را براي دانش آموزان فراهم كند.
موضوع آلودگي مستمر هواي تهران يكي از موقعيت هايي بود كه ما در مدرسه با تمرين مهارت هاي زندگي، آن را به صورت چندجانبه مورد هدف و توجه قرار داديم و يكي از بهترين فعاليت ها، برگزاري مراسم دعاي باران بود.در برگزاري اين مراسم، چند موضوع از زندگي اجتماعي مورد توجه قرار گرفت:
* جشن روز ميلاد امام رضا عليه السلام به بهانه شادي دسته جمعي؛
* اشاره به فيلم زندگي ايشان كه مجدداً از تلويزيون پخش شد؛
* گرفتن سرمشق از امام هشتم در ارتباط با دعاي باران توسط ايشان؛
* توجه به اهميت  هوا و آب در زندگي و پاكيزه نگه داشتن آنها؛
* اختصاص زنگ هاي نقاشي، علوم و انشاء به موضوع هوا و باران؛
* برگزاري كارگاه عملي- گروهي براي نوشتن دعاي باران؛
* برگزاري مراسم دعاي باران و ارتباط معنوي با خداوند و ائمه.
از كاركنان و اولياي مدرسه خواستيم آنها هم دعاي بچه هاي ما را با آمين بدرقه كنند و اميدوار بوديم كه ان شاءالله رب العالمين، مشمول رحمت پروردگار واقع مي شويم.
005238.jpg
اجراي مراسم
بچه ها از طريق راديوي مدرسه باخبر شدند كه در ساعت ۹و۴۵ همه با ذكر دعاي باران، دست به آسمان برمي داريم. پس از تبريك روز ميلاد اسوه هشتم و ذكر صلوات، يكي از دانش آموزان به نام نغمه سنگ تراش خداوند را چنين خطاب قرار داد:
اي خدا، خداي مهربان و بخشنده
اي خدا، خداي خوب هر بنده
اي خداي آسمان رنگارنگ
اي خداي ستاره هاي قشنگ
اي خدا، خداي مهربان امام رضا
اي خدا، خداي مهربان ما بچه ها
و بعد از او، نيكو خرسندنژاد، يكي ديگر از دانش آموزان سطرهاي ديگر دعا را چنين خواند:
اي خدا، اي خالق مهربان ما
هر چه تو آفريدي زيباست، آسمان و آب و باران و آفتاب. تو شاهدي كه روزهاي بسياري است كه هواي شهر ما آلوده شده است. روزهاي بسياري است كه گوشمان، گوش به زنگ صداي پاي باد است. چشم هايمان، چشم به آسمان منتظر قطره هاي پاك باران، تا هوايي را كه آلوده كرده است، نعمت آسماني تو پاك كند.
سپس در فضايي روحاني و سپيد از معصوميت كودكانه، دانش آموزان دست هايشان را حلقه در هم به آسمان بلند كردند و با راز و نياز با خدا و همراه با دعاي دانش آموز ياسمن باستاني اصل و آموزگارانشان، بلند و معصومانه آمين مي گفتند:
اي خدا، خداي خالق خاك و آب و آفتاب و باران
خدايا در روز عيد ميلاد امام رضا به ما عيدي آسماني بده
خطاهاي ما را ببخش
مهرباني ات را از ما دريغ نكن
خدايا باران نعمت آسماني است
نعمت باران را بر سر ما ببار
تو كودكان را دوست داري
خدايا دعاي ما را مستجاب كن
آمين
پس از دعا و آمين، دانش آموزان پنج بار با هم با دست هاي گشوده بر آسمان، نداي ياالله و ياالله و ... باران باران برداشتند و دعاي باران امام هشتم را با صلوات بدرقه كردند.
در پايان اين مراسم، كارگاه نوشتن دعاها و نقاشي برگزار شد.
005241.jpg
باران آمد، باران آمد
روز پنج شنبه، وقتي براي مراسم دعاي باران آماده مي شديم، يكي از همكاران گفت: به نظر من اين اصلاً كار خوبي نيست. اگر باران نيامد، چه؟ جواب بچه ها را چه مي دهيد؟ فكر نمي كنيد ممكن است نظرشان نسبت به خدا منفي شود.
گفتم: آن هم يك فرصت آموزشي است. بچه ها را سر صف جمع مي كنيم و در پاسخ سؤالاتشان مي گوييم، بچه ها ما دعا كرديم باران بيايد، يعني از خدا درخواست كرديم، چيزي را كه قدرت انجامش را نداشتيم، از او كه تواناتر است خواستيم.
او اختيار دارد كه اين كار را بكند يا نكند. ما دعا كرديم، دستور كه نداديم و حق دستور دادن هم نداريم، نه به خدا و نه به كساني مثل پدر و مادر.
اما باز هم خداي مهربان مهرباني كرد و دعاي بچه ها به آسمان رسيد و ابرها به امر خدا قطره قطره خود را به دست هاي گشوده بچه ها بخشيدند.
روز جمعه باران آمد و صبح روز شنبه كه همچنان باران مي باريد، شادماني بچه ها ديدني بود. بيشتر آنها با شيريني و خوراكي آمده بودند و مي گفتند نذرشان قبول شده.
تلفن دفتر مدرسه مرتب زنگ مي زد و اوليا از برنامه تشكر مي كردند. خبر به وسيله خبرنگارهاي كوچولو به خانه ها رسيده بود. بچه ها به خانواده ها گفته بودند: اين باران، اجابت دعاي ماست- از خدا خواستيم؛ اجابت كرد.
آري باران آمد، باران.

پيام مديريت
در چيزهاي كوچك چيزهاي بزرگ ديدن
مهشيد باستاني پورمقدم
من هرگز فكر نمي كردم كه او بتواند الگوي مناسبي براي من و ديگران باشد. مدير مدرسه ام را مي گويم.
مدير مدرسه اي كه اولين سال هاي تدريسم در آن كار مي كردم، آدمي بود كاملاً خجالتي و روابط اجتماعي اش اصلاً خوب نبود. اما هيچ گونه جاه طلبي  در وجودش نداشت. يك ويژگي  بارز در كلام و مرام او نمايان بود و آن اين بود كه او دوست داشت «مغزش را نرمش بدهد» .
براي او بعد از تفكر هر چيز معمولي معناي جديدي پيدا مي كرد و نه تنها از موارد مثبت، بلكه از تجربه هاي منفي هم درس مي گرفت. غالباً در كنفرانس ها و نشست ها و گردهم آيي هايي كه آموزش و پرورش منطقه  براي آنها طراحي و برگزار مي كرد، حضور فعال پيدا مي كرد. بيشتر همكاران اين سخنراني ها را بي معني و بعضاً آنها را كهنه و تكراري قلمداد مي كردند، اما او به طور جدي در اغلب آنها شركت مي كرد  و سعي مي كرد كه در هر مورد، عقايد سازنده اي مطرح كند و ديدگاه هايي جديدي بگيرد. به هر گفته اي عميقاً توجه مي كرد و همواره از جملات ظاهراً عادي نتايج خوبي بيرون مي كشيد. ديدگاه او چنين بود: «اگرچه عقايد ديگران بي معني باشد، حداقل ما نتيجه مي گيريم كه در آينده از چنين اشتباهاتي بپرهيزيم. نشستن در سالن كنفرانس بدون هيچ كاري، اتلاف وقت است» پس از اين كه او به سخنراني هاي متخصصان گوش مي داد، فرصتي ايجاد مي كرد و همان مفاهيم را به صورت پرسش و پاسخ با همكاران مطرح مي كرد و با دقت به عقايد مختلفي كه در آن زمينه مطرح مي كردند، گوش فرا مي داد. او با ايجاد يك فضاي باز و آزاد بدون برخورد مستقيم با مخالفان، با آنها به صحبت مي پرداخت و آنها را قانع مي كرد. او معتقد بود از هر فرصتي براي يادگيري و پيشرفت حرفه اي بايد استفاده كرد و هر روز بايد به توان و دانش خود افزود.
همچنين او معتقد به تمرين ذهني بود و باور داشت با گفت وگوي متفكرانه مي توان استراتژي هايي خلق كرد كه در مجموع به سود عملكرد واحد آموزشي باشد. او معتقد بود همراه شدن با اين روند كه از توانايي و فكر ديگران استفاده كنيم و طرز تفكر ديگران را به خوبي درك كنيم و انتظارات آنها را تشخيص بدهيم، در حقيقت فضايي ايجاد مي كند كه كار گروهي رشد كند و با وحدت ايجاد شده مدرسه قدرت خاصي بگيرد.
آري او هميشه در چيزهاي به ظاهر كوچك، چيزهاي بزرگ را جستجو مي كرد.
مدير به عنوان رهبر و پيشقراول
اگر مدير يك واحد آموزشي سياست هاي مبتني بر نوآوري مطرح كند، در صورتي كه معلمان تعبيرهاي به موقع و مناسبي براي اجراي سياست ها داشته باشند، نتيجه بسيار موثر خواهد بود. چون معلمان نيازهاي واقعي  دانش آموزان را به خوبي درك مي كنند و بهتر از هر كس ديگري مي توانند مفهوم نوآوري را به آنها منتقل كنند و از آنها بازخورد بگيرند.
اين درست همانند يك فعاليت گروهي است. اگر يكي از افراد گروه با آهنگ خاصي دستور بدهد. «به پيش» ، بقيه به احتمال زياد از او پيروي نمي كنند، اما اگر رهبر گروه چنين دستوري بدهد، همه افراد گروه به صورتي هماهنگ و با اطمينان و اعتماد پشت سر او حركت خواهند كرد. به عبارت ديگر وظيفه مدير واحد آموزشي اين است كه تفكر مبتني بر نوآوري را ترويج داده و سپس استراتژي جديد را كه ابتدا مفهوم آن مبهم است، با فضاسازي مناسب مطرح نموده و به اتفاق نظر در ميان همكاران بگذارد و سپس خود همكاران كه مجري اصلي و ارزشياب اين استراتژي ها(در همه مراحل طراحي- اجرا و ارزشيابي) هستند، اجرا و نظارت آن را بر عهده بگيرند.

طنز
قريحه ذاتي
يك طنز كوتاه فرهنگي درباره پيام گير به شيوه ايراني
پروين قائمي
ايراني در طول تاريخ اثبات كرده است كه موجود عجيبي است. در واقع همه اهل عالم فهميده اند كه ايراني چه موجود باهوشي است، الا خودش! به همين دليل هر پديده اي كه از مرزهاي اين كشور كهنسال وارد مي شود، پس از مدتي تبديل به چيزي مي شود كه نه ارتباطي به اصل آن پديده دارد و نه شبيه پديده ديگري در دنياست! به اين پديده بايد مارك «مخصوص نژاد ايراني!» زد و خيال همه مردم دنيا را راحت كرد. تا زماني كه ايراني، هوش و ذوق و استعداد، مخصوصاً شعورش را به كار مي گرفت، هر پديده اي كه وارد اين آب و خاك مي شد، پس از مدتي زيباتر، بالنده تر و مخصوصاً عميق تر از اصل خود از كار در مي آمد، اما با ورود به عصر مدرنيته و اعتقاد به اين كه ذوق و پشتكار و صبر و دود چراغ خوردن و ممارست و تفكر، كالاهاي بي مصرفي هستند، از پديده ها و تئوري هاي گوناگون، كاريكاتورهايي را ساخت كه به هيچ وجه خنده دار نيستند و در عوض، توهين به انديشه ورزي ايراني است. از همه بدتر اين كه ظاهراً خطوط فرهنگ اجتماعي و رفتارهاي فردي و جمعي ما را، عده اي تعيين مي كنند كه روزگاري با عنوان «مستفرنگ» مورد تمسخر جامعه بوده اند !
يكي از اين پديده ها كه اصولاً براي راحتي افراد اختراع شده است، Answering Machine و يا به تعبير فارسي آن «پيام گير» است. قرار بوده (و ان شاء الله قرار هست) كه اين دستگاه با كوتاه ترين و ساده ترين عبارات به مخاطبش بفهماند كه صاحبش خانه نيست و وقتي برگردد، جواب تلفن را خواهد داد (و يا نخواهد داد) ولي با اشاره اي به چند مورد از اين پيام ها، اوج ذوق ايراني را كه اتفاقاً اغلب از سوي هنرمندان و بازيگران و مدعيان فرهنگ بيان مي شوند، مي نويسم و قضاوت را به خواننده واگذار مي كنم، با ذكر اين نكته كه مردم عادي يا غالباً از اين تكنولوژي به درد بخور محرومند و يا اگر آن را در اختيار هم دارند، به قدري گرفتار نان شبشان هستند كه به اختراع چنين جملاتي (به شكر خدا) نمي رسند.
پيام اول:(با صداي بلند و تئاتري بخوانيد) سلام! خونه نيستيم (صداي بلند موسيقي هوي متال براي دو سه دقيقه) واسه مون پيغام بذار عزيز!
پيام دوم:پس از شنيدن نشانه هاي آوايي، بن انديشه خود را بگذاريد! (اگر شما فهميديد استاد چه گفتند، ما نيز!)
پيام سوم:(با صداي مطمئن و عميق و لحن بليغ و فصيح بخوانيد) در حال حاضر قادر به پاسخگويي شما نمي باشم (لابد مشكل حنجره پيدا كرده!) لطفاً پس از شنيدن بوق ممتد، پيام خود را بگذاريد و يا فاكس خود را ارسال فرماييد تا در صورت دريافت پيام شما (مفري براي اين كه اگر جواب نداد، بگويد پيام را دريافت نكرده است!) در اسرع وقت با شما تماس بگيريم. لازم به ذكر است كه اين تماس، زودتر از يك ماه ديگر نخواهد بود، چون به سفر مي رويم (معني اسرع وقت را هم فهميديم!)
پيام چهارم:(با عجله بخوانيد) سلام! مي بخشين كه در حال حاضر نمي تونم پاسخگوي شما باشم (چون اصولاً پاسخگويي در شأن من نيست!) لطفاً پيام خودتونو بذارين. با اذن و استعانت از خداوند باهاتون تماس مي گيرم. ضمناً لطفاً مرحمت كنيد فاكس يا اي ميل خودتونم مرحمت كنين. وقتتون بخير!
پيام پنجم:Please Leave Your message or Send Your Fax, Thank you! (انگليسي هم بلد نيستند، دنده تان پهن، مي خواستيد به جاي يللي تللي برويد ياد بگيريد!)
پيام ششم:(با صدايي كه سعي مي كند جوان باشد، اما نيست) از شما به من پيامي، از من به شما سلامي! قربونتون برم!
پيام هفتم:(با صدايي پر از عشوه و ادا، منتهي از دهان يك مرد هنرمند!) خونه نيستيم عزيز جان! مي شه لطف كني پيغام خودتو بذاري؟ خيلي ماهي والله!
خداوند همه ما را زودتر به راه راست هدايت كند!

فرهنگ
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |