با وجود باردار بودن ميش ها
شكار قانوني همچنان ادامه دارد
|
|
عباس محمدي
فصل جفت گيري تمام شده و ميش ها و بزها باردارند. جلو در ورودي پارك ملي... زنجير انداخته اند و مي گويند چه با مجوز و چه بي مجوز اجازه ورود به منطقه را نداريد، آرامش منطقه را به هم مي زنيد.البته خب، حق هم دارند، يك سال زحمت حفاظت كشيده اند براي همين چند ماه از فصل جفت گيري تا به دنيا آمدن بره ها و بزغاله ها، البته اين را هم گوشه ذهنتان داشته باشيد؛ حدود يك ماه پيش كه آغاز فصل جفت گيري بود و به قول خودشان اوج حساسيت منطقه با جمعي از دوستان براي گشت زني به ورجين رفته بوديم و جالب اينكه در يك روز، بيش از 5 صداي تير شنيديم. محلي ها مي گفتند چند تا خارجي تو كوه هستند. خلاصه، با تمام تفاسير كوتاه آمديم و بدون بگو مگو حق را به آنها داديم و راهمان را به سمت مسيلي كه به كوه هاي حاشيه منطقه مي رفت كج كرديم. حالا ديگر تقريبا فصل جفت گيري تمام شده و ديگر ميش و بزها آبستن هستند، اما هنوز از داخل منطقه صداي شليك گلوله مي آيد. دوستي كه در يك شركت توريستي يا به قول خودشان سافاري كار مي كند، مي گويد هنوز هم مجوز شكار مي دهند، البته فقط براي خارجي ها، البته شكار يك واقعيت است، هر چند هم كه اكثريت افراد جامعه مخالف آن باشند.
چه بخواهيم و چه نخواهيم واقعيت تلخي به نام اسلحه آن هم در آماري 7 رقمي وجود دارد. مي گويند امسال حدود يكهزار پروانه شكار صادر شده كه تازه درصدي از آن هم نصيب متقاضيان خارجي است، حتي برخي منابع آگاه بر صدور پروانه شكار خرس نيز معترفند، اما قطعا بقيه سلاح هاي موجود، همگي بي صدا بر ديوار اتاق نشيمن يا پذيرايي خاك نمي خورند. شكار از ابتدا يك مقوله جدايي ناپذير از زندگي بشر بوده و هنوز هم هست، اما با وضعيت بحراني كنوني حيات وحش كشورمان آيا هيچ راه چاره اي جز باز كردن در مناطق وجود ندارد.
در هر حال شكار وجود دارد. با نصيحت هاي اخلاقي صرف هم نمي توان جلو آن را گرفت. راه مبارزه با شكار، مديريت زيستگاه ها و اعمال سختگيرانه و همه شمول قانون است. در اين ميان تفاوتي ميان شكارچي خودي و بيگانه وجود ندارد. نبايد روح بيگانه ستيزي يا بيگانه ترسي در اين مورد هم بر ما حاكم شود.
در واقع شكارچيان خودي در بسياري موارد رفتارهاي بسيار بي رحمانه اي دارند كه مي توان به جاي واژه شكار بر آن صفت كشتار را اطلاق كرد.
مواردي از اين دست زياد ديده ايم مثل دام گذاري در نزديكي تالاب ها و مسيرهاي پرواز پرندگان مهاجر، دام گذاري در رودخانه ها به هنگام مهاجرت ماهي ها از دريا براي تخم ريزي، كشتار كبك هايي كه از سرماي كشنده كوهستان به حاشيه روستا و شهر پناه مي آورند، ريختن بشكه اي پركلرين يا ايجاد انفجار در رودخانه براي بي هوش كردن و صيد دسته جمعي ماهيان، برداشتن جوجه هاي پرندگان شكاري، صيد دسته جمعي و شبانه گنجشك هايي كه بر درختان مي خوابند، كشتن بي تامل هر حيوان بخت برگشته اي كه از گرسنگي يا سرما به نزديكي سكونتگاه هاي انساني آمده باشد اعم از كل و بز يا گرگ و پلنگ و خرس و يوز و... .
جاي تاسف است كه تقريبا همه ما از شكارچيان و مردم عادي تا بيشتر محيط بانان و دوستداران محيط زيست- كل و بز و قوچ و ميش را شكار مي ناميم. در فرهنگ برخي از ما، به طور كلي خود را از سرزمين طلبكار مي دانيم و كمتر كسي حاضر است براي دريافت خدماتي كه از محيط مي گيرد، مسئوليتي بپذيرد يا هزينه اي بپردازد. در اين ميانه به عقيده برخي كارشناسان، دادن مجوز شكار بسيار محدود و گران قيمت به خارجيان اگر كاملا حساب شده و با در نظر داشتن تعداد وحوش و سنجش وضعيت زيستگاه صورت گيرد، مي تواند عاملي در جهت مديريت منطقه باشد. به اين معنا كه دولت و محيط بانان مي توانند با دريافت پول خوب، خدمات خوب ارائه دهند؛ حضور شكارچي خارجي و راهنماي محلي يا محيط باناني كه همراه و مقيد به قانون ها و مقررات هستند، مي تواند مانعي براي حضور انبوه شكارچيان غيرمجاز خودي باشد. مي توان گفت كه يك خارجي در مقايسه با خودمان از قوانين ما بيشتر حساب مي برد و به اين دليل كمتر ممكن است كه تخطي كند.
بهتر است پولي كه از شكارچيان خارجي گرفته مي شود، صرف ارتقاي مديريت همان منطقه اي كه در آن شكار مي كنند و صرف بهسازي وسايل محيط بانان و سر و وضع ظاهري آنان شود، يك محيط بان كه دوربين، اسلحه، موتورسيكلت و پوشاك مناسب و حقوق كافي (كه دست كم بايد دو برابر يك كارمند پشت ميزنشين باشد) داشته باشد، مي تواند چند برابر محيط باني كه نامجهز و كم درآمد باشد به منطقه خود خدمت كند.
البته ناگفته نماند كه اقدام در جهت جامه عمل پوشاندن به اين طرز تفكر كه اتفاقا اخيرا هم بسيار رواج پيدا كرده، تنها در شرايطي ممكن است كه وضعيت تمامي مناطق به لحاظ زيستي بررسي شود و جمعيت وحوش موجود در آن كاملا مورد آماربرداري قرار بگيرد و البته در صورتي كه اين امر تحقق يابد، حداقل تا 5 سال آينده هيچ گونه مجوزي براي زيستگاه هاي شكننده كشورمان صادر نخواهد شد، چرا كه با توسعه روزافزون شهرنشيني، در كنار تعدي و دست اندازي انسان به مناطق امن وحوش كه اتفاقا قرار هم بوده دست نخورده باقي بماند، از جمله، چراي بي رويه دام، خشكسالي، آلودگي، معدن كاوي و به تازگي هم احداث منابع مصنوعي گاز و مانورهاي نظامي، فقط يك چيز كم دارد آن هم گلوله هايي است كه بي حساب و كتاب روانه اندك جمعيت باقيمانده حيات وحشمان مي شود و هر سال مناطق را به لحاظ تنوع گونه اي و ژني بر لبه تيز نابودي بيشتر و بيشتر مي لغزاند.
توجيهات غيرعلمي
مي گويند شكار به نفع طبيعت است. قوچ هاي پيري كه مزاحم گله هستند و اصولا با قلدري اجازه نزديك شدن قوچ هاي جوان ديگر را به گله ميش ها نمي دهند، حذف مي شوند و در ضمن قوچ هاي پير هم به خاطر كهولت سن دم مرگ به فلاكت نمي افتند، البته تا پير بودن را چطور تعبير كرده و چه مرز سني را برايش تعريف كنيم. تا حالا كه هر چه قوچ زده اند از 5 سال بوده تا 8 سال؛ يعني دقيقا اوج توانايي جسماني و قدرت بدني. تازه اگر سري به مناطق بزنيد به راحتي نسبت نامتعادل قوچ ها را به ميش ها درمي يابد. مگر يك قوچ، توانايي بارور كردن چند ميش را دارد. نهايتا اين نسبت در بهترين شرايط به يك به 5 برسد نه بيشتر، بنابراين در جمعيت قوچ ها كم وكسر هم وجود دارد، چه برسد به مازاد. و نكته آخر اينكه قوچ هاي سن دار سمبلي از ژن برتر در يك جامعه هستند و وجودشان حتي اگر بتوانند 3 ميش را هم بارور كنند به منظور تامين غناي زيستي گونه در يك زيستگاه حياتي است. بنابراين بد نيست كه مجوزهاي شكاري كه به قولي جهت تنظيم جمعيت و نسبت هاي جنسي با توجيهاتي نه چندان علمي داده مي شود، كمي با تامل تر صادر شود.
|