سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۴
گفت وگو با استاد هابيل علي اف نوازنده نامي كمانچه
آرشه بر دل
002130.jpg
عكس : جليل ديده ور
گفت و گو : يسنا
اگر چه خاطره ذهني ايرانيان از استاد هابيل  علي اف به سالهاي ابتداي دهه ۶۰ و آلبوم وي و راميزقلي اف باز مي گردد، اما حضور علي اف در سالهاي ابتدايي دهه ۷۰ در تالار انديشه و اجراي تاريخي اش با استاد شجريان و البته پيش از آن با تمبك همايون شجريان، آغازي شد بر حضور صحنه اي اين استاد نام آور كمانچه. علي اف در كمانچه نوازي همانقدر شهرت و اعتبار دارد، كه استاد علي اصغر بهاري، با اين تفاوت كه استاد بهاري بسيار دير كشف و قدرتش شناخته شد و استاد علي اف در موقع مقرر و به جايش. هابيل علي اف سال ۱۹۲۷ در آذربايجان متولد شد و موسيقي را نزد استاد آقدامنسكي آموخت. او از سال ۱۹۵۲ در مدرسه آصف زينالي   نزد ديگر استادان بزرگ آن زمان به آموزش موسيقي پرداخت. هابيل علي اف اجراهاي فراواني با خوانندگان بزرگي همچون سيد شوشينسكي، خان شوشينسكي، زولنوآدي گوزه ل اف، مطلم مطلم اف، اسلام رضايف و عارف بابايف داشته و نيز در سال ۱۹۷۸ نشان درجه يك موسيقي در دوران اتحاد جماهير شوروي را دريافت كرده است. بسياري از كارشناسان موسيقي، او را يكي از بهترين نوازندگان كمانچه مي دانند و سالهاست كه هنرش درخور نگرش بزرگان موسيقي جهان و به ويژه مردم هنردوست آذربايجان و ايران است. هابيل علي اف در پاييز امسال در تهران به اجراي برنامه پرداخت و آنگونه كه خود مي گويد اين اجراي پاياني او بود زيرا او براي هميشه با كمانچه بدرود گفته است. در گفت و گوي كوتاهي كه با اين نوازنده كمانچه داشتم، تلاش كردم گزيده اي از انديشه هاي او را درباره موسيقي و هنر بدانم تا اين ديدگاهها بتواند راهنماي هنرجوياني باشد كه در آغاز اين راه هستند. در پايان نيز از آقاي وحيد اسداللهي براي ترجمه اين گفت وگو بسيار سپاسگزاريم.
* استاد از چه زماني نواي خوش موسيقي را در درونتان حس كرديد؟
- خيلي بچه بودم، خوب به ياد دارم وقتي كلاس اول بودم گريه مي كردم و از مادرم مي خواستم برايم ساز بخرد. او نيز برايم يك تار خريد، اما از آنجا كه خيلي كوچك بودم، نمي توانستم تار را در بغل بگيرم. پس از آن مادرم برايم يك كمانچه خريد كه من آن را روي ميز مي گذاشتم و مي نواختم. در نخستين كنسرتهايم كه در سنين ۷ و ۸ سالگي بود، قد من به اندازه اي كوتاه بود كه پايم به زمين نمي رسيد.
* مشوق شما در موسيقي چه كساني بودند؟
- مادرم مرا به مدرسه موسيقي فرستاد. اما بيشتر علاقه و تلاش خودم و كمك خداوند بود.
* موسيقي چه نقشي در زندگي شما داشت؟
- موسيقي  همانند هواست و همه به آن نياز دارند و اگر به ما نرسد احساس خفگي مي كنيم. براي يك هنرمند، صنعت موسيقي چيزي است كه نبايد در درون بماند، اگر ارائه نشود درون را زخمي مي كند. من هميشه آنقدر تمرين مي كردم و به اندازه اي ساز مي زدم كه گاهي همسرم سازم را از من مي گرفت. حتي زماني كه غذا مي خوردم منتظر بودم كه غذا تمام شود تا من دوباره ساز بزنم. موسيقي در همه لحظات زندگي ام با من همراه بوده و هست به ويژه زماني كه غمگين هستم خيلي به من كمك مي كند.
* پيوند بين موسيقي ايران و آذربايجان را چگونه مي بينيد؟
- موسيقي ايران و آذربايجان از نظر من با هم تفاوتي ندارند، هر دستگاهي كه شما داريد ما هم داريم مانند، ماهور، شور، اصفهان، چهارگاه....
* فكر نمي كنيد با حذف ربع پرده ها بين موسيقي ايران و آذربايجان فاصله ايجاد شده است؟
- در آن زمان ربع پرده ها را از آن جهت حذف كردند تا بتوانند موسيقي ايران و آذربايجان را از هم جدا كنند. اين كار در واقع يك تهاجم فرهنگي بود. در دانشكده موسيقي اين فواصل را ديگر به كار نمي گيرند. البته شايد بتوانند اين پرده ها را از روي سازها بردارند اما از روي قلبها هرگز.
* آيا شما در كارهايتان از اين نتها استفاده كرده ايد؟
- بله، براي نمونه در اجرايي كه با آقاي شجريان داشتم اگر دقت كنيد متوجه مي شويد كه من از تمام اين فواصل استفاده كرده ام.
* آيا به غير از شما موسيقيدانان ديگري نيز بوده اند كه اين فاصله ها را بكار بگيرند؟
- حاجي بيگف كه يكي از آهنگسازان بزرگ شرق بود در اپراي ليلي و مجنون و همچنين اپراي كوراغلي كه بر پايه مقامهاي آذري بود، از اين فواصل حتي در گروه كُر به زيبايي استفاده كرده است.
* در آذربايجان قطعات آهنگسازان غربي را با تار اجرا مي كنند، توضيح دهيد هدف از اين كار چيست؟
- غربي ها مي گويند كه ما عقب افتاده ايم، ولي ما با اين كار مي خواهيم به آنها ثابت كنيم كه مي توانيم با آلات موسيقي مان قطعات آنها را اجرا كنيم، اگر آنها هم مي توانند قطعات ما را اجرا كنند. موسيقي ما به اندازه اي جذاب است كه ما توانستيم آنها را جذب كنيم. اما آنها نتوانستند اين تاثير را بر روي ما بگذارند. ما يك شاعري داريم به نام بختيار وهاب زاده او مي گويد: موسيقي شرق بر روح انسان اثر مي گذارد، اما موسيقي غرب بر روي پا!!
* ديدگاه شما درباره نت چيست؟
- زماني كه موسيقي را ياد نگرفته ايد نت دوست شماست، اما پس از يادگيري نت دشمن شما مي شود.
* چه تفاوتي بين اجراهايتان در كشورهاي غربي و ايران وجود دارد؟
- در كشورهاي غربي مقامها را به گونه اي اجرا مي كنم كه آنها بتوانند راحت تر ارتباط برقرار كنند. از تصنيفهاي ريتميك استفاده مي كنم و هميشه دغدغه دارم طوري اجرا نكنم كه آنها خسته شوند. اما در ايران با خيال آسوده ساز مي زنم، آنقدر آرامش دارم كه دوست دارم با صداي سازم به خواب بروم.
* آينده موسيقي آذربايجان را چگونه مي بينيد؟
- فكر نمي كنم پس از ما، مقامهاي آذري به اين شكل باقي بماند، زيرا دنيا براساس ريتم است. براي نمونه گردش سال يك ريتم است، در آينده اين اتفاق خواهد افتاد كه ما وزن زياد مقامهاي موسيقي مان را با ريتم هاي مختلف خُرد كنيم.
* استاد، هنرمند كيست؟
- يك هنرمند بايد از آغاز تولد، هنر در وجودش باشد؛ در غير اين صورت اگر تمام مكتبهاي موسيقي جهان را ياد بگيرد ولي آن جوهر اصلي در ذاتش نباشد نمي تواند موفق شود. يك هنرمند بايد قلب خوبي داشته باشد، در زندگي همه چيز را به درستي ببيند تا بتواند حقيقت و راستي را در هنرش ارائه دهد.
* پرسش ديگري ندارم اما اگر شما سخني براي علاقه مندان به هنرتان در ايران داريد بفرماييد.
- من ايران را خيلي دوست دارم تا اندازه اي كه وقتي در باكو هستم هميشه دلم اينجاست. من ايران را ميهن خودم مي دانم. خيلي از كشورها از من براي اجراي برنامه دعوت كردند اما من نپذيرفتم و دوست داشتم در ايران برنامه داشته باشم.
من با كمانچه خداحافظي كرده بودم، اما اين اجرا براي اين بود كه با ايران خداحافظي كنم. خيلي غمگين هستم احساس مي كنم ديگر ايران را نمي بينم.

خبر
ثبت رديف موسيقي ايراني در چه مرحله اي است
در حالي كه به دليل كوتاهي دست اندركاران تئاتر بررسي ثبت سند تعزيه در يونسكو دو سال به تأخير افتاده است ارائه گزارش نهايي درباره ثبت دستگاه هاي آوازي و سازي موسيقي ايراني به عنوان ميراث شفاهي جهان در يونسكو هم اكنون در مرحله پژوهش قراردارد.
به گزارش ايسنا اين گزارش كه بايد حداكثر تا سپتامبر سال آينده به يونسكو ارائه شود به گفته محمد سرير تا تابستان آماده مي شود. پيش از اين قرار بود اين گزارش تا بهمن ماه ارائه شود.به وجود آمدن فرصت مناسب و كافي براي ارائه گزارشي كامل و جامع از دلايل اصلي به تعويق افتادن ارائه اين گزارش عنوان شده است.
محمد سرير نماينده كميته موسيقي يونسكو در ايران در آن زمان گفته بود: پس از ارائه گزارش نهايي در بهمن ماه، موضوع ثبت دستگاههاي آوازي و سازي موسيقي ايراني به عنوان ميراث شفاهي جهان در يونسكو سال آينده مطرح مي شود. پيش از اين در نخستين جلسه مشترك خانه موسيقي و مسئولان يونسكو در ايران در سال ۸۴ عناوين و سرفصل هاي پرونده ثبت رديف هاي موسيقي ايراني در فهرست ميراث شفاهي جهان تعيين شده بود و قرار گذاشته شد پرونده را بر اساس رديف دستگاهي و آوازي و از نام دستگاه ها و آوازهاي مختلف معرفي آنها آغاز شود.
دو سال قبل تاجيكستان و ازبكستان شش مقام موسيقي خود را در فهرست ميراث شفاهي و غير ملموس ثبت كردند كه البته شش مقام موسيقي آنها در برابر موسيقي رديفي ايران بسيار ناچيز است. هم اكنون اين اميدواري وجود دارد كه اگر موسيقي تاجيك و ازبك توانسته به عنوان ميراث شفاهي جهاني ثبت شود، حتماً موسيقي ايراني نيز پذيرفته خواهد شد.
002136.jpg
فرهنگ و آهنگ _ ،۱۰ ويژه موسيقي ملل
كل مطالب دهمين شماره ماهنامه فرهنگ و آهنگ به موسيقي ملل اختصاص يافته است و اين از مشي شماره هاي گذشته اين نشريه كه به نوعي بخشي از مطالب آن به رخدادهاي موسيقي در داخل كشور اختصاص مي يافت تا اندازه اي به دور است.
نشريه فرهنگ و آهنگ در بيش از يك سالي كه از عمر آن مي گذرد، خود را به عنوان نشريه حرفه اي در موسيقي شناسانده بود.اگر چه مشكلات مالي موجود بر سر راه انتشار نشريات تخصصي دامن اين نشريه را نيز گرفته بود و همين كه در طول ۱۳ ماه ۱۰ شماره از آن انتشار يافت خود گواهي است بر اين مدعا.البته همين اندازه مقاومت و ايستادگي قابل تقدير است، اما به نظر مي رسد اگر دست اندركاران اين نشريه بخواهند به سراغ موضوعاتي با مخاطبان خاص بروند روزهاي اسفناك تري را در پيش خواهند داشت.
در هر حال در اين شماره ضمن ارائه مطالبي خواندني از موسيقي ملل ۸ صفحه نيز به معرفي شاخص ترين آلبومهاي موسيقي ملل كه در چند سال اخير در جهان منتشر شده است اختصاص داده شده است كه حضور آلبوم مشترك ميان حسين عليزاده و نيز گاسپاريان از جمله آنهاست.

اصلاحيه
هفته گذشته در همين ستون از زنده ياد استاد نيكرويان به عنوان شاگرد استاد پرويز ياحقي نام برده شده بود در حالي كه صحيح آن استاد حسين ياحقي است. بدين وسيله تصحيح مي شود.

نگاه
يك خاطره فراموسيقايي
نوشته اي كوتاه از فريبرز رستمي؛ پژوهشگر موسيقي نواحي به انگيزه برگزاري نشست تعزيه و آوازهاي مذهبي
002133.jpg
نوشته زير را فريبرز رستمي؛ پژوهشگر پرتلاش موسيقي نواحي ايران نگاشته است . وي به بهانه برگزاري كنگره «تعزيه و آوازهاي مذهبي» كه به همت كانون موسيقي و مركز موسيقي تجربي گروه موسيقي دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران در روزهاي ۱۶ و ۱۷ اسفند در تالار شهيد آويني اين دانشگاه برگزار خواهد شد، سفري به دو استان گيلان و هرمزگان داشت. رستمي پيش از اين نيز درباره موسيقي مناطق مختلف ايران پژوهشهايي را صورت بندي و نيز در منطقه قشم جشنواره اي از موسيقي مناطق ساحلي را خود اداره و برگزار كرد. نوشته زير تجربه هاي وي از سفرش به ديار گيلان است كه براي درج در اين صفحه نگاشته است . با سپاس از ايشان توجه شما خوانندگان را به اين نوشته جلب مي كنيم.
در پژوهش هاي موسيقي، كار ميداني جايگاه ويژه اي دارد. زيستن با يك فرهنگ، تلاش در درك عميق تر آن به عنوان يك ناظر بدون هيچ قضاوت يا ارزشگذاري، نگاه كردن، زيركانه ديدن، موشكافي و اگر عادت كرده باشي و يا آموخته باشي كه روش مند عمل كني؛ اتفاق غريبي در ذهنت مي افتد كه بعد از ترك ميدان و مطالعات در زماني و هم زماني _كه بخشي از اين يكي در ميدان اتفاق مي افتد،_ به نگاهي وسيع تر از آن فرهنگ دست مي يابي و پنجره هاي تازه اي رازهاي ناگشوده روزهاي حضور در ميدان را روشن مي كنند.
سه مرحله:۱- حضور در ميدان با ريزبيني، تمركز و البته روش مند بودن. ۲-مطالعات بعد از ميدان. ۳- نگاه دوباره به موضوع از بيرون- اين بار مسلح تر و مهياتر- پژوهشگر را به نتايج علمي و قابل باورتري نزديك مي كنند. اما همجوار با اين جريان علمي، پژوهشگر در قالب و به عنوان يك انسان، احساساتي دارد كه اگر هوشيارانه از آنها بهره گيرد، ارتباط دقيق تر و عميق تري با فرهنگ موسيقايي مورد مطالعه بر قرار خواهد كرد. گرچه وجه احساسي پژوهشگر نبايد بخش علمي كار او را تحت تأثير قرار دهد. يك پژوهشگر بالغ قدرت تميز اينها را به دست آورده است و مرزها را مي شناسد. اما همانگونه كه روش مندي در ميدان، دقت در ثبت يافته ها، چيدمان داده ها، نتيجه گيري و همه اتفاقاتي كه در يك جريان پژوهشي روي مي دهد، باورپذيري گفته هاي پژوهشگر را محتمل تر مي كند، احساسات رشد يافته او ارتباط عميق با موضوع مورد مطالعه را رقم مي زند. او غور مي كند، در درون موضوع سير مي كند، مي آموزد و بيرون مي آيد. اين نگاه اكنونِ او _ با فرض قدرت تميز يافته ها-با «دستي از دور بر آتش داشتن» و تجربه هاي قبلي او بسيار متفاوت است. متن زير برون ريزي تأثير مجموعه عواملي است كه موسيقي سهم عمده اي از آنها را به خود اختصاص داده بود و نگارنده به عنوان ناظر وراي تكنيك هاي علمي، خودش را به آنها سپرد. تأثيري كه از ضبط و ثبت مفصل رپرتوار(مجموعه اجرايي) «كرني» ها و چاووش خواني گيلان در پاييز ۱۳۸۳ انجام شد.
امروز پنج شنبه ۲۸ آبان ماه ۸۳ است. طي قرار قبلي به سمت روستاي «ايشكا» از دهستان «پهمدان» بخش «ودبنه» شهرستان «لاهيجان» روانه شديم. حدود ساعت صبح۱۱ در مسجد صاحب زمان ايشكا منتظر جمع شدن نوازندگان كرني، چاووش و مرثيه خوان بوديم. باران تند و شديدي مي باريد، اتومبيل را بين دو رديف قبر در جوار مسجد نگه داشتم. اطرافيانم همگي مرده بودند و من عزم ضبط موسيقي داشتم! زندگي موسيقايي ام در گورستان، تنگاتنگ با گور مردماني كه شايد روزي مي خوانده اند و مي نواختند معناي غريبي يافت. در خودم گم شدم. قبرها روي زمين خوابيده بودند و سنگهاي تزيين شده اي  كه با همه بزك تصنعي شان روي انداز زيبنده اي نبودند- دست كم براي انسان- اتومبيل اما انگار زمين را آبستن كرده بود، قصد مردن نداشت، او براي ماندن مي تپيد و راه مي پيمود، براي ماندن و نمردن ضبط مي كردم. نمردن ميوه هاي رنگ به رنگ تفكر زيباي انسان كه اكنون در كنار پاي من خفته بود بي هيچ نغمه اي. سيزده نفر «كرني نواز» (دو نفر سر كرني و يازده نفر همراه) با يك چاووش خوان كه انگار نغمه قيامت سر مي دادند. در گورستان كه بودم جبرييل پر مي كشيد و مي خنديد، عزراييل هم. به تفاخر آن همه جان كه ربوده بود به فرماني ازلي و با نگاهي خنثي حيرت سكوت مرا مي پاييدند كه چگونه سنگها را مي كاويدم؛ چه سنگين لش انداخته بودند بر بستر خيس خاك. به مسجد اما اسرافيل،انگار همه كاينات را به فرياد كرناها فرمان بيدار باش ابدي مي داد و داد سخن مي داد چاووش چنان نغز كه حلاوت خواب را در چشم شب نخفته مي شكست. چه مي گويي چاووش ، از چه مي گويي، سهم ترا از كدام صندوقچه كهن بخشيده اند كه چنين فراخ و سلحشور يار مي طلبي: «حايل مشوميان من و يار جبرييل» . بانگ رحيل آن آواي غريب و فرياد آمرانه كرني ها پاسخي شاعرانه به نداي مرگ بود كه: «خواهم آمد» . اما بمان تا زندگي كنم و حك كنم نقش خويش بر بستر زمان كه سنگ را سزاوار لاشه ام اگر باشد شايسته روحم نيست. بمان تا بخوانم، دست سياه سنگين! گلوي قناريم را مفشار، بمان تا بخوانم. اين فرياد، نه آواز من كه جان من است. سروش را اما جز زبان؛ ابزار ديگري نيست. نه گوشي در ميان نه سوسوي چشمي كه نگاه را بشنود! اصرافيل بود و غربت من و چاووش و دامان دشت خدا كه جادو كرده بود سلول هاي تكثير شده كودكي ام را...

موسيقي
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |