اضمحلال آموزش
گفت وگو با محمدرضا لطفي «واپسين بخش»
|
|
در بخش نخست اين گفت وگو مباحثي چون آسيب شناسي آموزش موسيقي در ايران، تعريف گونه هاي مختلف موسيقي در ايران، سازبندي موسيقي سنتي طرح شد . در اين بخش چگونگي مشاركت و همكاري افراد و نهادهاي شناسنامه دار در حيطه موسيقي با دولت، برنامه هايي كه وي براي آموزش موسيقي در ذهن دارد و تمهيداتي كه براي كار در اين زمينه انديشيده است به همراه آثار تازه اي كه از وي به بازار موسيقي راه مي يابد، بحث و گفت وگو شده است.
سيدابوالحسن مختاباد
*پرسشم اين است كه از منظر يك موسيقي دان كه مي خواهد حركت مثبتي در رابطه با موسيقي انجام دهد آيا براي شما پيش آمده كه طرح هايي را بدهيد و مورد استقبال قرار نگيرد؟
من وظيفه ندارم كه چنين طرحي را ارائه بدهم. من در بخش خصوصي طرح خود را مكتوب كرده ام و كار خود را انجام مي دهم؛ همانند هركس كه در بخش خصوصي كار خود را انجام مي دهد، كار خودم را مي كنم. مانند قصابي يا تلويزيون فروشي... ما در توليد موسيقي اهدافي داريم و اين حق ما است كه كار خود را انجام دهيم. در وزارتخانه ها طرح هاي دولتي به مجلس مي رود و آنها برآورد هزينه مي كنند. اگر موافقت شد، آنگاه وزارتخانه از متخصصين دعوت به همكاري مي كند.
چگونه است كه در زمينه نفت، انرژي اتمي و... مشاركت همه در برنامه هاي دولت امكان پذير است اما در اينجا نه. دولت بايد برنامه فرهنگي داشته باشد. دولت نمي تواند بگويد فرهنگ اين است ولاغير. فرهنگ امري سيال است و افراد با بيرون آمدن از منزل فرهنگ را با خود جابه جا مي كنند و نمي توان آن را يكجا نگهداشت. فرهنگ رابطه و گفت وگو بين آدم ها برپايه سنت ها و عقيده هاي مذهبي، فلسفي، ملي و... است كه افراد با آن زندگي مي كنند. اما در سياست كلي فرهنگي، بايد برنامه ريزي وجود داشته باشد و از افراد متخصص كه مردم شناسي و جامعه شناسي مي دانند و موسيقيدانان و هنرمندها كمك بگيرند تا به كمك اين افراد بتوانند اين كشتي را به جلو ببرند.
* آقاي لطفي! در حال حاضر ما برنامه چهارم توسعه را پيش رو داريم كه يكي از بندهاي آن كم كردن تصدي گري دولت و واگذاري مسئوليت به بخش خصوصي درحوزه هاي مختلف فكري، فرهنگي، هنري، اقتصادي و سياسي است. دولت يكسري بودجه در اختيار اين نهاد قرار مي دهد. شما مي توانيد به وزير ارشاد اين پيشنهاد را بدهيد كه بنا بر برنامه چهارم توسعه بايد در اختيار حوزه فرهنگ و موسيقي بودجه قرار دهند و به عنوان كسي كه در موسيقي ايران همه مرا مي شناسند فلان طرح را دارم و...؟
- حرف هاي شما درست، اما اگر من در بلوچستان زندگي كنم و ندانم كه دولت چه برنامه اي دارد، چه كار كنم. پس راه صواب اين است كه دولت با مراكز فرهنگي، مثل دانشگا ه ها و مراكز خصوصي كه در اين امر فعال هستند در ارتباط باشد. دولت بايد براي همه اينها طرح هاي خود را بفرستد و باتوجه به سياست هاي خود از آنها كمك بگيرد و بگويد اين امكانات را با فلان ضوابط در اختيار آنها مي گذارد و سپس محدوده اي زماني تعيين و اعلام كند كه طرح هاي خود را تا اين تاريخ بفرستيد. پس از بررسي، چند طرح دقيق تر را انتخاب كند و بودجه اي هم برايش در نظر بگيرد. اين يك سوي ماجرا است، در سوي ديگر آنها بايد دائماً با شهروندان خود رابطه سازماندهي شده داشته باشند، به طور مثال مؤسسات خصوصي مي گويند ما برنامه اي ده ساله داريم پس از شروع كار، نتايج آن را جويا شوند. وقتي بودجه در اختيار مؤسسه اي قرار مي گيرد موظف به پاسخگويي است و دولت بايد نظارت مستقيم و يك رابطه سازماندهي شده داشته باشد تا باعث پيشرفت شود. ما بايد با يكديگر رابطه داشته باشيم وگرنه دولت نمي تواند به تنهايي كاري انجام دهد. در بخش هاي ديگر مانند جاده سازي شنيده ام در كنار دولت مؤسسات خصوصي فعاليت مي كنند، در بقيه بخش ها هم بايد دولت به اين ضرورت پي ببرد.
* از طرح كلي خود بيشتر بگوييد تا اگردولتمردان، آن را خواندند، شايد به سراغ شما بيايند؟
- در ايران از نظر فرهنگي شايد كمتر مرا بشناسند. ذهن من سازمانده است. قبل از اينكه برج بسازم، اول بايد از پايه هاي محكم آن، مطمئن شوم. پس از اطمينان در اين مرحله مي دانم كه بالاخره ساختمان درست مي شود. حالا ممكن است اين ساختمان زيبا نباشد، اما نمي ريزد. من هميشه موسيقي را با معماري و رياضيات قياس مي كنم كه البته اين دو در اصل قضيه هم بهم نزديك هستند. اگر معماري ساختمان درست نباشد فرو مي ريزد و آدم ها از بين مي روند. در موسيقي اين كشور هزار بار افراد مرده اند و زنده شده اند. افرادي هم هستند كه هرگز زنده نشده اند. موسيقي كه بر طبق اين عقيده بنا شده قابل لمس تر است و مي تواند بهتر رشد و نمو پيدا كند. ولي اگر از پايين ستون ها محكم نباشد در حد احساس مي ماند و به مرور زمان خستگي، سايش و رخوت به وجود مي آورد.
* برخي اعتقاد دارند كه موسيقي ما به بن بست رسيده و در حال تكرار است و به وضع كسالت آوري رسيده، آيا اين تفكر محصول اين پايه ريزي غلط است؟
- صددرصد! براي پايه ريزي محكم، من عجله اي ندارم. در اين زمينه داستاني از يك پيرمرد چيني نقل مي كنم. پيرمرد چيني در مقابل يك ميله بلند آهني نشسته بود و با سوهاني كوچك بر ميله سوهان مي كشيد. فردي از او پرسيد چه مي كني؟ پيرمرد گفت: سوزن درست مي كنم، رهگذر پرسيد: چگونه مي خواهي اين كار را انجام بدهي، آهن رو به روي تو بسيار طولاني است و عمر تو كفاف نمي دهد. پيرمرد گفت: مي دانم اما تا زنده هستم، كار خود را انجام مي دهم و بعد پسرم كار را ادامه مي دهد. رهگذر گفت: عمر پسرت هم نمي رسد. پيرمرد گفت: نوه ام ادامه مي دهد و بالاخره اين آهن، سوزن مي شود. آن روحيه چيني به جايي مي رسد كه دنيا را تحت سلطه مي گيرد. ما بايد تداوم داشته باشيم. من فكر نمي كنم كه در اين دوره بايد نتيجه بگيريم، ولي اگر كار، اصولي و پايه آن محكم باشد، شاگردان من اين مؤسسه را ادامه مي دهند. ايده مدرسه موسيقي از ۲۰ سالگي در ذهن من بوده است، اما به دلايلي انجام نشد. ولي مطمئن هستم كه بالاخره روزي در اين كشور مدرسه موسيقي ساخته مي شود. اين مدرسه كه حتماً نبايد مرا داشته باشد. من فقط وسيله هستم. آمدنم به ايران براي من نفع شخصي ندارد. از آن روزي كه وارد ايران مي شوم تا وقتي كه مي روم درگير مسائل شاگردان و دوستداران موسيقي هستم كه هر كدام ده ها سؤال دارند، افسرده شده اند و هيچ كس به دادشان نمي رسد. من با مهرباني وقت مي گذارم و گوش مي كنم. با آنها صحبت مي كنم و نيازهايشان را مي شنوم. من در خارج امكانات و آسايش بيشتري دارم. خارجي ها مرا به نام مي شناسند. ۷۰ درصد كنسرت هاي مرا خارجي ها تشكيل مي دهند. دليل ايران ماندن من طرح پنج ساله اي است كه دارم. اگر خداوند كمك كند آن را پياده خواهم كرد و مجموعه اي كه در مورد آن صحبت كردم را به نتيجه مي رسانم. به غير از آن كارهاي ديگري هم انجام مي دهم؛ آهنگ مي سازم و گروه تشكيل مي دهم، كنسرت برگزار مي كنم. در اين فاصله كه اينجا بودم دو- سه گروه براي كار به من مراجعه و ايده هاي خود را مطرح كردند و خواستند به آنها كمك كنم. من هم پذيرفتم، به اين علت كه هدفم كمك به موسيقي است تا اين نهادها شكل قوي تري پيدا كنند. من به دنبال شهرت نيستم. مردم با من رابطه خوبي دارند. نه به كسي بدهكار هستم و نه طلبكار. همه مردم را هم دوست دارم. بالاخره ما مي خواهيم در اين مملكت زندگي كنيم. در حال حاضر ۵۹ ساله ام و انرژي ۲۰ سالگي را ندارم. مي دانم فرصت زيادي باقي نمانده، اما كارهاي من بنيادي است. مي توانم معلم تربيت كنم و معلمان شاگردها را تربيت كنند. اگر كار من به نتيجه برسد، در حدود۵۰۰ تا۶۰۰ دانشجوي رديف دان و محقق تربيت خواهند شد. آنها با خاطراتي كه از هنرمندان دارند زندگي مي كنند و انتظار دارند باز همان كارها را از آنها شاهد باشند. من ايده هاي جديدي در موسيقي ايراني دارم كه طرح هاي آن ريخته شده و مي توانم آن را پياده كنم. پس از آن كارهايي مي سازم كه احساس اجتماعي امروز ايران را نشان مي دهد و در آن اميد، حركت، آينده، خوشحالي و شعف وجود دارد. در شخصيت من نااميدي نيست. هميشه با اميد زندگي كرده ام و در خارج هرگاه از طرح هاي خود صحبت مي كردم، افرادي كه مي شنيدند مي گفتند در ايران عملي نيست. در سوئد مؤسساتي تشكيل داده ام. در حال حاضر افرادي كه مي خواهند در اروپا كنسرت بدهند تحت حمايت شاگردان من هستند. شاگردانم را طوري تربيت كرده ام تا هر هنرمندي كه وارد منطقه آنان شد با روي باز وي را حمايت كنند. در حال حاضر در سوئيس مؤسسه و هنرستان داريم، در فرانسه هم همين طور. در حال تأسيس مؤسسه اي هم در آمريكا هستيم، وقتي اين كارها در ديگر كشورها در حال انجام است، چرا در كشور خودمان كه نياز و ضرورت آن بيشتر حس مي شود، نتوانيم اين كار را انجام دهيم. اين كارها براي ثبات و موفقيت اين كشور است. در شرايط سياسي- اجتماعي و برزخ هاي تاريخي اين كشور هم، من هدف هاي خود را دنبال مي كردم تا الان كه در خدمت شما هستم براي اهدافم زحمت زيادي كشيده ام. در حال حاضر انرژي قبل را ندارم و نمي توانم آن را بيهوده مصرف كنم. من روي موارد اصلي كار مي كنم، به همين علت اگر كاري شش ماه گير كند من نمي توانم براي حل آن انرژي بگذارم، اگر اين كار را انجام دهم از كارهاي ديگر باز مي مانم. من كمك و راهنمايي مي كنم و مشاوره مي دهم. اگر به من احتياج دارند، هر كمكي از دستم بربيايد انجام مي دهم. براي من شهرت مهم نيست، تعالي هدف خود مهم تر است. پيچيدگي ذهن من در چيزهاي ساده خلاصه مي شود ساده كردن مسائل پيچيده كار من است .
*شاگردان شما هم مي گفتند كه آقاي لطفي استعدادعجيبي دارد در ساده و رو ان كردن مسائل پيچيده؟
چون من مي دانم چه مي خواهم و هدفم چيست. قصد و غرض من در جامعه مثبت است. اينجا شروع كرده ام هر چند كوچك اما در حال انجام كارهايي هستم. در مقوله فرهنگ و هنر كميت مهم نيست، كيفيت مهم است. فردوسي روح اين مملكت را حفظ كرده است. در جاهاي ديگر هم همين گونه است افراد بارز زيادي در اين كشور هستند كه تأثيرات زيادي گذاشته اند.
ممكن است شاعري يك قطعه شعر باكيفيت بگويد و معروف شود، اما ديگري هزار قطعه بگويد و به شهرت نرسد؛ پس پايه ها را طوري بايد گذاشت كه نتيجه هميشگي را بدهد. كار بايد تداوم داشته باشد. اگر كاري ضعيف بسازم، خودم متوجه مي شوم. انسان كه نمي تواند سر خود كلاه بگذارد. من آرزو دارم جوان ها به من برسند و حتي از من هم بالاتر روند و پيشرفت كنند، اما من بايد بتوانم تجربيات خود را در اين مملكت پياده كنم تا جوانان ببينند و بالا بيايند. من اين آرزو را براي ديگران دارم و مي خواهم كه آنها هم شهرت پيدا كنند. از اين نظر راحت هستم و مي دانم كه كار سخت است و نيروي زيادي را مي طلبد.
* آيا قرار مشخصي براي دادن كنسرت در ايران داريد؟
- زمان مشخصي تعيين نشده، اما اين بار در حال مطالعه جدي روي اين قضيه هستم كه مكانيزم هاي برگزاري كنسرت در ايران چگونه است. تا الان افراد مختلف اطلاعات زيادي را در اختيار من قرار داده اند. حالا بايد اينها را بررسي كنم و ببينم كه چگونه مي توان در سراسر ايران كنسرت داد و اگر تلويزيون به عنوان مثال برنامه هاي خود را داشت و كنسرت و ساز و آواز و بقيه را پخش مي كرد و به صورت زنده همه مردم گوش مي كردند، احتياج به سفر به سراسر ايران هم نبود، ولي الان بايد اين كار را كرد. مي خواهم كنسرت من فقط اجرا نباشد و در سفرم يك روز را به دانش آموزان اختصاص دهم تا سؤالات خود را بپرسند و راهنمايي بگيرند. يعني براي اهالي هر شهرستان يك كنسرت به همراه سخنراني باشد. در حال حاضر در حال مطالعه روي اين بخش هستم. برنامه اول من تكنوازي خواهد بود و برنامه دوم گروه نوازي كه شامل دو بخش است؛ يك كلاسيك و بعد از تنفس يك كار جديد من است و خواننده هم دارد، اما فعلاً در حال مطالعه روي افراد هستم كه چه كساني صداي خوبي دارند و چه كساني از سلامت دروني برخوردار هستند كه نكته دوم براي من بسيار مهم است، چون مي خواهم كه يك انسان فرهنگي در كنار من بنشيند و دوست ندارم يك فرد بسازبفروش در موسيقي كنار من بنشيند و اين فرد فرهنگي است كه مي تواند بعداً همين ساختار را ادامه داده و حمايت كند. حالا در مورد چگونگي آن فكر مي كنم. ممكن است بخش هايي از آن را از وزارت ارشاد كمك بگيريم. بخش هاي خصوصي هم فعاليت خود را آغاز كرده است. در حال حاضر در حال بررسي تمام راه ها هستم تا در برگزاري كنسرت آرامش حكمفرما باشد و جنبه فرهنگي و هنري داشته باشد و امنيت آن درست باشد تا وقتي مردم برنامه را مي شنوند با خوشحالي روحي آنجا را ترك كنند.
از ۶ ماه قبل بايد برنامه كنسرت ها مشخص باشد و از ۳ ماه قبل هم بليت هاي كنسرت فروخته شود تا ۳-۲ روز مانده به شروع كنسرت به مردم فشار نيايد. بيشتر از يك تعداد هم نبايد به كسي بليت فروخته شود و هركس با كارت شناسايي خود بليت تهيه كند. اين مكانيزم برگزاري كنسرت است و من تجربه اين كارها را در غرب دارم.
* آيا از خانه موسيقي با شما تماسي مبني بر همكاري شما با اين خانه گرفته شده است؟
- آقايان گنجه اي و روشن روان از دوستان من هستند و اگرچه ما ديدارهايي با يكديگر داشته ايم ، اما اين ديدارها بيشتر شخصي بوده است و تاكنون به عنوان مدير يا مسئول خانه موسيقي با من تماس نگرفته اند. اگر مسئولي بخواهد كه من براي سخنراني در مكاني حضور پيدا كنم بايد دعوت كتبي از من به عمل آورد، وگرنه به واسطه تلفن و ... نمي روم، چون مي دانم كه بعداً ايجاد مشكل خواهد كرد.
اما اگر بگويند كه از سابقه و تجربه هنري شما مي خواهيم در فلان بخش كمك بگيريم و براي اين كار، شما راجع به فرهنگ و... صحبت كنيد، مي روم، اما به شرطي كه فردي كه بالاترين مسئوليت را داشته باشد از من دعوت كند. واحدهاي كوچك براي من ايجاد دردسر مي كنند، ولي وقتي مقام مسئولي از بالا از من چنين درخواستي مي كند مسئوليت بعدي آن هم با خود اوست.
* به اين پرسش من پاسخ نداديد كه خانه موسيقي از شما دعوت كرده است يا نه؟
- تاكنون كسي مستقيماً از من دعوت نكرده است.
* در مورد برنامه هاي آينده مي خواستم بپرسم آيا كار جديدي را درقالب كاست و... از شما شاهد خواهيم بود؟
- در حال حاضر كارهاي گذشته را با طرح جديد و شناسنامه جديد بيرون مي دهيم و من متني را در آن اضافه كرده ام كه خاطرات آن ساخته ها است كه به دو زبان كار خواهد شد. تا الان ۸ كار از كارهاي گذشته بيرون آمده است و يك كار جديدي دارم كه كنسرت فستيوال راديو فرانسه است كه در سالني با جمعيت يك هزار و ۵۰۰ نفر اجرا شده است. اين كار را براي يكي از دوستان معروف موسيقيدان گذاشتم. از من پرسيد در اين سالن آدم هم وجود دارد؟ گفتم: «بله؛ يك هزار و ۵۰۰ نفر»، اما به قدري سكوت برقرار بود كه شنونده حس مي كند كار در خلأ و استوديو ضبط شده است. اين كار خموشانه نام دارد كه اجراي سه تار با اشعار حافظ و غزل مولانا است. كار ديگر يك كمانچه است كه براي اولين بار ارائه كردم. كنسرت من در سوئيس است كه در كليسا اجرا شده و حال و هواي خوبي دارد و نشان مي دهد كه كمانچه چه قابليت هايي دارد. سعي كردم شيوه قديم محجوبي و اسماعيل زاده را در آن پياده كنم و با بهاري آن را آميخته ام و احساسات خودم را هم كه درگير بوده است به كار اضافه كرده ام . كار ديگري با نام «پيام دل» است كه كار جديدي است. اين كار در ماهور و دشتي است كه در سفر بعدي بيرون خواهد آمد. يك آپارتمان ۳۷۰-۳۶۰ متري هم براي هنرستان خريده ايم. اجازه مكتبخانه هم گرفته ايم كه آقاي افشارنيا مديريت آن را به عهده خواهد گرفت.
* مواد درسي هنرستان شما نوشته شده؟
- بله؛ دفترچه اي خواهيم داشت كه هدف از اين آموزش در آن مشخص است. هر كلاسي درس بندي شده، در ماه و در سال برنامه آنها مشخص است. انتهاي سال امتحان گرفته خواهد شد و در پرونده فرد ثبت خواهد شد. هر ۳ سال مدركي در اختيار آنها قرار خواهد گرفت. دوره ۹ ساله ديپلم خواهيم داد و گواهي مي شود كه قادر به تدريس در هر جايي هستند.
بعداً وزارت علوم هم مي تواند اين مدرك را تأييد كند كه اينها مستلزم هماهنگي هايي است. كار ديگر من رديف نوازي است كه در همنوازي شيدا بخش شور آن را شنيديد. در بخش بعدي ماهور آن بيرون خواهد آمد. پس تا اينجا سه دسته كار ارائه خواهيم داد؛ يك بداهه نوازي من، دو كارهاي گروهي و سه كارهاي شخصي كه با اركستر اجرا خواهد شد و مدرن تر است. آقايان فخرالديني و شهبازيان بعضي از كارهاي مرا تنظيم كرده اند. آهنگسازان ديگري چون ارسلان كامكار، احمد پژمان و... هستند كه ذوق خوبي براي تنظيم كارهاي من دارند؛ با آنها هم كار خواهم كرد.
كيفيت براي من بسيار مهم است، حتي اگر اين اركستر امكان آن را نداشته باشد، نوازنده از بيرون مي آوريم. امكانات وجود دارد و مي توان كار را كامل ارائه داد. من اعتقادي به كار ناقص ندارم.
|