روزهاي سرد بسياري است كه چشم هايمان مي سوزد، قلب هايمان مي گيرد و نفس در راه گلويمان گره مي خورد. براي بچه ها و پيرها نگران هستيم، پرده تيره اي از دودي سياه، چهره شهرمان را پوشانده است. مدام مي گويند ماشين ها را بيرون نياوريد. هر گروهي، گروه ديگري را مقصر مي داند و كسي نمي داند مقصر اصلي كيست؟ هر چه و هر كه هست، واقعيت اين است كه هواي حيات بخش، در شهر ما مسموم كننده شده است. هر شب به اخبار هواشناسي گوش مي دهيم، شايد خبري از وزش باد و نزول باران بدهد. روزهاي سرد بسياري است كه چشم به راه و گوش به زنگ صداي پاي باد و باران هستيم. لب هايمان براي چشيدن نم قطره اي باران خشكيده است و...
تا بوده چنين بوده كه در انتهاي همه راه هايي كه به بن بست مي رسد، به ياد خدا و رحمت بي بهانه اش مي افتيم و دست به دعا برمي داريم.
در روز ميلاد امام هشتم، دانش آموزان دبستان شهيد مهدوي در تهران، با ياد دعاي باران معروف امام رضا عليه السلام، همگي با هم دست دعا به سوي آسمان برداشتند و از خداي خود طلب باد و باران كردند. آنچه در پي مي آيد گزارشي است كه از اين اقدام پرورشي تهيه شده است.
وقايع و مسائل زندگي، از موقعيت هاي فوق العاده مفيد در فرآيند رويكرد آموزش تلفيقي است. دانش آموزان از موقعيت هاي چندبعدي، با هيجان، شوق، سعي و تلاش بسيار استقبال مي كنند. يك موقعيت يا خبر، مي تواند شرايط آموزش مهارت هاي متعددي را براي دانش آموزان فراهم كند.
موضوع آلودگي مستمر هواي تهران يكي از موقعيت هايي بود كه ما در مدرسه با تمرين مهارت هاي زندگي، آن را به صورت چندجانبه مورد هدف و توجه قرار داديم و يكي از بهترين فعاليت ها، برگزاري مراسم دعاي باران بود.در برگزاري اين مراسم، چند موضوع از زندگي اجتماعي مورد توجه قرار گرفت:
* جشن روز ميلاد امام رضا عليه السلام به بهانه شادي دسته جمعي؛
* اشاره به فيلم زندگي ايشان كه مجدداً از تلويزيون پخش شد؛
* گرفتن سرمشق از امام هشتم در ارتباط با دعاي باران توسط ايشان؛
* توجه به اهميت هوا و آب در زندگي و پاكيزه نگه داشتن آنها؛
* اختصاص زنگ هاي نقاشي، علوم و انشاء به موضوع هوا و باران؛
* برگزاري كارگاه عملي- گروهي براي نوشتن دعاي باران؛
* برگزاري مراسم دعاي باران و ارتباط معنوي با خداوند و ائمه.
از كاركنان و اولياي مدرسه خواستيم آنها هم دعاي بچه هاي ما را با آمين بدرقه كنند و اميدوار بوديم كه ان شاءالله رب العالمين، مشمول رحمت پروردگار واقع مي شويم.
اجراي مراسم
بچه ها از طريق راديوي مدرسه باخبر شدند كه در ساعت ۹و۴۵ همه با ذكر دعاي باران، دست به آسمان برمي داريم. پس از تبريك روز ميلاد اسوه هشتم و ذكر صلوات، يكي از دانش آموزان به نام نغمه سنگ تراش خداوند را چنين خطاب قرار داد:
اي خدا، خداي مهربان و بخشنده
اي خدا، خداي خوب هر بنده
اي خداي آسمان رنگارنگ
اي خداي ستاره هاي قشنگ
اي خدا، خداي مهربان امام رضا
اي خدا، خداي مهربان ما بچه ها
و بعد از او، نيكو خرسندنژاد، يكي ديگر از دانش آموزان سطرهاي ديگر دعا را چنين خواند:
اي خدا، اي خالق مهربان ما
هر چه تو آفريدي زيباست، آسمان و آب و باران و آفتاب. تو شاهدي كه روزهاي بسياري است كه هواي شهر ما آلوده شده است. روزهاي بسياري است كه گوشمان، گوش به زنگ صداي پاي باد است. چشم هايمان، چشم به آسمان منتظر قطره هاي پاك باران، تا هوايي را كه آلوده كرده است، نعمت آسماني تو پاك كند.
سپس در فضايي روحاني و سپيد از معصوميت كودكانه، دانش آموزان دست هايشان را حلقه در هم به آسمان بلند كردند و با راز و نياز با خدا و همراه با دعاي دانش آموز ياسمن باستاني اصل و آموزگارانشان، بلند و معصومانه آمين مي گفتند:
اي خدا، خداي خالق خاك و آب و آفتاب و باران
خدايا در روز عيد ميلاد امام رضا به ما عيدي آسماني بده
خطاهاي ما را ببخش
مهرباني ات را از ما دريغ نكن
خدايا باران نعمت آسماني است
نعمت باران را بر سر ما ببار
تو كودكان را دوست داري
خدايا دعاي ما را مستجاب كن
آمين
پس از دعا و آمين، دانش آموزان پنج بار با هم با دست هاي گشوده بر آسمان، نداي ياالله و ياالله و ... باران باران برداشتند و دعاي باران امام هشتم را با صلوات بدرقه كردند.
در پايان اين مراسم، كارگاه نوشتن دعاها و نقاشي برگزار شد.
باران آمد، باران آمد
روز پنج شنبه، وقتي براي مراسم دعاي باران آماده مي شديم، يكي از همكاران گفت: به نظر من اين اصلاً كار خوبي نيست. اگر باران نيامد، چه؟ جواب بچه ها را چه مي دهيد؟ فكر نمي كنيد ممكن است نظرشان نسبت به خدا منفي شود.
گفتم: آن هم يك فرصت آموزشي است. بچه ها را سر صف جمع مي كنيم و در پاسخ سؤالاتشان مي گوييم، بچه ها ما دعا كرديم باران بيايد، يعني از خدا درخواست كرديم، چيزي را كه قدرت انجامش را نداشتيم، از او كه تواناتر است خواستيم.
او اختيار دارد كه اين كار را بكند يا نكند. ما دعا كرديم، دستور كه نداديم و حق دستور دادن هم نداريم، نه به خدا و نه به كساني مثل پدر و مادر.
اما باز هم خداي مهربان مهرباني كرد و دعاي بچه ها به آسمان رسيد و ابرها به امر خدا قطره قطره خود را به دست هاي گشوده بچه ها بخشيدند.
روز جمعه باران آمد و صبح روز شنبه كه همچنان باران مي باريد، شادماني بچه ها ديدني بود. بيشتر آنها با شيريني و خوراكي آمده بودند و مي گفتند نذرشان قبول شده.
تلفن دفتر مدرسه مرتب زنگ مي زد و اوليا از برنامه تشكر مي كردند. خبر به وسيله خبرنگارهاي كوچولو به خانه ها رسيده بود. بچه ها به خانواده ها گفته بودند: اين باران، اجابت دعاي ماست- از خدا خواستيم؛ اجابت كرد.
آري باران آمد، باران.