در گذشته هاي بسيار دور، «مدير» در رأس يك بنيان آموزشي _ فرهنگي قرار مي گرفت و خودمحوري يكي از شاخص هاي رفتاري او بود؛ رفتاري كه باعث مي شد تا همه چيز و همه كس از او دستور گرفته و بي توجه به درستي يا نادرستي كلام او، فرمانبردار باشند.اكنون اما؛ «مدير» هرچند در رأس يك بنيان آموزشي _ فرهنگي قرار مي گيرد، اما بي ترديد تعاريف جديد علم مديريت، رفتارهايي را از او انتظار دارد كه اگر جز اين باشد، نه تنها خود، بلكه مجموعه تحت سرپرستي خويش را نيز به قهقرا خواهد برد و از منظر ديگر، موفقيت تحصيلي دانش آموزان در گرو آموزش و پرورش به شيوه اي ديگر است و بديهي است مديري كه در مسير رهبري آموزشي قرار گرفته، مي تواند در اين ميان نقش مؤثري داشته باشد.
نخستين حركت
مارس ،۲۰۰۵ آرتورلوين رئيس دانشكده تربيت معلم دانشگاه كلمبيا پژوهش خود درباره «سيستم آموزشي» و يافتن سيستم آموزشي كارا را با پرسشي به اين مضمون كه كدام سيستم آموزشي، مي تواند ضامني براي موفقيت تحصيلي دانش آموزان و ارتقاي سطح آموزش و پرورش آنها بوده و مديران چه جايگاهي در برنامه هاي آموزشي دارند؟ آغاز كرد.
وي مقالات خود را به صورت گزارش هايي درباره آموزش، برنامه هاي آموزشي و سيستم هاي آموزشي دانشگاه ها و مراكز آموزشي كشورهاي گوناگون بويژه آمريكا به چاپ رساند.
در توضيح مقاله هاي لوين آمده بود: «بسياري از برنامه هاي آموزشي و پرورشي كه در مدارس و دانشگاه ها به اجرا درمي آيد، كيفيت آموزش را از شرايط نامطلوب به نامناسب و در نهايت فقر مطلق آموزشي پيش مي برد.»
هرچند اين گزارش ها و توضيحاتي كه در ضميمه آنها به چاپ رسيد، جنجال هاي بسياري را به ويژه در آمريكا به همراه داشت، اما مسئولين آموزشي را با پرسشي قاطع و تأثيرگذار مواجه كرد كه؛ «اولاً، متوليان آموزشي بويژه مديران، خود به چه نيازهاي آموزشي نيازمندند و در ثاني، كدام برنامه آموزشي مي تواند به عنوان شيوه اي صحيح و كارا تضمين كننده موفقيت تحصيلي دانش آموزان باشد؟»
پژوهش هاي نوين نشان داد تنها يك چهارم از برنامه هاي مدارس و مراكز آموزشي متمركز بر «آموزش» به معناي واقعي آن بوده و سه چهارم ديگر صرف برنامه هايي غير از نيازهاي آموزشي _ پرورشي دانش آموزان مي شود!
تكميل پژوهش ها
در تكميل پژوهش هاي نوين، كنت ليت وود، كارن سي شور لوس، استفن اندرسون و كيلا والسترام پژوهشگران دانشگاه تربيت معلم كلمبيا، به صورت گروهي پژوهش هاي لوين را دنبال كردند، اما تمركز اصلي آنها بر روي نيازهاي اساسي مديران و آموزگاران بود.
اين گروه پژوهشي پس از انجام پژوهش هاي گسترده ده شاخص را به عنوان مهم ترين نيازهاي متوليان آموزشي به ويژه مديران اعلام كردند:
۱- نياز به رهبري و سياست گذاري دقيق و صحيح (سياست در حوزه مديريت).
۲- تقسيم بندي درست وظايف به منظور پيشبرد برنامه ها.
۳- توجه به علايق هر يك از آموزگاران به منظور ارتقاي سطح آموزش و پرورش.
۴- مديريت كارا.
۵- آشنايي دقيق با پيشينه دانش آموزان (سابقه خانوادگي).
۶- تأسيس صندوق حمايت به منظور جمع آوري كمك هاي مالي.
۷- بهبود شرايط رفاهي _ آموزشي مدرسه.
۸- رسيدگي دقيق به وضعيت مالي و كارايي آموزگاران.
۹- بهبود شرايط كلاس ها به ويژه از جهت فضاي آموزشي.
۱۰- آموزش به معناي واقعي و تخصيص بخش عمده اي از هزينه ها و برنامه ها به بخش آموزش و پرورش.
گروه پژوهشي دانشگاه كلمبيا در گام هاي بعدي تعريفي جديد از «مدير و مديريت» ارائه دادند؛ اين گروه معتقدند مدير به عنوان خط دهنده اصلي _ با تفسير، تعريف و تجزيه و تحليل موضوع ها، پيشامدها و موانع _ و عاملي تأثيرگذار _ با سازماندهي امور، تشويق و ترغيب همكاران، برقراري هماهنگي ميان افراد و تشكيل گروه هاي فعال و حمايت از برنامه ها و طرح ها _ مي تواند در رأ س هرم آموزشي قرار گرفته و امور را به راحتي رهبري كند.
بر همين اساس، آنها عقيده داشتند مدير مي تواند با تكيه بر سه شيوه پژوهشي، اطلاعات خود را گسترش داده و به اهداف مديريتي خويش دست يابد:
۱- مطالعه موردي با نگرشي كلي به مسائل _ هرچند مطالعه موردي نوعي ريزبيني در مسائل و موضوعات بوده و آن را «پژوهشي ميكروسكوپي» مي دانند، اما مي توان با نتيجه گيري كلي از يافته ها، آن را به پژوهشي فراگير تبديل كرد.
۲- بررسي كمي نتايج حاصل از مطالعات گسترده مديريتي.
۳- بررسي كيفي نتايج حاصل از مطالعات مديريتي.
به عقيده اين گروه پژوهشي، مديران با اتكا به اين اصول، به راحتي مي توانند مديريتي درخور و شايسته داشته و دانش آموزان و آموزگاران را به سرمنزل مقصود برسانند.
يافته هاي نهايي
اشاره كرديم گروه پژوهشي دانشگاه كلمبيا، ده شاخص را به عنوان مهم ترين نياز متوليان آموزشي اعلام كردند؛ در اين بخش به بررسي ۶ نكته از مهم ترين نكات اين ده شاخص مي پردازيم:
سياست در حوزه مديريت
مدير آزموده و مسلط، تأثير بسزايي بر موفقيت و آموزش صحيح به دانش آموزان دارد. اين مدير با توجه به سه اصل، به اهداف خود دست مي يابد؛
- جلب نظر افراد تحت سرپرستي خود شامل: آموزگاران، دانش آموزان و حتي اولياي دانش آموزان.
- ارتقاي سطح آموزش و توسعه پتانسيل هاي آموزشي مركز آموزشگاهي خود با طراحي برنامه هاي آينده نگر و فراگير.
- برقراري ارتباطي دوجانبه بين جامعه و مدرسه (كانالي دوسويه) و حركت كردن در مسير نيازهاي اجتماعي و اقتصادي جامعه با تربيت نسلي پويا و مسئول.
در ادامه بررسي ها، پژوهشگران دريافتند اتخاذ سياستي صحيح در حوزه مديريت نيازمند رعايت ۱۲ اصل به عنوان اصول «سياست گذاري مديريتي» به اين شرح لازم و ضروري بوده و عاملي مؤثر جهت ارتقاي سطح آموزشي دانش آموزان خواهد بود؛
۱- انتخاب و اجراي برنامه اي صحيح كه از كارايي آن در امر آموزش مطمئن باشيم.
۲- حمايت جدي از برنامه هاي آموزشي با تمركز بر اهداف از پيش تعيين شده.
۳- شناسايي و اجراي استانداردهاي برتر آموزشي.
۴- توسعه برنامه هاي آموزشي با رويكرد توسعه فراگير و نه محدود و مقطعي.
۵- ارزيابي دقيق برنامه هاي آموزشي در حال اجرا و سنجش آنها با استانداردهاي برتر آموزشي جهان.
۶- اجراي برنامه هاي آموزشي مبتني بر اطلاعات پايه و مهم براي آموزگاران.
۷- هدف قرار دادن برنامه هاي آموزشي برتر جهان به منظور اجرا در مراكز آموزشي داخلي.
۸- مشخص كردن اهداف توسعه آموزشي براي جلوگيري از اتلاف زمان و بودجه.
۹- تشكيل گروه هاي آموزشي حرفه اي و متخصص در دوره هاي گوناگون آموزشي.
۱۰- جلوگيري از ريزنگري در برنامه ها و بررسي برنامه ها از ديد كلي اما جامع و فراگير، مديران همه جانبه نگر و مسئوليت پذير، مديران موفقي خواهند بود.
۱۱- بررسي تأثير برنامه هاي آموزشي و اصلاح دايمي برنامه ها.
۱۲- مديريت به دور از تك روي.
مديريت مدرسه (مركز آموزشي)
در ساختارهاي جديد مديريتي آمريكا، بسياري از مديران با مشكلات دست و پاگير و محدودكننده اي روبرو هستند.
در واقع اجراي بسياري از برنامه هاي آموزشي كارا، مستلزم مبارزه با بسياري از موانع و حمايت بسياري از نهادها و سازمان ها است. پژوهشگران تأكيد مي كنند، مديريت فراگير، نيازمند برنامه ريزي دقيق، ساختاري و فراگير و مبتني بر اصول مديريتي صحيح و سنجيده است؛ از سوي ديگر مشاركت، كه امري ضروري در آموزش محسوب مي شود، از سوي بسياري از مديران ناديده گرفته شده و تك روي در برنامه ريزي و اجرا در شيوه هاي مديريتي بسياري از مديران به چشم مي خورد.مديريت صحيح زمينه اي جهت بروز استعدادها، افزايش پتانسيل ها و در نهايت موفقيت دانش آموزان، كه اصلي ترين هدف آموزش و پرورش هستند؛ مي شود. ارتباط دوسويه ميان مديران،آموزگاران و اولياء دانش آموزان عاملي جهت پيشبرد برنامه ها است.
آموزش، نگرشي نو به مديريت
در تاييد پژوهش هاي لوين، گروه پژوهشي دانشگاه كلمبيا اظهار داشتند آموزش هاي دوره اي و كوتاه مدت راهكار مناسبي جهت آگاهي و تسلط مديران بر وظايف و مسئوليت ها بوده و به اين ترتيب مديريت از ديدگاهي ديگر بررسي خواهد شد.آشنايي با تجربيات مديران موفق، مطالعات موردي، آموزش هاي عملي و... راهكارهاي مناسب ديگري جهت سطح ارتقاي آگاهي مديران است. اين آموزش ها به ويژه اگر در جهت شناسايي كمبودها و نواقص با ارايه راهكارهايي جهت رفع نواقص همراه باشد، نتايج به مراتب بهتري را به دنبال خواهد داشت.
آشنايي با پيشينه دانش آموزان
مطالعه پرونده تحصيلي دانش آموزان و از همه مهم تر اطلاع از وضعيت اجتماعي اقتصادي(Socioeconomic ياSES ) وفرهنگي خانواده هر يك از دانش آموزان از وظايف اصلي مديران مدارس است؛ چرا كه به عقيده پژوهشگران ساختار اجتماعي _ اقتصادي و فرهنگي خانواده ها تأثير مستقيمي بر روند آموزشي _ پرورشي دانش آموزان داشته و پژوهشگران از آن به عنوان زيربناي آموزشي _ پرورشي كودكان ياد مي كنند. نحوه ارتباط والدين با فرزندان و والدين با اولياي مدرسه مي تواند ترغيب كننده يا سركوب كننده بوده و كودكان را به شكست يا موفقيت تحصيلي رهنمون كند.
مديران موفق با طراحي برنامه هايي چون؛ نظارت دقيق بر روند تحصيلي دانش آموزان در مدرسه و منزل با همكاري والدين و آموزگاران؛ اجراي برنامه هاي آموزشي براي والدين حتي اجراي برنامه هاي سوادآموزي براي والدين كم سواد يا بي سواد؛ حمايت هاي فرهنگي و اجتماعي _ اقتصادي به ويژه براي خانواده هاي پايين اجتماع؛ برگزاري برنامه ها و جلسه هاي مشاوره براي والدين و... كمبودها را جبران كرده و گام هاي مثبتي را جهت موفقيت تحصيلي دانش آموزان برمي دارند.
بهبود شرايط آموزشي _ رفاهي مدرسه
شرايط و ساختار آموزشي _ رفاهي مدرسه بر دانش آموزان و روند فراگيري آنها بسيار مؤثر است.
يكي از شاخص هاي مورد بحث تعداد دانش آموزان هر كلاس به ويژه در دوره ابتدايي است. به طوري كه حداكثر تعداد دانش آموزان دوره ابتدايي در هر مدرسه بايد بين ۳۰۰ تا ۲۵۰ نفر باشد كه اين تعداد در دوره هاي راهنمايي و دبيرستان (اين دوره ها در اروپا و آمريكا يك دوره آموزشي مستقل محسوب مي شود) بايد حداكثر بين ۷۰۰ تا ۶۰۰ نفر باشد.
هر چند مسأله كاهش تعداد دانش آموزان دوره هاي گوناگون تحصيلي (تمركززدايي مقطعي) از يك دهه پيش در همه كشورها بويژه كشورهاي آسيايي، آمريكاي لاتين، آفريقا و بعضي از مدارس اروپا آغاز شده است، اما موارد بسياري از نقض اين قانون ديده مي شود.
تصميم گيري آزادانه _ با مشورت و نه اعمال زور مدير_ آموزگار و استقلال او در انجام امور نيز عاملي جهت افزايش صداقت در كار، افزايش پتانسيل هاي مهارتي_آموزشي، رضايت و خشنودي آموزگار و در نهايت ارتقاي سطح آموزشي و موفقيت دانش آموزان است؛ برقراري تعادل ميان دانش آموزان به ويژه از جهت فرهنگي و از بين بردن وضعيت نامطلوب «چند فرهنگي» (cllulticulturalism) از ديگر وظايف مديران و آموزگاران است كه تحقق اين امر حتي به صورت محدود در ساعات آموزشي و حضور دانش آموز در مدرسه ضروري و انكار ناپذير است. اختصاص زمان مناسب و برگزاري كلاس هاي آموزشي براي آموزگاران و آشنا كردن آنها با استانداردهاي آموزشي برتر، از ديگر راهكارهاي موفقيت در امر آموزش است. توجه به پيچيدگي هاي برنامه هاي گوناگون آموزشي، از ديگر ظرايفي است كه مديران بايد بتوانند با تسلط بر برنامه ها، بر اين مشكلات نيز فايق آيند؛ در واقع پيچيدگي ها كه لازمه بسياري از برنامه هاي كار است، نبايد بهانه اي براي گريز از اجراي اين برنامه ها باشد.
شرايط كلاس درس
بر طبق استاندارد، تعداد نفرات هر كلاس در دوره ابتدايي حداكثر تا ۱۵ نفر و در دوره دبيرستان حداكثر تا ۲۵ نفر است؛ اما نكته قابل توجه اهميت دادن به كيفيت آموزش و جلوگيري از سهل انگاري، به بهانه تعداد اندك دانش آموزان است.كنترل كلاس درس بويژه در دوره هاي تحصيلي بالا، براي بسياري از آموزگاران و حتي مديران بسيار دشوار و پر اهميت است و برقراري تعادل در تعداد دانش آموزان هر كلاس، روش مناسبي براي تسلط بر كلاس درس است.
تعداد اندك دانش آموزان، به آموزگار اجازه مي دهد تا به صورت اختصاصي به تكاليف و مشكلات درسي هر يك از دانش آموزان رسيدگي كرده و آموزش به نحو احسن انجام شود.
هر چند بسياري از پژوهشگران، فعاليت هاي گروهي را شيوه اي مناسب جهت تسريع روند آموزش مي دانند، اما اين شيوه تا زماني كارا است كه آموزش متمركز و مفيد به بهانه فعاليت گروهي، فراموش نشده و آموزش صحيح و دقيق در سايه فعاليت گروهي قرار نگيرد. غناي معلومات دانش آموزان به ويژه به صورت عدم تمركز بر مورد درسي خاص بسيار حائز اهميت است، به اين معني كه تسلط دانش آموز بر روي همه موارد درسي، حتي به صورت متوسط مهم تر از مهارت ويژه وي بر روي يك يا چند مورد درسي است؛ بنابراين بايد به آموزش هماهنگ دروس همت گماشت.
و كلام پاياني
براساس آن چه در اين پژوهش به آن اشاره شد، مديران مدارس و ديگر سياست گذاران آموزشي موظفند با انتخاب نگرشي جامع، كارا و آينده نگر نيازهاي آموزشي دانش آموزان را به بهترين نحو پاسخگو باشند.
مديران موفق با توانايي ويژه خود در كنترل و رهبري برنامه هاي آموزشي، مي توانند اهداف از پيش تعيين شده برنامه ها را تحقق ببخشند. اصلاح نگرش ها، تشكيل ساختارهاي جديد و كارآمد آموزشي، اصلاح ساختارهاي آموزشي قديمي و... راهي جهت توسعه فرهنگ و آموزش و پرورش جوامع است.
مترجم: مهتاب صفرزاده خسروشاهي
منبع: ascd.org
(انجمن برنامه ريزي درسي آمريكا)