شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۴
گفت وگو با يك معتاد در حال ترك
ترسيدن از ترس
001467.jpg
فخر السادات كهنداني
تصور بسياري از مردم بر مفهوم بهبودي در روند درمان اعتياد، بر صرف مصرف نكردن مواد است، بايد به اعتياد با يك ديد واقع بينانه نگاه كرد و به خاطر داشت كه اگر، درگير با يك فرد معتاد در زندگي خود هستيد، لازمه كمك به وي هدايت او به سمت كساني است كه در اين مسير مي توانند زمينه هاي بهبودي او را تقويت كنند. اگر او به عنوان يك عضو مورد قبول خانواده و جامعه قرار گيرد، بدون شك، حركت او به سوي بهبودي رواني و روحي در چرخه بهتري شكل مي گيرد. گرچه در شروع، پذيرش و گام نهادن در اين راه دشوار به نظر مي رسد، اما بايد به خاطر داشته باشيم كه يك فرد بيمار وابسته به مواد مخدر يك روزه معتاد نشده است كه با شتاب و از سر بي حوصلگي آن را كنار بگذارد. اين مصاحبه اي است با يك بيمار در حال بهبودي كه در گام دوم بهبودي خود، از ترس هايش مي گويد و از نيروي برتري كه با اتكا به آن توانسته خودش را بيشتر بشناسد.
* سلامت عقل به چه معناست؟
- من قبل از قطع مصرف «عقل» داشتم اما سلامت عقل نه! وقتي براي اولين بار مواد مخدر را جلوي من مصرف كردند، براي بار دوم، خودم اين كار را كردم. وقتي براي اولين بار جلوي من تزريق كردند، براي بار دوم، خودم اين كار را كردم! خيلي از افراد دوره تزريقات مي بينند اما، من با يكبار ديدن، نحوه سرنگ زدن را ياد گرفتم و اين نشان مي دهد كه من داراي عقل بودم، اما چون به درستي به كار نمي بردم، از سلامت آن برخوردار نبودم.
* نشانه هاي نداشتن سلامت عقل چيست؟
- مثال زنده آن زماني بود كه وقتي نامزدم برايم از اختلافات خانوادگي خود با خانواده اش مي گفت اولين چيزي كه به ذهنم مي رسيد درگير شدن با آنها بود و اين درحالي بود كه اصلاً به من ربطي نداشت.
* درواقع شما شناختي از حد و مرزهاي خود نداشتيد؟
- ببينيد، شما به يك آدم چاقو مي دهيد كه با آن گوشت يا سبزي خرد كند، اما اگر همين شخص از سلامت عقل برخوردار نباشد ممكن است از اين وسيله براي آسيب رساندن به كسي استفاده كند! من هم درست همين وضعيت را داشتم، من از سرنگ براي تزريق استفاده كردم و آسيبي به واسطه آن به خودم نه يك بار، بلكه چندين بار وارد كردم.
اين عمل يعني كوركورانه رفتار كردن و بدون فكر عمل كردن. در اينجا به ياد مثالي افتادم كه بد نمي دانم آن  را بيان كنم. در روستايي عده اي مي خواستند اسبي را به زور از اصطبل بيرون بياورند و آن حيوان هنگام اين عمل بدنش زخمي شد، روز بعد اسب حاضر نشد از اصطبل خارج شود، اما من به عنوان يك انسان بارها و بارها خودم را با عمل سرنگ و تزريق زخمي كردم و باز ادامه دادم.
* و حالا پس از قطع مصرف به سلامت عقل دست يافتيد؟
- در انجمن دوازده قدم (NA) ، پس از گذراندن مراحل قدم اول وقتي گام دوم بهبودي را برداشتم، اين قدم به من گفت كه اگر در گذشته يك اشتباه را تكرار كردي نبايد انتظار نتيجه متفاوت را داشته باشي، مثل اينكه شما دستت را توي كندوي عسل ببري و زنبورها دست شما را نيش بزنند ولي دوباره بگويي كه اين بار اگر دستم را توي كندو بكنم نيشم نمي زنند، اما، آنها دوباره شما را نيش مي زنند، قدم دوم به من مي گويد، قبل از هر عمل، بايد مشورت كنم، فكر كنم تا اشتباه نكنم و يا كمتر اشتباه كنم.
* مشورت با چه كسي؟
- از كساني كه بهبود يافته هستند و يا راهنماي بهبودي و يا دوستان بهبودي مي باشند، حتي مشاوراني كه تجربه درمان با معتادان را دارند و مي توانند به فردي مثل من اطلاعات درستي درخصوص تجربه هاي درماني را ياد بدهند. درست مثل اينكه شما بخواهيد خودرويي را بخريد، بدون شك سراغ كسي مي رويد كه تجربه خريد ماشين را دارد.
* امروز چه احساسي داريد؛ فكر مي كنيد چقدر به خودتان نزديك شديد؟!
- به نكته خوبي اشاره كرديد من پس از دوره سم زدايي، وقتي روي قدم هايم كار كردم، آن هم با كمك گرفتن از كساني كه به آنها اشاره كردم به تدريج در خودم حس نزديك شدن به خودم را كردم! و اينكه فهميدم يك نيروي برتر كه همانا خداوند متعال است امروز به من توجه دارد، چون در گذشته من اين ارتباط قوي را با خداوند مهربان نداشتم. امروز يقين دارم كه تنها خداوند بزرگ مرا به سمت اين گروه هدايت كرد و من شاهد معجزه هايي درخصوص ترك كردنم بودم... چرا كه اختيار زندگي ام را از دست داده بودم و به لطف او اين اختيار را به دست آوردم.
* مفهوم از دست دادن اختيار زندگي چيست؟
هيچ كنترلي روي زندگي ام نداشتم، حتي اختيار داشته هاي خودم، مثل جايي كه زندگي مي كردم، اسمش اين بود كه در كنار خانواده ام زندگي مي كنم اما، به هنگام شادي، غم و... حتي غذا خوردن در كنار آنها نبودم. تمام اين اختيارم در دست مواد مخدر بود.
* و امروز اين اختيار را به دست آوردي؟
- اگر نخواهم كه مصرف مواد مخدر را توجيه كنم: بله- به مرور اين اختيار به دست آمده است. امروز غذا خوردنم دست خودم است! وقتي نئشه بودم، كم غذا مي خوردم كه نئشگي من نپرد! امروز وقتي خانواده ام مي خواهند كاري انجام بدهند، با آنها همكاري مي كنم، از من نظرم را مي پرسند، اگر ديروز مصرف مي كردم كه زندگي كنم، امروز مصرف نمي كنم چون ياد گرفتم چگونه زندگي كنم.
* من تصور مي كنم، اختيارات به مهارت هاي زندگي شما برمي گردد به اينكه جرأت ورزي در شما رشد نكرده بود و از اين رو، نمي توانستيد نه بگوييد؟
- بله- با شما موافقم. امروز من كنترل نه گفتن را به راحتي پيدا كردم. ديگر با كسي رودربايستي نمي كنم و تشخيص نه يا بله گفتن را ياد گرفته ام.
*پس از قطع مصرف شما تلاش هايي را در روند درمان روحي و رواني خود انجام داده ايد آيا تصور مي كنيد به آنچه كه مي خواستيد دست يافته ايد؟
- من بايد نهايت دقت را داشته باشم، به تدريج به حالت تعادل برسم و مرتب كارهايم را مرور كنم اگر آنچه را كه مي خواهم به دست بياورم درصورت به دست آوردن بايد به ياد داشته باشم كه هنوز كامل نشده ام و بايستي به تلاشم ادامه بدهم.
*به نظر مي رسد كساني كه مثل مصرف كننده هستند به هنگام مصرف از يك خودباوري نسبت به داشتن قدرتي خارق العاده برخوردار مي شوند ؟
- بله. با شما موافقم. قبل از آشنايي با انجمن NAاينگونه فكر مي كردم. تصورم اين بود كه از همه داناترم، با تمامي ناداني كه به خرج مي دادم، عاجز از حل ساده ترين مشكلم بودم و هميشه به خودم مي گفتم نمي توانم. اما اگر مصرف كنم حتماً مي توانم. من حتي باورها و اعتقادات مذهبي ام كم رنگ شده بودند و فرايض ديني خود را به درستي انجام نمي دادم و شايد هم اصلاً انجام نمي دادم.
*نشانه هاي اين اعتقاد را در چه مي بينيد؟
- اشتهاي سيري ناپذير من نسبت به مصرف مواد هرگز در باورم نمي گنجيد كه بتوانم آن را كنترل كنم اما خداوند مهربان. همان قدرتي است كه به من كمك كرد تا اين بيماري را بشناسم و نيز اشتهاي سيري ناپذير را از من بگيرد و كمتر بترسم، ترس از اجتماعي كه در آن زندگي مي كردم، ترس از عدم امنيتي كه نمي دانستم از كجا شكل گرفته است؟
*آيا اين ترس به قضاوت مردم نسبت به شما برنمي گردد؟
- من در زمان مصرف ترس در تمام وجودم ريشه داشت، ترس يكي از ريشه هاي اصلي بيماري من است. من از آينده، از مردم حتي چيزهايي كه به ظاهر خنده آور است مي ترسيدم جز مواد! من در يك برزخ بودم، ترس از نرسيدن به آرزوهايم، ترس از تنها ماندن، امروزم مي ترسم...
من از ترس مي ترسم! ترس از برگشت به گذشته، ترس از خود محوري و خودخواهي هايم.
*آيا قدرت تشخيص اين خودخواهي را داريد؟
- بله! اما برخي از آنها را ، قبلاً ۹۰% آنچه كه متعلق به خانه و خانواده ام بود به تمامي از آن خود مي دانستم، من همه آنها را مي گرفتم و حق خودم مي دانستم. براي مثال وسايل شخصي برادرم را مي گرفتم، استفاده مي كردم ولي نمي گذاشتم او از وسايل من استفاده كند. گرچه هنوز هم درصدي از اين خودخواهي ها در من وجود دارد.
*آيا اين تشخيص؛ به كنترل خود منجر نمي گردد؟
- من در گذشته هيچ كنترلي نداشتم، نه شادي، نه غم، نه خواب، نه خوردن و... من امروز كنترل احساسات، افكار و اعمال خودم را دارم. اينكه چگونه بخورم، بخوابم و به هنگام شادي و غم كنترل داشته باشم در پول خرج كردن، تعادل داشته باشم و خيلي چيزهاي ديگر... به عبارتي ياد گرفتم چگونه مسئول اعمال و رفتار خودم باشم.
*آيا اين عدم تعادل كه مي گوييد شما را به دردسر هم انداخته است؟
- بله خشم، انتقام، حسادت، غرور _ سرزنش كردن ديگران _ افسوس خوردن، تعصب و... وقتي از خشم مي گويم يعني با تمام دنيا جنگ داشتم و نمي توانستم خشم خود را كنترل كنم، سر كوچكترين موضوعي داد و بيداد راه مي انداختم .
غرورم، مال زماني بود كه در چله زمستان، اگر از سرما قنديل مي بستم، حاضر نبودم به خانه بروم، چون مي دانستم خانواده ام به خاطر مصرفم با من برخورد مي كنند و باز مورد سرزنش قرار مي گيرم و اين همان غرور كاذب بود كه مرا به حد خودخواهي رسانده بود.
*و تعصب؟
- به نظرم تعصبي وجود ندارد. تعصب ساخته ذهن بيمار است، تعصب بيجا و بي مورد مثلاً، كسي اگر در محل زندگي من، عملي انجام مي داد كه به نظرم نادرست بود، سريعاً واكنش نشان مي دادم و حتي درگير مي شدم. افسوس مي خوردم نه براي اينكه چرا اين رفتارها از من سر مي زد افسوس من براي اين بود كه چرا من فلان ماشين فلان كس را ندارم. اما امروز خدا را شكر مي كنم از خودم ديگر غافل نمي شوم! وتعصب را كنار گذاشتم.
*امروز كه پاك ماندن را تجربه مي كنيد احساس مثبتي از خود داريد؟
- بله. همين كه امروز پاك هستم و ديگر به كسي خسارت وارد نمي كنم و بيماريم را شناختم و دارم روي نواقص خودم كار مي كنم و رفتارهاي معتادگونه خود را كنار گذاشته ام، تمامي اينها احساس مثبتي است كه مرا تبديل به يك آدم مثبت كرده است.
*يعني ديگر از آن شخصيت كاذب خبري نيست؟
- شخصيت كاذب؟ به نظرم همان كلمه اي كه دورو دارد، روي اول آن خود واقعي است و روي ديگر آن خود غيرواقعي است، براي مثال كيف سامسونت به دست مي گرفتم و خودم را يك دانشجوي سال آخر رشته... معرفي مي كردم، يا خودم را يك بازاري مي ناميدم.
*آيا به شخصيت واقعي يا همان خود واقعي تان رسيده ايد؟
- بله، با اعتقاد به اينكه روي نواقص خودم شناخت پيدا كردم و براي رفع هر يك تلاش مي كنم، ديگر به خودم دروغ نمي گويم و آنچه كه هستم را پذيرفته ام.
*اين نگرش مثبت شما، بسيار نكته حساس و ظريفي است. شما كه در لابه لاي سخنان خود بدان اشاره كرديد در كدام بخش از زندگيتان مثبت هستيد؟
- فقط براي امروز كه من پاك هستم. ديگر به كسي خسارت عاطفي، رواني، مالي وارد نمي كنم، همانگونه كه اشاره كردم بيماريم را مي شناسم و دارم روي نواقص اخلاقي ام كار مي كنم، ديگر از آن رفتارهاي معتادگونه خبري نيست و من اينها را نشانه مثبت مي دانم. به عبارتي عجز من دليل بر منفي بودن من بوده، عجزهايي كه موجب خسارت به خانواده و جامعه ام مي شد.
*آنچه كه به مثبت و منفي بودن شما باز مي گردد، به عبارتي بيان كننده شخصيت دروني شماست، اين شخصيت دروني واقعي خود را چگونه تشريح مي كنيد؟
- به نظرم يك آدم صادق، احساساتي، زودرنج، كينه اي، در مواقعي لجباز، بدبين، گاهي عصباني، گاهي خونسرد، تأييد طلب، لذت جو، راحت طلب و عجول هستم. با تلاشي كه امروز مي كنم، كمي توانستم برآنچه كه ذكر كردم غالب شوم. امروز مي توانم عاقلانه رفتار كنم، مواد استفاده نكنم و با دوستان بهبودي و خانواده ام مرتب مراوده داشته باشم.
*تداوم بهبودي شما به چه چيز بستگي دارد؟
- اول: قطع مصرف ،دوم: حركت به سوي اين عمل سوم: حضور در جلسات خودياري (NA) چهارم: راهنما گرفتن پنجم: صبركردن، تحمل داشتن و در نهايت پذيرش ديگران. ششم: كاركردن روي قدم هاي ۱۲گانه، هفتم: گوش كردن و عمل كردن به حرف راهنما. به طور خلاصه در يك مثلث مي توان اين روند را ترسيم كرد.
001500.jpg
*در آخر به خوانندگان اين مطلب بگوييد، كه به عنوان يك بيمار در حال بهبودي چه برداشتي از حركت آغازين خود داريد و خود را در كجا مي بينيد؟
- اين سؤال خيلي كلي به نظر مي آيد، من در اين حركت با ترسهايم آشنا شدم و اينكه اين ترس ها را با كمك گرفتن از خداوند متعادل مي توانم از بين ببرم، اين حركت كه حركت دوم يا همان قدم دوم است به من ياد داد كه گذشته را يادآوري كنم، خودخواهي هايم را و اينكه انتظارات بي مورد و غيرمنطقي از اطرافيانم و خانواده ام داشتم. ياد گرفتم در پس هر بهانه اي به دنبال مصرف مواد نروم و اينكه ديوانگي تكرار يك اشتباه را كنار بگذارم. به ياد داشته باشم كه با مرور زمان من نيز دستخوش تغييري خواهم شد و هرچه ايمانم به خداوند قوي تر باشد از گذشته ام فاصله مي گيرم. با اين وصف كه آن را فراموش نمي كنم، اما در آن زندگي نمي كنم و فقط براي امروز حركت مي كنم تا بهبوديم ادامه يابد، در يك كلام اميد در اين قدم حرف اول و آخر را مي زند.

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |