دوشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۴
هشتم اسفند سالروز شهادت فرمانده پرآوازه هشت سال دفاع مقدس حاج حسين خرازي
فرمانده در خط
عباس اسدي
هشتم اسفند سالروز شهادت فرمانده پرآوازه دوران دفاع مقدس است. او كه در دوران حضور در جنگ دست كم فرماندهي ۱۳ عمليات مهم و غرورآفرين را بر عهده داشت شهر اصفهان را به كانون جذب نيروهاي داوطلب تبديل كرده بود. از ابتداي جنگ تا زمان عمليات كربلاي ۵ كه در نهايت به سوي معبود شتافت، منشأ بسياري از نقطه هاي اوج دفاع مقدس شد. گزارش پيش رو به زندگينامه شهيد، ديدگاه هاي همرزمان پدر و مادر شهيد و گوشه اي از دلاوري هاي اين فرمانده مي پردازد.
001794.jpg
زندگينامه شهيد
در سال ۱۳۳۶ در يكي از محله هاي مستضعف نشين اصفهان به نام «كوي كلم» خانواده با ايمان خرازي مفتخر به قدم سربازي از عاشقان اباعبدالله(ع) گشت. هوش و ادب، زينت بخش دوران كودكي او بود و در همان ايام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس ديني رفته و به تحصيل علوم در مدرسه اي كه معلمان آنجا افرادي متعهد بودند، پرداخت. اكثر اوقات پس از تكاليف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد «سيد» رفته با صداي پرطنينش اذان و تكبير مي گفت. حسين در دوران فراگيري دانش كلاسيك لحظه اي از آموزش مسائل ديني غافل نبوده و در آغاز دوران نوجواني گرايش زيادي به مطالعه خبرها و كتب اسلامي و انقلابي داشت و به تدريج با امور سياسي نيز آشنا شد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ ديپلم طبيعي براي طي دوران سربازي به مشهد اعزام شد. او ضمن گذراندن دوران خدمت، فعالانه به تحصيل علوم قرآني در مجامع مذهبي مبادرت ورزيد. در آن دوره او را براي عمليات سركوب گرانه ظفار به عمان فرستادند ولي او از اين سفر به معصيت ياد كرد و حتي نمازش را تمام مي خواند. از همان روزهاي اول انقلاب در كميته دفاع شهري مسئوليت پذيرفت و براي مبارزه با ضد انقلاب داخلي و جنگ هاي كردستان قامت به لباس پاسداري آراست و لحظه اي آرام نگرفت. يك سال صادقانه در اين مناطق خدمت كرد و مأموريت هاي محوله او را راهي گنبد كرد. با شروع جنگ تحميلي به تقاضاي خودش راهي خطه جنوب شد و در اولين خط دفاعي مقابل عراقي ها در منطقه دارخوين مدت نه ماه، با تجهيزات جنگي و امكانات تداركاتي بسيار كم استقامت كرد و دلاوراني قدرتمند تربيت نمود. در سال ۱۳۶۰ پس از آزادسازي بستان تيپ امام حسين(ع) را رسميت داد كه بعدها با درخشش او و نيز نيروهايش در رشادت ها و جانفشاني ها، به لشگر امام حسين(ع) ارتقا يافت. حسين شخصاً به شناسايي مي رفت و تدبير فرماندهي اش مبني بر اصل غافلگيري و محاصره بود حتي در عمليات والفجر ۳ و ۴ خود او شب تا صبح در عمليات خاكريزش شركت داشت و در تمامي عمليات پيشقدم بود. حسين قرآن را با صداي بسيار خوب تلاوت مي كرد و با مفاهيم آن مأنوس بود. او علاوه بر داشتن تدبير نظامي، شجاعت كم نظيري داشت. معتقد به نظم و ترتيب در امور و رعايت انضباط نظامي بود و در آموزش نظامي و تربيت نيروهاي كارآمد اهتمام مي ورزيد. حساسيت فوق العاده و دقت زيادي در مصرف بيت المال و اجراي دستورات الهي داشت. از سال ۱۳۵۸ تا لحظه آخر حضورش در صحنه مبارزه تنها ايام مرخصي كاملش هنگام زيارت خانه خدا بود. (شهريور ماه سال ۱۳۶۵) در ساير موارد هر سال يك بار به مرخصي مي آمد و پس از ديدار با خانواده شهدا و معلولين، با ياران با وفايش در گلستان شهدا به خلوت مي نشست و در اسرع وقت به جبهه باز مي گشت. در طول مدت حضورش در جبهه ۳۰ تركش ميهمان پيكر او شد و در عمليات خيبر دست راستش را به خدا هديه كرد. اما او با آن كه يك دست نداشت براي تامين و تداركات رزمندگان در خط مقدم تلاش فراوان مي كرد. در عمليات كربلاي ۵ زماني كه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشكل مواجه شد حاج حسين خود پيگير اين امرشد و انفجار خمپاره اي اين سردار بزرگ را در روز جمعه ۸/۱۲/۱۳۶۵ به سربازان شهيد لشگر امام حسين(ع) پيوند داد و روح عاشورايي او به ندبه شهادت، زائر كربلا گشت و بنا به سفارش خودش در قطعه شهدا و در ميان ياران بسيجي اش ميهمان خاك شد.
رد پاي نور فرمانده شهيد
قلب جبهه هاي غرب و جنوب از ابتدا با حضور عاشقانه او مي تپيد و جبهه مجذوب تكاپوي خالصانه اش، برگي زرين از آغاز تا انتها را نقش داد.
در جدول زير نام عمليات، تاريخ عمليات و مسئوليت اين فرمانده به چشم مي خورد.
فرماندهي محور
۰۵/۰۷/۱۳۶۰ ثامن الائمه ۱
فرماندهي محور
۰۸/۰۹/۱۳۶۰ طريق القدس ۲
فرماندهي تيپ امام حسين(ع)
۰۲/۰۱/۱۳۶۱ فتح المبين ۳
فرماندهي تيپ امام حسين(ع)
۱۰/۰۲/۱۳۶۱ بيت المقدس ۴
معاونت عمليات سپاه سوم
۲۳/۰۴/۱۳۶۱ رمضان ۵
معاونت عمليات سپاه سوم
۱۰/۰۸/۱۳۶۱ محرم ۶
معاونت عمليات سپاه سوم
۱۷/۱۱/۱۳۶۱ والفجر مقدماتي ۷
معاونت عمليات سپاه سوم
۲۱/۰۱/۱۳۶۲ والفجر ۸
فرمانده لشگر امام حسين(ع)
۲۹/۰۴/۱۳۶۲ والفجر ۳
فرمانده لشگر امام حسين(ع)
۲۷/۰۷/۱۳۶۲ والفجر ۳
فرمانده لشگر امام حسين(ع)
۰۳/۱۲/۱۳۶۲ خيبر ۲
فرمانده لشگر امام حسين(ع)
۱۹/۱۲/۱۳۶۲ بدر ۱
فرمانده لشگر امام حسين(ع)
۲۰/۱۱/۱۳۶۴ والفجر ۸
فرمانده لشگر امام حسين(ع)
۰۳/۱۰/۱۳۶۵ كربلاي ۴
فرمانده لشگر امام حسين(ع)
۱۹/۱۰/۱۳۶۵ كربلاي ۵
گزيده اي از سخنان شهيد
- ما لشگر امام حسينيم، حسين وار هم بايد بجنگيم، اگر بخواهيم قبر شش گوشه امام حسين(ع) را درآغوش بگيريم كلامي و دعايي جز اين نبايد داشته باشيم:
«اللهم اجعل محياي محيا محمد وآل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد.»
- اگر در پيروزي ها خودمان را دخيل بدانيم اين حجاب است براي ما اين شايد انكار خداست.
- اگر براي خدا جنگ مي كنيد احتياج ندارد به من و ديگري گزارش كنيد. گزارش را نگه داريد براي قيامت. اگر كار براي خداست گفتنش براي چه؟
- در مشكلات است كه انسان ها آزمايش مي شوند. صبر پيشه كنيد كه دنيا فاني است و ما معتقد به معاد هستيم.
- هرچه كه مي كشيم و هرچه كه بر سرمان مي آيد از نافرماني خداست و همه ريشه در عدم رعايت حلال و حرم خدا دارد.
- سهل انگاري و سستي در اعمال عبادي تأثير نامطلوبي در پيروزي ها دارد.
- همه ما مكلفيم و وظيفه داريم با وجود همه نارسايي ها بنا به فرمان رهبري، جنگ را به همين شدت ادامه بدهيم زيرا ما بنا بر احساس وظيفه شرعي مي جنگيم نه به قصد پيروزي تنها.
- مطبوعات ما جنگ را درشت مي نويسد، درست نمي نويسد.
- مسأله من تنها جنگ است و در همانجا هم مسأله من حل مي شود.
- همواره سعي مان اين باشد كه خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داريم و شهدا را به عنوان يك الگو در نظر داشته باشيم كه شهدا راهشان راه انبياست و پاسداران واقعي هستند كه در اين راه شهيد شدند.
- من علاقه مندم كه با بي آلايشي تمام، هميشه در ميان بسيجي ها باشم و به درد دل آنها برسم.
وصيت نامه اول
...از مردم مي خواهم كه پشتيبان ولايت فقيه باشند، راه شهداي ما راه حق است، اول مي خواهم كه آنها مرا بخشيده و شفاعت مرا در روز جزا كنند و از خدا مي خواهم كه ادامه دهنده راه آنها باشم. آنهايي كه با بودنشان و زندگي شان به ما درس ايثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولين عزيز و مردم حزب اللهي مي خواهم كه در مقابل آن افرادي كه نتوانستند از طريق عقيده، مردم را از انقلاب دور و منحرف كنند و الان در كشور دست به مبارزه ديگري از طريق اشاعه فساد و فحشا و بي حجابي زده اند در مقابل آنها ايستادگي كنيد و با جديت هر چه تمامتر جلو اين فسادها را بگيريد.
وصيت نامه دوم
استغفرالله، خدايا امان از تاريكي و تنگي و فشار قبر و سوال نكير و منكر در روز محشر و قيامت، به فريادم برس. خدايا دلشكسته و مضطربم، صاحب پيروزي و موفقيت تو را مي دانم و بس. و بر تو توكل دارم. خدايا تا زمان عمليات، فاصله زيادي نيست، خدايا به قول امام خميني(ره) تو فرمانده كل قوا هستي، خودت رزمندگان را پيروز گردان، شر مدام كافر را از سر مسلمين بكن. خدايا! از مال دنياي چيزي جز بدهكاري و گناه ندارم. خدايا! تو خود توبه مرا قبول كن و از فيض عظماي شهادت نصيب و بهره مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم.. مي دانم در امر بيت المال امانتدار خوبي نبودم و ممكن است زياده روي كرده باشم، خلاصه برايم رد مظالم كنيد و آمرزش بخواهيد.
والسلام
حسين خرازي- ۱/۱۰/۱۳۶۵
راننده قايق
حسن شريعتي يكي از همرزمان شهيد خرازي با بيان خاطره اي مي گويد: يك روز قرار بود تعدادي از نيروهاي لشگر امام حسين(ع) به قايق به آن سوي اروند بروند. حاج حسين به قصد بازديد از وضع نيروهاي آن سوي آب، تنهايي و به طور ناشناس درميان يكي از قايق ها نشست و منتظر ديگران بود. چند نفر بسيجي جوان كه او را نمي شناختند سوار شده، به او گفتند: «برادر ! خدا خيرت بدهد ممكن است خواهش كنيم ما را زودتر به آن طرف آب برساني كه خيلي كار داريم.» حاج حسين بدون اين كه چيزي بگويد پشت سكان نشست، موتور را حركت داد. كمي جلوتر بدون اين كه صورتش را برگرداند سر صحبت را باز كرد و گفت: «الان كه من و شما توي اين قايق نشسته ايم و عرق مي ريزيم، فكر نمي كنيد فرمانده لشگر كجاست و چه كار مي كند؟» با آن كه جوابي نشنيد، ادامه داد: «من مطمئنم او با يك زيرپوش، راحت داخل دفترش جلوي كولر نشسته و مشغول نوشيدن يك نوشابه تگري است! فكر مي كنيد غير از اين است؟» قيافه بسيجي بغل دستي او تغيير كرد و با نگاه اعتراض آميزي گفت: «اخوي حرف خودت را بزن» . حاج حسين به اين زودي ها حاضر به عقب نشيني نبود و ادامه داد. بسيجي هم حرفش را تكرار كرد تا اين كه عصباني شد و گفت: «اخوي به تو گفتم كه حرف خودت را بزن، حواست جمع باشه كه بيش از اين پشت سر فرمانده لشگر ما صحبت نكني. اگر يك كلمه ديگر غيبت كني، دست و پايت را مي گيرم و از همين جا وسط آب پرتت مي كنم.» و حاج حسين چيزي نگفت. او مي خواست در ميان بسيجي ها باشد و از درد دلشان با خبر شود و اينچنين خود را به دست قضاوت سپرد.
آخرين ديدار
پدر شهيددرباره فرزند شهيدش مي گويد:در مدت جنگ من و پسرم ۲ همرزم بوديم. حسين فرمانده لشگر بود و من اغلب به امور تداركاتي و امدادگري مي پرداختم. اول اسفند سال ۱۳۶۵ به بيمارستان شهيد بقايي اهواز آمد و در حالي كه با همان يك دست رانندگي مي كرد حين گشت داخل شهر، شروع به صحبت كرد: «بابا من از شما خيلي ممنونم چون همه از شما راضي هستند به خصوص رئيس بيمارستان، مرحبا بابا، سرافرازم كردي.» من كه سربازي در خدمت اسلام بودم گفتم: «هرچه انجام داده ام وظيفه اي در راه نظام مقدس جمهوري اسلامي بوده، كار من در مقابل اين خدمت و فداكاري كه تو انجام مي دهي، هيچ است و اصلاً قابل مقايسه نيست.» اين آخرين ديدار ما بود و سالهاست كه مشام جان من از عطر خوش صحبت هاي حسين در آن روز معطر است.
دعوت پر فيض
يكي از همرزمان شهيد درباره فرمانده لشكر امام حسين(ع) مي گويد: حسين دو روز قبل از شهادتش گفت: «خودم را براي شهيد شدن كاملاً آماده كرده ام.» او كه روحي متلاطم از عشق خدمت به سربازان اسلام داشت وقتي متوجه شد ماشين غذاي رزمندگان خط مقدم در بين راه مورد اصابت گلوله دشمن قرارگرفته است به شدت ناراحت شد و با بيسيم از مسئولين تداركات خواست تا هر چه زودتر، ماشين ديگري بفرستند و نتيجه را به او اطلاع دهند. پس از گذشت چند ساعتي ماشين جلوي سنگر ايستاد و حاج حسين در حالي كه دشمن منطقه را گلوله باران مي كرد براي بررسي وضعيت ماشين از سنگر خارج شد. يكي از تخريب چي ها در حال مصافحه با او مي خواست پيشاني اش را ببوسد كه ناگهان قامت چون سرو حسين بر زمين افتاد. اصلاً باورم نمي شد حتي متوجه خمپاره اي كه آنجا در كنارمان به زمين خورد، نشدم. بلافاصله سر را بلند كردم. تركش هاي موثر و درشتي به سر و گردن او اصابت كرده بود. هشتم اسفند سال ۱۳۶۵ بود و حاج حسين از زمين به سوي آسمان پركشيد و پيشاني او جايگاه بوسه عرشيان گشت.
عاشق عاقل مادر شهيد
مادر شهيد نيز با بيان خاطره اي مي گويد: در عمليات خيبر، دشمن منطقه را با انواع و اقسام جنگ افزارها و بمب هاي شيميايي مورد حمله قرار داده بود. حسين در اوج  درگيري به محلي رسيد كه دشمن آتش بسيار زيادي روي آن نقطه مي ريخت. او به ياري رزمندگان شتافت كه ناگهان خمپاره اي در كنارش به فرياد نشست و او را از جا كند و با ورود جراحتي عميق بر پيكر خسته اش، دست راست او قطع گرديد. در آن غوغاي وانفسا، همهمه اي برپا شد. «خرازي مجروح شده! اميدي بر زنده ماندنش نيست.» همه چيز مهيا گرديد و پيكر زخم خورده او به بيمارستان يزد انتقال يافت. پس از بهبودي، رازي را براي مادرش بازگو كرد كه هرگز به كس ديگري نگفت: «حالم هر لحظه وخيم تر مي شد تا اين كه يك شب، بين خواب و بيداري، يكي از ملائك مقرب درگاه الهي به سراغم آمد و پرسيد:» حسين! آيا آماده رفتن هستي، يا قصد زنده ماندن داري؟ «من گفتم:» فعلاً ميل ماندن دارم تا با آخرين توان، به مبارزه در راه بين خدا ادامه دهم. «به همين جهت او تا لحظه آخر، عنان اختيار برگرفت و هرگز از وظيفه اش غافل نماند.
جنگ را فراموش نكني
يكي از همرزمان شهيد با بيان خاطره اي مي گويد: حسين خرازي تصميم به ازدواج گرفته بود و براي عمل به اين سنت نبوي از مادر من مد د جست، او با مزاح به مادرم گفته بود كه: «من فقط ۵۰ هزار تومان پول دارم و مي خواهم با همين پول خانه و ماشين بخرم و زن هم بگيرم ». بالاخره مادرم پس از جست وجوي بسيار، دختر مؤمنه اي را برايش در نظر گرفت و جلسه خواستگاري وي برقرار شد و آن دو به توافق رسيدند. او كه ايام زندگي اش را دائماً در جبهه سپري كرده بود اينك بانويي پارسا را به همسري برمي گزيد.
مراسم عقد آنها در حضور رهبر كبير انقلاب امام خميني(ره) برگزار شد. لباس دامادي او پيراهن سبز سپاه بود. دوستانش به ميمنت آن شب فرخنده يك قبضه تيربار گرينوف را به همراه ۳۰ فشنگ، كادو كرده و به وي هديه دادند و بر روي آن چنين نوشتند:« جنگ را فراموش نكني»فردا صبح حسين تيربار را به پادگان بازگرداند و به اسلحه خانه تحويل داد و با تكيه بر وجود شيرزني كه شريك زندگي او شده بود به جبهه بازگشت.
پيام مقام معظم رهبري
سردار رشيد اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت، برادر شهيد، حاج حسين خرازي به لقاءالله شتافت و به ذخيره اي از ايمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزي براي خدا و نبردي بي امان با دشمنان خدا، در آسمان شهادت پرواز كرد و بر آسمان رحمت الهي فرود آمد. او كه در طول ۶ سال جنگ قله هايي از شرف و افتخار را فتح كرده بود اينك به قله رفيع شهادت دست يافته است و او كه هل من ناصر ينصرني زمان را با همه وجود لبيك گفته بود اكنون به زيارت مولايش امام حسين(ع) نايل آمده است و او كه در جمع ياران لشگر سرافراز امام حسين(ع) عاشقانه به سوي ديار محبوب مي تاخت، پيش از ديگر ياران، به منزل رسيده و به فوز ديدار نايل آمده است. آري، او پاداش جهاد صادقانه خود را كنون گرفته و با نوشيدن جام شهادت سبكبال، در جمع شهدا و صالحين درآمده است. زندگي و سرنوشت اين شهيد عزيز و هزاران نفس طيبه اي كه در اين وادي قدم زده اند، صفحه درخشنده اي از تاريخ اين ملت است. ملتي كه در راه اجراي احكام خدا و حاكميت دين خدا و دفاع از مستضعفين و نبرد با مستكبرين، عزيزترين سرمايه خود را نثار مي كند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگي هاي مادي زده پاي در ميدان فداكاري  نهاده و با همه توان مبارزه مي كنند و جان بر سر اين كار مي گذارند.
چنين ملتي بر همه موانع فائق خواهد آمد و همه دشمنان را به زانو درخواهد آورد. ما پس از هشت سال دفاع مقدس همه جانبه و ۶ سال تحمل جنگ تحميلي، نشانه هاي اين فرجام مبارك را مشاهده مي كنيم و يقيناً نصرت الهي در انتظار اين ملت مؤمن در مبارزه ايثارگر است...

مرگ عزيزان در نگاه كودكان
اجازه دهيد كودكان هم گريه كنند!
نازخند صبحي
001797.jpg
از دست دادن نزديكان، تنش زاترين و دردناكترين رخداد زندگي هر انساني است كه چه بسا به پيدايش بحران جانكاه عاطفي و افسردگي نيز بينجامد، در فرد سوگوار احساس درد، افسردگي و اندوهي آشكار پديد مي آيد و درپي آن واكنش هاي ديگري نيز همچون احساس درماندگي، هراس، خلاء، نااميدي، بدبيني، بي قراري، خشم، گناه، آسيب پذيري، از دست دادن تمركز، نااميدي و بي انگيزگي بروز مي كند و بسياري از سوگواران دچار بي اشتهايي يا پرخوري، كم خوابي يا زياده خوابي و تغييراتي در راه رفتن و محاوره مي شوند كه در طول مرحله از دست دادن يا پس از آن انتظار بروز تمامي اين علائم يا بخشي از آنها طبيعي است و اين در حالت بخشي از روند طبيعي يك سوگواري است كه به تدريج از شدت آن كاسته مي شود. به طوري كه پس از هفت تا ۴۰ روز شخص سوگوار تقريبا به حال اول برمي گردد.
چگونه مرگ عزيزان را بپذيريم
هرگاه كسي يا چيزي را كه دوست مي داريم از ما گرفته شود و يا به ما داده نشود معناي آن دوري و ازدست دادن است. تنها نكته مهم در درمان انواع مختلف ازدست دادن ها عمق احساس اندوه و مدت زماني است كه صرف درمان آن مي شود. هرچه از دست رفته مان عزيزتر باشد شدت اندوه بيشتر است و نيز براي گذر از مرحله اي به مرحله ديگر مدت بيشتري صرف مي شود. در فقدان اقوام و نزديكان دور ممكن است سه مرحله كسب بهبود ظرف چند دقيقه به وقوع بپيوندد، درحالي كه براي مرگ نزديكان گاه سالها زمان صرف مي شود. جسم، روح و ذهن آدمي بسيار آگاهند و مي دانند چگونه خود را درمان كنند و اين درمان چه مدت به طول مي انجامد. بهتر است نيازهايشان را براي رسيدن به بهبود كامل برآورد ه كنيد و به روند بهبودي اعتماد كنيد.
باوجود اينكه براي ازدست دادن عزيزي ناراحت هستيم از سوي ديگر بايد به زندگي خود نيز ارج نهيم و بايد بپذيريم كه زندگي پيوند ميان دو قطب متضاد است كه نمي توان يكي از آن جنبه هاي مثبت و منفي را ناديده گرفت يا انكار كرد و مرگ بخشي از زندگي ماست. بخشي مهم كه به هستي آدمي معنا مي دهد و پذيرش اين را داشته باشيم كه زندگي همچون گذشته جريان دارد و بدون حضور عزيز از دست رفته نيز قادر به ادامه زندگي هستيم. درك اين مساله فرد سوگوار را به سمت مرحله جديدي از زندگي سوق مي دهد كه به تدريج حالت جسمي و روحي او رو به بهبودي مي رود.
در چگونگي مقابله با مرگ عزيزان اين نكته حائز اهميت است كه به زندگي خود ارج نهيم و به خود تلقين نكنيم كه عزيز از دست رفته آن قدر خوب و فوق العاده بوده كه در نبودش نمي توانيم زندگي كنيم. چون اين امر سبب تشديد ماتم ما مي شود. بهتر است در ابتداي امر كليه عكس ها،  نامه ها و اشياي مربوط به شخص از دست رفته جمع آوري شود و تا زمان مرحله اوليه عزاداري، آنها در جايي پنهان گردد چون در اين مرحله ديدن آن وسايل بسيار دردناك خواهد بود. در مرحله بعد هنگامي كه فقدان او مورد قبول واقع شد و زندگي جريان عادي خود را از سر گرفت آن اشيا و مدارك خاطره انگيز را براي وداع بيرون آورده شود. چون مشاهده وسايل شخصي از دست رفته احساس نيرومندي را در سوگوار و يا سوگواران برمي انگيزد كه بسياري تا ابد وسايل را حفظ مي كنند و جمعي نيز آنها را از خود دور مي كنند.
پس از فقدان چه بايد كرد
واقعيت اين است كه در سوگ كسي نشستن احساس شخصي است و هركس بر مبناي نياز خود بايد با فقدان مقابله كند كه معمولا احساس پريشاني و اندوه و يك واكنش اجتناب ناپذير است. هرگز فقدان عزيز فراموش نمي شود و خود سوگوار ساليان سال با يادآوردن روياها، خاطرات و ارتباطش با عزيز از دست رفته غمگين و متاثر مي شود و پس از، ازدست دادن عزيزي هر انساني به سمت قسمت تاريك تر زندگي مي رود و پس از سپري كردن مدت زماني همه چيز دوباره تغيير مي كند و فرد سوگوار به سمت روشن تر زندگي قدم مي گذارد و فصل تازه اي از زندگي را آغاز مي كند.
چگونه تسلي دهيم
معمولا براي تسلي دادن افراد سوگوار اصطلاحاتي كليشه اي به كار مي رود كه به نوعي تسلي بخش نيز مي باشد. «اين شتري است كه در خانه هركس مي خوابد» ، «همه به نوبت نشسته ايم» ، «كاري است كه شده! و... ولي اين تسلي ها مقطعي و كوتاه مدت و لحظه اي است. صميميت و صداقت در ابراز همدردي و آزادگذاشتن عزادار در بيان احساسات خود مي تواند از بهترين راه هاي تسلي خاطر باشد. پند و اندرز دادن و كوچك شمردن غم او نه تنها كمكي نمي كند بلكه با وضع روحي سوگوار كاملا مغايرت دارد. در اين شرايط انجام وظايف عزادار ازجمله رسيدگي به كارهاي خانه او، رسيدگي به وضعيت فرزندان و... شيوه هايي هستند كه ماتم زده و مصيبت ديده را آرامش مي بخشند. حضور در مجلس ترحيم، يكي از پسنديده ترين كارهاي مسلمانان است چون به هر داغدار حضور پرشور دوستان و اقوام آرامش مي بخشد. درصورتي كه به هيچ وجه فرد داغدار آرامش نيابد، حضور يك روانشناس بر بالين او الزامي است.
كودكان را چگونه با فقدان روبه رو كنيم
امروزه بيشتر كودكان با مساله مرگ آشنا هستند؛ ازدست دادن فرد در خانواده، همسايگي، اقوام و يا بعضا از طريق كارتون يا مرگ حيوانات خانگي و... بنابراين تفهيم و توضيح معني مرگ براي آنان در اين گونه موارد آسان تر خواهد بود. بسياري از خانواده ها مساله مرگ را از كودكان پنهان مي كنند مثلا مادربزرگ در بيمارستان مانده، پيش خدا رفته و مسايل غيرواقعي ديگر كه هيچكدام درست نيست. بلكه بايد به كودك با بياني ساده و صميمي واقعيت را گفت و به او توضيح داد كه وقتي كسي مي ميرد، ديگر در بين ما نيست چون نمي تواند راه برود، نفس بكشد، حرف بزند، گرسنه و تشنه شود، او را به گورستان مي برند و در زير خاك پنهان مي كنند و او در ذهن ما هميشه زنده است و فراموش نمي شود.
والدين دوست دارند كه كودكان از درد و رنج و ترس دور نگه داشته شوند اما اين احساس معني واقعي مرگ را به طور مرموز و پيچيده براي كودكان جلوه مي دهد به طوري كه كودكان با ترس از مرگ ياد مي كنند و سوالي نمي كنند. اين حالت پرسش هاي بي پاسخي در ذهن كودكان ايجاد مي كند كه به نفع آنان نيست.
به كودكان حقيقت را بگوييد
معمولا كودكان بر اين باورند كه شخص فوت شده بازخواهد گشت به خصوص پدر يا مادر و پدر يا مادربزرگ. اين حقيقت تلخ را يادآوري كنيد كه او برنخواهد گشت و سفر او بي بازگشت است و كودك را در مراسم تدفين شركت دهيد. روانشناسان معتقدند كه كودكان نيز همانند بزرگسالان مي بايستي دلتنگي خود را از فقدان عزيزان بيان كنند.
بگذاريد كه شاهد اشك ريختن شما باشند و به آنها هم اجازه دهيد كه اشك بريزند همين قدر كه كودكان مي توانند در مراسم شادي و عروسي شركت كنند در مراسم تدفين و عزا هم مي توانند شركت كنند و با واقعيت مرگ روبه رو شوند و برگزاري مراسم را مشاهده كنند و براي آنان توضيح دهيد كه در مراسم تدفين همه فاميل دور هم جمع خواهند شد تا در اندوه يكديگر شريك باشند و جزئيات مراسم را شرح دهيد و چون وقتي كودك در جريان مراسم قرار مي گيرد، فقدان فرد موردعلاقه اش را در جمع اقوام بهتر مي پذيرد يا به تعريفي ديگر فقدان عزيز با مراسم نوعي سرگرمي تازه تلقي شده نه تنها كودك دچار استرس نمي شود بلكه از اندوه عميق كودك نيز كاسته مي شود. والدين نبايد فكر كنند كه شركت در مراسم تدفين براي كودك تجربه غم انگيزي خواهد بود چون تجربه غم و شادي هر دو براي كسب مهارت هاي زندگي براي كودك لازم است.

منابع:
- پل كارسن. استرس در كودكان، ترجمه: هنگامه رها
- تجارب شخصي و درمان افسردگي پس از مرگ عزيزان. تاليف جان دبليو جيمز. ترجمه: صادقي

حيله هاي رواني
بيست حقه ظريف از زبان حيله گر - هفته چهاردهم
خسته شدم
اگر يك جمله يا عبارت را بدون توجه به مفهوم آن چندين بار با صداي بلند تكرار كنيم چه اتفاقي مي افتد؟ جواب: مفهوم آن جمله تغيير مي كند، به عبارت دقيق تر، درك ما نسبت به آن جمله تغيير مي كند.
در حال حاضر درك ما از خستگي چيست؟ آن را با چه منظوري به كار مي بريم؟ خسته شدم را، هم به خود مي گوييم هم به سايرين؛ گاهي صادقانه، گاهي به دروغ و بسياري اوقات از روي عادت. دقت كنيد؛ در ادراك و رفتار رواني انسان، هر چيز به عادت تبديل شود، از واقعيت دور و مستهلك مي شود. عادات، به تدريج خود را از مجموعه هماهنگ درون و برون فرد بيرون مي كشند و به طور مستقل خود را تقويت مي كنند. از اين رو عادات با رفتارهاي خودكار متفاوتند؛ رفتارهاي خودكار همواره به وسيله يك نظام هماهنگ دروني كنترل و هدايت مي شوند و در موقع دلخواه فعال مي شوند ولي عادات به سختي تحت تسلط يك نظام هماهنگ درمي آيند.
امروزه در بسياري موارد، احساس خستگي و ابراز آن از روي عادت است نه بر اساس واقعيات جسماني و رواني افراد. همان طور كه از روي عادت گرسنه مي شويم، خواب آلوده مي شويم و حتي از روي عادت حوصله ما سر مي رود، از روي عادت نيز خسته مي شويم. اگر بدانيد كه احساس خستگي در نوع آدميزاد، چقدر بستگي به درك او از واقعيت خود دارد، به جرأت مي توان گفت كه شايد اكثر افراد كاربرد كاملاً متفاوتي از عبارت خسته شدم را در فرهنگ زباني خود ايجاد كنند؛ كاربردي كه بسيار بسيار خصوصي تر، شخصي تر، محدود تر و خودشناسانه تر مي شود. شايد پس از آن، عبارت خسته شدم را بيشتر در خلوت خود به كار بريد.
آيا عموماً خستگي هاي روزانه شما ذهني است يا جسماني؟ اگر مي گوييد هر دو، كدام حالت را در خود مسلط تر مي يابيد؟
امروزه، ابراز خستگي در روابط كلامي ما يك توصيف از حالت خود نيست بلكه يك دليل يا يك علت است. ما به علت خستگي، كار را رها مي كنيم. ما به علت خستگي سراغ كار نمي رويم.اين مفهوم در همين نكته دستخوش انحراف در ادراك و كاربرد شده است.
(چقدر غلط هاي خود را جدي مي گيريم؟ به آنها اهميت بدهيم، درباره آنها فكر كنيم، تعاريف تازه به دست بياوريم تا تغيير كنيم. از تغييرات نهراسيد. تنبلي نكنيد! چرا اغلب اوقات از تغييركردن گريزانيم و اين در حالي است كه تقريباً همه از يكنواخت بودن زندگي نالانند؟)
ما سراغ تغييرات و ساير امكانات مثبت رواني خود نمي رويم؛ با مطرح كردن سه حيله رواني: ۱- وقت ندارم ۲- حوصله ندارم ۳- خسته مي شوم.
آدم هاي معمولي و سالم، هم وقت دارند، هم حوصله دارند و هم خسته مي شوند ولي خستگي را دليل كافي براي انجام ندادن كاري نمي دانند؛ آنها مي دانند كه احساس خستگي، تا حد بسيار بسيار زيادي تابع ذهن انسان است، نه حاصل واقعيت. واقعيات، تركيب شدن با انسان را دوست مي دارند و از او يك موجود خستگي ناپذير مي سازند ولي ذهنيات عاشق خستگي،  جمود، خشكي و توقف هستند. ذهن را اگر رها كنيد براي خود مسير مستقلي از شما مي يابد و به سرعت در انتهاي آن مسير، مي خوابد.
دقت كنيد؛ خستگي فعالانه فقط وقتي رخ مي دهد كه كاري انجام داده باشيد. نتيجه آن هر چه باشد مهم نيست؛ اينكه خود را به كار برده باشيد به شما احساس رضايت مي دهد و در پي آن استراحتي همراه با آرامش ذهن، تمام جسم شما را بازمي يابد و از نو مي سازد. روند خستگي و استراحت به همين سادگي است؛ واكنش طبيعي در برابر خستگي، استراحت است، اما دقت كنيد؛ خستگي حالتي است كه پس از انجام كار به سراغ آدم مي آيد نه قبل از آن.در بسياري موارد، قبل از شروع كاري احساس خستگي مي كنيم. نه؟
چقدر جسمتان خسته است؟
چقدر فكرتان خسته است؟ 
پيشنهاد يك مترادف در ازاي خسته هستم يا خسته شدم: مسئوليت نمي خواهم. از اينجا به بعد احساس خستگي، يك حيله  رواني است؛ يك حقه است براي گريز. نگذاريد با خواندن اين مطالب، قضاوت يا احساس منفي در شما جريان پيدا كند. عدم پذيرش مسئوليت به دلايل روان شناسانه اي، هيچ كس را بد نمي كند؛ از اعتراف به خود در اين مورد نهراسيد. وقتي ميل پذيرش مسئوليت در كسي كاهش مي يابد بدين معني است كه به دلايل فردي و جمعي از امكانات مثبت رواني خود برخوردار نيست. اين موضوع قابل درك و رفع است، البته به شرط آگاهي. يكي از زيباترين و رنگين ترين امكانات دروني بشر، پذيرش مسئوليت است. اين استعداد، شما را وسيع مي كند، تركيب مي كند، عجيب و باور نكردني مي شويد.
هر گاه متوجه شديد كه نمي خواهيد مسئوليت بپذيريد، به طور همزمان متوجه يك خستگي ذهني- رواني مي شويد. در اين حالت به خودتان مجال نشستن و خوابيدن و به فكر فرورفتن را ندهيد. احساس خستگي ذهني براي استراحت كردن نيست بلكه بر عكس، اعلام خطر است؛ وضعيت قرمزي است كه خطر حمله و تسلط ذهن را اعلام مي كند. در چنين حالتي، به هر شكل ممكن ، فعاليت عملي خود را گسترش دهيد. دقت كنيد؛ آدم هاي راحت طلب خسته مي شوند، آدم هاي سخت كوش نيز خسته مي شوند. هردو پس از خستگي استراحت مي كنند. فرد راحت طلب وقتي استراحت مي كند، هيچ چيز دريافت نمي كند،  بلكه خسته تر مي شود چون آن ظرفي كه بايد خالي باشد تا دوباره پر شود، خالي نيست. با استراحت بيشتر، با انفعال بيشتر، اين فرد به حالت اشباع مي رسد كه تفاوت بسيار با آرامش و بازيافت خود و خويشتن دارد. اشباع، به نوعي بحران است.
و اما آدم سخت كوش يا فعال، وقتي استراحت مي كند، هرچه لازم باشد جذب مي كند يا بيشتر آن را جذب مي كند و به تعادل دست مي يابد؛ نقطه مقابل اشباع.
با خستگي جسمي، معمولاً به طور نسبي تصميمات درست تر الهام مي شود ولي با خستگي ذهني، تصميمات آشفته و ناهماهنگ پيش مي آيند.
خستگي ذهني، ميل برطرف شدن ندارد، خستگي جسمي خود به خود بدن را در حالت استراحت قرار مي دهد. خستگي ذهني در جهت عدم تعادل پيش مي رود ولي خستگي جسمي دقيق تر متر و معياري براي درك حدود تعادل هر شخص است.حوصله هر كاري را كه نداشته باشيد، همان كار شما را مضطرب مي كند. راه حل اين است كه فقط به همان كار بپردازيد؛ آرام آرام مسائلش را حل خواهيد كرد و احساس توفيق را نصيب خواهيد برد.
مراقب باشيد؛ احساس خستگي ذهني مقارن است با احساس اضطراب. اضطراب خود را نديده نگيريد. خود را بشناسيد. بگذاريد سلامتي در شما راه يابد. گاهي ما خستگي را ترجيح مي دهيم!!!
يك جامعه ذهني و منفعل، سلامتي را قرنطينه مي كند؛ مبادا به كسي سرايت كند!
مهشيد سليماني

با خوانندگان
خوانندگان عزيز و محترم ، ادامه مطالب اين ستون را همچنان در روزهاي دوشنبه، صفحه زندگي بخوانيد.

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
علم
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |