زهره خوش نمك
در حالي كارشناسان از موج جديد آسيب هاي اجتماعي در جامعه سخن به ميان مي آورند و از وضعيت آنومي حاكم بر كشور مي گويند كه نتايج پيمايش ملي از ۲۸ استان كشور گفته هاي آنان را تأييد مي كند. بر اساس نتايج اين نظرسنجي اكثريت پاسخ دهندگان نمي دانند آدم خوب كيست و آدم بد كيست؟ ديندار واقعي و متظاهر و رياكار چه كساني اند؟ پول و پارتي را مهمترين راه جلوگيري از پايمال شدن حقوقشان مي دانند و...
اين در حالي است كه بنابر آمار سازمان ملي جوانان، حدود ۶۸ درصد جمعيت كشور را نوجوانان و جوانان تشكيل مي دهند و بيش از ۶۰ درصد جوانان (كه حتما جمعيت دختران و زنان را هم شامل مي شود) امكان خطرپذيري و به عبارتي رفتن به سمت رفتارهاي پرخطر همچون اعتياد، سرقت، فرار از منزل و... را دارند و البته به عقيده كارشناسان و آسيب شناسان اين بيشتر از اين كه به روحيه ماجراجو، حساس و بي تجربگي اين قشر از جامعه بازگردد نشان از ناتواني ساختارهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور و همچنين برنامه ريزان و مسئولاني دارد كه نگرش جامعي در برنامه ريزي نداشته و به مسائل به صورت گسسته و نه پيوسته نگريسته اند و حالا نظاره گر جامعه اي هستند تب دار و با آمارهاي جديدي از آسيب هاي اجتماعي كه اگر نه حقيقي اما آنان را هم به حركت واداشته است و صد البته اگر آن نگاه يك سو نگر كه بسياري از مسئولان ما گرفتار آنند تغيير نكند، آسيب هاي جديد مثل خوره به جان جوانان خواهد افتاد و هزينه اي كه بر دوش كشور خواهد گذاشت بسيار سنگين خواهد بود.
به گفته مسئول دفتر آسيب هاي اجتماعي سازمان بهزيستي كشور هر ساله آسيب هاي اجتماعي مثل ايدز، طلاق، روسپي گري، دختران فراري و خودكشي رو به افزايش است. اگرچه آمار كلي آسيب ها در جامعه افزايش ۲۵ درصدي در دهه دوم بعد از انقلاب را نشان مي دهد.
آمارهاي ارائه شده از سوي ۲۳ نهاد و سازمان درگير با آسيب هاي اجتماعي،اگر چه ضد و نقيض و مطابق سلايق راويان، حكايت از وضعيتي دارد كه در حدود يك دهه قبل جامعه شناسان و آسيب شناسان هشدار داده بودند و تداوم آن در جامعه اي كه يك سوم جمعيت آن را جوانان تشكيل مي دهند به شرايطي منجر مي شود كه دكتر پرويز پيران، جامعه شناس از آن به عنوان شورش سفيد نام برده است.
آمارها مي گويند سن بزهكاري جامعه به زير ۱۰ سال، كف سني فحشا به ۱۴ سال و كف سني اعتياد به ۱۳ سال رسيده و حدود ۱۴ ميليون نفر با مشكل رواني دست و پنجه نرم مي كنند.
بنا بر همين آمارها در دهه دوم بعد از انقلاب، آسيب هاي اجتماعي سالانه رشدي معادل ۲۵ درصد داشته است و در مقايسه با سال قبل در خشونت هاي خانگي مثل شوهركشي، زن كشي، والدين كشي و فرزندكشي ۳۵ درصد رشد، اعتياد نوين ۲۷ درصد، نوجوانان و جوانان در معرض اعتياد ۶۰درصد، فرار دختران ۲۳ درصد و طلاق ۱۷ درصد را شاهد بوده ايم.
افزايش مواردي مثل خودكشي، عقايد شيطان پرستي،آمار۲۰ تا ۳۰ درصدي دانش آموزان سيگاري، خشونت ، بحران هويت وهويت ستيزي جوانان، توزيع مواد روانگردان توسط باندهاي گسترده و مشروبات الكلي در زماني كمتر از دو هفته بعد از توليد در حالي كه ورود رسمي كالا از طريق قانون و گمرك يك ماه طول مي كشد، تغيير الگوي مصرف مواد مخدر با نام هاي جاذب و چهره هاي جديد در حالي كه گاه تا ۱۵۰ برابر هروئين قدرت تخريب دارند و افزايش خشونت هاي جنسي و به ويژه كودك آزاري، زنان خياباني، فحشا و ايدز و... دلايل اثبات عدم تعادل روحي و رواني افراد جامعه است كه سلامت اجتماع را به شدت مورد تهديد قرار داده است.
دكتر مرتضي خواجوي مدير كل پيشگيري از آسيب هاي سازمان بهزيستي كشور بر اساس تحليلي كه از دو دهه بعد از انقلاب انجام داده است، مهمترين خصوصيت اين دوران را تغيير و تحول ارزش ها و هنجارهاي حساس جامعه مي داند و مي گويد: در طول اين سال ها بخش بزرگي از منابع و يا افراد هنجاررسان جامعه از قبيل روحانيون ، ورزشكاران، هنرمندان ، نخبگان ، دانشمندان و عالمان ، اساتيد دانشگاه و بخشي از سياسيون كه مردم از آنها الگو مي گيرند دستخوش ارزش گذاري شده اند، به طوري كه يك شخصيت سياسي، هنري و... كه زماني به عنوان الگو براي مردم مطرح بود به عنوان فردي هنجارشكن معرفي مي شد و اين كساني را كه تا آن زمان با او همانند سازي مي كردند دچار مشكل مي كرد. از سوي ديگر شعارهايي مثل برابري، برادري، دوستي و تعاون كه ابتداي انقلاب سر داده مي شد با خصوصي سازي تبديل به رقابت شد. بنابراين اين تغييرات و جابجايي الگوها و ارزش ها، جامعه را دچار سرگرداني، آشفتگي و بحران هويتي كرده است كه در حال حاضر از مهمترين مسائل كشور به شمار مي رود.او آسيب هاي اجتماعي جامعه را به آسيب هاي سنتي يا سخت و آسيب هاي جامعه امروزي يا نرم تقسيم مي كند و آسيب هاي سنتي را همان فقر و بيكاري و بزهكاري و آسيب هاي تعريف شده اي مي داند كه مورد توافق همه هست اما براي آسيب هاي امروز جامعه ايران چند خصوصيت قائل است. معتقد است: كاركرد منفي اين نوع آسيب ها در كوتاه مدت قابل لمس نيست و معلوم هم نيست مورد توافق همه باشد. تأثير اين گونه آسيب ها اگر چه به صورت غير مستقيم، اما عميق تر، ناپيدا و بيشتر تابع نقطه نظرات، عقايد و ايدئولوژي ها است.
از نظر خواجوي اين آسيب ها پديده نويني هستند، واكنش حاد اجتماعي ايجاد نمي كنند و اثرات آن در درازمدت نمودار مي شود، در حالي كه تأثير آسيب هاي سخت مثل طلاق آني است. وي مي گويد: يكي از مهمترين مشكلات اجتماعي امروز ما هويت هاي مبهم ، دو پهلو و نامنسجم است كه در رابطه مستقيم با اعتماد اجتماعي است، يعني ابتدا اعتماد به وجود مي آيد و بعد هويت آن را تثبيت مي كند، اما به دليل تضادي كه در رفتار و گفتار خود داريم و همچنين تغيير و تحولات و نفي ها و ارزش گذاري هاي مكرر و متضاد روي پديده هاي ثابت، اعتماد اجتماعي كاهش يافته كه اين منجر به بيگانگي اجتماعي شده است.احساس نارضايتي و راضي نبودن از خود، ناشادماني ، نگراني ، تشويش و ابهام از آينده در جامعه موج مي زند. حدود ۵۰ درصد از كساني كه در طرح پيمايش ملي مورد سئوال قرار گرفته اند خود را موفق ندانسته اند. جامعه مدام در هراس از آن است كه چيزي را از دست داده و يا در حال از دست دادن است.
او عصباني بودن مردم ، پرخاشگري، كم حوصلگي و خودگرايي را از مشكلات ديگر جامعه عنوان مي كند و معتقد است عواطف و دوستي در جامعه كمتر شده و فردگرايي بيشتر، در حالي كه اين فردگرايي جنبه هاي عيني مثل مهاجرت، عدم امنيت، بحران هويت، احساس تنهايي و... هم دارد؛ همچنان كه كل فضاي رواني كشور آرام نيست و شتاب زده است.
به اعتقاد وي: بر اساس تحقيقات مستند، مشكلات روحي و افسردگي در رشته هاي فني و پزشكي بيش از بقيه رشته هاي دانشگاهي است در حالي كه اين بچه ها نسبت به هم سن و سال هاي خود جلو بودند. چارچوب هايي كه ذهن نوجوانان و جوانان را مي سازد نامتعادل شده است.
به عقيده اين استاد دانشگاه در زمينه آسيب هاي نرم است كه آسيب هاي سخت بروز مي كند. در ميان نسل شتابزده ، ناآرام و ناراضي، اعتياد، سرقت و انواع بزهكاري سر در مي آورد. اعتياد در بين دانشجوها زياد و به مدارس كشيده شده است.
بر اساس آماري كه دبير علمي همايش آرمان هاي سبز در سال گذشته ارائه داد حدود ۸ هزار دانش آموز معتاد داريم، ۵ ميليون جوان افسرده، ۳ هزار خودكشي در سال و...
خواجوي معتقد است رويكرد آسيب هاي نرم به سوي نخبگان جامعه است زيرا بيشتر با جامعه در تعامل بوده و قضاوت مي كنند در حالي كه در حاشيه هاي شهر آسيب هاي سخت بيشتر ديده مي شود. به عقيده وي آسيب هاي نرم مخاطبش را انتخاب كرده است.
به عقيده آسيب شناسان اجتماعي، نبود امكانات كافي براي جلوگيري از جرم از سوي مراجع مسئول، وجود فضاهاي غير قابل دفاع شهري، شكل يابي روزافزون مناطق حاشيه اي و عدم ساماندهي اسكان غير رسمي، افزايش مهاجرت و شهروندزدايي از سوي برنامه ريزان شهري در ارتباط با حاشيه نشينان و در نتيجه طرد شدن آنان كه بعضا به نوعي توليدكنندگان محصولات مورد نياز شهري نيز محسوب مي شوند، برنامه ريزي غلط از سوي متصديان امور و آموزش نادرست و خشن نوجوانان از طرق مختلف از جمله عوامل زمينه ساز بروز و ظهور جرم در جامعه به شمار مي رود.شايد به همين دليل است كه برگزاري بيش از يكهزار و ۴۰۰ همايش همگاني درباره آسيب هاي اجتماعي و مسائل فرهنگي به وسيله پليس تهران در سال ۱۳۸۲ نتيجه دلخواهي را ارائه نداده است.
كارشناسان معتقدند نسل جديدي از آسيب هاي اجتماعي در جامعه شكل گرفته است كه سعيد مدني پژوهشگر رفاه از آن با عنوان نسل سوم نام مي برد.
مدني معتقد است: ساختار غير سالم، آسيب را باز توليد مي كند. بنابراين علت آسيب در خارج از مديريت مربوطه بايد جست وجو شود. آسيب ها هر روز از لحاظ كمي و كيفي در حال تغيير است و تغييرات كيفي آن بيشتر از كمي است.
از ديد او آسيب ها و مشكلات اجتماعي در ايران طي سال هاي گذشته سه نسل را پشت سر گذاشته اند. نسل اول به دوره اي اختصاص دارد كه جامعه ايران هنوز نسبتا روستايي وشهرنشيني محدود و كم بود. در آن دوره موارد محدودي از مشكلات يا آسيب هاي اجتماعي مطرح مي شد كه بيشتر در جوامع روستايي اتفاق مي افتاد و شكل نقطه اي يا محلي داشت به اين معنا كه نوعي اپيدمي فراگير راجع به آسيب ديده نمي شد. مشكلات اجتماعي در اين دوره مردانه بودند و گزارشات در مورد زنان كمتر ملاحظه مي شود.
مشكلات اجتماعي در اين دوره منفصل هستند يعني هر مشكل ويژگي خاص خود را دارد مثلا اگر در جامعه معتاد وجود دارد با ساير مشكلات اجتماعي مثل فقر، طلاق يا حتي مرگ معتاد ارتباطي ندارد. آسيب ها موردي و انفرادي هستند ،يعني تبديل به اپيدمي نمي شوند و واكنش مشكل زا به طور غريزي و براي دفاع اتفاق مي افتد و فاقد برنامه و يا طرح از قبل مدون شده اي است.
به نظر او ويژگي ديگر نسل اول آسيب هاي اجتماعي در ايران به لحاظ علت شناختي بر ويژگي هاي فردي و خانوادگي استوار است زيرا به دليل ميزان بسيار پايين تنوع و نابرابري يا طيف طبقات اجتماعي در جامعه آن دوران، تاثير عوامل اجتماعي در بروز و ظهور آسيب ها نيز محدود بوده و تنها برخي از علل اجتماعي مثل فقر، همه گير بوده است. از سوي ديگر با توجه به نظارت جمعي زيادي كه به دليل كوچك بودن جامعه بر افراد وجود داشته، هر نوع عمل خلاف ارزش هاي اجتماعي بلافاصله از سوي جامعه طرد مي شده است. اما به تدريج با گسترش شهرنشيني و ايجاد شهرهاي بزرگ، ويژگي هاي جديدي براي آسيب ها و مشكلات اجتماعي و جرائم ديده مي شود. مشابه دوره قبل، در نسل دوم، مشكلات و آسيب هاي اجتماعي همچنان مردانه است؛ حداقل به صورت اپيدمي و فراگير در زنان ديده نمي شود. در اين دوره، پيوند بين مشكلات اجتماعي به صورت محدود شكل مي گيرد، يعني به تدريج مشكل اعتياد را در كنار فقر مي بينيم اما در عين حال در اين دوره، سارق فقط سارق نيست؛ قاتل هم هست.
اما بروز مشكل در افراد و گروه ها، فاقد طرح و برنامه مشخص و از پيش تعيين شده است، بلكه همچنان جنبه غريزي و صيانت از نفس دارد و تلاشي است براي كسب زندگي بهتر. در اين حوزه همچنان شاهد طيف طبقات اجتماعي محدود هستيم و در عين حال، فقر همچنان به صورت فراگير وجود دارد. در مقايسه با دوره قبل، نظارت جمعي بر افراد كمتر شده اما همچنان وجود دارد و به عنوان يك مكانيزم نسبي كنترل اجتماعي به شمار مي رود. در اين دوره همچنان كه موج جمعيت از روستا به شهر حركت مي كند، موج مشكلات اجتماعي هم گسترش مي يابد.
مدني مي گويد: اين وضعيت تا پيش از پيروزي انقلاب وجود داشته است. با وقوع انقلاب، مقطع جديدي شروع مي شود كه دوره گذار نام دارد و پيروزي انقلاب تا سال هاي جنگ را شامل مي شود. در اين دوره اگر چه ابتدا به دليل بسيج عمومي كه در ابتداي انقلاب صورت گرفت و همين طور افزايش و رشد ارزش هاي انساني، اجتماعي و... جامعه ايران شاهد نزول و كاهش آسيب هاي اجتماعي بود و به نوعي، تلاش و مشاركت عمومي براي كنترل يا كاهش آسيب ها مشاهده مي شد. از اواسط دهه ۶۰ به تدريج نسل سوم مشكلات اجتماعي در ايران شروع به توليد و رشد مي كند. ويژگي اين نسل، شيوع و بروز آسيب هاي اجتماعي به صورت انفجاري است.يعني اگرچه در دوره قبل هم در برخي مشكلات اجتماعي اپيدمي وجود دارد ولي در نسل سوم، فراگيري و همه گيري مشكلات اجتماعي به صورت كاملا گسترده و قابل توجه است، در حالي كه سير مشكلات اجتماعي و جرائم در دوره دوم از روستا به شهرحركت كرده بود. در دوره سوم، مشكلات اجتماعي در شهر و روستا شروع به شيوع و بروز مي كند؛ بنابراين از اين به بعد مشكلات اجتماعي وجهه ملي به خود مي گيرد و تمايز ويژه و خاصي بين جوامع كوچك و بزرگ از جهت مشكلات اجتماعي و جرائم، ديده نمي شود. از طرفي به دليل گسترش وسايل ارتباط جمعي و مراودات و موج مهاجرت ها از داخل به خارج از كشور و بر عكس (مثل مهاجرت افاغنه) مشكلات اجتماعي در ايران وجه فرامنطقه اي و فراملي هم پيدا مي كند؛ يعني اعتياد و مواد مخدر در اين دوره يك مشكل داخلي نيست يا صرفا با عوامل داخلي سر و كار ندارد. در اين دوره با پديده ايدز مواجهيم كه اساسا از كشورهاي ديگر به داخل وارد و به نوعي مشكل اجتماعي جديدي است كه منشأ آن در خارج از ايران بوده است.
وجه ديگر نسل سوم يا نسل جديد آسيب ها و جرائم، ويژگي جنسيتي آنهاست. در اين دوره، مشكلات اجتماعي، زنانه هم مي شود؛ به اين صورت كه از يك سو برخي مشكلات اجتماعي و جرائم مردانه در جمعيت زنان وارد مي شود( مثل اعتياد) كه در ايران هميشه مشكلي مردانه به شمار مي رفته اما در سال هاي اخير با افزايش قابل توجه آن در بين زنان مواجهيم. از سوي ديگر در اين دوره، برخي مشكلات زنانه كه قبلا به دلايلي محدود شده بودند (مثل روسپي گري) گسترش مي يابند. نكته بعدي پيوندهاي پيچيده بين مشكلات اجتماعي است. اگر تا قبل از آن، مشكلات پيوند يگانه در ميان نسل اول و دوگانه ميان نسل دوم داشت (در نسل دوم مواردي از بروزطلاق به دليل اعتياد ديده مي شد )، در نسل سوم، مشكلات اجتماعي به صورت درهم تنيده هستند؛ مرد معتاد بعد از طلاق همسرش با مصرف دوغ آلوده و مسموم، سعي مي كند خود و سه بچه اش را به قتل برساند يا موارد كودك آزاري گسترش مي يابد. پس در اين حادثه با مسأله طلاق، اعتياد، كودك آزاري و خودكشي سر و كار داريم؛ مثل مسأله پاكدشت. جواني كه در كودكي دچار كودك آزاري شده، سابقه سرقت داشته و در محيطي رشد كرده كه انحرافات جنسي وجود داشته است اقدام به قتل هاي زنجيره اي مي كند.
ويژگي ديگر نسل سوم، انجام جرائم و تخلفات به صورت گروهي است. اخبار مربوط به باندهاي سرقت و قاچاق و... را در روزنامه ها به وفور مي توان ديد؛ در حالي كه تا پيش از اين حتي در قبل از انقلاب(بر اساس مطالعات انجام شده) مجرمان بيشتر تمايل به فعاليت فردي داشته اند. حتي در مورد سرقت هم كار گروهي بسيار محدود بود. انگيزه انجام تخلف در نسل جديد متفاوت شده؛ يعني علاوه بر انگيزه هاي غريزي و صيانت نفس، تمايل به زندگي بهتر و فزون خواهي هم ملاحظه مي شود.
مدني علت را در تنوع شديد طيف طبقات اجتماعي، گسترش شديد نابرابري و فقر مفرط در جامعه مي داند و معتقد است در اين دوره اتفاق جديدي كه ديده مي شود آن است كه علاوه بر سطح خرد و ميانه، سطح كلان كه همان ساختار اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي است هم به شدت به بروز و ظهور مشكلات اجتماعي كمك مي كند. در واقع با افزايش نقش دولت پس از انقلاب و ورود و مداخله آن در سطح خصوصي- علاوه بر حوزه عمومي- نقش ساختارهاي اجتماعي هم در بروز و ظهور آسيب هاي اجتماعي افزايش مي يابد؛ به ميزاني كه به نوعي هرگونه مداخله در سطح خرد، موكول به اصلاحاتي در سطح كلان است.
اما در تحليل علت بروز و ظهور مشكلات اجتماعي مي توان در حال حاضر سه سطح قائل شد؛ سطح خرد كه عمدتا با ويژگي هاي فردي و شخصيتي افراد سر و كار دارد؛ مثلا افراد به ميزان بهره هوشي و سابقه و تجربه هاي زندگي فردي در خانواده ممكن است مستعد انجام جرم يا درگيرشدن با مشكل يا آسيب اجتماعي باشند. اين سطح به ويژگي هايي كه هر فرد در زندگي خود از خانواده يا محيط محروم پيرامون كسب مي كند بستگي دارد. سطح ميانه، عملكرد سازمان ها و دستگاه هاي مسئول را مورد بحث قرار مي دهد. به عنوان مثال اگر كاركرد نيروي انتظامي در منطقه اي ضعيف باشد، امكان بروز آسيب هاي اجتماعي در آن افزايش مي يابد. در ماجراي پاكدشت نقش سطح مياني به طور محسوسي ديده مي شود. سطح كلان هم به شرايطي مربوط مي شود كه ناشي از تصميمات اقتصادي-اجتماعي دولت است. در واقع سياست اقتصادي- اجتماعي در مواردي منجر به افزايش فقر، نابرابري، عدم امنيت شغلي و حرفه اي و بسياري آثار سوء ديگر مي شود كه زمينه هاي جدي را براي بروز مشكلات اجتماعي فراهم مي كند؛ مثل تدوين و اجراي ناموفق برنامه هاي اول و دوم توسعه و تصميم بر اجراي برنامه هاي سياست تعديل ساختاري كه تاثيرات قطعي و جدي در شكل گيري آسيب ها در جامعه گذاشت.
به عقيده مدني اگر در نسل اول و دوم به دليل مداخله در سطح خرد و ميانه امكان كنترل آسيب ها وجود داشت، در نسل سوم از طريق دستكاري سطوح خرد و ميانه امكان كنترل و كاهش نيست، بلكه هرگونه اصلاح در سطوح خرد و ميانه موكول به اصلاح سطح كلان است. بنابراين اگر ۵۰ سال پيش بعد از محاكمه و اعدام فردي به نام اصغر بروجردي- قاتل زنجيره اي كودكان- تا حدودي بحث قتل هاي زنجيره اي رفع شد، نمي توان انتظار داشت بعد از محاكمه و مجازات مجرم پاكدشت، وقايع مشابه حتي در خود پاكدشت اتفاق نيفتد زيرا مجموعه شرايطي كه موجب شد فردي به اسم بيجه اقدام به انجام اين جنايت ها كند عمدتا حاصل تركيب عوامل سه سطح خرد، ميانه و كلان بوده است. بنابراين اگر در ايران حدود ۲۳درصد جمعيت از مشكلات رواني رنج مي برند و حدود ۱۱درصد جمعيت دچار مشكل حاد رواني هستند، امكان كنترل بالقوه افرادي مثل بيجه در جامعه يك توهم و سراب است و طبيعتا بايد انتظار واقعي، اين باشد كه تعداد زيادي افراد در جامعه ايران وجود دارند كه بالقوه واجد همان ويژگي هايي هستند كه بيجه بود.
در مورد نسل سوم، متأسفانه نظارت جمعي نسبت به دو دوره قبل به شدت كاهش يافته است. در واقع گفته مي شود كه در مورد جرائم و آسيب هاي اجتماعي اغلب تنها يك سوم آنها توسط نيروهاي مسئول نظامي و انتظامي كشف مي شوند و ۳/۲ آن بايد توسط مردم گزارش شود، در حالي كه با توجه به شرايط آنومي حاكم بر جامعه، تخريب سرمايه اجتماعي و كاهش اعتماد عمومي، در واقع امكان اين نظارت جمعي را هم به شدت كاهش داده است.
اما عقيده دكتر پرويز پيران- جامعه شناس- بر آن است كه پرداختن به مسأله آسيب هاي اجتماعي، عرصه و فضاي مناسبي طلب مي كند كه در آن حداقلي از تفاهم روي مفاهيم، موضوعات و مصداق ها وجود داشته باشد.
در چنين حال و هوايي كساني كه به هر حال در زمينه آسيب هاي اجتماعي مطالعاتي دارند و پژوهش هاي بي طرفانه اي انجام داده و كوشيده اند حب وبغض هاي رايج را مهار كنند، در مي مانند و ترجيح مي دهند سكوت پيشه كنند. در عين حال شرايط كنوني حاوي نكته مثبتي نيز هست و آن اتفاق نظر بر وجود آسيب هاي اجتماعي و رشد نسبتا شديد و متحول شدن كيفي و كمي آنهاست. امروزه اكثر روزنامه ها و مجلات- چه عامه پسند و چه تخصصي- به ارائه مباحثي در زمينه آسيب هاي اجتماعي مبادرت مي كنند. افزايش كمي مطالب مربوط به آسيب هاي اجتماعي، خود شاخص اهميت موضوع و توجه مردم به آن است. توجه مردم نيز به نوبه خود يكي از شاخص هاي فوري و جدي بودن مسأله است.
در جامعه اي غيرعقلاني و احساسي، هر از گاهي به دليلي مثلا رخدادي تكان دهنده، توجه به موضوع آسيب شناسي جلب مي شود و يكباره تعداد مقاله ها و گزارش ها، سمينارها و مصاحبه ها رو به فزوني مي نهد و متخصصان يك شبه اي ميدان دار مي شوند، هياهو به راه مي افتد، از هر دري سخن مي رود، آسمان به ريسمان بافته مي شود و دستورالعمل هايي تدوين مي شود. بعد كه اين تب تند به عرقي سرد و زودهنگام منجر شد، همه چيز فروكش مي كند و موضوع ديگري باب مي شود. متخصصان يك شبه به سوي موضوعي جديد مي شتابند تا در باب موضوع ديگري كف به دهان آورند. اينها ويژگي شرايط هيجاني است اما جامعه نيز با قانونمندي هاي خود به كار مشغول است و آسيب هاي اجتماعي به اشكال جديد و قديم پيش مي تازد و عده ديگري را به كام خود مي كشاند.
وي مي افزايد: وجود و حضور آسيب اجتماعي، تعريف و اندازه گيري شدت و ضعف آن در حال دگرگوني دايمي است. به هر تقدير در شرايط كنوني، كشور از يك سو با الگوي قديمي آسيب هاي اجتماعي روبه رو است (يعني رابطه ساده شده فقر و آسيب اجتماعي، اعتياد و آسيب اجتماعي) و از سوي ديگر با تغيير كيفيت در بحث از آسيب اجتماعي درگيريم.
«آيا الگوهاي اخير قتل در ايران را مورد مطالعه قرار داده ايم؟ آيا از خود پرسيده ايم كه چرا در چند سال اخير مثله كردن اجساد، هر روز شماري بيشتري مي يابد؟ هزينه جامعه اي با درصد بالاي بيمار رواني، به چه ميزان است؟»
پيران معتقد است كه جامعه به سمت يك جامعه آنوميك مي رود.منظور از جامعه آنوميك، جامعه اي است كه در حال گذار از ساختاري به ساختار ديگر است. از جمله ويژگي هاي اين دوره آشفتگي روابط، به هم ريختن معيارها و ملاك هاست، در نتيجه نرخ جرم و بزهكاري، آسيب هاي اجتماعي ، بيماري هاي رواني و خودكشي ، اقدامات ضداجتماعي و هنجارشكنانه به شدت بالا رفته و علاوه بر افزايش كمي، نوع اقدامات به گونه اي است كه وجدان جمعي را به شدت جريحه دار مي سازد و توجه همگاني را به خود جلب مي كند. از نظر جامعه شناسي، نتيجه مستقيم چنين شرايطي، شورش سفيد است؛ يعني گسترش شديد اعتياد و كج روي هاي اجتماعي. آمارها و اطلاعاتي كه راجع به مسائل اجتماعي ايران وجود دارند بسيار هشداردهنده و تكان دهنده اند. مسأله فقر و مهمتر از آن قطبي شدن جامعه هم بر شدت امر مي افزايد. ارقام باورنكردني اعتياد به دليل محفلي بودن اوقات فراغت و خصوصي شدن آن كه ناشي از مشكلات عرصه عمومي و فضاي همگاني است شكل مي گيرد و پيدايش الگوهاي نوكيسه گان، جامعه را آماده اپيدمي اعتياد مي كند كه امروز با آن روبه رو هستيم. مافياي مواد مخدر را نيز نبايد از ياد برد... . الگوي جرم هم در جامعه به شدت در حال تغيير است كه نشان از اضطراب و التهاب و ناراحتي جامعه دارد. شيوه هاي فجيع قتل، افزايش پيدا مي كند. در چنين جامعه اي مشاهده مي كنيم كه شعارها و ارزش ها رنگ مي بازد .
در چنين شرايطي فساد گسترده باعث تحرك طبقاتي بسيار شديد مي شود كه به آنوميك شدن جامعه كمك مي كند. فرهنگ نوكيسه گي، غارت منابع و رانت خواري به صورت امري رايج در مي آيد و قبح آنها از ميان مي رود. از آن طرف، همه افراد جامعه مايل به داشتن ماشين خوب، خانه خوب و زندگي خوب هستند.
در مقابل همه اين مباحث، گفتمان حاكم، پدرسالارانه باقي مانده است. نظام آموزشي هنوز مردانه است و مطابق مختصات جامعه اي جوان با مطالبات گسترده آن- در زير بمبارن دائمي اطلاعات و آشناشدن با سبك هاي گوناگون زندگي- نيست. واقعيت اين است كه ما جامعه اي عجيب- از يك سو اميدبخش و از سوي ديگر هراسناك- را پرورانده ايم. اين جامعه جديد- يعني جامعه جواني و نوجواني- خودبه خود به لايه ها و شاخه هايي تقسيم مي شود.
برخي از اين لايه ها مي توانند بحران هاي جدي اجتماعي خلق كنند. اينجاست كه با تحول كيفي آسيب هاي اجتماعي روبه رو مي شويم كه در آن، حالات ضداجتماعي بسيار شديد است. شرايط به گونه اي است كه نبايد وقت را صرف يافتن مقصر كرد. فراموش نكنيد كه با نسلي روبه رو هستيم كه از آتش و خون و شهادت و جنگ برخاسته است، آوارگي را مي شناسد، مرگ ، محروميت و از همه مهمتر تحقير را مي شناسد. نوعي از گفتمان در جامعه جوان ما جاري است كه با گفتمان رسمي متفاوت است. نتيجه آن است كه جوانان، دنياهاي مجازي متعددي را ساخته اند و در هر دنيا، انساني متفاوت با رفتاري متفاوتند.