كامران محمدي
اين روزها بازار انتشار كتاب هاي داستاني گرم است و نويسندگان فراواني دراين عرصه قلم مي زنند. در اين ميان برخي نوشته ها مورد توجه مجامع ادبي و جوايز داستاني مي شوند. «عاشقيت در پاورقي» نوشته مهسا محب علي ازجمله آثاري است كه توانسته است نظر منتقدان را به خود جلب كند، به ويژه آن كه داوران جايزه گلشيري نيز آن را به عنوان يكي از كتاب هاي برگزيده، معرفي كردند. مطلب زير بررسي و نقد اين اثر است كه سعي دارد بيشتر به مضمون و محتواي آن و به عبارتي دلمشغولي هاي نويسنده بپردازد.
«عاشقيت در پاورقي» سومين كار «مهسا محب علي» پس از مجموعه داستان «صدا» و رمان گونه «نفرين خاكستري» است. «صدا» مجموعه اي است كه سال ۷۶ به بازار آمد و به عنوان كتاب اول يك نويسنده جوان نشان داد كه محب علي به نوآوري و تجربه روش هاي متفاوت در نوشتن علاقه مند است: در تمام داستان هاي «صدا» از زبان محاوره استفاده شده است و اين ويژگي، اگرچه جديت نوشته هاي نويسنده شان را كمي مخدوش مي سازد، اما آن را از ساير آثار داستان متمايز مي كند.
پس از«صدا» با فاصله اي پنج يا شش ساله، محب علي «نفرين خاكستري»را روانه بازار مي كند كه اصولاً همچون بسياري از نويسندگان هم نسل محب علي، بايد اين كتاب را به پاي شكست او در عرصه رمان گذاشت. در واقع، اگرچه«نفرين خاكستري»به لحاظ مضمون باز هم نشان از علاقه محب علي به متفاوت نويسي است،اما به لحاظ ساختار و طرح لازم براي رمان شدن، يك تجربه ناموفق است. با اين حال، از اين نظر، مي توان محب علي را صرفاً به اين دليل كه توانسته است كتابي را با عنوان رمان به بازار عرضه كند، جزو معدود نويسندگان جوان دانست كه مسير رمان را يك بار به طور كامل پيموده است. چرا كه با وجود علاقه اين نويسندگان (كه مي توان آنها را نسل پنجم ناميد) به رمان، تقريباً تمام آنها كه جدي ترند، رماني را آغاز كرده و سرانجام ناتوان از به پايان رساندنش، دوباره به دامان داستان هاي كوتاه بازگشته اند.
به هر حال، مقايسه سه كتاب مهسا محب علي نشان مي دهد كه وي تاكنون، با فاصله بسيار، يك نويسنده داستان كوتاه است و نه يك رمان نويس. به ويژه با كتاب اخيرش و جايزه منصفانه اي كه به دست آورد: عاشقيت در پاورقي، برگزيده جايزه هوشنگ گلشيري.
موضوع
« عاشقيت درپاورقي»، مجموعه اي از هشت داستان كوتاه است: هندي برقصم؟/ عاشقيت در پاورقي/ عتيقه ها/ خفاشه/ هفت پاره داناي كل/ كراوات سبز/ نصف سفيد، نصف بنفش/ چند سانت توي زمين.
موضوعات محوري اين هشت داستان را مي توان در عشق و مرگ خلاصه كرد. محب علي، به جز اين دو مسأله كه در داستان هاي قبلي اش نيز تكرار شده اند، توجه چنداني به دغدغه هاي ديگري نظير فقر يا مشكلات و درگيري هاي اجتماعي مردم ندارد. در تمام هشت داستان اين مجموعه، نويسنده بيش از آن كه به سياهي ها و تلخ كامي هاي بيروني آدم ها علاقه مند باشد، تلخي هاي دروني نظير خيانت (در چند سانت توي زمين) را هدف قرار مي دهد. درواقع نقاط ثقل داستان هاي محب علي بيشتر در ذهن شخصيت هاي داستان قرار گرفته اند و محب علي به خوبي توانسته است بدون درافتادن به دام درازگويي و دست و پا زدن براي توصيف حالات رواني آدم ها، سفر موفقيت آميزي به درون شخصيت هاي مورد علاقه اش انجام دهد.
اين موضوع حتي در داستان اول مجموعه (هندي برقصم؟) كه به موضوع اجتماعي برجسته اي به نام جنگ پرداخته است نيز ديده مي شود. مواجهه محب علي با جنگ از زاويه هميشگي اش يعني عشق و مرگ است و نحوه پرداخت نيز همچون باقي داستان ها از درون ذهن زن اول داستان است.
شخصيت ها و فضاها
تمام شخصيت هاي محوري داستان هاي محب علي زن هستند. زنان جواني در سن و سال خود او. شخصيت هاي محب علي در دامنه محدودي از لحاظ سن، جنس، شغل، علايق، ويژگي هاي رواني و... قرار مي گيرند؛ زنان جوان شهري و روشنفكري كه سيگار مي كشند و با خودشان يا ديگري درگيرند.
تمام فضاهايي كه شخصيت هاي داستاني محب علي در آن به رفت و آمد و كنش و واكنش مشغولند، شهري و داخلي اند. اتاق خواب، (عتيقه ها و چند سانت توي زمين)، آشپزخانه (نصف سفيد، نصف بنفش)، شركت (هفت پاره داناي كل)، رستوران (كراوات سبز) و... با اين حال، در«عاشقيت در پاورقي» محب علي تا كنار دريا نيز سفر مي كند، اما باز هم در كافه اي ساحلي!
آدم هاي محب علي و فضاهايي كه در آن به ايفاي نقش مي پردازند بي نهايت شهري و در پاره اي موارد لوكس هستند. اين ويژگي كه تا حدود زيادي برآمده از زندگي واقعي نويسنده است، نشان از صداقت (احتمالاً ناخودآگاه) وي با خود و كارش است، چرا كه نوشتن اين نويسنده از فقر يا زمينه هاي اجتماعي ديگري نظير اعتياد، اثرات گوناگون جنگ يا بيكاري و مسائلي از اين دست، قطعاً به داستان هاي غيرقابل دركي مي انجاميد.
تنهايي و رهايي و مباحثي از اين دست هم كه اصولاً ويژگي ذاتي داستان هاي آپارتماني و شهري است. آدم هايي نيمه بيمار با رفتار هاي عجيب و غريب كه در فضايي ميان خواب و بيداري و توهم و واقعيت غوطه ورند با دغدغه هايي كه از جنس عذاب است: خيانت، فريب، ناتواني در درك يكديگر، مصرف مواد و... مهسا محب علي به خوبي توانسته است خواننده داستان هايش را به اين دنياي واقعي و تلخ و تا حدودي سرد وارد كند. دنيايي كه فاصله چنداني با آن چه كه هر روز تجربه مي كنيم، ندارد. به عبارتي، اگر چه داستان هاي عاشقيت در پاورقي، در چيزي بين خاطره و خيال و واقعيت در رفت و آمدند، اما اين فضاي مه آلود و ذهني، به نظر غيرطبيعي و مصنوعي يا به عبارت بهتر، اداي روشنفكرانه- مانند بسياري داستان هاي امروزي- نيست، بلكه صميمانه و برآمده از ذات دردناك زندگي شهري قرن بيست و يكم است.
علاوه بر اين ها، بايد توجه شديد نويسنده را به زن، يادآوري كرد. به جز يك داستان (عتيقه ها) كه به شيوه كم تكرار دوم شخص، يعني خطاب به نقش اول داستان روايت مي شود، در تمام داستان ها، شخصيت اول و پررنگ داستان، زن است و مردها عموماً بسيار در حاشيه (عاشقيت در پاورقي)، مرده (هندي برقصم؟/ خفاشه) و بي ارزش و سايه وار (كراوات سبز/ نصف سفيد، نصف بنفش/ چند سانت توي زمين) آورده شده اند. در عتيقه ها نيز اگر چه مرد مورد خطاب نويسنده است، اين زن داستان است كه به مرور و طي چند خواب عجيب، نقش اول زندگي را برعهده مي گيرد. همين طور در «هفت پاره داناي كل» كه مرد، سطحي و در حد يك جوان خوش قيافه بي فكر و عاشق پيشه ظاهر مي شود. مردهاي «عاشقيت در پاورقي» معتاد، موجوداتي براي كار، خيانتكار، بيمار و اصولاً غيرقابل تحملند. نگاهي كه مي توان در «خفاشه» - اگر بخواهيم به تحليل مستقيم اثر بپردازيم- به صراحت ديده مي شود:
«... مردها هرگز نمي توانند به همه حرف هاي من گوش بدهند، مگر اين كه مثل اين يكي مرده باشند. هميشه وقتي با كسي حرف مي زنم، دلم مي خواهد مخاطبم به چشم هايم نگاه كند، مستقيم و بدون پرش. زنها معمولاً اين كار را مي كنند، با آرامش تمام؛ ولي مردها غالبا نگاه شان را مي دزدند. وسط يك جمله خيلي مهم نگاه شان متوجه چيز ديگري مي شود يا به دنبال پاكت سيگارشان مي گردند... »
از ديد شخصيت زن خوش تيپ و شهري اين داستان، مرد خوب، مرد مرده است و قتل اصلي كه اساساً با انگيزه شخصي رخ داده است، به گونه اي در داستان خودنمايي مي كند كه چار ه اي جز رسيدن به اين تصور كه مرد داستان كنايه اي از تمام مردها و زن قاتل نيز، نماينده تمام زن هاست، باقي نمي ماند.
ساختار
نوشتن در ذهن مهسا محب علي، بدون شك بيش از آن كه پاسخ گفتن به پرسش«از چه سخن مي گويي؟» باشد، پاسخ به اين پرسش حياتي است كه«چگونه مي گويي؟»اين دعوا كه كدام يك از دو عنصر فرم يا محتوا، اهميت بيشتري دارند، براي اثري كه خلق شده است، به سادگي قابل حل است. در داستان هاي«عاشقيت در پاورقي» اين فرم يا ساختار داستان هاست كه بار اصلي هنرنمايي نويسنده را بر دوش مي كشد و البته به خوبي هم از عهده اين كار برمي آيد.
به لحاظ ساختاري، كه اصولاً بسيار دشوار است آن را از زاويه ديد در يك اثر آماده جدا كنيم، هر هشت داستان كتاب را مي توان، آثاري قابل توجه و دقيق به حساب آورد. اما از اين ميان، داستان«عاشقيت در پاورقي » يك نمونه ساختاري بسيار بديع و منحصر به فرد است. همين طور با كمي فاصله، داستان«هفت پاره داناي كل». در اين دو داستان، آن چه كه اساساً داستان را به وجود آورده است، ساختار حساب شده اي است كه نويسنده با مهارت خلاقانه اي، قدم به قدم خلق كرده است. هر چند كه نام كتاب، نام«عاشقيت در پاورقي» است و اين نكته احتمالاً به معناي آن است كه براي نويسنده اين داستان، مهم ترين داستان مجموعه به حساب مي آيد، اما«هفت پاره داناي كل»از نظر استحكام ساختاري و پايان بندي تأويل مندانه، عاشقيت در پاورقي را پشت سر مي گذارد. علاوه بر اين، استفاده از مضموني عامه پسند، احتمالاً بخت اين داستان را در جلب مخاطب عام بيشتر مي كند. به اين مسأله، وجود تعليق (عنصر فراموش شده داستان روشنفكري ايران) را نيز بيفزاييد كه در مجموع، داستاني خواندني و قدرتمند را به دست مي دهد.
از سوي ديگر، محب علي در استفاده از ساختار مدرن و ساختارشكني، بر لبه تيغ حركت مي كند و به ندرت به اين سو و آن سو مي افتد. داستان هاي او، اگر چه با ساختارشكني و توجه ويژه به اين امكان خلق شده اند، اما عموماً به دام معماسازي و ايجاد پيچيدگي هاي غيرقابل فهم نمي افتند. نويسنده همان طور كه در انتخاب موضوعات و فضاها و آدم ها، صميمانه رفتار كرده است، انتخاب ساختار نيز در كارش، عموماً به صورتي طبيعي و مناسب با ماهيت ماجراي داستان انجام شده است. اين مسأله البته در برخي داستان ها كمرنگ تر شده و به نوعي به تصنع اپيدمي شده داستان هاي شهري ايران پهلو مي زند:
«در اين داستان عاشقيت اتفاق مي افتد. عاشقيت به مثابه عشقه اي كه چون مهر گياه، عاشق و مرا در لابه لاي سطور در هم مي پيچد. من، عاشقم و چند فيلم و داستان ديگر را چنان در هم خواهيم پيچيد كه از يكديگر قابل تشخيص نخواهيم بود.»(پاراگراف اول عاشقيت در پاورقي)
«در اين داستان يك قتل اتفاق مي افتد. نه اين كه فكر كني داستان روايت يك قتل است. نه، دقيقاً در همين داستان، لابه لاي همين سطرها كه از اين پس مي آيد، يك قتل اتفاق مي افتد و وظيفه تو اين است كه در حين خواندن قاتل را گم كني.»(پاراگراف اول خفاشه)
«وقتي كه دست شيوا بالا رفت و روي گونه چپ سيامك پايين آمد، ذهن من هفت پاره شد. من در همه آن هفت پاره حضور داشتم؛ چون كه من راوي داناي كل بودم... »(سطور اول هفت پاره داناي كل)
تشخيص طبيعي يا مصنوعي بودن هر كدام از اين سه شروع و لزوم وجود سطرهايي كه آمد، دشوار است، ولي مي توان داستان ها را بدون اين سطرها نيز در نظر گرفت و برمبناي اختلاف به وجود آمده قضاوت كرد.
زبان
خوشبختانه مهسا محب علي از جمله شاگردان يا مريدان هوشنگ گلشيري نيست، تنها از اين نظر كه عموم مريدان اين نويسنده _ استاد، اصرار دارند زبان را با منطق و بي منطق، درب و داغان كنند. در واقع اگر داستان نويسان نسل تازه را به دو سرمنشأ گلشيري و براهني وصل كنيم، محب علي به براهني وصل مي شود. گلشيري ها به زبان علاقه وافري دارند، ولي براهني هاي داستان نويس بيش از زبان، به ساختار توجه مي كنند. هر چند كه شاعرانشان، به شكل اغراق آميزي با زبان در افتاده اند.
از اين نظر، زبان در داستان هاي«عاشقيت در پاورقي» معمولاً زبان ساده، سالم و هموار است كه نويسنده دليلي به برهم زدن نظم دستوري آنها نديده است. حتي كتاب، ويراستار نيز دارد و معلوم است براي سلامت نگارش آن، برنامه ويژه اي در نظر گرفته شده است. اما نكته قابل توجه زبان داستاني محب علي، گرايش به ميني ماليسم است. در تمام داستان ها به ندرت مي توان اطناب و اضافات يافت. محب علي به خوبي و وسواس، داستان هايش را با حداقل كلمات روايت كرده و مي توان داستان هاي او را نمونه هاي خوبي از داستان هاي ميني مال دانست.
پرداخت و روايت
اگر بخواهيم بر ميني مال بودن داستان هاي عاشقيت در پاورقي بيشتر تمركز كنيم، بايد نحوه روايت عمل گرايانه داستان ها را نيز در نظر آوريم. چرا كه پس از توجه وسواس گونه نويسندگان ميني ماليست به زبان، پرهيز آنها از توصيف و استفاده از روايت تصويري و عملي، كليد دست يابي به حداكثر معنا با حداقل عناصر است.
در داستان هاي محب علي نيز، توصيف به ندرت به صورت صرف ديده مي شود و عموماً از طريق برقراري يك حركت با دو عنصر شخصيت _ فضا يا شخصيت _ شخصيت يا فضا _ فضا به مخاطب اطلاعات لازم داده مي شود.
علاوه بر اين، استفاده متنوع از زاويه ديدهاي گوناگون، اين امكان را به نويسنده داده است كه با كمترين عناصر زباني، اطلاعات مورد نظرش را در فضاسازي و شخصيت پردازي ارائه كند. زيرا انتخاب يك زاويه درست براي داستان، يعني قرار گرفتن در جاي مناسب براي تماشاي يك رويداد يا صحنه. و مهسا محب علي، در بيشتر داستان هاي اين مجموعه، از جهات گوناگون در جاي مناسبي ايستاده است. همان طور كه اين مكان يابي صحيح، او را در بين نويسندگان نسل تازه داستان نويسي ايران نيز، در جاي مناسبي قرار مي دهد.