دوشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۴
نقدي بر تكنولوژي مدرن
عقل برتر نداريم
رضا خسروي
در يك روايت جامعه شناختي، مفهوم توسعه از جمله مفاهيمي است كه با تكنولوژي و پيچيدگي هاي جوامع مدرن گره خورده است. به ميزاني كه جامعه شناسي توانسته توسعه را با تكنولوژي عجين كند، انسان شناسي پويايي سنت را مورد تأكيد قرار داده است. به عبارتي هر قدر جامعه شناسي روايتي تكنيكي و مدرن از تجربه فرهنگي ارائه داده، انسان شناسي بر طبيعي بودگي فرهنگ صحه گذارده است. نوشته حاضر در عين آنكه نقدي انسان شناختي بر تكنولوژي مدرن محسوب مي شود، چالشي را نشان مي دهد كه اين دو رشته در باب فلسفه توسعه اجتماعي با آن مواجه اند.
001791.jpg
انقلاب صنعتي در انگلستان و انقلاب سياسي و روشنفكري در فرانسه، تحولاتي بودند كه هر يك به نحوي در تبيين و توجيه فرآيندهاي اجتماعي و صنعتي آن دوره مؤثر بودند. به نحوي كه هر يك بستري براي رشد ديگري شد. اگر به ايده هاي عصر روشنگري در دوره ظهور آن بازگرديم با اصولي مواجه مي شويم كه اين جريان ها را تبيين مي كنند. عقلانيت در وجه ابزاري آن، امانيسم، انديشه ترقي و توسعه و... و از طرفي رشد سيستم اقتصاد سرمايه داري، كه بر منطق افزايش سود مبتني بود روي هم رفته، شرايطي را به وجود آورد كه جامعه مدرن در آن متولد شد و اين تلقي كه توسعه و ترقي امري ضروري است، به اصلي لايتغير براي تداوم زندگي مدرن تبديل شد. نكته ديگر اين بود كه توسعه و ترقي جامعه مدرن، روايت كاملاً جامعه شناختي را كه ميراث كلاسيك هاي جامعه شناسي بود سرلوحه خود قرار داده بود كه پارادايم غيرانساني علوم طبيعي را در توسعه انساني تجويز مي كردند. به عبارت ديگر جامعه شناسي، تفسيري كه از حضور تكنولوژي مي داد، برمبناي اصول علم پوزيتيو و طبيعي بود كه مي بايد در برنامه ريزي هاي انساني به كار مي رفت. اين امر سبب شد كه خصلت انتقادي علوم اجتماعي آن دوره صرفاً معطوف به مقولاتي باشد كه در راستاي پروژه روشنگري حركت نمي كردند. تنها در نيم قرن اخير است كه علوم اجتماعي از پارادايم طبيعي گسسته و در پي نقد عقل مدرن برآمده است.
در اين راستا انسان شناسي نقش مهمي را ايفا كرده است. دستاورد انسان شناسي در اين كه ما نه يك عقل بلكه عقل ها داريم، اين واقعيت را روشن كرد كه عقل ابزاري و تكنوكرات غربي، لزوماً عقل برتر و تمام شده نيست. اين امر حتي به غرب نيز كمك نمود تا عقل هايي را كه در آن فضا نيز وجود داشته اند و با عقل مدرن همسو نبوده اند و بالطبع در حاشيه قرار گرفته بودند، مورد توجه قرار دهد. وجود و هستي بي عيب و نقص تكنولوژي دقيقاً از زماني زير سؤال رفت كه فضايي فكري شكل گرفت، كه در آن فضا، امكان اين بود تا «گونه ديگري» هم، به مدرنيسم، تكنولوژي و ترقي نگاه كرد.
منتقدان تكنولوژي، چه از داخل علوم اجتماعي (نظير متفكران انتقادي) و چه از ديگر حوزه هاي مشابه (نظير مك لوهان و...) توانستند، اين نكته را روشن سازند كه نه تنها تكنولوژي هاي مدرن لزوماً تأثيري مثبت و مفيد در زندگي و فرهنگ بشري نداشته اند، بلكه بدتر از آن در مواردي، به اختلال در بسياري از عناصر فرهنگي منجر شده اند. مجموع اين انتقادات را مي توان به طور خلاصه آورد كه در ذيل ارائه مي شود؛
تكنوپولي
نيل پستمن، در بحث از تكنولوژي هاي مدرن، تعبير« تكنوپولي» را به كار مي برد. در واقع تكنوپولي، شرايطي است كه در آن تمام اجزاي جامعه و فرهنگ تحت الشعاع ايدئولوژي و تكنولوژي قرار گرفته اند. تكنولوژي ها، بدون در نظر گرفتن كاركردي كه دارند، به خودي خود داراي ايدئولوژي هستند و زماني كه يك تكنولوژي وارد جامعه اي مي شود، ايدئولوژي هاي نهفته در آن نيز در جامعه پياده مي شوند. به عبارت ديگر، اين تكنولوژي ها هستند كه واقعيت هاي زندگي را براي افراد جامعه شكل داده و نشان مي دهند. ديدگاه افراد جامعه نسبت به واقعيات موجود، كاملاً متأثر از آن نوع تكنولوژي اي خواهد بود كه از آن استفاده مي كند.
تكنولوژي هاي مدرن، مفهوم زمان و مكان را تحت  تأثير قرار داده اند. به عبارت ديگر مي توان از زمان و مكان تكنولوژيك سخن گفت. اين بدان معنا است كه محوريت معنايابي زمان و مكان را نه افراد جامعه، كه عناصر تكنولوژيك تشكيل مي دهند. آغاز و انجام زمان و اثبات هستي جغرافيايي يك مكان منوط به ميزان همسازي است كه با تكنولوژي مدرن دارند؛ اما بايد توجه داشت، زماني كه از وابستگي مفهوم زمان و مكان به تكنولوژي بحث مي شود، صرفاً تكنولوژي مشخصي، از جمله ساعت مكانيكي، مد نظر نيست. تكنولوژي ساعت مكانيكي، تنها تعبيري از زمان را در فرهنگ عرضه مي كند. پارادوكس هايي كه تكنولوژي مدرن در زندگي بشر مي آفريند، تنها حاصل برخورد ايدئولوژي تكنولوژي با ايده هاي فردي افراد جامعه و يا خود جامعه نيست، اين برخوردها حتي ميان خود تكنولوژي ها نيز صورت مي گيرد. به عبارتي، گاه تعبيرهاي زماني و مكاني، كه خود اين تكنولوژي ها عرضه مي كنند، در تناقض با هم قرار دارند. اين تعبيرها نوعاً با هم همپوشاني ندارند. اينكه گفته مي شود، بشر مدرن در فضايي معلق به سر مي برد دقيقاً از همين جا ناشي مي شود. دليل آن اين است كه، آنقدر روايت هاي متكثر از واقعيت هاي زندگي فرهنگي عرضه مي شود كه ديگر امكان مديريت و كنترل اين واقعيتها از دست بشر خارج است. هر تكنولوژي اي كه به وجود مي آيد، با خود تعابير بعضاً متفاوتي از واقعيات را به دست مي دهد. واقعيت زمان و مكاني كه تكنولوژي پرواز با هواپيما مي دهد، بسيار متفاوت از واقعيت زماني و مكاني است كه تكنولوژي راه آهن و قطار مي دهد. حتي خود اين تكنولوژي هاي هم شكل نيز روايت يكساني از واقعيت بيروني ندارند. مثلاً تكنولوژي هواپيماي مسافربري را با هواپيماي جنگنده مقايسه مي كنيم. بديهي است كه باز در مقايسه با هم، اين مفهوم زمان و مكان از هم متفاوت عرضه مي شود. فردي كه زمان و مكان را با هر دو اين تكنولوژيها تجربه مي كند با دو واقعيت متفاوت از هم مواجه است. با اين وجود، اين نكته نبايد با اين تصور نادرست خلط شود كه تكنولوژي هاي مدرن چيزي به فرهنگ بشر افزوده يا از آن كم مي كنند. اگر تأثيري در فرهنگ بشري در اثر ورود تكنولوژيهاي جديد مشاهده مي شود، صرفاً شكلي است. اين نكته را در مورد واقعيت هاي مختلف مي توان بررسي كرد. در مورد واقعيت زمان، حركت، پرواز، مديريت اطلاعات، نظام رسانه اي و نمادين و...، بايد توجه داشت كه اين واقعيت ها قبل از ورود تكنولوژي مدرن هم وجود داشتند و تكنولوژي مدرن، اين واقعيت را خلق نكرده است. بشر ابتدايي هم به نوبه خود در زندگي روزمره اش اين واقعيات را به كرار تجربه مي كرده ، لكن شكل اين تجربه متفاوت است. مثلاً بشر اوليه نيز تعبيري از واقعيت پرواز داشته و در عين حال انسان جامعه مدرن نيز داراي اين تجربه يا تعبير است. ولي تفاوت اين دو در اين است كه تجربه هايشان از هم متفاوت است ولي خود محتوا، كه پرواز است، به قوت خود باقي است و تغييري نمي كند. آسيب شناسي نظام تكنولوژي نيز به اين نكته مربوط است. عموماً در بحث انتقاد از تكنولوژي بايد دقت كرد كه تصور خلق واقعيت جديدي در جامعه توسط اين تكنولوژي ها- يعني واقعيتي كه تكنولوژي براي آن ايجاد شده باشد- دور از واقع است. تكنولوژي هاي مدرن در توليد واقعيت هايي نقش دارند كه اصولاً ارتباط مستقيمي به كاركرد اوليه شان ندارند. اين تبعات تكنولوژي است كه در واقع به خلق واقعيت هاي جديدي مي انجامد. لذا در نقد تكنولوژي مدرن بايد دقت كرد تا اين تبعات نقد، كنترل و مديريت شوند و نه اينكه هستي تكنولوژي و كاركرد آن زير سؤال رود. (اگر چه اين تبعات بعضاً اجتناب ناپذيرند).
تاريخ زدايي
بحث ديگري كه در مورد تأثيرات تكنولوژي مي توان مطرح كرد، بحث تاريخ زدايي نظام تكنوپولي است. اساساً در نظام تكنوپولي - آنگونه كه هاكسلي و اورول نيز به شكلي ديگر اشاره كرده اند- تاريخ جوامع بر مبناي ميزان همسويي كه با سيستم تكنوپولي دارند، دستكاري مي شوند. البته منظورم از دستكاري تاريخ و عناصري كه تلقي اي تاريخي از فرهنگ ارائه مي دهند- نظير داستانها، اساطير و...- اين نيست كه لزوماً اين واقعيات توسط سيستمي انحصارگر به نام تكنوپولي مورد دست اندازي واقع شود. انفعالي كه مردم جامعه تكنوكرات در آن به سر مي برند، به خودي خود، راه را براي طي مسير طبيعي رشد تكنوپولي هموار مي كند. تنها كافي است تا هيچ گونه مقاومتي در تحقق و روند طبيعي تكنوپولي صورت نگيرد، تا تاريخ و تجربيات فرهنگي جامعه، كاملاً منطبق با ذائقه هاي تكنولوژيك شكل پذيرد. اين اتفاق در جامعه تكنوپولي افتاده است. بنابراين در اين كه تكنولوژي هاي نوين براي كسب مشروعيت خود نيازمند خلق تاريخ و حتي اسطوره سازي براي توجيه هستي خودند هيچ شكي نيست. اين حرف درستي نيست كه جامعه مدرن، جامعه اي كاملاً عقل گرا و به دور از باورهاي خرافي است. در اين مقوله تنها تفاوت جامعه مدرن با جوامع غيرمدرن در اين است كه رازآلودي اساطيري جوامع غيرمدرن ريشه در ماوراءطبيعت و يا حداقل چيزي متفاوت از واقعيات در دسترس و غير مقدس دارد. ولي در جامعه مدرن اين رازآلودي يك راز آلودي تكنوپوليك است. نه اينكه اسطوره و امر قدسي در جامعه تكنوپولي وجود ندارد، بلكه از شكل ديگري است؛ مفهوم تقدس، وجود دارد، منتهي از جنس ديگري است. اگر در جامعه غيرمدرن يا غيرتكنوپولي، تقدس حاصل تجزي امر قدسي از امر غير قدسي است، در جامعه تكنوپولي، اين تقدس حاصل لمس پذيري و ديداري بودن هر چه بيشتر امر قدسي است. امر قدسي وامر راز آلود در جامعه مدرن، به سبب سهولت دسترسي، لمس پذيري و ناپيچيدگي، مشروعيت مي يابد. لذا زماني اين انتقاد بر تكنولوژي مدرن وارد مي شود كه اين تكنولوژي، تفكر و انديشه ورزي انساني را كم رنگ و يا حتي حذف مي كند يا با اين نكته ارتباط دارد. تكنولوژي مدرن، بيشتر از آنكه مجرد و انتزاعي باشد، لمسي و عيني است. بيشتر از آن كه در پي خسته كردن قواي ذهني باشد، در پي تهييج قواي ديداري است. به اين سبب است كه در جامعه مدرن به تدريج ديدار و تصوير جاي نوشتار را مي گيرد و قرائت و شنوايي به عنوان اموري كسالت بار و وقت گير كنار گذاشته مي شوند و اين يك آفت تكنولوژيك است كه بايد در نظر گرفته شود، چرا كه تحليل قواي ذهني و كسالت باري انديشه ورزي، بي سوادي اجتماعي را به دنبال مي آورد .
تكنولوژي مدرن، در سطوح بيروني فرهنگ به دنبال شبيه سازي است. معماري مشابه، پزشكي مشابه، لباس هاي مشابه، غذاهاي مشابه، موسيقي مشابه و در كل آدمهاي مشابه. اين مشابه سازي به نظام تكنوپولي كمك مي كند تا برنامه منسجمي را براي كنترل بهتر فرهنگ ها و در واقع خرفت سازي و انفعال بيشتر فرهنگ ها و در نتيجه رشد سيطره خود و انحصار منابع، تدوين كند. از طرف ديگر شبكه ارتباطي اين عناصر مشابه، كاملاً از هم گسيخته است. در واقع تكنولوژي مدرن براي آن كه الگوي زندگي اي را كه خود عرضه كرده، بي عيب و نقص نشان دهد، سعي مي كند تا از ارتباطات غيركنترل شده اي كه احتمالاً سبك ها و الگوهاي ديگري از زندگي را عرضه مي كنند، جلوگيري كند. همين هدف، باعث مي شود كه ما در جامعه مدرن تكنوكرات با انسانهاي ايزوله اي طرف باشيم كه در عين آنكه شبيه هم زندگي مي كنند و زندگاني مصوبي دارند، لكن صاحب هيچ گونه ايده اي درباره زندگي خود نيستند.
طبيعت زدايي از فرهنگ
علاوه بر بحث هايي كه مطرح شد، فرهنگ بشري، در مفهوم عام آن، در مواجهه با نظام تكنولوژيك، در فرآيند بازتعريفي گرفتار آمده است كه تكنوپولي از آن ارائه مي دهد. در اين تعريف، يك اصل عمده وجود دارد و آن طبيعت زدايي از فرهنگ است. تمام بحث هايي كه در نقد و شناخت مختصات تكنولوژي مدرن مطرح شد، در جريان همين پروسه طبيعت زدايي از فرهنگ قابل فهم است. تعريفي كه تكنوپولي از فرهنگ مي دهد، بسيار رقت بار است. اين تعريف تراژدي اي را براي طبيعت و صد البته براي فرهنگ رقم مي زند، بي آنكه در سطوح ظاهري فرهنگ اتفاق خاصي افتاده باشد. براي آنكه فرهنگي بتواند، در انطباق كامل با اهداف تكنوپولي باشد، بايد از آن طبيعت زدايي كرد. طبيعت در مقابل فرهنگ قرار مي گيرد؛فرهنگي كه نسبت به طبيعت واكنش منفي ندارد، عقب مانده و مستحق تغيير به سمتي ديگر است. اين «سمت ديگر» ، همان فرهنگ دست ساز يا مصنوعي است؛ فرهنگي است كه حتي اجزاء طبيعت را هم مي سازد. به عبارت ديگر تكنوپولي پس از آنكه طبيعت انساني را دست كاري مي كند- مثلاً ذائقه ها را تغيير مي دهد، ژنتيك را تغيير مي دهد، توليد مثل را مكانيكي مي كند، تجربه جنسي متفاوتي را عرضه مي كند و...- به سراغ طبيعت جغرافيايي مي رود. در نظام تكنوپولي، عناصري ارزش بقا دارند كه بتوانند كارآيي خود را در اين نظام اثبات كنند. زيبايي شناسي طبيعت و از طرفي كاركردهاي طبيعي طبيعت، هيچ نفعي براي نظام تكنوپولي ندارند. به همين دليل بايد به نحوي مفيد- براي تكنوپولي- مورد استفاده قرار گيرند.
نظام تكنوپولي حتي هنر و زيبايي شناسي را هم توليد مي كند.درختان و طبيعت به نحوي مصنوعي بازسازي مي شوند. گل ها و گياهان مصنوعي وارد بازار مي شوند و مردم كم كم باور مي كنند كه زيبايي شناسي طبيعت هماني است كه تكنوپولي به آنها عرضه مي كند. هنر، كپي برداري مي شود و به توليد انبوه مي رسد و مرز بين واقعيت هنري و غيرهنري از بين مي رود. اين مجازي سازي در فضاهاي مختلفي تجربه مي شود و فضاي وب (اينترنت)، پا را از اين نيز فراتر نهاده و كل نظام تكنوپولي را در فضايي كاملاً متفاوت بازتوليد مي كند. ديگر تشخيص اينكه چه امري طبيعي و واقعي است مشكل است. در واقع در محيط وب هم واقعيت زندگي و هم هنر به شكلي مجازي عرضه مي شوند. هيچ نظارت واقعي اي در اين فضا وجود ندارد. تنها زماني مي توان انتظار حذف آن را داشت كه مخالف اين سيستم حركت كند. از آنجايي كه ماهيت چنين فضاهايي كاملاً تكنولوژيك و مجازي است، چنين فرضي محال است. از سوي ديگر ويژگي هاي منحصر به فرد اينترنت از جمله سهولت دسترسي، به آن، ۲۴ ساعته بودن، سادگي كار، هزينه پايين، گمنامي، عدم محدوديت زماني، نبود كنترل و كمبود مسئوليت ها و...، همگي موجب استقبال عظيم مردم در سراسر جهان از آن شده است. اين خصوصيات، علاوه بر آنكه، از يك طرف قابليت هاي اينترنت محسوب مي شوند، از طرف ديگر از معايب آن نيز شمرده مي شوند.
موخره :براي پذيرش هر نوع تكنولوژي، بايد با احتياط برخورد كرد. در صورتي كه فرهنگي آمادگي پذيرش تكنولوژي خاصي را ندارد- يعني براي بقاي مطلوب خود نيازي به وارد كردن يك تكنولوژي ندارد- از اقبال نسبت به آن تكنولوژي پرهيز شود. از طرفي، نبايد از تبعات بعضاً اجتناب ناپذير تكنولوژي غافل بود و هميشه اين فرض را در نظر داشت كه مي توان تبعات سوء تكنولوژي را به حداقل رساند. در اين بين نقش مؤثر انسان شناسي در مديريت، تعديل و كنترل تغييرات فرهنگي، علي الخصوص در مورد فرهنگهاي بومي، انكارناپذير است.
منابع در دفتر روزنامه موجود است.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
علم
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |