سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۴
گفت وگو با كيوان پهلوان پژوهشگر و محقق موسيقي
نقد يك رفتار
002457.jpg
عادل جهان  آراي
عرصه تحقيق و پژوهش فرهنگ و سنن در كشور ما اگر چه وسيع و پردامنه است، اما چنان كه بايد و شايد نظام مند و روز آمد و اصولي نيست. كار اين عرصه حفظ داشته هاست و ياد  آوري آنچه كه در گذشته وجود داشت و مي تواند فراراه آيندگان قرار گيرد. افراد زيادي در اين وادي وارد شدند اما به دلايلي، گاه در نيمه راه عطاي آن را به لقايش بخشيدند، برخي ديگر اما با جان به لب رسيدن ها گاه كارهاي برجسته و بزرگي را انجام مي دهند كه شايد در نگاه اول مهم به نظر نيايد، اما اهل فن مي دانند كه اهميت اين كارها تا چه اندازه حياتي و ضروري است. در اين رابطه غير از پاره اي ناملايمات و كاستي هاي ساختاري كه عموما متوجه متوليان امر پژوهش و مسئولان ذيربط است، گاهي اشتباهات غيرعامدانه يا عمدي از سوي برخي مولفان و عدم رعايت حقوق ديگر همكاران، گله و اعتراضاتي را به دنبال دارد كه به تيره وتار ساختن بيشتر فضاي تحقيقاتي منجر مي گردد؛ شايد اين مسئله نيز همانند معضلات ساختاري ناشي از عدم تجربه كافي در اين زمينه و يا برخي تناقضاتي است كه انتظار بر طرف شدن آنها تنها در روندي تاريخي ميسر است. در هر حال اين گفت وگو براي اهل پژوهش به طور عام و براي پژوهشگران موسيقي به طور خاص خالي از لطف نخواهد بود.
كيوان پهلوان پيشتر با انتشار دو كتاب تاريخي و يك مونوگرافي منطقه اي و ۵ سي دي صوتي موسيقايي پيرامون آيين هايي موسيقايي مرتبط با دف و دايره شناخته شده است. اما كار بزرگ او پژوهش گسترده اي است كه پيرامون برخي سازهاي كوبه اي ايران بويژه دف و دايره به انجام رسانده و موسسه ماهور در حال انتشار بخشهايي از اين پژوهش است. با انتشار دايره المعارف سازشناسي آقاي محمدرضا درويشي ايشان نيز به جرگه منتقدان اين اثر پيوست. در مراسم سخنراني ايشان در زمينه دف و دايره و تصوف كه در محل سازمان ميراث فرهنگي برگزار شد، پيرامون برخي مباحث تحقيقي و مشكلات موجود گفت وگويي با وي انجام شد كه از نظر شما مي گذرد.

*به عنوان پژوهشگر موسيقي بفرماييد كه چه عاملي باعث شد به طرف تحقيق در زمينه دف و دايره برويد و اساسا دايره چه ويژگي هايي دارد كه شما را به سوي خود جذب كرده است؟
-مهمترين عاملي كه باعث شد دست به كار تحقيق در زمينه دف و دايره بزنم، به خاطر علاقه من به ساز دايره و سازهاي كوبه اي است كه اين علاقه از دوران كودكي با من عجين بود و كم كم به سوي نواختن حرفه اي اين ساز كشيده شدم، در همين رابطه ابتدا سبك هاي مختلف تنبك نوازي را تجربه كردم. چند سال نزد استاد محمود فرهمندبافي و نيز تمرين و ممارست سبك استاد بهمن رجبي به عنوان يكي از جديد ترين سبكهاي تنبك نوازي ايران آغاز راهم بود. در دوره اي نيز به دنبال ديگر تحقيقات تاريخي مشغول تدريس تنبك و دايره شدم. تعمق در شيوه هاي دايره نوازي و دف نوازي ايران به شدت نظرم را جلب كرد تا اينكه طي پروسه اي چندين ساله به سبك و سياق جديدي در نواختن دايره دست يافتم و همين امر باعث شد كه من بروم ببينم كه دايره از نظر فرهنگي داراي چه ويژگي هايي است. وقتي وارد اين مجموعه و موضوع شدم به دليل اينكه در زمينه تاريخ هم كار تحقيقاتي انجام مي دهم، ديدم كه به همين سادگي نمي توان از كنار اين مقوله گذشت. به خاطر اينكه اين ساز با خود بخشي از تاريخ ذوقي ملت ما را به همراه دارد و اساسا تاريخ و فرهنگ آن بر مي گردد به تاريخ مردم ايران و حتي خاورميانه. بعد از سالها تحقيق به اين نتيجه رسيدم كه قدمت اين ساز، پيچيدگي و كاربردي بودن آن و طبعاً ماندگار شدنش طي قرن ها، دلايلي تاريخي- اجتماعي دارند،  هيچ سازي نيست كه به وسعت و گستره ساز دايره حداقل در خاورميانه وجود داشته باشد.
*برخي از پژوهشگران معتقدند كه منحصر كردن يك ساز به يك ملت امر صحيحي نيست، بلكه سازها در گردش روزگار چه بسا دست به دست شده و از قومي به قومي ديگر رسيده است. نظر شما در اين خصوص چيست، اساسا اختصاص دادن يك ساز به يك قوم آيا درست است يا خير؟
- يك سري از سازها طبعا سازهاي بومي منطقه اي هستند كه با توجه به شرايط آب و هوايي ساخته مي شوند و ملتها هم بر اساس ضرورت هاي اجتماعي از آن استفاده مي كنند. برخي از سازها اتفاقا شناسنامه اقوام و ملتها هستند. اما ساز دف و دايره به ويژه در ايران در دوران باستان مشخصاً به گونه اي كه تحقيقات نشان مي دهد به منطقه بين النهرين- عراق كنوني- يعني فرهنگ سومر اختصاص دارد كه حداقل به سه هزار سال قبل از ميلاد بر مي گردد. در آن زمان اين منطقه در دوران مادرشاهي به سر مي برد و ساز دف و دايره در مراسم مذهبي كه در معابد انجام مي شد براي دور كردن ارواح خبيثه و يا فراخوان الاهه ها استفاده مي شده است. اما هنگامي كه پدرسالاري جاي خود را به مادرشاهي داد، نمودهاي فرهنگي و مذهبي تغيير فاحشي كرد و مردان براي پيشبرد مقاصدشان آن نمودهاي زنانه را به تدريج از بين بردند. در دوران زرتشت نيز وضعيت به همين منوال بود. با آمدن آريايي ها كه خود جنگجويان پدرسالار بودند كار يكسره شد و ديگر جايي براي مظاهر مادرشاهي نگذاشتند.
پس طبيعي است كه سازها تحت تأثير جريانات اجتماعي قرار بگيرند. دايره سازي است كه در خاورميانه از بين النهرين به مصر كشيده شد و حتي طي پروسه اي توسط اقوام مختلف وارد شرق آسيا شد. در مسافرتهاي متعددي كه به مناطق غرب ايران داشتم دريافتم كه فرهنگهاي استانهاي غربي مانند لرستان، كردستان، ايلام، بختياري و حتي در جنوب غربي (خوزستان) از اشتراكات فراواني برخوردارند و كمتر از ساز دايره استفاده مي كنند.
به هر حال پس از اين مرحله طي بيش از ده ها سفر به نواحي مختلف ايران، ويژگي هاي دف و دايره هاي مختلف ايران را از نزديك مشاهده و مطالعه كردم. گستردگي موضوع و تنوع بيش از اندازه نمونه ها و همچنين تكنيك هاي اجرايي منجر به آن شد كه گاهي چندين و چند بار به يك منطقه خاص سفر كنم. پس از گرد آوري انواع دايره ها و تجزيه و تحليل نغمات مربوط به آنها علاقه مند شدم تا به نكات تاريخي و فرهنگي اين گروه از سازها پرداخته و زمينه هاي مراسمي و همچنين تغييرات ديگر را نيز مطالعه كنم.
* اين تحقيقات اكنون در چه مرحله اي است و چه اقدامي براي انتشار آن صورت پذيرفته است؟
-پژوهش هايم در زمينه دايره و دف به طور كل شامل دو بخش است: يك بخش پيرامون ويژگي هاي فني و ساختاري دف و دايره هر منطقه  از ايران است كه شامل عكسبرداري از ده ها نمونه، مراسم و مجالس مورد استفاده، تكنيك هاي اجرايي دايره هاي نواحي، بررسي نغمات آوازي همراهي كننده با دف و دايره.
بخش دوم بررسي اسناد تاريخي مربوط به ساز دف و دايره در ايران، خاستگاه قومي آن، نقش اين ساز در جوامع مادرسالاري و استفاده هاي آييني، ديني و مذهبي آن در جامعه ياد شده، كم رنگ شدن آن در مراحل بعدي در جامعه پدرسالاري، وضعيت اين ساز در جوامع عرب و ايران پيش از اسلام و نيز حوزه كاربرد آن در ميان اقوام ايراني، نحوه كاربردهاي مراسمي، مجلسي و آييني آن و همچنين استفاده متصوفه از اين ساز در مراسم ذكر و ثنا.
*كتاب  آماده چاپ شما «دايره المعارف دف و دايره در ايران» نام دارد، اين در حالي است كه اخيرا آقاي محمدرضا درويشي جلد دوم كتاب «دايره المعارف سازهاي ايراني» را كه به سازهاي كوبه اي اختصاص دارد، منتشر كردند. وجوه تفاوت و تشابه اين دو كتاب چيست؟
-تلاش هاي اين پژوهشگر موسيقي و همه كساني كه در اين زمينه زحمت مي كشند قابل تقدير و احترام است. اما اين احترام نمي تواند به شكل يك طرفه ادامه داشته باشد. همه ما قبل از هر چيز بايد به ياد داشته باشيم كه مشغول كار فرهنگي هستيم و اين مسئله در نوع خود يكي از مقدس ترين و معنوي ترين كارهاي ممكن است. بنابراين اگر هر محققي بخواهد به حقوق ديگران در هر نوع و شكلي احترام ننهد، به طور طبيعي هر كسي حق دارد تصور نمايد كه اينگونه افراد اساسا فهم و درك درستي از اصل و ذات فعاليت خود نداشته و اهداف ديگري را دنبال مي كنند.
اين اهداف مي تواند با نيات مادي و يا كسب شهرت آن هم با بي احترامي به حقوق ديگران و روشهاي ناپسند ممكن باشد. با كمال تاسف بايد عرض كنم كه برخي همكاران به خاطر روش  هاي غير فرهنگي و غير معنوي در ارائه فرهنگ و انجام تحقيق مرا نااميد ساخته اند؛ چرا كه اعتقاد دارم كار فرهنگي و تحقيقي بدون پشتوانه اخلاقي و سلامتي كه از ملزومات اين گونه فعاليت هاست، در نهايت نوعي انحراف را با خود به همراه دارد. اين انحراف حتي مي تواند در روند علمي يك پژوهش و محصول عرضه شده خود را نشان دهد؛ كما اينكه در دائره المعارف سازشناسي نيز نگاه ناپخته، به خطاها و اشتباهاتي منجر گرديد كه لااقل در حوزه پژوهش بنده، يعني دف و دايره نيازمند بازنگري و بازنويسي مجدد است.
*يعني تحقيقات آقاي درويشي در زمينه دف و دايره مورد قبول شما نيست؟
-براي پاسخ به اين پرسش بايد چند مسئله را روشن كنم: اولا بخش اعظم تحقيقات دف و دايره در دايره المعارف سازشناسي چه در زمينه عكس ها و استنادات و چه بخش هاي نوشتاري متعلق به بنده است كه با كمال تعجب و بدون اجازه من و بدون ذكر مأخذ از سوي آقاي درويشي در كتاب ايشان چاپ شد.
ديگر اينكه به دليل اين عمل كه هم از نظر قانوني و هم از نظر اخلاقي و معنوي كاري خلاف همه اصول است. مؤلف محترم چون خودشان زحمتي براي اين تحقيق نكشيدند بنابر اين شناخت درستي نيز از موضوعات دف و دايره نداشته و بويژه بخشي از مستندات آن چون بدون مشورت با بنده صورت گرفت اساسا غلط است كه ذيلا به آنها اشاره خواهم كرد: با توجه به اعتراض و انتقادات برخي ديگر از محققان شريف كشور كه با مستنداتي معتقدند پاره اي از تحقيقات آنها نيز بي ذكر مأخذ در اين اثر چاپ شد، قطعا دوستاني را كه ايشان به عنوان پژوهشگران و موسيقي شناسان معرفي نموده اند بخش هاي بيشتر و گسترده تري از كار هايشان (با اجازه يا بي اجازه) در آن اثر چاپ شده است. بنابراين از اين مؤلف محترم خواهش مي كنم بفرمايند كه پس از بيست سال تبليغات در زمينه تحقيقات دايره المعارف سازشناسي كدام بخش از تحقيقات اين كتاب مربوط به خود ايشان است و توسط او نوشته شده است؟
*اين تحقيق چگونه در دسترس ايشان قرار گرفت؟
- ناشر ايشان (موسسه ماهور) كه ناشر بنده نيز مي باشند و بسياري از دوستان گواه هستند كه من پس هر سفر تحقيقي بر اساس معيارهاي پژوهشي، كارهايم را به تعدادي از محققان پيشكسوت موسيقي ارائه مي كردم تا آنان بررسي نموده و بتوانم از نقطه نظراتشان بهره مند شوم و نواقص احتمالي را برطرف سازم كه ناگهان متوجه شدم كه بخش اعظم اسناد و تحقيقاتم از كتاب سازشناسي آقاي درويشي سر در آورد. البته ايشان در چند مورد خاص از بنده به عنوان كارشناس و محقق سوالاتي نموده اند و نيز تقاضا كردند تا چند عكس در اختيارشان قرار گيرد كه بنده با حفظ حقوق معنوي و ذكر دقيق مأخذ آن را بلا اشكال دانستم؛ با اين اعتقاد كه همه ما موظفيم در فعاليت ها و تحقيقات فرهنگ ملي به ديگر همكاران كمك كنيم، ولي قطعا خود ايشان بهتر از هر كس مي دانند كه اين مسئله به اين معني نيست كه ما بياييم تحقيقات ۱۰ ساله يك محقق را با همه هزينه ها، رنج ها و مشقات به نام خود ثبت كنيم و بعد با كار ديگران به آنها فخر بفروشيم. من اميدوارم و واقعا آرزو مي كنم دوستاني كه اين گونه عمل مي كنند يك روز متوجه شوند كه اين گونه رفتارها در شأن هيچ انسان فرهيخته و انديشمندي نيست و هر فرد در هر موقعيتي بويژه در جايگاه پژوهشگر موظف است به حقوق ديگر همكاران احترام بگذارد در غير اين صورت به طور طبيعي نمي تواند متوقع حرمت و احترام از سوي ديگران باشد.
*مصداق اين نقض حقوق در كتاب آقاي درويشي كدام است؟
- مهمترين مسئله اي كه در اين جا به ذهن مي آيد اين است كه گويي آقاي درويشي تمامي مطالب و ريز ريز آن را خودشان نوشته اند، كه چنين نيست. ايشان اسمي از نويسندگاني كه شايد براي يك جمله اش سالها وقت گذاشته باشند نياورده اند؛ متن به گونه اي است كه گويي تمامي اينها از ذهن، فكر و تراوشات فكري ايشان است كه اين به نظر من از ضعف هاي اصلي اين كتاب و جلد اول آن است. البته استثنائاً نام چند نفر را آورده است كه از فلان كتابشان نقل كرده است، خوب نقل از كتاب خيلي هم غير طبيعي نيست، در يك كار تحقيقي مي توان از نظر ديگران استفاده كرد ولي بايد منابع ذكر شود. لازم است يادآوري كنم كه براساس شواهد حتي بسياري از منابع مكتوب نيز توسط ايشان مكتوم مانده است كه من به آثار مكتوب بسياري از همكاران مان در اين كتاب بي ذكر مأخذ برخورد كرده كه البته دوستان خود راجع به احقاق حقوق خود به هر نحوي كه صلاح مي دانند اقدام خواهند كرد.
*در مورد دف و دايره آيا چنين وضعيتي وجود داشته است؟
-بله، در مورد دف و دايره همين طور است، فقط به دو دليل مي خواهم به آن اشاره كنم. اول آنكه حق من به عنوان محقق كه سالها _بيش از ده سال- در اين زمينه تحقيق كردم ادا بشود، كه كار من با عنوان «دايره المعارف دف و دايره» نام دارد و ايشان حتي نامي از بنده به عنوان محقق اين ساز بيان نكردند، در حالي كه ايشان به خوبي از كارهاي من اطلاع دارند؛ جالب است كه جلوي اسم من نوشتند «ارائه اطلاعات مربوط به چند دايره» حتي نگفتند كه منظور از چند دايره چيست؟ «چند دايره» مي تواند از دو تا بيشتر باشد. اصلا چه نوع اطلاعاتي از من گرفتند، آيا صحبت كردند، عكس يا ساز از من گرفتند؛ كه براي هر كدام اين بخشها بايد مستنداً در كتاب عنوان مي شد؛ ولي ايشان چنين كاري را نكردند. اين نوع برخورد به نظر مي رسد كاملاً عامدانه و عالمانه است و متأسفانه نوعي تضييع حقوق مسلم ديگران است، زيرا وي كاملاً در جريان تكاپو و تلاش چندين ساله بنده بودند كه در زمينه ساز دف و دايره تحقيق مي كردم.
دوم مي خواهم به محققاني كه در هر زمينه اي تحقيق مي كنند توصيه كنم كه روش استفاده از اطلاعات ديگران بايد به شكلي باشد كه سعي كنند به هيچ وجه به آثار و انديشه هاي ديگران لطمه اي وارد نگردد. بديهي است استفاده از اطلاعات ديگران اصولاً مذموم نيست. ولي بايد آنقدر مناعت طبع و امانتدار باشند كه حداقل نام آنها را ذكر كنند. طبيعي است كه يك نفر نمي تواند همه ايران را بگردد و پيرامون همه سازها يا نواها با همه پيچيدگي ها، اطلاعات و رموز آن تحقيق كند، بايد از ديگران كمك گرفت، اما نه به قيمت ناديده گرفتن حق معنوي آنها.
*حالا كه بحث به اين جا كشيده شد، بهتر است كه به عنوان كارشناس موسيقي و بالاخص ساز دف و دايره بيشتر در باره اين كتاب صحبت بكنيد، شايد همين جا بابي باز شود تا با ديگر پژوهشگران گفت وگويي در اين زمينه داشته باشيم و به نكات قوت و ضعف آن بپردازيم.
- شايد مهمترين اشكال اين كتاب همان نگاه خودمحورانه آقاي درويشي است كه از تحقيقات و عكس ها و منابع ديگران استفاده كرده است بدون آنكه نامي از آنها برده باشد. به طور نمونه بسياري از عكس  هايي كه در بخش ششم جلد دوم كتاب راجع به ساز دف و دايره است، مربوط و متعلق به تحقيقات بنده است. ولي كوچكترين اشاره اي به آن نشد. در اين بخش كه به نام طبل هاي يك طرفه با بدنه قاب مانند كه با دست نواخته مي شود آمده است، در ابتدا كلياتي ذكر مي شود تا مي رسند به صفحه ۴۰۳ كه عكس هاي دايره را به طور عام در آن قرار دادند و بعد آنها را در صفحات بعد به شكل جزئي تر توضيح مي دهد.
در صفحه  ۴۰۳ دو عكس لرستان و ازنا متعلق به بنده است. در صفحه ۴۰۴ از ۹ عكس ۵ عكس از شهرهاي زاهدان، ايرانشهر، بيرجند، زابل و ساز ديگري از بيرجند كه اشتباهاً زابل نوشته شده متعلق به بنده است. جالب اينكه در ثبت نام سازها دقت لازم به كار نرفته است و زيرنويس عكس ها را هم اشتباه نوشتند. من اكثر اين سازها را با تحمل مشقات بسيار توانستم از نقاط دور دست جمع آوري كنم كه برخي از اين سازها واقعا منحصر به فرد است. در صفحه ۴۰۵ دايره منحصر به فردي است كه در تحقيقاتم از نيشابور يافتم، درون آن طوقه شن است كه براي صدادهي به جاي زنجير استفاده مي شود. كلا در اين صفحه باز ۵ عكس از شهرهاي نيشابور، بجنورد، آشخانه و بهشهر اختصاصي بنده است. در صفحه ۴۰۶ سازي است از شوشتر خوزستان كه اين ساز هم منحصر به فرد است و الان حتي در خود شوشتر ديگر از اين ساز استفاده نمي كنند، سازي است كه پنج سري قاشقك يا سنجك داخل آن تعبيه شده است و اين ساز در ايران فقط همين يك نمونه است؛ ايشان هم به عنوان تحقيقات خود در كتاب از آن استفاده كرده است. در صفحه ۴۰۶ نيز۷ ساز متعلق به من است كه هر كدام تاريخ، شناسنامه و هويت فرهنگي ملتي را پشت سر خود دارند؛ سازهاي دامغان، سمنان، شوشتر، سنقر كرمانشاه، يك ساز بسيار قديمي نهاوند، سنندج و ساز دست خود من كه ساخت تبريز است. ساز بهبهان را من بعد از يك سال و با پيگيري هاي آقاي حسين تجلي توانستم تهيه كنم كه ايشان فقط نوشتند: «خوزستان-بهبهان» بدون آنكه از پيشينه اين ساز اطلاعي داشته باشند. در استان مركزي كه موسيقي ويژه اي ندارد و من با مسافرتهاي متعدد به روستاهاي اين استان يك ساز پيدا كردم كه خانمي نوازنده آن بودند كه باز آقاي درويشي از اين عكس بدون ذكر نام استفاده كردند.
حتي سازي از لار يا گراش در اين كتاب است كه من آن را به ايشان دادم، جالب اينكه خود آقاي درويشي اهل گراش هستند؛ ولي از موسيقي زادگاه خود نيز مطلع نبودند. و اين ساز هم منحصر به فرد است. در صفحه ۴۰۷ شش ساز جهرم، شهركرد، فارسان، اراك، بهبهان و گراش لار از من است. در صفحه ۴۰۸ هم سه ساز از من است كه متعلق به شهرهاي لارك و بستك در هرمزگان و كرمان است. و در صفحه ۴۰۹ دو ساز بوشهر و كنگان نيز از اين جانب است. آيا اين براي هر محقق شرافتمندي شگفت  آور نخواهد بود كه چگونه يك فرد در جايگاه محقق در برج خود بنشيند و به خود اجازه  دهد تا زحمات و مشقات چندين ساله يك همكار را به نام خود ثبت نمايد.
از صفحه ۴۰۹ به بعد باز بسياري از عكسها كار من است، عكسهايي كه اصلاً قرار نبود ايشان در كتاب خود چاپ كنند، ظاهراً با نيت كمك به من گفتند كه آقاي معطريان امكاناتي دارند تا اين عكسها را براي شما بهتر چاپ كنند. درحالي كه اين عكسها به يكباره از كتاب ايشان سر در آورد. وقتي از ايشان پرسيدم چرا بدون اجازه من اين كار را كردي - حتي بدون آنكه نام نوازنده ها را بداند- ايشان در پاسخ گفتند كه «منظوري نداشتم.» من نمي فهمم منظوري نداشتم يعني چه! عكسهاي نوازنده با ساز شهرهاي ايرانشهر، زابل، خواف، خراسان، حسن آباد دامغان، سنندج، سنقر، شهر كرد، فارسان، شوشتر، اراك، گراش، جهرم، بستك -كه به اشتباه لار نوشتند- بوشهر و كنگان را بدون اجازه من چاپ كردند. ايشان قبل از چاپ وقتي كه آنها را ديدند گفتند كه اين عكس ها «فلو» است؛ يعني قابل استفاده نيست، اما من زماني متوجه شدم كه عكس هايم در كتاب ايشان چاپ شده است و حتي فيلمهاي اين عكس ها پيش ايشان است و من براي استفاده در كتاب خود بايد از كنتاكت آن استفاده كنم.
اما در باره تكنيك هاي اجرايي دف و دايره با من مشورت كردند. من دستان بسياري از دايره نوازان مطرح ايران را طي بيش از ۱۰۰سفر تحقيقاتي ديدم و آنها را ضبط و ثبت كردم و هر منطقه را براي شان توضيح دادم. از سيستان و بوشهر تا تبريز و كردستان و شمال و جنوب را كاملا ديدم و مي شناسم. چون خودم اين ساز را مي زنم طبعا تكنيك هاي اجرايي آن براي من مهم است. تمامي اين تكنيك هاي اجرايي منحصر به فرد را من توضيح دادم. مثلا در سيستان ما چهار نوع تكنيك اجرايي داريم كه ايشان اصلا تا قبل از آنكه با تحقيقات من برخورد كنند معتقد بودند كه در سيستان و يا بلوچستان دايره وجود ندارد. يا در كردستان دايره وجود ندارد. خوب وقتي كه به نظر ايشان دايره در فلان منطقه وجود ندارد بعد ديگر تكنيك اجرايي معنايي ندارد و اينكه چهار نوع تكنيك اجرايي در زابل چه معنايي مي تواند داشته باشد. اين در حالي است كه تكنيك اجرايي زابل در ايران منحصر به فرد است و در هيچ جاي ايران چنين تنوع تكنيكي نداريم. جالب است وقتي كه من به ايشان اعتراض كردم كه چرا با توجه به اين همه اطلاعات و منابعي كه به هر دليل از من چاپ كرديد، لااقل نام مرا قيد مي كرديد؛ ايشان مدعي بودند كه شما اين اطلاعات را به صورت شفاهي به من گفتيد و من مي توانستم آنها را جمع كنم. بله معما چو حل گشت آسان  شود. اين تكنيك ها فقط با مشورت من بود كه شكل گرفت؛ طبيعي هم است كه بايد با مشورت من باشد؛ چون من هم نوازنده اين ساز هستم و هم محقق آن. اگر تكنيك هاي اجرايي و توضيحات در مورد سازهاي منحصربه فرد را كه من به ايشان گفتم از مبحث حذف كنيد و عكس هايي كه متعلق به من است را هم بگيريد چه چيز قابل اعتنايي كه بتوانيد آن را محصول تحقيق خود بدانيد، قابل عرضه خواهد بود؟ جالب است ياد آوري كنم كه حتي بردن نام محققان در بخش فارسي نيز جنبه متظاهرانه داشته؛ چرا كه در بخش انگليسي نام هيچيك از محققاني را كه به درست يا نادرست از آنها نام برده شد، ثبت نكرده، تا به خوانندگان متن انگليسي اعلام كند كه بله اين من هستم كه چنين كار سترگي را انجام دادم. ايشان به طور كلي در ترجمه انگليسي اعلام كرده اند كه چندين تن با من همكاري داشتند. در حالي كه اولا مي بايست در ترجمه ذكر مي كردند كه اين افراد چه كساني هستند و چه نقشي داشته اند و دوم اينكه تا آنجا كه من مطلع هستم چند تن از اين افراد در جايگاه مؤلف بخش هايي از اين اثر دارند نه همكار و مطلع.
*خوب، آقاي پهلوان، اگر ممكن است بفرماييد كه اين اثر از نظر تحقيقي و فني چه نكاتي دارد؟
- البته پرداخت اين موضوع يقينا به زمان بيشتري نياز دارد. اما تا آنجا كه به حوزه تخصص من مربوط است ده ها خطا و اشتباه فاحش در آن وجود دارد كه اميدوارم در فرصتي مناسب به نقد و بررسي و اصلاح آن بپردازم. اگر بخواهم صفحه به صفحه به مبحث دف و دايره بپردازم شايد مثنوي هفتاد من هم بيشتر شود.

ميان ماه من تا ماه گردون ‎/تفاوت از زمين تا آسمان است
سال موتزارت، سال اصفهان
002454.jpg
عباس لقماني
آهنگي دلنواز در هواي سرد زمستاني همه گردشگران را به وجد مي آورد. گوشه و كنار شهر در زير برف زمستاني پوشيده از پوستر است. در سر هر كوي و برزن نيم رخ مردي ديده  مي شد كه ۲۵۰ سال پيش به دنيا آمده و به اين كشور نواهايي را هديه كرده بود كه هنوز مورد توجه همه مفاخر موسيقي جهان است.
شهر وين و تمام كشور كوچك اتريش امسال (ميلادي) را به مناسبت سالگرد دويست و پنجاهمين سال تولد ولفگانگ امادوس موتزارت، سال موزارت اعلام كرده اند و به همين دليل همه امكانات كشور به كار گرفته شده است تا با استفاده از نام اين موسيقيدان چرخه توريسم و اقتصاد در كشور سرعت بيشتري بگيرد.
بنگاه هاي بزرگ اقتصادي، راديو و تلويزيون، شركت هاي بزرگ و كوچك و حتي هر كودك دبستاني در اين سال به نوعي خود با بزرگداشت نام موتزارت در رابطه است.
از اقصي نقاط جهان كارشناسان صنعت توريسم در سفري برنامه ريزي شده به وين دعوت شده اند و در برنامه ريزي دقيقي كه از سوي همه ارگان هاي كشوري تدارك ديده شده با امكانات توريستي آشنا مي شوند.
مسير زندگي او، مكان هايي كه وي در آنجا زندگي كرده و حتي رستوراني كه او در آنجا غذا مي خورده است در معرض ديد كساني قرار مي گيرد كه قرار است ديدني هاي اين كشور را به عنوان جاذبه اي توريستي همراه با خاطراتي خوش در سرزمين هاي خود مطرح كنند.
موتزارت موسيقيدان جواني كه فقط ۳۲ سال زندگي كرد اما به اتريش و وين رنگ و بوي دوست داشتني ديگري داده است.
و در آن سوي كره خاكي، عروس مشرق زمين، شهر گنبدهاي فيروزه اي و پايتخت فرهنگي جهان اسلام به اين همه نابرابري رشك مي ورزد. بجز يك روز و يك شب كه اصفهان، پايتخت فرهنگي جهان اسلام آن هم به علت حضور سفيران و نمايندگان كشورهاي اسلامي در آن شهر رنگ و بوي ديگري گرفت در هيچ كجاي اين زيباترين شهر مشرق زمين اكنون اشاره اي به سال اصفهان نيست. روزنامه هاي كشور نيز آن هم بسيار اندك فقط در روزهاي نخستين سال ميلادي از پايتختي اصفهان به عنوان مركز فرهنگي جهان اسلام نام نبردند.
برخلاف اتريش كه حتي خطوط هوايي آن هم امسال به بزرگداشت موتزارت پرداخته است و پذيرايي ويژه اي را در همه مسيرها به وين ارائه مي دهد، هيچ خط هوايي ايران حتي در مسير اصفهان نيز اين زحمت را به خود نمي دهد كه حداقل در جمله اي كوتاه رسيدن به پايتخت فرهنگي جهان اسلام را خوشامد بگويد.
برخلاف اتريش، هيچ مسئولي، اداره اي و يا مقام هاي مربوط به صنعت توريسم سعي در بهره برداري از اين سال براي كسب درآمد بيشتر از توريسم و يا شناساندن ايران، سنت هاي ايراني و حتي معرفي كوتاهي از اصفهان ندارند.
اصفهان پس از يك ماه از شروع سال اصفهان بار ديگر در كنار زاينده رود آرام گرفته است و گردشگراني كه در اين شهر پرسه مي زنند نيز از سوي هيچ كس مطلع نمي شوند كه در پايتخت فرهنگي جهان اسلام هستند.
در فرود گاه اصفهان نيز بايد با وسواس جست وجو كرد تا اشاره اي به پايتختي اين شهر يافت. درست برخلاف وين. هنوز هواپيما چرخهاي خود را بر باند فرودگاه نرسانده همه مي دانند كه به شهري و كشوري وارد شده اند كه سالگرد فرزند نابغه خود را جشن گرفته است. در هواپيما گوشه اي از ساخته هاي او پخش مي شود و در فرودگاه و همه مسير نيم رخ موتزارت به چشم مي خورد. در اصفهان ولي همه چيز آرام است، همان توريست هاي كم و كنجكاو در گوشه و كنار شهر ديده مي شوند و شايد آنان باشند كه كنجكاوانه از مردم اصفهان بپرسند كه در كجاي شهر بايد اطلاعاتي از پايتخت فرهنگي جهان اسلام كسب كرد.
پليس راهنمايي و رانندگي بيشتر گرفتار سوت زدن و امر دادن به اتومبيل هاست تا بداند كه اصلاً فلسفه انتخاب اصفهان به عنوان پايتختي جهان اسلام چيست؟ در وين ولي پليس، راننده تاكسي و درشكه راني كه توريست ها را به اين سو و آن سو مي برد با غرور از موتزارت مي گويد و شهرش را مي ستايد.
مسئولان كشوري و دولتي به موازات شركت ها و بخش هاي خصوصي در اتريش خود را براي ارج نهادن به سال موتزارت آماده كرده اند.
نمايندگان آژانس هاي توريستي كه به همين منظور به وين دعوت شده اند. در مدت اقامت خود از همه امكانات توريستي مطلع مي شوند و در نمايشگاهي دو روزه كه به همين مناسبت تدارك ديده شده بود مي توانستند شركاي كاري آينده خود را بيابند و براي سال هاي آتي و توريست هايي كه قرار است به اتريش بيايند برنامه ريزي كنند. يكي از رئيسان دفتري مسافرتي كه از ايران به همين منظور به وين آمده است، ضمن ستايش از اين اقدام از اين كه براي آنان در ايران هرگز چنين برنامه اي تدارك نمي شود گله داشتند. آنان حتي از سوي ارگان هاي مسئول گردشگري در ايران براي جذب توريسم در سال بزرگداشت اصفهان مورد پرسش نيز قرار نگرفته بودند ولي دولت اتريش آنان را هزاران كيلومتر دورتر براي شناخت كشور و معرفي موتزارت به وين دعوت كرده بود.
آنان حتي در بروشورهاي تبليغاتي خود نيز كوچك ترين اشاره اي به سال اصفهان نداشتند و چگونه مي توانستند دست به چنين كاري بزنند در حالي كه ارگان هاي مربوطه نيز گويي از چنين سالي بي اطلاع بودند. يكي ديگر از مسئولان دفتري توريستي در تهران در اشاره اي كوتاه به آنچه وي در مدت توقف كوتاهش در وين ديده بود، آرزو مي كرد كه اي كاش روزي هم فرا مي رسيد كه ما در ايران نيز متولياني چنين دلسوز براي صنعت توريسم خود داشتيم. وي مي گويد در تمام مدت اقامتش در وين شاهد برنامه ريزي دقيقي بود كه به او و همكارانش اين امكان را داده بود تا براي جذب توريسم بكوشند.
به گفته او همه چيز و همه جا براي او و همكارانش مهيا بود و مهمانداراني كه براي آنان در نظر گرفته شده بودند نيز با كمال مهرباني و با اطلاع كامل همه اطلاعات را در اختيار آنان قرار مي دادند. او مي گويد كه از هم اكنون خود را براي نمايشگاه بعدي توريسم آماده مي كند و اطمينان دارد كه اتريش در جدول مسافرت هاي پيشنهادي او اكنون جايگاه ويژه اي يافته است و در ايران، اصفهان در آرزوي شنيدن خبري در مورد پايتختي خود است و چه بسا كه سال به سرآيد و آن وقت گفته شود كه سال گذشته سال اصفهان بود و سال بعد سال حافظ، سعدي، فردوسي، شيراز و يا...
و ما پس از سپري شدن آنان دريابيم كه ما نيز در عرضه فرهنگي جهان جايي داريم ولي خود از آن غافليم.
هنگامي كه هواپيماي اتريشي در آسمان اوج مي گيرد نيز نواي موسيقي كلاسيك موتزارت را به ياد مي آورد و شكلاتي با نام او كام مسافران را شيرين مي كند.
در هواپيمايي ما ولي در مسير اصفهان نيز از گز شيرين اصفهان خبري نيست.

نشر موسيقي
002460.jpg
كتاب سال شيدا _ ۶ و ۷
پس از چند سال، كتاب سال شيدا به بازار نشر موسيقي راه يافته است. اين رخداد به همراه انتشار نزديك به ۸ اثر ديگر از موسسه آواي شيدا كه لطفي مديريت هنري آن را به عهده دارد و نيز انتشار تازه ترين آلبوم اين چهره نامي موسيقي سنتي، خموشانه، همگي خبر از تحرك تازه لطفي مي دهند و مويد اين نكته اند كه لطفي آمده است كه بماند و كار كند. در كتاب سال شيداي تازه، كه به همت ناشر هميشگي اين سالنامه، انتشارات كتاب خورشيد، به بازار كتاب راه يافته است، لطفي خط و مشي نشريه و نوع مطالبي را كه در آن به چاپ مي رسد را اين گونه بيان كرده است شيدا در درجه اول به شناخت موسيقي رديفي و حواشي آن ، تاريخ و فرهنگ موسيقي ايران و شرق، فلسفه موسيقي به صورت عام و نيز موسيقي هاي ملل همجوار و مقولات منفرد ، تكيه داشته و دارد. گاهي نيز مصاحبه ها و نظرات هنرمنداني كه به نگرش جوانان كمك مي كنند نيز آورده مي شود اما همچنانكه لطفي تاكيد كرده است، نبود و كمبود مترجم نويسند ه حرفه اي كه هم موسيقي را خوب بشناسد و هم زبان ترجمه را، سبب شده است كه انتشار اين سالنامه با تاخيرات فراوان و چندين ساله روبرو شود.
جدي ترين نوشته اين شماره نوشته / رساله اي بلند از محسن حجاريان درباره جايگاه سه خواننده از سه كشور مصر ايران و تركيه است. درادامه ترجمه لطفي دو مقاله از آخرين كتاب برنارد لويس ( مستشرق نامي ) آورده شده است.گفت و گو با محمد قوي حلم نوازنده سازهاي كوبه اي، كه آثاري مشترك با لطفي و حتي استاد شجريان اجرا كرده اند و مقالاتي در موسيقي دستگاهي، موسيقي مقدس و... ديگر مطالب اين سالنامه است كه خود حجمي به اندازه يك كتاب دارد ( ۳۷۰ صفحه).
ماه عروس بالاخره منتشر شد
آلبوم موسيقي «ماه عروس» تازه ترين ساخته گروه دستان كه چند مدتي پخش آن به دليل پيدانشدن سرمايه گزاري براي آن به تعويق افتاده بود منتشر شد.
موسيقي اين آلبوم، توسط گروه موسيقي دستان و هشت سال پيش يك بار ضبط شده بود. البته تركيب امروزي اعضا اين گروه با تركيبي كه هشت سال پيش اين موسيقي را ضبط كرده تفاوت هاي زيادي دارد. اما باز هم اين اجرا متعلق به گروه موسيقي دستان به شمار مي آيد. در اين آلبوم به غير از يك شعر از مهدي اخوان ثالث و هوشنگ ابتهاج اشعار از ترانه هاي محلي انتخاب شده است.
صديق تعريف خواننده اين آلبوم ترانه ها را با لهجه و بيان خاص خراساني خوانده است. ترانه هاي محلي انتخابي همه از اشعار قديمي خراسان هستند. تعريف پيش از اين نيز كاري در قالب موسيقي كردي با گروه كامكارها انجام داده بود كه با استقبال اهل موسيقي روبرو شده بود.
در ماه عروس به ترتيب ساز و آواز، چهار مضراب، ساز و آواز، تصنيف ماه عروس، رنگ، تكنوازي سه تار، ترانه ليلا حاتم، ساز و آواز و ترانه بلند بالا اجرا شده است. صديق تعريف چندي پيش درگفت و گويي با همشهري از اينكه وضعيت سرمايه گزاري روي كارهاي كيفي موسيقي سنتي اسفناك است، بسيار گله كرده بود.
خانه پدري مرادي، خانه تنبور مي شود
علي اكبر مرادي، نوازنده صاحب سبك تنبور با هدف آموزش و جمع كردن استادان تنبور نواز، خانه پدري اش را به خانه تنبور تبديل مي كند. او كه در منطقه گوران كرمانشاه و در روستاي بال زلان به دنيا آمده است، تصميم دارد در بخشي از زمين خانه پدري اش، ساختماني بسازد كه علاقمندان و نوازندگان تنبور در آن دور هم جمع شوند. مرادي در اين باره به ميراث خبر گفت: «از كنسرت هاي اخير كه در خارج از كشور برگزار كردم چهار ميليون تومان در آمد داشتم كه با همان مبلغ ساخت محلي براي آموزش تحقيق و بررسي و برگزاري برنامه هاي موسيقي را در زمين پدري ام شروع كردم. درآمد كنسرتي كه در تهران برگزار شد را هم به آن اضافه كردم. فعلا پي هاي ساختمان و فونداسيون ساخته شده است. به محض اينكه بخش ديگري از هزينه ساخت تامين شود دوباره ادامه آن را از سر مي گيريم.»
مرادي با تاكيد بر اينكه فعاليت هاي خانه تنبور بر پايه موسيقي استوار است گفت: «اين محل براي آموزش، برگزاري كنفرانس هاي تخصصي درباره تنبور و كنسرت هاي كوچه ساخته مي شود. مسايل ديگري از قبيل گرايشات فرقه اي و يا تعلقات ديگر در اين خانه جايي ندارد. هنر مرز نمي شناسد و ما نبايد هنر را با اين چيز ها محدود كنيم.»
مرادي كه تصميم دارد تمام هزينه هاي ساخت را شخصا تامين كند تا به حال از سازمان هاي دولتي يا هنرمندان مبلغي درخواست نكرده است. او با اشاره به اينكه دوستان هنرمندش از ساخت خانه تنبور مطلع بودند و اگر مي خواستند كمك مي كردند گفت: «متاسفانه در ايران انجام فعاليت هاي گروهي براي فرهنگ و هنر بسيار انگشت شمار بوده و اكثرا نتيجه نداشته. تصميم دارم از كسي دعوت نكنم اما اگر كسي تمايل داشت، قطعا اعلام آماده همكاري هستيم»
مرادي در طول سال هاي اخير كنسرت هاي متعددي در خارج از كشور برگزار كرده است. آخرين كنسرت او پاييز سال گذشته در كاخ نياوران اجرا شد. به تازگي نيز آلبوم اين كنسرت با عنوان نسيم و گندم زار از او منتشر شد.

موسيقي
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
ايران
سياست
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  ايران  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |