گزارش همايش جهاني «زيبايي شناسي دين»
خيال دوست
مريم وحدتي- عليرضا كشوري
همايش «زيبايي شناسي دين» هفته گذشته به مدت دو روز(دوشنبه و سه شنبه) با حضور انديشمندان داخلي و خارجي از كشورهاي گوناگون در موزه هنرهاي معاصر تهران برگزار شد.
از جمله ويژگي هاي اين همايش ارائه مقالات زيادي درباره زيبايي شناسي قرآن و برخي متون اسلامي از جمله نهج البلاغه بود. مطلبي كه از نگاه خوانندگان گرامي مي گذرد، گزارشي است از برخي سخنراني هاي ارائه شده در اين همايش.
|
|
همزه وصل
دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني، استاد برجسته فلسفه با تفاوت قائل شدن بين عالم خيال متصل و منفصل گفت: زيبايي شناسي دين دو رويكرد دارد؛ يكي اين كه ما دين را زيبا مي بينيم و يا از ديد ديني همه چيز زيبا ديده مي شود. كسي كه به معرفت دست پيدا نكند، زيبايي را نمي شناسد. ديناني با نقل قول از ابن باجه گفت: خيال از عقل بالاتر است. خيال از نظر ماهوي يكي از مراحل ادراك است كه صورت دارد ولي ماده ندارد. خيال صورت بدون ثقل ماده است و بحث خيال متصل و منفصل مبحثي است كه بين سهروردي و ملاصدرا مورد اختلاف است. سهروردي به خيال منفصل باور دارد و مي گويد، عالم خيال بيرون از ذهن ماست اما صدر المتألهين، خيال را متصل و در درون ما مي داند. عرفا نيز به عقيده ديناني، با ماهيت خيال كاري ندارند اما معتقدند كه اگر خيال نباشد معرفت ميسر نمي شود و حتي توحيد و دين نيز وجود نخواهد داشت. عرفا در يك كلمه براي خيال حالت دوگانه قائلند و اين دقيقاً مشكل خيال است.
خيال هميشه مرز است و شناخت مرز مهم است. در عالم هستي تباين مطلق وجود ندارد. نمي توان در عالم هستي دو چيز را پيدا كرد كه هيچ سنخيتي با هم نداشته باشند. حداقل در هستي با هم شريكند. وي ادامه داد: متباين دو امر بذات وجود ندارد مگر وجود و عدم. چون نيستي در عالم هستي نيست. همه چيز عالم با هم در تناسبند و مرز مناسبت ها خيال است. عرفا مي گويند؛ خيال در يك كلمه خلاصه مي شود: هو لاهو «اوست و او نيست» . عينيت و غيريت در خيال جمع اند و خيال نقش مرز و برزخ را بازي مي كند. از اين رو خيال برزخي است بين دو روياي عالم روح و عقل و عالم جسم و ماده. مرز بين كفر و ايمان، مرز بين عقل و جهل، هم اول است و هم آخر. نه از دو حيث، بلكه به همان حيثي كه ظاهر است، باطن نيز هست، چون خيال نقش دوگانه دارد. روبه رو شدن با آن مشكل است و چون نقشي دوگانه دارد همه جا هست. دكتر ديناني در پايان خيال را همزه وصلي دانست كه عالم جسم را به عالم روحانيت متصل مي سازد.
زيبايي خداوند
«نظريه زيبايي مسيحيت قرون وسطي» عنوان مقاله اي بود كه رولاندپيچ از كشور آلمان ارائه داد. رولاندپيچ با بيان اين كه حقيقت، خير و زيبايي در قرون وسطي هر سه يكي بودند چكيده اي از افكار سه فيلسوف قرون وسطايي، آلبرت كبير، الريش و توماس آكويناس، را درباره «زيبايي» شرح داد و گفت: آلبرت به زيبايي با حالت عيني نگاه مي كند و مي گويد ذات زيبايي در شكوه و درخشش فرم و صورت و در تناسبي است كه بين اجزاء و رفتار يك موجود وجود دارد. آلبرت معتقد است كه زيبايي، همه كثرت ها را به وحدت مي رساند.
الريش نيز از طريق مرتبط كردن زيبايي و فرم و صورت به بيان ديدگاه خود مي پردازد و مي گويد زيبايي هر چيز در تعالي صورت و فرم آن است و زيبايي نوري است كه بر موجودات مي تابد و خداوند نور مطلق است. الريش نور روحاني را به صورت نسبت مي دهد؛ يعني تمام چيزها به خاطر صورت و فرمي كه دارند زيبا هستند و اين فرم ها در واقع ايده هاي الهي هستند كه به آنها داده شده است. زيبايي بر اساس فرم است و نور فرم به ماده داده مي شود. به عبارتي خداوند زيباست و منشأ تمام زيبايي هاست.
توماس آكويناس نيز در تفسير خود از اسماء الهي خدا را يك موجود فراجوهري دانسته و مي گويد زيبا و زيبايي در خداوند قابل تفكيك نيستند ولي در رابطه با مخلوقات، زيبا و زيبايي دو چيز متفاوت اند. همان طوري كه مشاركت و مشاركت كنندگان با هم فرق دارند. بنابراين زيبايي مخلوقات شباهتي است كه آنها به زيبايي الهي دارند و مشاركتي است كه آنها در زيبايي دارند و آن زيبايي خداست.
جست وجوي بهشت گمشده
حبيب شهبازي شيران عضو هيأت علمي و مدير گروه باستان شناسي دانشگاه محقق اردبيلي در مقاله اي با عنوان «زيبايي شناسي و ويژگي هاي برجسته هنر نگارگري ايراني در دوره اسلامي» سخنران ديگر اين همايش بود. او در آ غاز سخنانش گفت: هنر نگارگري، هنري معنوي است و آن چه در نگاره هاي ايراني مشاهده مي شود چيزي جز معنا و محتوا و كمال زيبايي نيست. زيبايي يعني دلپذير بودن كه مي گويند «زيبايي خداست و هرچه متعلق به خداست زيباست» . زيبايي هم در يك اثر فقط شيوه نوشتار آن نيست بلكه بيشتر به واسطه مفهوم مقدسي است كه به خود دارد.
وي افزود: هنرمند ايراني در هنرها هميشه به دنبال زيبايي آرماني و بهشت گمشده و آن جهان كامل از دست رفته بوده است. وي هيچ گاه طبيعت را بازسازي نمي كرد بلكه با روش مفهومي و نه با روش بصري طبيعت را «استرليزه» مي كرد و با فضاسازي معنوي، جهان مثالي خويش را در نگاره ها به تصوير مي كشيد كه از نظر ساختاري اساساً با ناتوراليسم و رئاليسم غرب و نگارگري چين و ژاپن مغايرت داشت.
وي در بخشي ديگر از سخنان خود گفت: در انديشه و ذهن ايرانيان قديم، سه جهان محسوس (ماده)، مثالي (بين روح و ماده) و معقول (روح) تصور شده است. اگر ماده به روح و صورت بر معنا مرجع باشد و به نوعي روح اسير و در بند ماده بشود نوعي سمبليك به وجود مي آيد. اگر در ميان روح و ماده توازن و اتحاد و همخواني كامل برقرار گردد نوعي كلاسيك به وجود مي آيد. اگر روح بر ماده مسلط باشد نوعي رمانتيك به وجود مي آيد. غربي ها به جهان محسوس كه جايگاه ماده است اهميت مي دادند و ايرانيان به عالم معقول كه جايگاه روح است. و از ابتدا به دليل اعتقادات يكتاپرستانه شان، در نگاره ها فقط وارد جهان مثالي مي شدند.
شهبازي در همين رابطه اضافه كرد: نگارگر ايراني هيچ گاه فكر نمي كرد كه در حال خلق كردن اثري هنري است، بلكه وي خلق كردن را فقط ويژگي خداوند متعال مي دانست و به همين دليل حتي از طبيعت تقليد نمي كرد. هنرمند مسلمان به واسطه اسلام، يعني تسليم در برابر شريعت الهي، همواره متذكر اين واقعيت است كه خود، آفريدگار و يا منشأ زيبايي نيست، بلكه اثر هنري، به ميزاني كه تابع و مطيع نظم جهاني باشد از زيبايي بهره جسته و زيبايي كلي را جلوه گر مي سازد. اين آگاهي گرچه هنرمند را از تشبه جستن به «پرومته» برحذر مي دارد،اما به هيچ وجه از شوق خلاقيت هنري نمي كاهد، چنان كه آثار هنري، خود شاهد بر اين امرند.
او در ادامه افزود: احساس جاودانگي و زندگي درون اثر زيبايي نگارگر ايراني بدون عبور از صافي تفكر استدلالي، بي واسطه در روح بيننده اين آثار نفوذ مي كند. به همين دليل ناظراني كه در خود نگاره ها، گاه از گوشه و كنار به موضوع اثر مي نگرند و خود جزئي از نگاره ها هستند، حس همذات پنداري را در بيننده ايجاد كرده و او را به درون نگاره و روايت مي برد.
وي در پايان گفت: هدف هنر اسلامي، به طور عام و نگارگري اسلامي به طور خاص به طور كلي ايجاد فضايي است كه بشر را در مسير شأن ازلي خويش ياري رساند.
قرآن و زيبايي
وسام الخطاوي، نويسنده و محقق عراقي با ارائه مقاله اي تحت عنوان «جلوه هاي زيبايي در قصص قرآن كريم» سخنراني كرد.
او در آغاز گفت: جلوه هاي زيبايي در قصص قرآن كريم در كتاب هاي عربي مفصل تقرير نشده اند. به غير از كتاب «التصوير الغني في القرآن» سيد قطب و «قصص القرآن دلالياً و جمالياً» استاد بستاني كه از علماي معاصر است.
او گفت: دكتر بستاني شيوه جديدي در تفسير قرآن دارد. ما دو نوع تفسير داريم: تفسير جزء به جزء آيات قرآن كريم و تفسير موضوعي. بستاني شيوه اي را بين اين دو نوع تفسير به وجود آورده به عنوان تفسير البنائي كه در آن سوره به سوره تفسير مي كند. يعني هر سوره بايد زير يك موضوع گنجانده شود. او عقيده دارد كه بافت داستاني در بين آيات است و آيات دلالت خاصي در سوره دارند. آيه قبل و بعد با هم يك ارتباط خاصي دارند و يك ارتباط معنايي در بين آيات وجود دارد. اين مبناي منهج بنائي است. او افزود: بستاني تأكيد مي كند كه عالمان درباره فهم قرآن دو منهج دارند. در منهج اول، در آِيات قرآن و قصص آن بحث فكري وجود دارد و از جهت مسائل عيني است نه فني و زيبائي شناسي. اين بحث علمي است. مثل آياتي كه درباره خورشيد و ماه صحبت مي كند، و منهج ديگر وارد بحث زيبا ئي شناسي مي شود مانند اينكه آيات زيادي داريم كه راجع به مسائل زيبائي شناسي است.
دكتر بستاني ماجراي اصحاب كهف، حضرت مريم، سليمان، موسي، ابراهيم را به عنوان جلوه هاي مهم زيبائي شناسي قصص قرآن كريم مثال مي زند.
خطاوي در بخشي ديگر از سخنانش اظهار داشت، سيد قطب در كتابش بحث زيبائي شناسي را مطرح مي كند، اما نقطه اختلاف بين دو مفسر بحث حضرت موسي است، چنانكه مسئله قوميت و تعصب قومي سيد قطب در اين مسئله و تفسير آن نفوذ كرده و از عظمت آن تفسير كاسته است.
ادامه دارد
|