يكشنبه ۱۱ دي ۱۳۸۴
ضرورت بازنگري در شيوه برخورد با كودكان استثنايي
ناتواني را با محروميت پاسخ ندهيم
ايماني پارسا
005550.jpg
در كنار همه واقعيت هاي موجود در جامعه آنچه كه كمتر مورد توجه و دقت نظر كارشناسان و مردم قرار مي گيرد بحث مربوط به كودكان استثنايي و مشكلات و آسيب هاي آنهاست.
در حالي كه شاهديم جامعه به اندازه كافي در موضوعاتي چون دختران فراري، اعتياد، كارتن خوابها حساسيت نشان مي دهد، در مقوله دردسرهاي تمام نشدني كودكان استثنايي و وضعيت زجرآور آنها كمتر رسانه اي با تيزبيني و موشكافي مسائل آنها را دنبال مي كند.
به باور بيشتر كارشناسان اجتماعي، پديده فقر و معضلات مرتبط با آن به عنوان يكي از عوامل تأثيرگذار بر شدت و حدت زندگي اجتماعي مطرح مي باشد.
كودكان استثنايي هم از اين قاعده مستثني نيستند. بيشتر اين كودكان در خانواده هاي محرومي زندگي مي كنند كه فقدان اطلاعات اوليه براي اداره يك زندگي مهمترين مشخصه آن است. والدين اين كودكان نگاه واقع بينانه اي به زندگي خانوادگي ندارند و فقدان اين نگاه باورپذير بعضاً موجب محدود شدن روابط اجتماعي سالم در كودكان استثنايي مي گردد.
دكتر رنج بخشي، عضو هيأت علمي دانشگاه و متخصص كودكان استثنايي با اشاره به اهميت نقش دولت، آموزش و پرورش و مهمتر از همه والدين اين كودكان اظهار مي دارد: با توجه به شرايط ويژه اي كه اين بچه ها دارند مي بايست مجموعه امكانات خاصي توسط دولت و خانواده هاي اين بچه ها فراهم شده و كمي از بار مشكلات آنها كاسته شود. وي با تأكيد بر مشكلات فرهنگي افراد جامعه و نحوه برخورد نامناسب اطرافيان با اين بچه ها خاطرنشان كرد: آنچه كه در رابطه با بچه هاي استثنايي در اولويت برنامه ها قرار مي گيرد ،مسأله بالا بردن سطح فرهنگ افراد جامعه است ؛چرا كه بعضاً  ديده شده است كه بسياري از بزرگسالان در هنگام روبه رو شدن با اين بچه ها خود و فرزندانشان را از آنها دور مي  كنند و يا به ديده حقارت به آنها مي نگرند.
به راستي چه بسياري از افراد به ديد يك بيمار مسري به اين بچه ها نگاه مي كنند و يا فكر مي كنند كه اين بچه ها به آنها آسيبي خواهند زد.
واقعيت امر آن است كه استثنايي بودن بيماري نيست بلكه يك حالت و ويژگي است، به عبارتي بعضي ها پايين تر و يا بالاتر از خط نرمال جامعه قراردارند و اين نمي   تواند دليلي براي نقض وجود اين افراد باشد.
دكتر رنج بخش در رابطه با علت وابستگي شديد و اظهار محبت زياد اين بچه ها در هنگام رويارويي با افراد غريبه و كساني كه به آنها توجه مي  كنند اظهار مي دارد: واقعيت امر آن است كه يك بچه طبيعي از هزاران منبع محبت دريافت مي كند؛ به طوري كه وقتي با يك بچه سالم و زيبا روبه  رو مي شويم آن را در آغوش مي گيريم و به آن محبت مي كنيم اما اين بچه ها حداقل محبت و توجه را دريافت كرده اند و تشنه توجه و محبت هستند.
به گفته وي، بسياري از اين بچه ها به دليل همين كمبود سريعاً  در دام بسياري از مشكلات افتاده و به خيلي  از مسائل آسيب زا دچار مي شوند.
اميررضا پرحلم -كارشناس و آسيب شناس اجتماعي آستانه تحمل و مدارا را در خانواده هاي اين كودكان پايين دانسته و مي گويد: علاوه بر فقر فرهنگي كه جامعه با آن مواجه است خانواده هاي اين كودكان نيز آستانه تحمل بسيار پاييني دارند و متأسفانه از تنبيه به عنوان بهترين روش براي آرام نگه داشتن اين كودكان استفاده مي كنند.
اين رفتارشناس معتقد است كه نگاه بيشتر افراد به واقعيت زندگي كودكان استثنايي نگاهي شيطنت بار و مزاحم است و به همين دليل بعضاً  در مواجهه با اين افراد در نهايت شدت عمل رفتار مي شود.
طبق بررسي هاي به عمل آمده در رابطه با وضعيت آموزشي اين بچه ها در كشورمان بايد گفت، متأسفانه اين بچه ها بويژه در مناطق محروم در شرايط نامطلوبي به سر مي برند به طوري كه علاوه بر فراهم نبودن شرايط مناسب آموزشي، مسأله تربيت و مهارت آموزي اين بچه ها نيز مورد توجه قرار نگرفته است و در اغلب موارد به آموزش كتب درسي براي آنها اكتفا مي كنند. وقتي از چند تن از مربيان اين بچه ها سؤال شد كه مهمترين مشكل شما چيست عنوان كردند:
با توجه به شرايط و سختي كار و عدم تناسب ميزان فعاليت  مان با دستمزدهايي كه دريافت مي كنيم انگيزه زيادي براي ادامه فعاليت نداريم و اين در حالي است كه به دليل مشاهده نكردن نتيجه كارمان رنجشي براي تلاش بيشتر نداريم و همواره با احساسي توأم با نااميدي و افسردگي به كار خود ادامه مي دهيم.
گفتني است، يكي از بحث هايي كه اين روزها در اغلب كشورهاي پيشرفته دنيا مطرح است مسأله «جريان قالب» است، به موجب اين طرح بچه هاي استثنايي در مدارس عادي آموزش مي بينند و فقط كلاس جداگانه اي دارند.
هدف از اجراي اين طرح افزايش روابط اجتماعي اين بچه ها با ساير بچه هاي عادي است؛ چرا كه در شرايط كنوني به دليل عدم دسترسي اين بچه ها به محيط اجتماعي طبيعي دچار عقب ماندگي هاي اجتماعي شده اند.
آنچه كه اين روزها ذهن بسياري از متخصصين و كارشناسان را به خود مشغول داشته است افزايش آمار بچه هاي استثنايي است؛ چرا كه علير غم پيشرفت علم پزشكي آمار اين بچه ها روبه افزايش است.
دكتر رنج بخش در رابطه با دلايل افزايش آمار بچه هاي استثنايي و عقب مانده ذهني علي رغم پيشرفت تكنولوژي روز پزشكي اظهار مي دارد: در بررسي هاي به عمل آمده معلوم شده است يكي از عمده دلايل افزايش آمار اين بچه ها پيشگيري هاي به عمل آمده جهت كاهش مرگ و مير نوزادان بوده است. وي در اين باره تصريح كرد: درصد بالايي از بچه هاي استثنايي يا درانكي باتور بوده اند و يا فرزندان ناخواسته اي بوده اند كه مادرهايشان در هنگام بارداري دارو مصرف كرده اند.
اين كارشناس روانشناسي از بالاتر رفتن آمار بچه هاي اوتيسمي خبر داد و گفت:  علي رغم پيشرفت علم پزشكي شاهد آن هستيم كه به دلايل مختلفي چون استفاده از انكي باتور، استفاده از داروهاي سقط جنين، استفاده از بكيوم براي تولد نوزاد، انجام زايمان هاي سخت در مناطق روستايي دور افتاده، مبتلا بودن مادران به ديابت و فشار خون بالا و همچنين در معرض اشعه ايكس قرار گرفتن مادر تعداد اين بچه ها روبه افزايش است.
در پايان بايد گفت بهترين راه، پيشگيري از تولد اين بچه ها است كه مي توان با آموزش والدين قبل از بارداري و انجام آزمايشهاي ژنتيك براي تمام افراد و آموزشهاي حين بارداري از تولد بچه هاي استثنايي جلوگيري كرد و درنهايت نيز نيازمند يك فرهنگ سازي غني در سطح اجتماع براي نحوه برخورد با اين كودكان هستيم.

بازتاب
چشم ها را بايد شست...
كانون گرم خانواده نعمتي است كه با داشتن آن بايد شاكر خداوند باشيم و در حين برخورداري از اين نعمت بزرگ كساني را كه از اين موهبت محروم هستند فراموش نكنيم. يعني آناني كه در حسرت آغوش پر مهر پدر و مادر شب و روز خود را سپري مي كنند. كودكاني كه بنا به دلايلي پدر و مادر خود را از دست داده اند و طعم گرماي آتش عشق مادرانه را يا اصلا يا به حد نياز نچشيده اند.
كساني كه ساختار زندگيشان به گونه اي ناخواسته شكل گرفته است، كودكان بي سرپرستي كه با تمام مشكلات و مصائب در مراكز بهزيستي زندگي مي كنند، آناني كه بسياري از غرايز درونيشان به دليل نبودن دستان پر مهر مادري بر سرشان، سركوب شده است، غرايزي كه از بين نرفته بلكه سركوب شده و در ضمير ناخودآگاهشان وجود دارد. درست مثل آتشفشان خاموشي كه بالاخره روزي بيدار خواهد شد.
فراموش نكنيم كه اينان يعني كودكان بي سرپرست هموطناني هستند كه با تمام خواسته ها و نيازهايشان زنده اند و زندگي مي كنند. بايد بودنشان را باور داشت. بايد برايشان برنامه ريزي كرد. بايد به ساختار زندگيشان به همين شكل و با همين شيوه در اجتماع ارزش داد. بايد به عنوان نوعي ساختار اجتماعي با آن برخورد نمود. بايد ساختار زندگي اين افراد را پذيرفت. ساختار زندگي كه خودشان در انتخاب آن نقشي نداشته اند و در تغيير آن نيز نمي توانند گامي مؤثر بردارند. جدا نمودن اين افراد از اجتماع، تلفيق ناخواسته اي است مبني بر اين كه آنها انسان هاي بدبختي هستند و از اين بدبختي، گريزي نيست.
لازم است براي اين هموطنان برنامه هاي تلويزيوني متناسب با شيوه زندگيشان به دور از ترحم و ريا تهيه كرد. ساختن فيلم و كارتون هايي كه طرز زندگي  اين افراد را به تصوير بكشد. بدون ارزش گزاري و بدون آن كه بخواهد از سختي ها و كمبودهاي اين نوع زندگي صحبت كند. بايد در كتاب هاي درسي، همه بچه ها را با اين نوع زندگي آشنا كرد و به آ نها آموزش داد و فهماند كه اين هم يك نوع زندگي كردن است، اما شيوه و روش آن فرق دارد. لازم است مطالبي مطابق با نحوه زندگي در مراكز بهزيستي، در كتاب هاي درسي و غيردرسي گنجانده شود. شايد بتوان ذره اي از آلامشان كاست و نيز از رخداد ناهنجاري هاي ناشي از تربيت هاي غلط و برخوردهاي نادرست با اين قربانيان، تا حدي جلوگيري كرد. شبكه هاي مختلف صدا و سيما در اكثر فيلم ها، كودكاني را به تصوير مي كشند كه همراه پدر و مادران خود در كمال آرامش و آسايش زندگي مي كنند بدون نگراني از آينده.
برنامه كودك و نوجوان همه شبكه ها هم براي بچه هايي طراحي شده است كه در شرايط طبيعي و معمولي زندگي مي كنند. ضرورت وجود چنين برنامه هايي انكار نمي شود، اما چون در ميان بينندگان، كودكاني هم هستند كه از داشتن روابط عاطفي حاكم بر جو فيلم ها و برنامه هاي كودك و نوجوان محروم هستند با ديدن اين برنامه ها دچار ضعف شخصيتي مي شوند كه اثرات مخرب آن جبران نشدني خواهد بود.
در لحظات پخش بسياري از برنامه ها، اين افراد جز حسرت خوردن كاري نمي توانند بكنند! و قطعا ثمره اين حسرت ها ناهنجاري هايي است كه بعدها از خود در جامعه بروز مي دهند؛ زيرا دنيايي متفاوت با دنياي شكل گرفته در برنامه هاي تلويزيوني دارند. در كتاب ها هم مطالبي مي خوانند كه با واقعيات زندگي آنها تطبيق ندارد.
نبايد فراموش كرد اينان انسان هايي هستند كه در آينده وارد زندگي اجتماعي مي شوند. همسران، پدران و مادران آيندگان مي شوند، با آتشفشاني از خشم و نفرت و حسرت در درونشان!
بازتاب ناديده گرفتن خواسته ها و نيازها و عواطفشان؛ و نتيجه سركوب كردن غرايزشان با اثرات نامعلوم در جامعه عواقب وخيمي خواهد داشت. بايد به اين افراد در حد برطرف شدن نيازهاي معقول و منطقي توجه شود اينان نقشي در تعيين چنين سرنوشتي براي خود نداشتند و اين تقدير بي درخواست آنان بنابر مصالحي كه ما از درك آن عاجزيم، رقم خورده است. همه ما در قبال آنها مسئوليم.
بني آدم اعضاي يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
بايد مطابق شرايط و نحوه زندگيشان برنامه هايي در صدا و سيما، سينما و حتي تئاتر ساخته شود. چه خوب است كه در برنامه كودك و نوجوان صدا و سيما ساعاتي و برنامه هايي به اين گروه از افراد جامعه اختصاص يابد و نقاط مثبت را در وجودشان تقويت كند و كمبودها را با شيوه هاي روان كاوانه و روان شناسانه به نقاط قوت تبديل نمايد؛ تا خود را جداي از ديگر افراد جامعه ندانند و منزوي نشوند. حس انتقام از دنيا و روزگار در وجودشان رشد نكند. حداقل روزي يك ساعت برنامه با كمك خودشان زير نظر مشاوران تربيتي و روان شناسان حاذق تهيه و پخش شود.
اين افراد هم مثل سايرين حق حيات دارند. سرزمين ايران به اينها هم تعلق دارد. بايد با قبول همين ساختار اجتماعي بدون عقده هاي حقارت بزرگ شوند و رشد كنند. بايد بزرگاني را كه از ميان خود اينان برخاسته اند معرفي كرد. بايد زندگي نامه افرادي كه دور از پدر و مادر و بدون مهر و محبت مادري بزرگ شده اند بارها و بارها در روزنامه ها و مجلات نوشته شود. بايد در كتاب هاي درسي، اين زندگي هم مثل گونه هاي ديگر زندگي به عنوان گونه اي از شكل گيري جوامع كوچك، شناسانده شود و به عنوان افرادي با اين شرايط زندگي پذيرفته شوند. درست مثل روشندلان و كر و لال ها. بايد جايگاه زندگي خود يعني زندگي در محيطي به نام بهزيستي را به عنوان مقطعي از زندگي بپذيرند. و بپذيرند كه اين گونه اند مثل آفريقايي و هلندي و افغاني و آلماني و ساير مردم كشورهاي دنيا كه شايد علي رغم ميل خود در كشورهاي مختلفي به دنيا آمده اند.مثل رنگ چشم ها كه متفاوت است. مثل چهره ها و رنگ پوست ها و خيلي تفاوت هاي فردي ديگر. اين هم نوعي زندگي متفاوت است. مثل سياهپوستان كه شايد دوست نداشتند سياه باشند. در طول تاريخ مبارزه ها كردند تا توانستند حق حقوق انساني و قانوني خود را بگيرند. هيچ دليلي بر بد بودن زندگي در مراكز بهزيستي نيست. نه تأييد مي شود نه تكذيب. خوب و بدش به خود افراد و عمل كردشان بستگي دارد. شرايط همين است. بهتر است از همين شرايط و لحظات، بهترين استفاده را ببرند و اين مهم به دست نمي آيد مگر با توكل به قدرت لايزال حق و برنامه ريزي هاي دقيق و دلسوزانه و صرف درست هزينه به اميد روزي كه هماي سعادت بر جوامع بشري به دور از كينه و بخل سايه افكند.
سهيلا عظيمي

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |