سه شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴
درآمدي برنمادهاي سوگ عاشورا
عاشورا و نمادهايش
000867.jpg
نرجس رفيعي جو
عاشورا اگرچه حماسه اي الهي است، اما «نماد» نيز هست و فرهنگ، تشكيل شده از نمادها و نشانه ها(رسم و رسوم) و آيين هاي هر ملت است كه با اين اجزاء فرهنگ و جامعه استحكام پيدا مي كند. وظيفه اين مراسم در ميان مجموعه عناصر فرهنگي اين است كه به بقيه عناصر فرهنگ جان بدهد. ما در اين مبحث به دنبال «نشانه هاي فرهنگي عاشورا» هستيم. براي پيدايي نشانه ها اغلب زمان مشخصي وجود ندارد ولي براي مردمان اهل آن فرهنگ آشنا است. نشانه ها از ساده و پيچيده مي توانند وجود داشته باشند اما نماد صورت پيچيده نشانه است. نماد اغلب مقدس و اسطوره اي است و با بنيادهاي فرهنگي در دور دست تاريخ زندگي انسان مربوط است. در مراسم عاشورا، فراواني اين نمادها وجود دارد. در اين نوشته شش مورد از نمادهايي كه در سوگواري حادثه عاشورا جلوه كرده اند، به اختصار بررسي مي شود.
* * *
۱- دسته
دسته گرداني حركتي است دسته جمعي كه با آواها و نواها و حركات دست و زدن دست بر سينه و حركات ديگر بدن، از وحدت باشكوه و پرجوش و خروش محله ها و تكيه هاي شهر حكايت مي كند.
هر دسته شامل نشانه يك محله يا تكيه است كه بر بيرق هايي كه در ابتداي دسته حركت مي كند، نقش بسته است. دسته گرداني؛ طبق يك الگوي كهن، خود حركتي در جهت تحريك مردم به صف آرايي در مقابل دشمن است و نوحه ها هم نماد رجزخواني در مقابل دشمن است. در بعضي از دسته ها كفن  پوشان با حركتي موزون و هماهنگ، سنج ها و زنجيرها و گام هاي سنگين و استوار خود را كه هر بار يك نيم گام برمي دارند با ضرب مي كوبند، و اين جلوه اي است از عزم آهنين سوگواراني كه هزاران سال پياپي اين مراسم را با ابهتي هر چه بيشتر برپا مي كنند. در دسته گرداني شام غريبان همه چيز حاكي از تمام شدن جنگ و پايان روز است، همان گونه كه غم در شب سنگين تر نمايان مي شود. در شام غريبان دسته ها ديگر علم و پرچمي به عنوان نشانه ندارند، جنگ روز به پايان رسيده و آنها ديگر با هيجان حركت نمي كنند. بلكه غم بر همه جا سنگيني مي كند. نوحه هاشان از رزم و شهادت خبر نمي دهد. چلچراغي همراه ندارند، بلكه شمع هايي كه در دستان كودكان است راه را به آنها نشان مي دهد. در هيچ جا توقف نمي كنند. هيچ موسيقي(ساز) با آنها هم صدا نيست. آرام و بي صدا با دست به سرها مي زنند و با صدايي غريبانه و غمناك نوحه اي مي خوانند. در تمام شهرهاي ايران نمايش شب عاشورا به همين صورت است.
۲- عَلَم
اين كه عَلَم نشانه چيست و از كجا آمده است به درستي معلوم نيست، اما نخستين عَلَم ها از چوب خشك شده يك صنوبر يا يك درخت بلند قامت بوده است.
«در برخي اساطير و طبق برخي روايات، درخت به عنوان جايگاه خداوند و گاه به صورت خود خدا و هم چنين نماد كيهان و منبع و نماد دانش و حيات جاوداني بود.» (۱)
هنوز نمونه هايي از اين عَلَم هاي چوبي در روستاهايي مثل روستاهاي اراك و مراغه هست كه در مراسم ماه محرم از آن استفاده مي كنند. اين عَلَم ها به وسيله پارچه هاي رنگي مزين مي شود و افراد آن محله براي برآورده شدن نيازها و خواسته هايشان آن را به صورت دخيل بر اين علم ها مي بندند به اميد برآورده شدن حاجات و نيات آنها، اما در بقيه مدت سال آن را در گوشه اي از مسجد يا تكيه  نگهداري مي كنند.
سرو خميده نشانه سوگواري است كه برروي سفالينه ها و نقاشي هاي بازمانده از ادوار مختلف تاريخ نقش بسته است، و نيز استفاده از نقش سرو بر سنگ مزارها شاهد ديگري براي اين ادعاست. كاشتن درخت سرو بر بالاي سنگ مزارها، در ايران امروز نيز جلوه ديگري از اين نماد است.به دو دليل درخت را به نماد شهيد نسبت داده اند: يكي اين كه بالاي بلند درخت نشانه عروج شهيد است. ديگر اين كه قطع كردن درخت به معني از بين بردن درخت نيست بلكه از نقاط مختلف درخت، پا جوش هاي بيشتر سر مي زند. همين طور ما معتقديم كه شهادت پايان زندگي نيست و اين كه شهيد با شهادت خود غلبه حق بر باطل را تداوم مي بخشد. درخت و شهيد در نمادهاي ايراني داراي پيشينه اي كهن است. مثل افسانه يا اسطوره سوگ سياوش كه معتقدند وقتي سياوش به شهادت رسيد از خون او گياهي روئيد.«شهادت از روزگار سياوش در ذهن ايرانيان رسوب كرد و بحق بايد گفت كه در اسلام معنايي تازه يافت. شهادت، در فلسفه انسان شناسي ما نيز مفهوم ويژه اي دارد،...، انساني كه تركيب «لجن و روح خدا » است، تركيبي از پست ترين پست و عالي ترين علّو است. در چنين تركيبي، مذهب و احكام مذهبي، عبادات، احكام خيرات، خدمات، علم، كوشش ها و تمرين هايي اند تا انسان بودن پست خويش را به نفع بودن والايش، نيمه پست و شيطاني خويش را به سود نيمه خدايي و روحاني خودش تضعيف كنند.»(۲)
علم ها به تناسب شرايط فرهنگي و اجتماعي مناطق مختلف از صورت يك درخت و پارچه هاي رنگين آن خارج شدند و در ابتدا تيغه هايي از فلز بر بالاي آن اضافه شد. تنه درخت به صورت پايه اصلي و تيغه هاي بسياري در كناره هاي تنه به صورت قرينه به آن اضافه شد. بعدها از نشانه هايي مثل: كبوتر، ماهي، اژدها، اسب و... كه به وسيله دست هنرمندان روي آن را خطاطي و حكاكي مي كردند بر روي علم ها استفاده مي كردند.
در مورد حيواناتي كه بر روي علم ها استفاده مي شود، گفتني است كه كبوتر پرنده اي است كه از آن به عنوان پيك و نامه بر و قاصد از قديم استفاده مي شده است.
كهن ترين روايات درباره كبوتر به زمان نوح مربوط مي شود. وقتي كشتي نوح بر كوه جودي  نشست و زمين مقداري آب را به خود فرو كشيد. اين نخستين استفاده انسان از كبوتر بود. در اسطوره  هاي كهن كبوتر را پيك ناهيد نيز مي ناميده اند و مجسمه هايي كه از كبوتر و قمري در خوزستان و جاهاي ديگر در ايران پيدا شده، همگي رمزي از ناهيد است.
بر اساس افسانه اي، خبر شهادت امام حسين(ع) به وسيله دو كبوتر سفيد به مدينه منوره اعلام مي شود.(۳)«كبوتران حرم» نيز كبوتراني اند كه به اماكن مذهبي مانند امامزاده ها مي روند و از غذايي كه زايران براي آنها مي ريزند، مي خورند. اسب از زمره حيواناتي است كه تصوير آن بر روي عَلَم ها، بيرق ها و... ابزار و آلات سوگ عاشورا نقش مي بندد.
با توجه به اسطوره هاي آفرينش، اسب  به مفهوم هستي، ستاره اي از ستارگان رونده، قوس يا برج نهم سال، يكي از مظاهر تجلي و ظهور در عالم امكان و فرشته گردونه كش خورشيد است كه هر روز از بام تا شام خورشيد را در آسمان راهبر است.در قصص و روايات اسلامي نيز به اسب هايي با خصوصيات شبه اساطيري، همچون براق(اسب حضرت رسول(ص))، دلدل (اسب حضرت علي(ع))، ذوالجناح،(اسب سيدالشهدا(ع)) برمي خوريم.(۴)
«ذوالجناح، نام اسب حضرت سيدالشهدا حسين بن علي(ع) است كه در روز طف، حضرت بر اين اسب سوار بود. چون حضرت امام حسين(ع) به شهادت رسيد، اسب در خون آن حضرت غلتيد و با سر و يال به خون آغشته به خيمه گاه آمد. همين كه جلو خيمه گاه رسيد. صحيه اي كرد و آن قدر سر خود را به زمين زد تا جان داد. زنان حرم كه اسب را بديدند، دانستند كه حضرت به شهادت رسيده است.» (۵)
عَلَم ها را با پارچه ها و ترمه هاي گران بها و پارچه هايي كه به دست هنرمندان گلدوزي شده بود آرايش مي كردند. عَلَم هاي امروزي صورت تكامل يافته علم هاي چوبين گذشته است. عَلَم ها با نام باني نام گذاري مي شود و نشان و معرف شخص باني است. گاهي اين عَلَم ها در نسل هاي بعدي هم نشانگر طايفه بانيان آنها مي شوند و در جايي ديگر تكيه و محله. در روستاها علم هاي قديمي نشان آن روستا و محله اند. به هر حال، عَلَم ها با هرگونه نشان و نماد و... تجلي وجود «علمدار كربلا» است. تهران زادگاه عَلَم ها است با تزئينات مختلف و چند تيغ كه در اصطلاح به آن «علامت» مي گويند. در وقت حركت دادن آنها، افراد خاصي با آداب و رسوم خاص آنها را بلند مي كنند و بعضي از افراد براي اداي نذر خود و برآورده شدن حاجات علامت را به حركت درمي آورند.
«اين علامت هاي بزرگ چند تيغ از تبار علم هاي صنوبري هستند، همچون نخل هاي عاشورايي حوزه كوير، كه از دل سروهاي عزا برآمدند و نشان جماعت و محله و گروه و دسته شدند. با اين تفاوت كه نخل، نشان نمادين تابوت دربرگيرنده پيكر سالار شهيدان امام حسين(ع) است و علامت ها را هم چنان نشانه هاي نمادين عَلَم و علمدار كربلا، حضرت عباس(ع)» (۶)
استفاده از پنجه به نشانه دو دست بريده حضرت ابوالفضل(ع) است كه در راه ياري حضرت سيدالشهداء دو دستش را تقديم حق كرد. اما در شرق حاوي كيش حمايت و حفاظت است. تصوير دست بر در منازل، يا به شكل دركوب منازل به معني حفاظت از چشم بد است. دست سمبل بارآوري و حاصل خيزي است.
۳- نخل و نخل گرداني
نخل همان درخت خرما است. «حجله مانندي است كه از چوب مي سازند و با انواع شالهاي ابريشمين رنگارنگ و پارچه هاي قيمتي و چراغ و غيره آرايش مي دهند و به گل و سبزه مي آرايند و در روز عاشورا آن را به محلي كه مراسم روضه خواني و تعزيه برپاست مي برند. بزرگي و سنگيني اين نخل ها گاهي چنان است كه چند صد نفر مرد قوي بايد آن را از زمين بردارند و بر دوش گيرند و حمل كنند. چون شبيه به درخت خرما ساخته مي شود به آن نخل گفته شده.(۷)
۴- كتل
عَلَم بزرگي است كه در دسته هاي عزاداري حركت مي دهند. عَلَم و كتل راه انداختن، كتل بستن، يعني دسته عزاداري با عَلَم و كتل برپا كنند و بگردانند. به علامت و اسباني هم كه با هيئت و شكل مخصوصي در روزهاي عزا حركت دهند، عَلَم و كتل گويند.(۸)
«تكيه هاي مشهور در گذشته كتل مي بستند. يعني پسر بچه دو -سه ساله اي را در حالي كه غرق جواهرات و طلاجات مي كردند، بر اسب زينت كرده اي مي نشاندند و عده اي از جوانان قوي هيكل و بزن بهادر را با شمشير و قداره به منظور حفاظت در اطراف آن مي گماردند و ادعا داشتند كه هيچ كس نمي تواند كودكي را با اين همه طلا و جواهر از جمع عزاداران ما بيرون ببرد و اين را نشانه برتري و قدرت مندي دسته و تكيه  محله خود مي دانستند. عده اي از مردم براي سلامتي پسر دو -سه ساله خود نذر مي كردند كه او را كتل كنند. »(۹)
۵- آب
آب و تشنگي يادآور عاشوراي حسيني است. كاروان اباعبدالله در كنار رود فرات خيمه زدند. اما سپاه دشمن فرات را محاصره و آب را به روي حسين(ع) و اهل بيت و يارانش بست تا بدين وسيله حلقه محاصره تنگ تر شود و امام حسين(ع) را به تسليم وادار كند. سقايي دشت كربلا با حضرت ابوالفضل(ع) بود و سقايي مقامي در بين مردم دارد و سقاخانه ها اماكن مقدسي است.
«درباره نماد آب بايد گفت كه همه آب ها نماد بزرگ مادر و در ارتباط با تولد، اصل مادينگي و زهدان كيهاني و ماده نخستين هستند. آب ها زندگي مي بخشند. غوطه خوردن در آب، نشان تولد مجدد و بازگشت به حالت پاكيزه نخستين و به معناي جستجو براي راز حيات و سّر نهايي است.
در قرآن كريم آمده است: وجعلنا من الماء كل شيء حي. تعميد از طريق غوطه خوردن نماد بازگشت به آب هاي آغازين حيات و بي گناهي نخستين است. »
هنوز هم در بسياري از باورهاي عوام، جنبه اساطيري آب آشكار است؛ مثلاً كاسه آب بر سر سفره عقد مي نهند، آب و نمك مهريه حضرت زهرا(س) است و نبايد آن را آلوده كرد.
۶- سنگ
سنگ به عنوان يك شي مادي نمي تواند پرستش شود، بلكه روحي كه به آن جان داده رمز ممتاز بودن سنگ است و به اين علت مقدس مي شود. در مورد زمين كربلا، خاك اين سرزمين به دليل اين كه اقامتگاه روان مردي از مردان خدا است متبرك شده است. برخي از سنگ ها در اسلام هم متبرك است: حجرالاسود.
«مراكشي ها در بينشي افسانه اي عقيده دارند كه در روز عاشورا همزمان با شهادت امام حسين(ع) اين حوادث اتفاق مي افتند: آدم از گناهان خود پشيمان مي شود، كشتي نوح پس از توفان در كوهستان استقرار مي يابد، حضرت موسي(ع) امواج بحراحمر را به دو نيم از هم جدا مي كند، يوسف از درون زندان بيرون مي آيد، ايوب سلامت و يعقوب بينايي باز مي يابند،يونس از شكم نهنگ خارج مي شود و ادريس به آسمان صعود مي كند، حضرت عيسي(ع) در روز عاشورا تولد يافته و معراج مي كند، خداوند، آدم، زمين، خورشيد، ماه، ستارگان، عرش و بهشت را مي آفريند. در عاشورا اولين باران از آسمان نازل مي شود.»
پي نوشت ها:
۱- رقيه بهزادي، «نماد در اسطوره» ، كتاب ماه هنر، مرداد و شهريور ،۱۳۸۰؛ ص ۵۳.
۲- علي شريعتي، حسين(ع) وارث آدم، صص ۱۹۴-۱۹۵.
۳- محمد تقي مسعوديه، موسيقي مذهبي در ايران،ج ۱ ، ص ۲۵.
۴- محمد جعفر ياحقي، فرهنگ اساطير و اشارات داستاني در ادبيات فارسي ، ص ۷۹.
۵- همان، ص ۷۹.
۶- مجموعه مقالات نخستين همايش محرم و فرهنگ مردم ايران، سازمان ميراث فرهنگي كشور، ،۱۳۷۹ ص ۱۷.
۷- علي اكبر دهخدا، لغت نامه، ج ۱۳.
۸- جواد محدثي، فرهنگ نامه عاشورا، ص ۴۴۶.
۹- همان، ص ۳۶۵.

در خدمت و خيانت مرثيه پردازان
000858.jpg
رضا بابايي
واقعه شكوهبار عاشورا، بي هيچ شك و ترديدي، زخمي ترين قطعه تاريخ شيعه و اسلام است؛ دست كم به دو جهت: نخست به دليل حوادث تلخ و نامكرري كه در اين روز شگفت رخ داد، و ديگر مواجهه و معامله پسينيان با آن. مي سزد كه باور كنيم اين روز بزرگ را قدر ندانستيم و از چشمه جوشانِ آن، كام دين و عقل و روح و انديشه خويش را آنسان كه بايد و شايد سيراب نكرديم. بر اين مدعا، بسيار مي توان اقامه برهان كرد و در پايان هر استدلال گريست.
عاشورا، يك اتفاق نبود؛ فرهنگنامه حماسه و جوانمردي بود كه به دست نااهلان، افسانه اي سوزناك و دراماتيك و فقط بهانه اي براي گريستن و گرياندن شد. مقصر كيست كه اكنون ما وارث دو عاشوراييم: عاشوراي حسين(ع) و عاشوراي بانگ و طبل و قمه؟ موضوع قيام كربلا، حسين(ع) است و او خود مي گفت من اسوه شمايانم نه بهانه اي براي مراسم شكوهمند و پر آبِ چشم: لَكُم بي اُسوه. (بحار، ج،۴۴ ص۳۸۲) اگر حسين(ع) في الواقع اسوه بود، نه مظلومي كه سالي ده روز بايد براي او گريست و ديگر هيچ، اكنون سرنوشتي ديگر داشتيم و در نقطه اي ديگر ايستاده بوديم. «يك عاشورا اگر آنطور كه مي بايد و ائمه طاهرين (ع) نظر داشتند، برگزار گردد، بس است تا سرنوشت ملّت هايي را عوض كند.» ( حكيمي، سرود جهش ها، ص ۷۲) آري؛ نام حسين را بايد زنده نگاه داشت؛ اما اين را نيز بايد دانست كه حسين، فقط يك نام نيست؛ مكتب و آرمان و توصيه نيز هست.
نام فروردين نيارد گل به باغ
خانه كي روشن كند نام چراغ
تا قيامت صوفي ار مي مي، كند
تا ننوشد باده مستي كي كند
در ميان گروه  هاي ديني و علمي، عده اي خود را وقف اهداف و آرمان هاي حسيني كرده اند و گروهي نيز به انگيزه هاي مختلف، روز و روزگار خود را با نام و ياد حسين (ع) مي گذرانند. در اين ميان، گروه مداحان و مرثيه سرايان جايگاهي ويژه يافته اند و گزاف نيست اگر بگوييم اكنون اين خيل پرشمار و مقتدر، سرنوشت عاشورا و دين مردم عامي را به دست گرفته اند و در اين مصاف، حتي عالمان و خطيبان را نيز مغلوب صدا و نمايش هاي آييني خود كرده اند. در خدمت اين گروه به نام و خاطره جاويدان عاشورا شايد نتوان ترديد كرد؛ اما به قطع مي توان گفت كه هنر و شغل مداحي و نوحه گري در معرض آفات بي شمار و آسيب هاي خطرناكي است. مهم ترين و اصلي ترين آسيب مداحي و مرثيه خواني، عبور مداحان از حوزه تخصص و توانايي هاي علمي خويش است. اكنون بيشترين وقت و هزينه و توجه مستمعان در مجالس و مراسم عزا صرف صدا و هنر مداحان مي شود و آنان كاملا قادرند سرنوشت نهضت حسيني را در روزگار ما در مسيري اندازند كه خود مي پسندند. اما آيا عاشورايي كه آنان براي مردم و مستمعان خود مي سازند، همان است كه حسين(ع) مي خواست و دانشمندان علوم ديني توصيه مي كنند؟ گويا چنين نباشد. فرياد هاي محدث نوري، شهيد مطهري و نارضايتي صدها تن ديگر از متفكران و عالمان اسلامي از آنچه در مجالس و مراسم مداحي مي گذرد، اندكي از ناخرسندي آگاهان و دانشوران دلسوز است. مجالسي كه به نام و ياد حسين (ع) برگزار مي گردد، بايد سرشار از حماسه و آميزه اي از محبت و معرفت باشد؛ اما ذهن و زبان بسياري از مداحان ما، معمولا عاري از فرهنگ اصيل حسيني، و بيگانه از اصالت هايي است كه صدها عالم و محقق در پديداري آن خون دل خوردند و قلم زدند. اكنون صدا و ريتم و روضه هاي سست، عمده ترين برنامه  هاي عزاداري است. شمار فراواني از مداحان، آن اندازه كه به جذابيت بيشتر و گرياندن افزون تر مي انديشند، به صحت و سقم آنچه مي گويند و مي شنوانند، نمي انديشند. فرصت بسياري از مجالس ارزشمند عزاداري، صرف مداحي مي شود؛ بدون آنكه حاصلي جز اشك و آه و گريه داشته باشد. محبت، اگر بر پايه معرفت نباشد، راه به جايي نمي برد، و انحرافاتي كه اكنون در سنت مداحي شاهديم، عاشورايي ديگر و حسيني ديگر براي ما ساخته است. چرا براي يك فتواي يك سطري در موضوع نماز و روزه، بايد سال ها خواند و شنيد و درس گرفت، اما هر كس كه صدايي دارد، مجلس را در اختيار مي گيرد و درباره مهم ترين واقعه اسلام ساعت ها سخن مي گويد و نظريه مي پردازد؟! هر مجلسي كه به نام حسين برپا مي شود، سرمايه اي عظيم براي مسلمانان است كه سوگمندانه بايد اقرار كرد كه گاه اين سرمايه گران درميان داد و فريادهاي نمايشي هدر مي رود. ذكر مصيبت، فضيلتي است كه هيچ خطابه و تحقيقي جاي آن را نمي تواند گرفت؛ اما اين فضيلت را نبايد بهانه گزافه گويي هاي نامسئولانه كرد. مردم را در سوگ حسين(ع) بگريانيد، اما نه به قيمت گرياندن حسين بر خود و عاشورايش. عاشورا، هر چه باشد، بيشتر و فراتر از دين و حقيقت نيست؛ پس هر چه از حقيقت و حق گويي بيشتر فاصله گيريم، از عاشورا دورتريم، اگرچه با خوش ترين صدا گرم ترين اشك ها را از مردم بگيريم. راست مي گفت خواجه هرات كه «سخن گفتن جنايت است، و تحقيق آن را مباح مي كند.»
پس عزا بر خود كنيد اي خفتگان
زانكه بدمرگي ست اين خواب گران

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
موسيقي
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |