شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۴
هنر
Front Page

گفت وگو با فريبا خادمي ،بازيگر نمايش «چرخ دنده» و «۲۰۱۱بيداري در نورنبرگ»
پررنج و پرشكوه
001491.jpg
«فريبا خادمي» بازيگر است ولي در كنار بازيگري همواره به نوشتن نمايشنامه، فيلمنامه و حتي داستان كوتاه نيز پرداخته است. او فارغ التحصيل رشته زبان و ادبيات فارسي است و كار بازيگري اش را از سال ۷۸ با بازي در نمايش «باغ وحش شيشه اي» به كارگرداني «محمد داودي» آغاز كرد. بر پهنه دريا (حسن سرچاهي)،  آه مريم مقدس (نصرالله قادري)،  افسانه بانوي سرخ و هفت پرده (سيدمحمدرضا عطايي فر)، ژاندارك در آتش (آندرانيك خچوميان) و عكس يادگاري (دكتر قطب الدين صادقي) از جمله نمايش هايي هستند كه «فريبا خادمي» در اين سالها در آنها به ايفاي نقش پرداخته است. او تاكنون جوايزي از جمله: جايزه ويژه جشنواره بين المللي تئاتر ارمنستان و جايزه اول بازيگري جشنواره تئاتر ديني مشهد را كسب كرده است.
«فريبا خادمي» علاوه بر بازي در نمايش هاي متعدد به بازي در سينما و تلويزيون نيز پرداخته است. بازي در تله تئاتر چرخ دنده نوشته « ژان پل سارتر »به كارگرداني« دكتر قطب الدين صادقي »كه اخيراً از شبكه ۴ سيما پخش شد و بازي در نمايش« ۲۰۱۱ بيداري در نورنبرگ » كه در تالار مولوي بر صحنه است از فعاليت هاي او در عرصه بازيگري است.

مختار شكري پور
* قبل از پرداخت به نقش هايي كه در تله تئاتر «چرخ دنده » و نمايش«۲۰۱۱بيداري در نورنبرگ » داشتيد، مي خواهم كه از نوشته هايتان بگوييد. اينكه شما در سه قالب فيلمنامه، نمايشنامه و داستان كوتاه مي نويسيد. مي خواهم بدانم كه نوشته هايتان در اين سه قالب چقدر به هم شبيه است و چقدر با هم تفاوت دارند و بيشتر روي چه مواردي تأكيد داريد؟
- در فيلمنامه بيشتر به دنبال سوژه هاي رئال هستم و به شخصيت پردازي، هم در بازيگري و هم در نويسندگي، بيشتر اهميت مي دهم و در عوض حوادث برايم اهميت كمتري دارند. در واقع بيشتر روي ويژگيهاي رواني و فردي شخصيت ها تأكيد دارم زيرا فكر مي كنم آدمهاي خاص حوادث و اتفاقات را به آساني در اثر پديد مي آورند و رقم مي زنند.
اما در نمايشنامه به نوشتن برمبناي ادبيات كلاسيك خيلي اهميت مي دهم زيرا از طرفي رشته تحصيلي ام ادبيات فارسي است و از طرفي ديگر فكر مي كنم نقش ادبيات غني كلاسيك مان در زبان نوشتاري ما كم رنگ شده و ساختار نمايشنامه هايمان به زبان محاوره و روزمره نزديك شده است و در اين ميان جاي ادبيات كلاسيك خالي مانده است. يعني از گنجينه لغات زياد استفاده نمي كنيم و اين در صورتي است كه اين گنجينه ادبي به غني تر كردن زبان نمايشنامه هايمان بسيار كمك مي كند زيرا نثر ادبيات كلاسيك ما از بار كنايي و استعاري زيادي برخوردار است و از طريق آن بهتر و كامل تر مي توانيم حرفهايمان را انتقال دهيم.
نكته ديگري كه مي خواهم به آن اشاره كنم اين است كه در نمايشنامه آسان تر مي توانيم ذهنيات و درونياتمان را انتقال دهيم كه اين مهم در فيلمنامه غايب است اما در داستان دستمان از اين لحاظ بازتر است. در نمايشنامه وقتي مي خواهيم ذهنيات يك فرد را از نظر فلسفي، رواني و يا عرفاني القا كنيم؛ بايد به مونولوگ پناه ببريم و اگر اين مونولوگ ها زياد شوند؛ نمايش پرديالوگ خواهد شد كه فكر مي كنم خسته كننده باشد ولي در داستان كوتاه آن ذهنيات به آساني منتقل مي شوند و دست شما براي تخليه آنچه كه در ذهن تان مي گذرد بسيار باز است زيرا در داستان مي توان از زبان اشيا هم حرف زد و به آنها هويت و شخصيت داد و خود من در داستان به اين امر بسيار مي پردازم.
* خب، از نقش«سوزان »در تله تئاتر«چرخ دنده» بگوييد.
-«سوزان » زني است كه در دوران مبارزاتي« ژان آگرا »و قبل از به حكومت رسيدن او در كميته هاي زيرزميني فعاليت انقلابي كرده است ولي وقتي« ژان آگرا »به حكومت مي رسد او را رها مي كند و به همين خاطر كينه اي از او به دل مي گيرد و اين كينه او را وامي دارد كه در دادگاه عليه«ژان» بايستد؛ دادگاهي كه انقلابيون جديد كه عليه حكومت «ژان » شورش كرده اند؛ تشكيل داده اند. سوزان در جايي مي گويد:«مثل مستخدمي تمام كارهايش را انجام مي دادم ولي وقتي به حكومت رسيد مرا رها كرد و رفت. »
« ژان » هرگز« سوزان » را دوست نداشت، شايد به خاطر اين بود كه « سوزان » آن ايده و تفكري كه باب طبع«ژان »بود را نداشت. او يك زن به تمام معنا و عاشق«  ژان »بود. وقتي كه« ژان »او را با رسيدن به حكومت رها كرد؛ غرورش لگدمال شد. رفتار« ژان»و لگدمال شدن غرورش باعث ايجاد يك حس انتقام در «سوزان »شد ولي زماني بروز كرد كه« ژان » توسط انقلابيون جديد دستگير شده و در دادگاهي نظامي محاكمه مي شود كه در نهايت هم به اعدام محكوم مي شود. به هر حال اين زن شخصيت متفاوتي داشت و آن را دوست داشتم و برايم جذاب بود.
* از چه لحاظ برايتان جذاب بود؟
- چون به عنوان يك بازيگر مي توانم آن را در آرشيو ذهني ام داشته باشم و از اين شخصيت در كارم استفاده ابزاري بكنم و گرنه خود من در زندگي سعي مي كنم كه كينه پرداز نباشم و اين در صورتي است كه«سوزان »كينه بزرگي را سالها در خودش پرورش داده بود و از افرادي بود كه در دستگيري« ژان »بسيار نقش داشت. اسلحه به خودش بست ولي اصلاً اين كاره هم نبود ولي به خاطر انتقام گرفتن از« ژان » به انقلابيون پيوست. با اين وجود، عشق« ژان» هم همواره در دلش بود ولي حس انتقامجويي و حسادت زنانه اي نسبت به « هلن » داشت و اين حس آن كينه را در او به وجود آورد كه اين روحيه« سوزان» از من خيلي دور بود. غرور لگدمال شده و عصبيت اش باعث مي شد كه نتواند خودش را كنترل كند ولي فكر مي كنم كه« سوزان تريا»مي بايستي اين كارها را مي كرد زيرا « ژان آگرا » هيچ وقت در زندگي اش«سوزان » را نديد و اين در صورتي بود كه« سوزان»صادقانه به او خدمت كرده بود.
* خب، از« سوزان» بگذريم و به شخصيت« آنجل » در نمايش« ۲۰۱۱ بيداري در نورنبرگ»كه شما فعلاً آن را داريد بازي مي كنيد؛ بپردازيم. «آنجل»ر اين نمايش از چه جايگاهي برخوردار است چون فكر مي كنم تا حدودي روي آن تأكيد زيادي شده و به نوعي محور قصه است. در كل چه تحليلي از اين نقش داريد و جايگاهش در اين نمايش چيست؟
- شخصيت« آنجل » از شخصيت هاي معدودي است كه در اين نمايش پردازش نسبتاً خوبي دارد و او را بسيار دوست دارم. بزرگترين ويژگي«آنجل» اين است كه رازي را از سالها پيش دارد با خودش حمل مي كند و نگه داشتن اين راز انرژي رواني بسيار زيادي مي طلبد و در رفتارها و كنش هايش با جامعه اثرگذار است.
وجه بارز شخصيت «آنجل » رازآلود بودن اوست و همين رازآلود بودن، او را در هاله اي از تنهايي نگه داشته است.« آنجل» به دنبال ايده اي استثنايي و يك مرد استثنايي است كه در يك مهماني هم با مردي آلماني كه يك نئونازي است آشنا مي شود و تمام ايده ها و ايده آل هايش را در اين مرد مي بيند. عاشق اش مي شود و با او قرار ازدواج مي گذارد.
* آيا « آنجل» مي تواند نماينده يك تفكر باشد و مرگش هم نشانگر مرگ يك تفكر يا قدرت سياسي؟ با توجه به اينكه همه شخصيت هاي اين نمايش از وجوه سمبليكي برخوردارند و نماينده يك ايدئولوژي خاص هستند،مي خواهم بگوييد كه «آنجل» در اين چيدمان چه جايگاهي دارد؟
- او در اين چيدمان سياسي هيچ جايگاهي ندارد چون هيچ تفكر سياسي ندارد.
* و به همين خاطر نگاه مؤلف به او مثبت است؟
- بله، چون اسم «آنجل» به معناي فرشته است و بنابراين بايد فرشته  گون هم باشد. او تفكرات انساني والايي دارد و مي گويد كه كتابخانه ام بهترين جاي دنياست. همه اش به دنبال مطالعه است و معتقد است كه آدمها آزادند و بايد حق انتخاب داشته باشند. از كشتار بدش مي آيد. با آدمها برخوردي بسيار انساني دارد و به همين خاطر فكر مي كنم در اين چيدمان او نماينده انسانيت است.
001494.jpg
* بنيان رؤياپردازي «آنجل» به چه چيزي برمي گردد؟
- فكر مي كنم كه رؤياپردازي و تخيل «آنجل» نشان دهنده عمق تفكر اوست. اينكه رازي را سالها در دل نگه داشته و در زندگي طبيعي اش به عنوان يك زن يا دختر بايد از اميالش به خاطر ديگري دوري گزيند. در واقع او اين رنج را تحمل مي كند و همين رنج شكوهي در او ايجاد كرده است. اين عمق و شكوه باعث مي شود كه اين فرد رؤياپرداز در نظر بيايد. شايد «آنجل» مصداق اين عبارت باشد كه مي گويند: «عظمت آدمها به خاطر رنج هايي است كه مي برند.» اينكه او به خاطر خواهرش «مونيك» از خودش و اميالش مي گذرد، از مرد آرماني و ازدواج هم مي گذرد. در وجود او از كودكي ترس و توهمي نهاده شده است. مادرش نقاش دوره گردي بوده و هيچ وقت حضور نداشته است و «آنجل» دختري بوده كه در خانه پدربزرگش و با يك ديسيپلين خاص بزرگ شده است. مادرش غايب بوده و حالا بايد نقش مادر را براي خواهر ناتني اش مونيكا بازي كند تا اين فقدان مادر، كشته شدن پدر و متعاقباً كشته شدن مادر را جبران كند. «آنجل» در اين ورطه به درونش مراجعه مي كند و اين عمقي كه در وجود اين شخصيت (آنجل) متبلور مي شود باعث مي شود كه در نظر «مونيك» (كه يك دختر پر شر و شور امروزي و شيطان است) شخصيتي رؤياپرداز در نظر آيد.
* با در هم آميخته شدن عواطف انساني و سياست فضاهاي دوگانه اي در اين نمايش به وجود مي آيد. آيا در اين فضاهاي دوگانه و گره خوردن عواطف آدمهاي نمايش با مأموريتي كه از سوي ديگر به عهده آنها گذاشته شده است باعث استحاله در آدمها و يا «آنجل» مي شود؟
- اندي در صحنه اول دچار تزلزل مي شود و وقتي كه ديواره يقين ترك برمي دارد زلزله اي ايجاد مي شود. همه شخصيت ها دچار ترديد مي شوند، بجز «آنجل» . فقط او سر حرفش مي ماند. او به ادامه رابطه اش با «اندي» و تشكيل خانواده و ازدواج معتقد است هر چند كه شكي هم در او پديد آمده است. او دچار تزلزل نمي شود زيرا عواطف انساني كه او به آنها اعتقاد دارد آن قدر بزرگند كه چيدمان شرايط محيطي عقايدش را نمي توانند زير سؤال ببرند. اميد هم دارد.

سايه روشن هنر
چراغ تئاتر در شهرستان ها رو به خاموشي است
001497.jpg

رضا صابري گفت: ميدان دادن به تئاتر شهرستانها تنها يك شعار است. دوستان در مركز هنرهاي نمايشي براي بهبود تئاتر شهرستانها هيچ كاري در بعد مادي و معنوي نكرده اند.
وي در گفت وگو با خبرنگار ما درباره علت كم كار شدن خود در عرصه تئاترافزود: متأسفانه اصلا زمينه تئاتر كاركردن در شهرستانها فراهم نيست. بيشترين امكانات، سياستها، تصميم گيري ها وبودجه هاي كلان در تهران متمركز شده است. بودجه ۱۰ ميليون توماني براي تئاتر فعال استان خراسان بسيار  اندك است.
صابري در ادامه با بيان اين مطلب كه تئاتر در سياستهاي كلان فرهنگي كشور در رتبه پاييني قرار گرفته است، تصريح كرد: كمبود بودجه و نبود امكانات يكي از مشكلات عمده تئاتر شهرستانها است. براي اجراي يك نمايش خوب در شهرستان بايد بودجه فراوان خرج كني، ديگر زمان گذشته نيست كه بچه هاي تئاتر با حس و حالهاي عاشقانه بدون هيچ چشمداشت مادي كار تئاتر كنند. گروه بايد از نظر مالي تأمين شود تا بتواند براي تمرين و اجراي نمايش وقت بگذارد.
اين كارگردان شهرستاني خاطر نشان كرد: كمكهاي مركز به تئاتر شهرستان اندك است و علاقه دوستان تهراني به كارهاي شهرستاني كمرنگ است. وي درباره فراهم بودن زمينه شركت گروههاي شهرستاني در جشنواره هاي تهران نيز متذكر شد: پولي كه به گروههاي شهرستاني براي حضور در جشنواره هاي تهران پرداخت مي شود نيز پول كمي است كه تنها صرف بخشي از اجرا مي شود.
رضا صابري افزود: نمايشهايي كه ما درمشهد اجرا مي كنيم بيشتر با كمك اداره ارشاد و استانداري خراسان است كه به روي صحنه مي رود و با اين بودجه اندكي كه از تهران به تئاتر شهرستانها پرداخت مي شود كه نمي شود تئاتر اجرا كرد.
كارگردان بازي نامه باستان با اشاره به طرحهاي جديد مركز هنر هاي نمايشي و بيان اين مطلب كه اين طرحها خوب هستند اما در زماني كه مي خواهند به سرانجام برسند شكل ديگري پيدا مي كنند، گفت: غير رقابتي شدن جشنواره تئاتر فجر يك اقدام خوب است اما به شرط آن كه تداوم يابد به تئاتر كشور كمك مي كند.
اين كارگردان درباره جريان حرفه اي تئاتر متذكر شد: ما تئاتر حرفه اي نداريم زيرا تماشاگر، متن، بازيگر و تئاتر خوب كم داريم تا تئاتري درآمد زا و حرفه اي داشته باشيم. از طرف ديگر آموزش ما مناسب نيست، اساتيد و سيستم حرفه اي نيز در بخش آموزش تئاتر كشور وجود ندارد و همه اين موارد به بي توجهي دولت به تئاتر بر مي گردد. وقتي نگاه دولت به تئاتر يك نگاه حاشيه اي است تا زماني كه به اين هنر مانند يك فوق برنامه نگاه مي شود نه ضرورت، وضعيت همين خواهد بود.
وي ضمن اشاره به مركز گرايي به عنوان يك آفت در مسائل فرهنگي، اجتماعي و سياسي كشور، اظهار داشت: اگر قرار باشد استعداد ها و نيروهاي شهرستاني هر ساله جذب تهران شوند، شاهد مشكلات فراواني در شهرستانها خواهيم بود.
صابري خاطر نشان كرد: هنرمندان شهرستاني به خاطر نبود امكانات لازم و سرمايه گذاري به تهران مهاجرت مي كنند.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |