پنجشنبه ۱۷ فروردين ۱۳۸۵
كدام عاشق نمي شوند؛ مردان يا زنان؟
002931.jpg
چرا مردها عاشق نمي شوند...
آيا پسران ما در فضايي هستند تا بتوانند اين حس را تجربه كنند، در حالي كه از كودكي دائم به آنها هشدار داده شده كه احساسات چيز غلطي است، يك حس زنانه است و نبايد خود را دچار احساسات نمايند. احساسات خود را بايستي كنترل كنند، براساس احساس خود رأي صادر نكنند و حتي احساس را به نيشخند مي گيرند.
از كودكي در آغوش پدراني بزرگ شده اند كه بدتر از ايشان مغبون فرهنگ مردسالارانه بوده و احساسات را سركوب كرده اند وآن را يك رفتار زنانه مي پندارند و موفق نشده اند فرصتي را به دست آورند تا عشق را به معناي واقعي و بيان احساسات را در محيط سالم و خانواده ببينند، بشنوند و حس كنند.
از كودكي تا پيري تحت لواي نام مردانه، به آنها ياد دادند تا با اشتغال به كارهاي سخت، رفتار خشن و حتي گفتار خشك خود را مبرا از احساسات نشان دهند تا به قول مردم مرد شوند و مرد باشند.
از كودكي هر وقت كه از لطافت روحشان قطره اشكي در چشمانشان ظاهر شد مورد شماتت و سرزنش قرار مي گيرند كه چرا گريه مي كنيد، گريه كار دخترهاست، چرا مثل دخترها حساس و زودرنج شده ايد.
از كودكي بين دنياي خودشان و دنياي دختران فرسنگ ها فاصله مي بينند،به آنها گفته شده كه دختران حساس و ضعيف هستند، كه البته يا با اين موضوع كنار آمده و با دنياي پسرانه خود رشد كرده اند و يا از همان كودكي از منع بسيار، شيطنت هاي جنسي شان گل مي كند و سربه سر گذاشتن دخترها تفريحشان مي شود و يا از كودكي در محيط زنانه و دخترانه رشد كرده و تماماً خلق و خوي دخترانه پيدا مي كنند كه موفق به تجربه صلابت و سختي هاي رشد جسماني پسرانه خود و درك فضاي روحي آن نمي شوند.
از كودكي شاهد تضاد رفتار پدر و يا ديگر مردان جامعه اطراف خويش بوده كه با زن و يا ناموس خويش چگونه سختگير ويا چون يك زنداني رفتار مي كنند و با زنان بزك كرده كوچه و خيابان چگونه نرم و انعطاف پذير بوده و آنها را ستايش مي كنند.
از كودكي شاهد خلاء عاطفي و معنوي پدر و مادر خويش بوده و هرگز پدر را نديده كه براي مشورتي همسر خويش را به سوي خود بخواند و يكي از فعاليت هاي روزانه اجتماعي اقتصادي خود را با او درميان بگذارد و يا حتي در مورد نحوه رفتار فرزندان خويش با هم مشورت كنند و چه بسا بسيار شنيده كه پدر، همسر خويش و جمعيت زنان را به ناقص العقلي تشبيه و تمسخر مي نمايد.
از كودكي شاهد عدم تفاهم پدر و مادر و يك ازدواج اجباري وبه تكليف بزرگترها بوده و حالا پدر است كه از كله سحر از خانه خارج مي شود و آخر شب به زور به خانه مي آيد. مادر خانه هم با سرهم كردن كارهاي خانه، خودش را با قدم زدن در خيابان ها و ديدن ويترين  هاي پرزرق و برق يا با راه انداختن مهماني هاي مجلل يا پيش فك و فاميل و دوست و همسايه به درد و دل غم و غصه هاي خانوادگي اش مشغول بوده و ساعت به ساعت ارتفاع چاه خلاء عاطفي خانواده را عميق تر و عميق تر مي كنند. از كودكي دائم تحت تشويق و عنوان كودك خوب، بايد و نبايد شده و گاه با تشويق يا تنبيه سعي در تربيت او شده است و او را چون گنجشكي زيبا در قفس طلايي و لوكس اسير باورهاي شكست خورده پدر و مادر محبوس يا مراقبت مي كنند و فرصت هرگونه تست و لمس احساس ورفتارهاي جديد از او سلب شده است.
از كودكي به خاطر مشاجره و اختلافات پي در پي والدين و جدايي و از هم پاشيدگي خانواده، يا با مادربزرگ، عمه و خاله يا تنها با يكي از والدين، مادر يا پدر و يا همچون گوشت قرباني هر چند مدت يك جا و يا در كوچه و خيابان و داخل پارك ها گذر عمر مي كند.
از كودكي با بغض و يك حس مردانه اي كه روزي فرا خواهد رسيد تا از حق و حقوق مادرش حمايت و ظلم هاي وارد شده به او را جبران نمايد و با اين حس ترحم به بقيه زنان دنيا نيز نگاه مي كند و چنانچه زن آينده او دختري مظلوم باشد، با اين حس، او يك جوانمرد و در غير اين صورت يك انسان سرخورده و مغبون خواهد شد.
از كودكي چنانچه در آغوش مادر و خواهرها و با صفت زنانه خوي گرفته باشد و طي مراقبت هاي خانوادگي تمام فعاليت هاي شخصي و اجتماعي خود را با جماعت زنان خانواده هماهنگ كرده و تحت حمايت و مديريت اين قشر رشد  كند، در آينده نيز با تغيير فضاي محيط زندگي و حتي شريك زندگي، زن او جايگاهي نخواهد داشت جزء يك مادر حامي و بسيار علاقه مند است كه همسر او ادامه دهنده نقش مادرش در زندگي اش باشد.
نمي دانم با اين همه تجربيات تلخ و زخم و صدمه كه به روح پاك اين پسران از كودكي تا... وارد شده است و همچون يك نشان حك شده تا پيري با خود حمل مي كنند و روز به روز بر داغ زخم خود بيشتر جراحت وارد نموده و خود را تا خوشبختي دورتر و دورتر مي بينند و براي دقايقي هم كه شده لذت عشق و دوست داشتن را تجربه نكردند وحتي مجالي براي نظاره و مشاهده آن نيز نداشتند، الفباي آن را ياد نگرفتند، اصول آن را نياموختند، با خود بيگانه اند و علاقه اي به خويش ندارند، با نگاهي پر از غبطه و حسرت به همه چيز و همه كس خيره مي شوند، يا از خشم نهفته درون سعي در تخريب محيط خود مي كنند تا ديگران هم مثل آنها شوند و يا با تمسك به ديگران آرزوها و خيالات خويش را در وجود ديگران فرافكني كرده و در پي ديگران انگل وار و برده وار، قصد تحقق خواسته هاي خويش دارند...
آري آنقدر اين فضا مسموم از كمبودها، خشم ها و تضادهاي ديده شده و تجربه شده است كه نه خود قادر به ايجاد يك فضاي سالم و عاطفي براي پرورش دانه هاي عشق آينده خويش است و نه قادر به پذيرش و نگهداري فضاي اكتسابي است كه دست بر قضا مي تواند شروعي براي تبلور يك محيط عاطفي و عاشقانه سالم باشد.
چرا زنان عاشق نمي شوند...
آيا دختران ما در فضايي هستند كه بتوانند اين حس را تجربه كنند؟
در فرهنگي كه دختران ما از درون قنداق خود به عقد ديگري درمي آيند و نشان ديگري مي شوند. در فرهنگي كه دختران ما از همان سنين كودكي با تكه توري سفيد در آرزوي ازدواج در بازي هاي خود به تجسم مرد آينده خود مشغول هستند. در فرهنگي كه دختران ما از كودكي شاهد دعاي خير مادر و خاله و عمه و زن دايي براي عروس شدن آنها و به خانه بخت رفتن هستند. در فرهنگي كه دختران ما براي فرار از فشار تعصبات خانوادگي پدر و برادران خويش در آرزوي ازدواج و فرار از خانه لحظه  شماري مي كنند.
در فرهنگي كه دختران ما از همان كودكي در آرزوي آمدن يك مرد خوش تيپ و پولدار و مهربان و بردن آنها به سرزمين عجايب هستند.
در فرهنگي كه دختران ما شروع عشق را در مالكيت مي دانند و تمام تلاش خود را در اسارت و كنترل مردان خويش سپري مي كنند.
در فرهنگي كه دختران ما نشانه عشق مردان را در توجه بي حد و مرز آنان به خود مي دانند و تمام تلاش خود را با هزاران دستاويزي براي جاذبه اي ظاهري متمركز مي كنند.
در فرهنگي كه دختران ما از فعاليت هاي اقتصادي خودكفايي شخصي برحذر مي شوند و زندگي مشترك يك ضرورت دفاع مالي است.در فرهنگي كه دختران ما چنانچه زندگي مستقلي را در پيش گيرند مورد سرزنش و كنترل و اهانت جامعه اطراف خويش قرار مي گيرند.
در فرهنگي كه در صورت شكست در زندگي مشترك خود، مادر شدن را دستاويزي براي حفظ خانواده مي پندارند.
در فرهنگي كه دختران ما ازدواج را همچون يك مسابقه رقابتي براي سبقت گرفتن از دخترخاله، دختر عمه، دختر همسايه و دوست و آشنا مي  دانند و گذر از اين مرحله حكم يك پيروزي را دارد...
در فرهنگي كه دختران ما ارزش والاي زن بودن خويش را نياموخته اند و براي كسب سكوي رقابت وارد دنياي مردانه شده و ارزش هاي زنانه خود را زير پا مي گذارند.
در فرهنگي كه دختران ما اغفال زرق و برق هاي زندگي شده و براي پر كردن خلاءهاي خويش به جلوه هاي ظاهري و بزك هاي زنانه روي مي آورند تا هرچه بيشتر جاذبه و هواخواه پيدا كنند.
در فرهنگي كه دختران ما براي رهايي از محدوديت ها و سنت هاي قديمي جامعه شعار آزادي هاي روشنفكرانه سر داده و بستر تمدن خويش را در سنت شكني و پشت پا زدن به همه ارزش هاي زنانه مي دانند. در فرهنگي كه دختران ما هميشه مورد تهديد افراد شرور جامعه مي باشند و براي در امان ماندن از شر مردان شرور، بايد مردي را به عنوان صاحب و حامي انتخاب كنند.
در فرهنگي كه دختران ما با نظاره سرگذشت مادران خويش سناريوي زندگي را تنها در اطاعت و در خدمت بودن و بچه  آوردن و بچه بزرگ كردن و در نهايت فراموش شدن خويش و ارزش ها و آرزوهاي خود مي دانند.
در فرهنگي كه دختران ما الگوي واقعي زن بودن و زن ماندن و حفظ جايگاه عاطفي و احساسي خويش بدون رقابت با مردان را گم كرده و نشناخته اند.
آيا مگر نه اين است كه خيلي از ما پدر و مادرها هميشه با آه و افسوس ياد روزهاي جواني خود مي كنيم كه چرا بايد به هزاران دليلي كه تنها تعداد محدودي از آنها ذكر شد اين انتخاب اجباري و اين سرنوشت غيرقابل تحمل را داشته باشيم؟ چرا نتوانستيم زندگي خوبي را شروع كنيم و ادامه دهيم؟ چرا ما را مجبور به ازدواج با فلان كس كه فلان آشنايي و فلان رابطه با عمو و عمه و همسايه را داشته، نمودند؟ چرا گرفتار تحمل زندگي شده ايم كه شب ها تنها فرصتي است تا كودكانمان را در آغوش بگيريم و شيري تلخ كه حاصل فشار تنش ها و غصه هاي روز بوده را به حلق او بريزيم و با دلي پرحسرت و آزرده، آرام آرام گريه كنيم و با صداي هق هق هاي آرام خود براي طفل دوست داشتني و پاكمان لالايي بخوانيم.
آيا كودك پسر يا دختري كه لالايي او صداي هق هق مادرش است طعم عشق را مي چشد؟ آيا تاكنون كه دلي پر حسرت داريم و كودكاني شيرين و معصوم در دامن، از تجربه تلخ خود درس گفته ايم تا اكنون كه عدم آگاهي و بي تجربگي طعم شيرين لذت زندگي را از ما گرفت، شرايط، امكانات و يك فضاي سالم عاطفي براي كودكمان ايجاد نماييم(همان هزاران دليلي كه مانع تجربه يك عشق شيرين و ماندگار در زندگي ما شد) تا او بتواند از همان كودكي آن را حس كند، بياموزد و در سن خودش آن را تجربه كند!
از خود سؤال كنيد، از همسرتان نيز سؤال كنيد، سپس تصميم به پدر و يا مادر شدن بگيريد...
از افراد خردمند و با تجربه، از مشاوران و عالمان اين حرفه كمك بگيريد...
مسلماً با همين سطح آگاهي كه هستيم نمي توانيم كودكانمان را براي شرايط بهتر و غني تر رشد دهيم، مگر اين كه آگاهي خود را غني سازيم و از حمايت معنوي مشاوران زندگي بهره ببريم.
پس عاشق واقعي كيست و چگونه مي توان عشق را تجربه نمود؟
خداوند بزرگ مي فرمايد اگر مي خواهيد به عشق من متبلور شويد بايد از عشق زميني آغاز كنيد. آيا ما مي توانيم با اين عشق هاي دروغين و بي اساس بستر عشق ورزي به خداوند مهربان را طي نماييم، مسلماً خير... و آيا تا ما خود را از صميم قلب و با صداقتي بي همتا دوست نداشته باشيم قادر به عشق ورزيدن و محبت به ديگري هستيم؟ مسلماً خير...
پس روشن شد تا من سايه هاي عميق زخم هاي روح شكنجه شده خود را در زندگي شخصي، اجتماعي خويش نبينم و حس نكنم و از روي محبت، مرهمي صحيح از داروخانه همين طبيعت بخشنده و غني فراهم نسازم و تا من ارتفاع خواست ها و آرزوهايم را به وسعت توان و قدرت روحي جسمي خويش نيفرازم و تا من ظرفيت كاسه طلب محبت از ديگران را حداقل برابر يا كمتر از ميزان بخشش و دهندگي خود تقليل ندهم و تا من در سايه همت و تلاش، نور آگاهي و معرفت را بر جوانب روحي، جسمي خويش نيندازم و تا من غنچه هميشه شاداب مهرورزي را بدون هيچ شرط و شروطي به مردم هديه نكنم و تا من موجوديت عشق، دوستي و محبت را با اسارت و كنترل مختل نكنم و تا من عشق را با كلامي ساده و زيبا و يك سلام بي ريا آغاز نكنم، پس خطا رفته ام و دست خالي بازگشته ام.
پس پرنده زيباي عشق را به پرواز درآوريد، اگر بر بام شما نشست كه به شما تعلق دارد، در غير اين صورت از ازل نيز به شما تعلق نداشته است.
نيره سادات ديانه

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
فرهنگ
كتاب
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  فرهنگ   |  كتاب  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |