زندگي سنتي در هزاره سوم
خانه ها را خالي كنيد
|
|
شيرين نجوان
آيا تا به حال شده به فضاي خالي روي ديوار خيره شويد و نقشه اي براي پر كردن آن بكشيد؟ و در همين حال استكان چاي را در دست بگيريد و فكر كنيد از گل هاي روي آن و جنس بلورش خسته شده ايد و بايد طرح جديدتري دست و پا كنيد؟ فكر ميهماني آخر هفته همه افكار قبلي را پس بزند و شرمنده شويد كه در مقابل خانواده ميهمان، وسايل خانه شما هماني است كه يك سال پيش زمان ميهماني گذشته بوده و تنها شئ اضافه شده قابي است كه مستقيما روبه روي در ورودي كوبيده ايد و هر روز احساس مي كنيد روحتان را عذاب مي دهد. از آن لذت نمي بريد چون تنها به دليل مدرن بودن و جلب نگاه ديگران آن را خريده ايد! اما با همه اين اوصاف خيالتان از مواد مصرفي مورد نياز آخر هفته راحت است، زيرا ماه پيش انباري كوچك سه متري تان را تا جايي كه بشود در را به راحتي بست، پر كرده ايد!
چنين افكاري كه بخش مستقل تفكرات روزانه مان شده است، از كجا آمده اند؟ چه چيز باعث مي شود به فكر خريد دوباره باشيم و ملاك آرامش مان پر بودن گنجه ها و انباري هاي مخصوص مواد غذايي و مصرفي مان باشد؟ چرا سبب اضطراب مي شود وقتي ماده غذايي مان به نيمه مي رسد، در حالي كه مغازه كوچك سر كوچه انواع و اقسام آن را دارد؟ چرا مي خواهيم در خانه مان فضاي خالي كم باشد و براي پر كردن آن صحنه رويارويي خودمان، شيء مورد نظر و ديگران را تصور مي كنيم؟ و در نهايت چرا از شلوغي، انبار كردن و حجم زياد داشتن لذت مي بريم و آرام مي شويم؟
انبار مي كنيم
ناصر قاسم زاده مدير كلينيك مشاوره اي بهاران، روان شناس و مدرس دانشگاه- دلايل متفاوتي را پاسخ چراي ذكر شده مي داند. از نظر وي ريشه شرايط موجود به ميل فرهنگي و تاريخي مان بازمي گردد. گذشته ما به خانواده هايي متصل است كه در خانه هاي بزرگ با انبارهاي وسيع سكونت داشتند و با اعتقادي ژرف به روز مبادا؛ و اين جزئي از حافظه تاريخي ماست. خريدهاي فصلي و انبار كردن آنها، تهيه مواد غذايي به صورتي كه در طول سال، قابل مصرف كردن باشند و... .
چنين حافظه اي در زندگي امروزمان به آرامي ريشه دوانده و حالا راحت مي شود دليل اينكه چرا گاهي گنجه هايمان پر مي شود از اشياي بدون كاربرد به اميد زماني كه به كار آيند- روز مبادا- حدس زد و اين ريشه ها هستند كه زندگي سنتي گذشته و ميلمان را به داشتن فضايي براي اندوختن زنده مي كند، حتي اگر در آپارتمان 70-60 متري زندگي كنيم، در اين حالت نيز چنانچه فضايي مستقل به عنوان انباري وجود نداشته باشد، اختصاص دادن يكي از گنجه هاي آشپزخانه به اين امر كافي است. مهم، داشتن چنين بخشي است كه آرامش مورد نيازمان را فراهم كند، اما چطور مي شود آرامش را در ميان اشياي بدون كاربرد يا مصرفي روزانه جست وجو كرد يا بهتر است بگوييم كه چطور انبار كردن به ما آرامش مي دهد؟
قاسم زاده معتقد است: احساس ناامني جزو حس هاي پنهان مردم ما در طول تاريخ بوده است؛ ترس از جنگ، قحطي و نبودن . قطعا پدران ما دوران قحطي را تجربه نكرده اند، اما نسل به نسل به آنها رسيده و حالا كمبودهاي زمان جنگ تحميلي نيز به آن اضافه مي شود تا اندوخته فكري مناسبي براي نسل هاي امروز باشد! به همين دليل وقتي گنجه هايمان پر مي شود و مي دانيم مواد مصرفي مان حداقل تا ماه آينده تامين است، آسوده خاطر مي شويم. ما با اندوختن به آرامش مي رسيم، زيرا به اين وسيله مي توانيم هم بر ترسي ريشه اي غلبه كنيم- ترس از كمبودهاي ناگهاني جنگ و قحطي- و نيز روز مبادا را در نظر بگيريم كه مبادا چيزي دور ريخته شود و روزي به كار آيد!
دكتر مصطفي اقليما، مددكار اجتماعي و متخصص مسائل و آسيب هاي گروهي پزشكي- دليل ميل به اندوختن را وضعيت متلاطم اقتصادي حاكم مي داند. براي چنين عادت اجتماعي مردم نمي توان ريشه اي رواني يافت، زيرا دليل ساده اي به دنبال اين جريان است؛ تورم و متغير بودن قيمت ها . فكر اينكه بخر، داشته باش و انبار كن زيرا قرار است قيمت ها افزايش پيدا كند، تفكر عامه مردم است. قشر كم درآمد و متوسط جامعه كه با چنين اخباري زندگي مي كنند و به انبار كردن عادت كرده اند شرايط اقتصادي بي ثابت را به سرمايه گذاري كاذب نيز تغيير داده اند. به اين صورت كه در خريدشان آنچه كه در چند سال آينده به ارزش بالاتري مي رسد را در اولويت قرار مي دهند و چنانچه پيش بيني افزايش قيمت ها بالاتر باشد ميل به خريد و انبار كردن در آنها افزايش پيدا مي كند.
مي خريم و مي خريم
اينكه مي خواهيم داشته باشيم و به داشته هايمان اضافه كنيم و اينكه مي خواهيم همه فضاي زندگي مان پر از اشياي گوناگون باشد تا حدي كه گاهي نفس كشيدن هم سخت شود، چرايي ديگر است كه در زندگي روزانه مان رخنه كرد.
پروفسورفرجاد - استاد دانشگاه - بروز چنين پديده اي را انحرافي اجتماعي قلمداد مي كند. امروز مصرف گرايي در كشورمان به صورت حركتي ضداجتماعي درآمده است؛ بيش از نياز تهيه كردن و اندوختن . از نظر وي ميل به زندگي بورژوايي در ما رخنه كرده است، به طوري كه تفكرات و نگرش افراد، ملاك برتري نخواهد بود و جاي خود را به داشته هايي از قبيل اجناس و كالاهاي مختلف داده است. وي معتقد است: اينكه ارزش انسان ها به تفكر و خلاقيتشان باز مي گردد، فراموش شده و انحرافي اجتماعي رخ داده است كه با بافت فرهنگي ما انطباق ندارد . در ميان كشورهاي مشرق، مردم ما مشتري پر و پاقرص بازارهاي گوناگوني هستند و به اين نتيجه رسيده اند كه داشتن و اضافه كردن داشته هايشان ملاكي مناسب براي ارزش گذاري و برتري طلبي است. فرجاد در زمينه خريدهاي بي پايه و اساسي كه با وجود شرايط اقتصادي متفاوت انجام مي شوند و همين طور عدم مديريت در خانواده ها معتقد است: دلزدگي از اشيا و تعويض آنها به جايي رسيده است كه به عنوان مثال فرد، وقتي مبلمان خانه اش را تعويض مي كند به گونه اي پيش مي رود كه اقساط خريد آن با حقوق ماهانه اش برابري مي كند! . چرا به داشتن چنين شرايطي دل داده ايم؛ شرايطي كه بيش از همه چيز به اقشار كم درآمد جامعه فشار مي آورد؟ چرا همه مي خواهند به بالا پرواز كنند و از جنس بالايي ها باشند؟!
مي خريم براي ديگران
فردي را كه مي بينيد، لباس هايش را بررسي مي كنيد و مارك و قيمت آن را تخمين مي زنيد. ماشين زير پايش، محل زندگي اش و نوع خانه اش كنجكاوتان مي كند. اگر وارد منزلش شديد كفپوش آن، اجناس داخل ويترين، فرش و گليم و وسايل برقي آشپزخانه اش نگاهتان را مي دزدد و اين دليلي است كه هنگام خريد وسايل مورد نياز، قبل از هرچيز جلب توجه و نظر ديگران را بررسي مي كنيم. مصطفي اقليما معتقد است: چنين عملي ضعف شخصيتي ما را نشان مي دهد و به دنبال اعتماد به نفسي هستيم كه از اين طريق به دست مي آيد. برخي ازمردم ما براي چشم و هم چشمي مي خرند و نيازشان را ناديده مي گيرند. به همين دليل است كه به دنبال آخرين ها از هر جنس مي گرديم؛ از اشيا و مواد مصرفي گرفته تا وسايل برقي و تكنولوژي روز .
قاسم زاده معتقد است: خانه هايي با گنجه هاي پر و مملو از اشياي گوناگون و در مقابل خانه هاي خالي، هركدام بيان افراط و تفريطي است كه وضعيت روحي نامطلوب را نمايش مي دهد. گاهي اوقات افراد به شلوغي وابسته مي شوند و نياز دارند حتي در حين انجام كار چند صدا به گوششان برسد يا وقتي كاري را مطلوب انجام مي دهند كه اطرافشان به هم ريخته و شلوغ باشد. در مقابل، افرادي با خانه هاي خالي، افرادي دلمرده و خسته اند و گويي چيزي نيست كه به زندگي شان معنا دهد .
افرادي كه زندگي شلوغ را مي پسندند، جزو مشتريان اصلي خريد و انبار كردن به شمار مي روند و گاهي ميل به داشتن آنها هيچ گاه ارضا نمي شود و اين داشته ها نيز اغلب، ابزاري براي ابراز وجود وجلب توجه در ميان ديگران به شمار مي روند.
چرا متفاوتيم
قاسم زاده در زمينه تفاوت پرداختن مردم جامعه مان به نيازهايشان در مقايسه با كشورهاي پيشرفته دنيا معتقد است: در حالي كه مردم ما خريد مي كنند براي جلب توجه و ارضاي ضعف هاي اجتماعي شان و در شرايطي كه خانه هايمان هر روز پر مي شود از اشياي گوناگون و مي خريم تا تنها داشته باشيم، دنيا رو به مختصر شدن مي رود. ما همراه جهيزيه دخترانمان وسايل حجيم و سرويس هاي خواب عظيم الجثه مي دهيم، در حالي كه دكوراسيون روز دنيا رو به مختصر شدن و ايجاد فضاي باز مي رود. تختخواب ها به گونه اي طراحي مي شود كه در ديوار خانه جاي بگيرد و چند كاربردي باشد. رايانه ها و وسايل برقي كاربردي هر روز كم حجم تر مي شوند اما ما هنوز مايليم چنانچه فضاي كوچك خانه مان اجازه دهد، حداقل دو تلويزيون جاي دهيم و اگر شد يك تلويزيون سياه و سفيد نيز براي يادآوري خاطرات كودكي در اتاق فرزندمان جاسازي كنيم. وي معتقد است: زندگي سنتي روزانه ما كه با وسايل مدرن آميخته شده است نيز دليل ديگري بر انبار شدن وسايل، روي هم به شمار مي رود. به عنوان مثال كشورهاي اروپايي كه اغلب طراح و صادركننده وسايل برقي آشپزخانه به شرق هستند، خود چنين ابزاري را انتخاب مي كنند در صورتي كه ما مايل به داشتن همه آنها هستيم چرا كه زندگي آنها به اين گونه است كه زنان، دوشادوش مردان كار مي كنند و همانند زنان ايراني همه عمرشان در چارچوب مطبخ ها نمي گذرد. اغلب وعده هاي غذايي در خارج از منزل صرف مي شود و ميهماني هايي مانند ما ايراني ها در خانه هايشان برگزار نمي شود، بنابراين نيازي به داشتن چندين دست از ظروف متفاوت و... وجود ندارد.
بنابراين وجود چنين شرايطي را نيز مي توان دليلي ديگر دانست كه ما در راه انداختن و داشتن، قدم برداريم و به داشته هايمان بباليم! قاسم زاده عامل ديگري كه سبب بروز چنين تفاوت عميقي مي شود را چنين عنوان مي كند: مسئله بازيافت در كشور ما روندي بسيار ضعيف دارد. در كشورهاي مدرن اغلب اشيا ء عمر مصرفي دارند كه بعد از پايان آن در پكيج هاي مخصوص به مركز مربوطه فرستاده مي شوند و از كالاي جديدي استفاده مي شود اما ما به دنبال كالاهايي هستيم كه چندين سال عمر كند و سپس دچار دلزدگي مي شويم و كالايي به روز و جديدتر و... .
از كجا تا كجا
انتقال فرهنگ زماني اوج مي گيرد كه زندگي كوچك دونفره اي در ميان خانواده اي جوانه مي زند؛ وقتي اسباب جهيزيه در آپارتماني كوچك جاي مي گيرد؛ زماني كه نگاه ها به داشته هاي خانواده جديد خيره مي شود و وقتي برتري به تعداد اجناس اضافه بار مي شود، آنجاست كه كج رفتن اين بنا و تاب خوردن آن در فضاي بالاي سرمان به چشم مي خورد.
اقليما مي گويد: زماني كه ساختماني مي سازيد با پايه هاي خراب، تنها راه استفاده از آن خراب كردن و دوباره ساختن آن است؛ يعني صرف زماني دو برابر آنچه قبلا هدر رفته است. حل مسئله اي اجتماعي نيز نيازمند برنامه ريزي و صرف زماني دو برابر به وجود آمدن است . به عقيده وي به نسلي كه دچار چنين انحرافي شده است اميدي نيست و تنها بايد همراه با برنامه ريزي و تاكيد از سوي رسانه ها جايگاه ارزش گذاري صحيح براي نسل فرد طراحي شود.
|