دكتر مهدي مطيع
اشاره: اين مطلب در صدد آن است تا ديدگاه قرآن درباره برخي از پرسشهاي اصلي مطرح در حوزه زيبايي شناسي را دريابد، پرسشهايي از قبيل:
امكان تعريف زيبايي (معناي زيبايي)؛
بديهي بودن معناي زيبايي (درك پذيري علم)؛
نسبي بودن يا مطلق بودن زيبايي؛
عيني بودن يا ذهني بودن زيبايي؛
مشكك بودن زيبايي (مراتب زيبايي)؛
توارث (انتقال) زيبايي (تبارشناسي زيبايي)؛
تحقق به زيبايي (كسب و اكتساب زيبايي)؛
از اين رو روش مقاله، استفاده از مجموعه اي از روشهاي معناشناسانه براي ترسيم شبكه معنايي زيبايي در قرآن است و حوزه پژوهش در هر سه سطح واژه، جمله، ساختار و همچنين فضا و روابط عاطفي حاكم بر متن است.
به نظر نويسنده، قرآن را هم مي توان به مثابه متن ديد هم به مثابه اثر و سپس از هر دو رويكرد به نقد زيبايي در آن پرداخت. اما نكته قابل ملاحظه اي كه توجه به آن ضروري است اين ا ست كه آيا اصلاً نوع مباني زيبايي شناسي قرآن، از نوعي است كه در فضا و چارچوب سؤالات فلسفي حوزه زيبايي شناسي مطرح باشد يا نه؟
به زبان ديگر، نوع مباني زيبايي شناسي قرآن با مباني زيبايي شناسي فلسفي متفاوت است يا نه؟ و اگر جواب مثبت است اين حيطه كجاست و چه فضايي بر آن حاكم است؟
از آنجا كه قرآن كتاب هدايت، نور و رشد است و برنامه كمال آدمي براي رسيدن به خدا، ميزان توجه و پرداختن آن به زيبايي و مسائل آن نيز به اندازه نقش، اهميت و جايگاه زيبايي در راستاي كمال آدمي و متناسب با حوزه برنامه تربيتي قرآن است. اگر قرآن زيبايي را به عنوان امري جدا از بافت (سياق _ context) خويش ببيند و به آن مستقلاً بپردازد و يا اگر آن را ناديده انگارد، از حكمت خارج گشته ، پس متناسب با خود موضوع به آن پرداخته است.
لطافت و ظرافتي كه اينجا وجود دارد آن است كه:
اولاً: زيبايي به گونه اي جداناپذير در قرآن جريان يافته و با آن يكي شده است، به طوري كه قرآن خود (و در همه لايه هاي معنايي اش) به امري زيبا تبديل شده است. اين محسوس بودن زيبايي و نه آشكار بودن آن ، از ويژگيهاي قرآن است و اتفاقاً ويژگي زيبايي همين درآميختگي با امر زيباست، به گونه اي كه دوگانگي و انفكاكي بين آن دو پيدا نيست و به تعبيري با هم وحدت دارد.
ثانياً: در پرداخت قرآن به اين موضوع نيز ويژگي همراه بودن و محسوس بودن، اما نه متمايز بودن لحاظ شده است. به اين معنا كه قرآن به مباحث زيبايي پرداخته است اما نه محسوس و متمايز بلكه همراه با ديگر حكمتهايش. مثال بارز اين ادعا سوره يوسف است، كه در حالي كه مهمترين محور موضوعي آن زيبايي است و همه داستان حكايت جمال يوسف است، هيچ واژه اي در آن اشاره صريح به زيبايي ندارد، ولي همه با خواندن داستان يوسف به زيبايي او پي مي برند.
بنابراين شيوه قرآن كه كتاب تفصيل يافته فطرت الهي آدمي است، اصرار بر پاسخگويي به جوابهاي ساحتهاي ديگر وجودي او مانند سؤالات ذهني و فلسفي كه بيشتر ريشه در كنجكاوي آدمي دارند تا راهگشايي در راه كمال، نيست و حتي قرآن در اسلوبي حكيمانه ، سؤالات بشر را بيش از آن كه جواب دهد، جهت داده و ارتقا مي بخشد و به هيچ وجه خود را ملزم به صرف پاسخگويي به همه آنها نمي داند، برخورد قرآن در رابطه با سؤال از روح، داستانهاي پيشينيان و... به وضوح اين شيوه را نشان مي دهد. (براي نمونه نك: اسراء/،۸۵ بقره/۱۸۹) قرآن خود را با سؤالات رنگارنگ مردمان تنظيم نمي كند، سؤالاتي كه معلوم نيست چه قدر جدي است و چه قدر تاثير در رشد و كمال ما دارد، بلكه با جديت اين نياز به سؤال را نيز تربيت مي كند و جهت مي دهد.
انتظار ما از قرآن نيز چنين نيست كه پاسخگوي سؤالات ريز و درشت ما باشد، بلكه آن است كه از ميان سؤالات ما به آن دسته بپردازد كه به كار كمال انساني مي آيد، چه بسا سؤالي كه به جاي رشدآفريني باعث توقف و ركود و حتي باعث افتادن به وادي حيرت و سقوط به قهقرا شود، كلافي سردرگم كه توجه كردن به آن بر پيچيدگي اش مي افزايد و قرآن بايد ما را از افتادن در دور باطل و گرداب يك سويه آن نجات دهد.
پس در حيطه زيبايي شناسي نيز انتظار ما اين نيست كه قرآن ملزم به پاسخگويي به سؤالات مطرح شده در فضاهاي فلسفي باشد، بلكه قرآن خود طراح سؤال و پاسخ دهنده به آن است، آن گونه كه به كار كمال ما مي آيد. هرچند سؤالات ذهني و فلسفي نيز در خلال آيات قرآن كريم قابل پي جويي و پاسخ يابي است.بخش اول اين نگارش تلاش در پاسخگويي به اين سؤالات از ديدگاه قرآن دارد و بخش دوم، نظريه پردازي قرآن در حيطه زيبايي را مستقل از مباحث فلسفي روز، به تفكر مي نشيند.
بخش اول:
در اين بخش مروري داريم بر اهم مسائل مطرح در حوزه زيبايي:
۱. امكان تعريف زيبايي (معناي زيبايي):
زيبا شدن قرآن خود به دليل زيبا بودن محتواي آن است. از سويي نبايد انتظار داشته باشيم تعريف تئوريزه شده اي از «مفهوم زيبايي» در قرآن بيابيم. بلكه قرآن در سطوح مختلف عمل، صفت، عقيده و دنيا، آخرت، عالم الوهيت و جسم، روح و قلب سعي در بيان حدود و ثغور زيبايي دارد. نكته مهم آن است كه قاعده «تعرف الاشياء باضدادها» در فضاي ترسيم زيبايي قرآن قابل پي جويي است.قرآن مجيد گاهي با معرفي زشتيها در سطوح مختلف هستي، سعي در مشخص كردن حدود زيبايي دارد: «ليميز الله الخبيث من الطيب» (انفال/۳۷) از قانونمنديهاي الهي، وجود گل با خار و چراغ مصطفوي با شرار بولهبي است. زيبايي نيز در عالم كثرت با زشتي همراه است. وجود تضادها در عالم كثرت، بهانه معرفت زايي است. پس گرايش قرآن بيشتر تميز زيبايي از زشتي است تا تعريف زيبايي.
۲. بديهي بودن معناي زيبايي (درك پذيري عام):
بديهي بودن زيبايي يا بين الاذهاني بودن آن، وقتي متصور است كه عقول و اذهان در حد متعارفي از تعقل باشند. مانند ديگر مفاهيم فلسفي ملاك، عقل متعارف است؛ اما بيان قرآن مجيد از تعقل، بياني فراتر و عميق تر از عقل متعارف است. بسياري از مواضع عقل متعارف مردمان، مانع از پذيرش ايمان توسط آنان مي شود. پس عقلي ملاك قضاوت است كه در طوري فراتر سير كند ، قرآن مجيد نام اين عقل را «لب» مي داند و عاقلان به اين عقل را «اولوالالباب» مي نامد. پس آناني قائل به درك بداهت زيبايي هستند كه اولوالالباب (صاحبان خرد) باشند و زيبايي در ميان آنان امري بين الاذهاني است:
«ان في خلق السماوات والارض واختلاف الليل والنهار لآيات لاولي الالباب» (آل عمران/۱۹۰)؛
... وما يذكر الا اولوالالباب «(بقره/،۲۶۹ رعد/،۱۹ زمر/۱۹).
۳. نسبي بودن يا مطلق بودن زيبايي:
هرچه از جهاني كثرت به سوي وحدت پيش رويم، قانونها احكام يافته تر و يكدست تر شده، به سمت بسيط شدن پيش مي رود. گوناگوني و رنگ به رنگ شدن در لايه هاي تفصيل يافته خلقت امكان فراوان دارد، اما در مراتب احكام يافته، حقيقت يكپارچه تر است.
نسبي بودن از چيزهايي است كه نمي تواند در عوالم مجردات خود را بنمايد، ديگر چه رسد به عالم اسماء. براي همين ممكن است در برخي از نمونه هاي اين جهاني قرآني، امري نسبي وجود داشته باشد، مثلاً در آيه ۱۶ انفال پشت كردن به ميدان جنگ به دليل تاكتيكي نظامي، مثبت و در غير اين صورت، امري زشت به حساب مي آيد، يا در آيه ۱۰۶ نحل اقرار به شركت به عنوان تقيه، امري مثبت و در غير اين صورت زشت به حساب مي آيد، اما اگر از تاكتيكها و برخوردهاي جزيي كه به اقتضاهايي لازم مي شود، بگذريم، وقتي وارد فضاي صفات و اخلاق مي شويم، در نظر قرآن مجيد نسبيت وجود ندارد و حقيقت، مطلق جلوه گري مي كند، يعني اين ماييم كه بايد خود را با آن تطبيق دهيم، حتي اگر مكروه پنداريمش «و عسي ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم.... »(بقره/،۲۱۶ نساء/۱۹). پس به عالم معاني كه برويم نسبيت رخت بر مي بندد و مطلق مي شود. زيبايي نيز از مقوله معاني است. زيبا همواره زيباست، حتي اگر در چاره رود و زشت همواره زشت است، حتي اگر« انا ربكم الاعلي» سر دهد.
به نظر مي رسد مي توان ادعا كرد، از نظر قرآن زيبايي مطلق است و نسبي نيست، پس بسته به شرايط تغيير نمي كند، بلكه شرايط بايد خود را با آن منطبق سازد.
۴ _ عيني و ذهني بودن زيبايي
تنها ذهن زيبا قادر به درك عين زيباست. در ادبيات عرفاني اين مطلب به زيبايي بيان شده است. حافظ در شعري نقيض نما بر آن است كه:
پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرين بر نظر پاك خطاپوشش باد
اذعان به اين نكته كه خطا بر قلم صنع نرفته است وقتي ميسر مي شود كه نظر پاك و خطاپوش وجود داشته باشد، يعني هم عين زيبا وجود دارد و هم ذهني زيبا بايد، تا نائل به درك آن شود.اما گر كسي ذهن زيبايي نداشته باشد يا قادر به درك زيبايي نيست« و هو عليهم عمي»(فصلت/۴۴)،«وهم لايبصرون »(يس/۹)،«و لهم اعين لايبصرون بها»(اعراف/۱۷۹)،« و كم من آيه في السموات والارض يمرون عليها و هم عنها معرضون»(يوسف/۱۰۵)، يا زشتي را زيبا مي پندارد« وهم يحسبون انهم يحسنون صنعا»(كهف/۱۰۴)،« زين لهم الشيطان اعمالهم » (نمل/۲۴).
فاجعه آميزترين بخش اين محروميت، محجوب شدن از لقاي الهي است«كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون» (مطففين/۱۵). كه تخريب عميق توان زيبايي ديدن است. در مقابل اين گروه نيز گروهي ذهن زيبابين خويش را به كار ديدن عين زيبايي مي گيرند« ولقاهم نضرة و سرورا»(انسان/۱۱)،« وجوه يومئذ ناضره، الي ربها ناظره»(قيامه/۲۲)
در مراتب پايين تر ناتواني ديدن زيبايي منجر به انتخاب حيات دنيا، بر زندگي آخرت مي شود« الذين يستحبون الحياة الدنيا علي الآخره... »(ابراهيم/۳). پس آنان كه عمق زيبايي را درك نكنند خود زشت خواهند بود« و يوم القيامه هم من المقبوحين »(قصص/۴۲)
۵. مشكك بودن زيبايي (مراتب زيبايي):
از ديدگاه قرآن مجيد زيبايي مفهوم مشككي است كه از بالاترين لايه هاي هستي، يعني اسماء الهي تا پايين ترين سطوح آن يعني عالم خاك كشيده شده است، در اين ميان فضاي معنويت، فرشتگان و بهشت نيز زيباست.
« له الاسماء الحسني » (طه/۸) كه اشاره به زيبايي عالم الوهيت دارد؛ « لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم »(تين/۴) بيانگر زيبايي خلقت باطني انسان در عالم علوي است؛ «وصوركم فاحسن صوركم »(سجده/،۷ غافر/۶۴) كه زيبايي خلقت ظاهري آدمي را نشان مي دهد؛ « انا جعلنا ما علي الارض زينه لها... »(كهف/۷) پس طبيعت هم زيبا است.
آنچه مهم است اين است كه درك مراتب زيبايي، با ترك مراتب پايين آن امكان دارد. بدين شرح كه از ديدگاه قرآن؛
اولاً: بايد نگاه به مراتب پايين، نگاهي پر از شعور و تذكر و معرفت باشد، نه غفلت و بي خبري و هواپرستي ... «لم يخروا عليها صما و عميانا» (فرقان/۷۳).
ثانياً: عبور از ديدن اين زيبايي و نماندن در مرتبه آن شرط دريافت مراتب بالاتر است، هرچند اين زيبايي نيز چيزي جز مراتب نازل همان زيبايي برتر نيست. از ديدگاه قرآن نزول «حسن» ، نزولي بدون تجافي است و مراتب پايين با مراتب بالا نسبت اين هماني دارند است بنابراين راه وصول به مراتب بالا طي كردن مراتب پايين است با اين توضيح كه در هر لايه از هستي، زيبايي هويتي تازه مي يابد و قانونمندي مخصوص به خويش پيدا مي كند، گويي يك حركت جوهري، باعث تغيير زيبايي در هر لايه مي شود، چيزي شبيه به انكسار نور.
۶. توارث (انتقال) زيبايي (تبارشناسي زيبايي):
قانونمندي توارث زيبايي، در قرآن مجيد پيچيده است. هم به دليل مشيتي فراتر از توارث متداول، گاهي توارث رخ نمي دهد و هم به دليل وسعت رحمت، گاهي بدون توارث زيبايي ايجاد مي شود و گويي نوعي تأسيس وجود دارد. اما بنا بر توارث است مگر آن كه خلافش ثابت شود.
نمونه متداول توارث، انتقال زيبايي در ذريه پيامبران است:
«يرثني ويرث من آل يعقوب» (مريم/۶)؛ «ذريه بعضها من بعض والله السميع العليم» (آل عمران/۳۴) _ بقيد بعضها من بعض توجه شود _ «... وجعلنا ذريته هم الباقين» (صافات/۷۷)؛ «... الحقنابهم ذريتهم...» (طور/۲۱)؛ «اولئك الذين انعم الله عليهم من النبيين من ذريه آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذريه ابراهيم و اسماعيل...» (مريم/۵۸).
گاهي نيز در سير انتقال وراثتي زيبايي، وقفه ايجاد مي شود و اين مشيت و قانونمندي برتر است كه قانونمندي ديگر را نسخ مي كند چنانچه پسر نوح از سير ذريه منتقل كننده زيبايي خارج مي شود:
«قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح» (هود/۴۶)
و از سويي ديگر وسعت رحمت الهي، بزرگتر از آن است كه جز به وراثت زيبايي منتقل نشود و چه بسيار جاهايي كه زيبايي تاسيس مي شود، چنانچه عيسي، مانند آدم خود تأسيسي جديد است و ابراهيم نيز بي آن كه پدرش منتقل كننده زيبايي باشد، خود نقطه شروع زيبايي است و هر كس او را تبعيت كند وارث زيبايي خواهد بود: «فمن تبعني فانه مني» (ابراهيم/۳۶).
زيباترين ذروه اين معرفت آن است كه انتقال زيبايي در نسبتي حقيقي رخ مي دهد و به ارث مي رسد نه در نسبتي اعتباري. چنانچه سلمان« منا اهل البيت» مي شود، در حالي كه هيچ نسبت اعتباري ندارد و چه بسا كساني كه عليرغم نسبت اعتباري از ارث زيبايي محروم مي شوند.
۷. تحقق به زيبايي (كسب و اكتساب زيبايي):
آيا زيبايي كسبي است، يا اكتسابي يا عطايي؟ مي دانيم كه نظريه كسبي بودن زيبايي، منجر به آفرينش مكتب ايده آليسم مي شود، همانگونه كه معتقدان به اكتسابي بودن زيبايي، ايده آليسم را پيگيري مي كنند و اگر بگوييم زيبايي اعطايي است، سوررئال خواهيم شد. شايد بتوان گفت: تحقق به مراتب پايين زيبايي از ديدگاه قرآن اكتسابي است، در حالي كه مراتب بالاي آن اعطايي است و آدمي همواره بايد در تلاش براي كسب زيبايي باشد.
در آموزه هاي قرآني عبوركردن از مراتب پايين و تلاش براي كسب مراتب بالاتر و اميد بستن به اعطاي برترين مراتب زيبايي مطرح شده است:
«ولا تمدن عينيك الي ما متعنا به ازواجاً منهم زهره الحيوة الدنيا» (طه/۱۳۱)؛ «... ليبلوكم ايكم احسن عملا»ً (هود/۷) ،«و ان احسنتم احسنتم لانفسكم...»(اسرا/۷) «ومن جاهد فانما يجاهد لنفسه »(عنكبوت/۶)؛ «و من كان يرجو لقاءالله فان اجل الله لات» (عنكبوت/۵).
كه به ترتيب سه فضاي حاكم بر تحقق زيبايي را بيان مي كند. همچنين در آموزه هاي عرفاني بر عبور از درازي امل و آرزو در عين كوشش براي اميدواربودن به دريافت والاترين مرتبه زيبايي، تأكيد شده است.
۸. ابديت امر زيبا يا زيبايي:
تأمل در نحوه تحقق زيبايي، ريشه اي عميق در ميل به جاودانگي زيبايي دارد و ارتباطي تنگاتنگ با مراتب زيبايي. در قرآن كريم هر چه مرتبه زيبايي پايين تر رود به ميراشدن و نامانا بودن، نزديكتر مي شويم، پس ابديت و ناميرايي، اختصاص به مراتب بالاي زيبايي دارد:
بالاترين مرتبه زيبايي، ابدي ترين مرتبه آن است:« كل من عليها فان و يبقي وجه ربك ذوالجلال و الاكرام» (الرحمن/۲۶ و ۲۷).
مرتبه بعدي زيبايي نيز بهره مندي از ابديت است، يعني زيبايي بهشت جاودان است«... خالدين فيها ابداً »(نساء /۱۲۲) و«خالدين فيها مادامت السموات والارض»(هود/۱۰۷) و اين زيبايي ابدي در همه تصاوير بهشت جاري است.
علي رغم پايداري زيبايي در آخرت، زيبايي دنيا، ناپايدار است:« وماالحيوة الدنيا الا متاع الغرور...»(آل عمران/۱۸۵)،« و ماالحيوه الدنيا في الاخره الا المتاع»(رعد/۲۶).
بنابراين زيبايي اين دنيا:
اولاً: قابل چشم پوشي است:«قل للمومنين يغضوا من ابصارهم... ذلك ازكي لهم»(نور/۳۰) و نيز به پيامبر خويش مي گويد«ولا تمدن عينيك الي ما متعنا به ازواجاً منهم زهره الحيوة الدنيا»(طه /۱۳۱)؛
ثانياً: متعلق حب قرار نمي گيرد و دوست داشتني نيست...« قال لااحب الافلين »(انعام/۷۶).
۹. فراتر از زيبايي:
پرسش مطرح در مكاتب فلسفي زيبايي شناسي اين است كه آيا زيبايي هدف و غايت است، يا ابزار و وسيله آيا زيبايي موضوعيت دارد يا طريقيت، آيا ما خود را فداي زيبايي مي كنيم يا زيبايي را فداي حقيقتي برتر؟
اگر فراتر از زيبايي وجود داشته باشد، زيبايي طريقيت خواهد يافت و ابزار و وسيله اي براي رسيدن بدان غايت خواهد بود. به نظر مي رسد قرآن چنين فضاي فراتر از زيبايي را ترسيم مي كند، جايي بالاتر از وصف و درك و رسم. جايي كه زيبايي نيز آنجا زانوي تواضع به زمين مي زند:
«... و سبحان الله عما يصفون» (صافات/۱۵۹)؛ «...وكبره تكبيراً »(اسرا/۱۱۱)؛ «قل هوالله احد»(توحيد/۱).
در ادبيات عرفاني از اين فضاي برتر از زيبايي به احديت، ذات، عنقاي مغرب و سيمرغ كوه قاف تعبير مي كنند.
قرآن خداوند را احسن خالقين و احسن صورتگران مي داند و آفرينش خلقت را احسن آفرينش ها، آدمي نيز در احسن تقويم خلق شده است و احسن صورتها را به خويش گرفته است و قرآن از او احسن قول، احسن عمل، احسن پيروي از خالق و احسن انتخاب در عقيده را مي خواهد و از سويي اجر احسن و جايگاه احسن را نويد مي دهد. پس معلوم مي شود مباني نظري زيبايي در قرآن در برترين نوع زيبايي مستقر است
بخش دوم:
اين بخش، اختصاص دارد به نظريه زيبايي شناسي قرآن:
چنانچه گذشت نوع مباني زيبايي شناسي قرآن، الزاماً چنان نيست كه در فضا و چارچوب سؤالات فلسفي حوزه زيبايي شناسي مطرح باشد بلكه خود نيز به گونه اي ديگر به آن حيطه نگريسته و سؤالات و مسائل متفاوتي از سؤالات و مسائل مرسوم در حوزه زيبايي شناسي مطرح كرده است. به زبان ديگر نوع مباني زيبايي شناسي قرآن با زيبايي شناسي فلسفي متفاوت است. در اين بخش برآنيم كه قرآن را به مثابه نظريه پرداز زيبايي، بخوانيم:
الف- مفهوم كانوني زيبايي در قرآن« حسن»است، كه در لايه هاي مختلف معنايي خويش با ديگر كليد واژه هاي مفهوم زيبايي در قرآن ارتباط برقرار مي كند.
۱- به معناي زيبايي ظاهري و جسمي با واژه«جمال»:
« ... و لو اعجبك حسنهن »(احزاب /۵۲)؛ « ولكم فيها جمال حين تريحون و حين تسرحون»(نحل/۶)، و با زيبايي ظاهري از جنس اخروي:
-«فيهن خيرات حسان» (رحمن/۷۰)
۲- زيبايي جهان هستي و آراستگي خلقت با واژه «زينه» :
- زينت آسمان به ستارگان «انا زينا السماء الدنيا بزينه الكواكب» (صافات/ ،۶ فصلت/،۱۲ حجر/،۱۶ ق /،۶ ملك/۵)؛
- زيبايي زندگي دنيا: «انا جعلنا ما علي الارض زينه لها لنبلوهم ايهم احسن عملاً (كهف/ ۷ ، حديد /۲۰ )
«زينه الحيوة الدنيا »(كهف /۲۶ و ۴۶)،
زيبايي زنان:« ولايبدين زينتهن الا ما ظهر منها» (نور /۳۱).
- آفريده هاي پروردگار:« قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده والطيبات من الرزق»(اعراف/۳۲)؛
۳-زيبايي معنوي و دروني با واژه«طيب»:
زيبايي بيروني:« كلوا من رزق ربكم و اشكروا له بلده طيبه و رب غفور»(سبا/ ۱۵)
«والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربه» (اعراف /۵۸)،
- زيبايي دروني: «اذهبتم طيباتكم في حيوتكم الدنيا و استمتعتم بها» (احقاف /۲۰)؛
- «وهدوا الي الطيب من القول و هدوا الي صراط الحميد» (حج /۲۴)؛
- و «اليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه» (فاطر/۱۰)،
۴- زيبايي اسماء الهي با واژه حسني كه بالاترين حوزه معنايي حسن در قرآن است:
- «الله لااله الا هو و له الاسماء الحسني»(اعراف /۱۸۰ ، اسراء /،۱۱۰ طه /،۸ حشر/۲۴).
از سويي حسن صفت بسياري از حيطه هاي اخلاقي است و همراه شدن آن با افعال، خصوصيات و صفات انساني مفهوم تعميم حسن در زندگي را دارد. از نظر قرآن زيبايي بايد در همه حيطه ها و لايه هاي زندگي منتشر شود:
- زيبايي قول:«و من احسن قولا ممن دعا الي الله» (فصلت /۳۳)،«يقولوا التي هي احسن»(اسراء/۵۳)
- زيبايي عمل: «ولنجزينهم اجرهم باحسن ماكانوا يعملون» (نحل/۹۷)، «... ايكم احسن عملاً» (هود/۷)؛
- زيبايي تبليغ: «و جادلهم بالتي هي احسن» (نحل /۱۲۵)؛
- زيبايي برخورد: «فاصفح الصفح الجميل» (حجر/۸۵)؛
- زيبايي انتخاب: «فيتبعون احسنه» (زمر /۱۸)، «اتبعوا احسن ما انزل اليكم من ربكم» (زمر/۵۵)؛
- زيبايي خلقت: «الذي احسن كل شيء خلقه» (سجده/۷)، «فتبارك الله احسن الخالقين» (مؤمنون /۱۴)؛
- زيبايي آدمي: «فصوركم فاحسن صوركم» (غافر/،۴۰ تغابن/۶۴)؛
- زيبايي رشد: «فانبتناها نباتا حسناً »(آل عمران /۳۷)؛
- زيبايي امتحان«... بلاء حسناً » (انفال /۱۷)؛
- زيبايي صبر: «فاصبر صبرا جميلا» (معارج /۵)
- زيبايي رزق: «...رزقا حسنا» (حج /۵۸)؛
- زيبايي اجر: «... اجرا حسنا»ً (كهف/۲)،« ... وعدا حسنا »(طه /۸۶)؛
- زيبايي موعظه:«... والموعظه الحسنه»(نحل/۱۲۵)؛
- اسوه اي زيبا:« لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه» (احزاب /۲۱)
از اين رو اولين اصل زيبايي شناسي قرآن تعميم زيبايي است، دعوت قرآن به آن است كه همه لحظات و آنات و لحظه هاي زندگي بشر زيبا باشد:
پرهيز قرآن از تصور و وهم واجد زيبايي بودن بدون وجود زيبايي واقعي، انذاري است كه ما را از اشتباه گرفتن سراب زيبايي، به جاي زيبايي متين باز مي دارد:
« قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا، الذين ضل سعيهم في الحيوه الدنيا وهم يحسبون انهم يحسنون صنعا»(كهف /۱۰۴)،
و از سويي ما را از هر زشتي چه بيروني، چه دروني پرهيز مي دهد:
« قل انما حرم ربي الفواحش ماظهر منها و ما بطن» (اعراف /۳۳)؛
« بلي من كسب سيئه و احاطت به خطيئه فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون»(بقره /۸۱).
ب- ساختار لفظي تعبير« حسن»در قرآن افعال تفضيل است (صفت برتر يا برترين) يعني قرآن خواستار برترين سطح زيبايي است، اين خود نشان دهنده دو نكته است:
۱- زيبايي داراي مراتب است و قرآن قائل به تشكيك زيبايي است.
۲- انتخاب قرآن، برترين رتبه زيبايي براي آدمي است و راضي به مراتب پايين تر نمي شود.
قرآن خداوند را احسن خالقين و احسن صورتگران مي داند و آفرينش خلقت را احسن آفرينش ها، آدمي نيز در احسن تقويم خلق شده است و احسن صورتها را به خويش گرفته است و قرآن از او احسن قول، احسن عمل، احسن پيروي از خالق و احسن انتخاب در عقيده را مي خواهد و از سويي اجر احسن و جايگاه احسن را نويد مي دهد.پس معلوم مي شود مباني نظري زيبايي در قرآن در برترين نوع زيبايي مستقر است.
ج- زيبايي در قرآن به صورت نماد و نشانه مطرح شده است، زبان قرآن در فضاي زيبايي، زباني نشانه شناسيك است. بسياري از مراتب و قواعد زيبايي در لايه هاي زيرين معنايي قرآن قابل پي جويي و كشف است و دستيابي به آنها احتياج به فرآيندي معناشناسيك دارد. وسيع ترين فضاي توصيف زيبايي در قرآن، سوره يوسف است كه سه شخصيت نمادين آن يعني يوسف(ع)، يعقوب(ع) و زليخا هر كدام نشان بعدي از زيبايي است.
يوسف مظهر جمال الهي و كانون زيبايي است، هر زيبايي عشقي به همراه دارد كه آن زيبايي را مي ستايد، زليخا مظهر عشق و زيبايي است يعني واكنشي جمالي در كنش زيبايي. زيبايي همچنان بعدي جلالي دارد، عظمت زيبايي گاهي چنان دور از دسترس مي شود كه در كنشي جلالي، واكنشي جز فراق و حزن ندارد. يعقوب مظهر حزن برخاسته از زيبايي است كه به فراق يوسف مبتلا مي شود.
د- زيبايي اقتضاي ظهور دارد و خداوند مي خواهد ظهور يابد اما همواره عواملي در صدد پوشاندن زيبايي است.
يوسف كه نماد زيبايي است، خود اين ظهور را در خواب مي بيند. خوابي كه در پايان داستان تعبير مي شود و خداوند زيبايي را برفراز تخت پادشاهي مي نشاند. از سويي ديگر اقتضاي برخي از قانون هاي الهي نيز، پوشاندن زيبايي است، در هر لايه اي با انگيزه اي:
۱-يعقوب به يوسف مي گويد:« لاتقصص رؤياك علي اخوتك »(يوسف/۵)، او از سر خيرخواهي و خوبي و محبتش به يوسف، مي خواهد زيبايي يوسف را بپوشاند تا هم يوسف حفظ شود و به كيد برادران دچار نگردد و هم خود يوسف را از دست ندهد و به فراق و حزن مبتلا نشود. آري زيبايي و عشق چنان خونين ظاهر مي شود كه حتي مهر يعقوبي آن را تاب نمي آورد و يوسف را نه از بعد پيامبري خويش كه از سر عطوفت پدري از برملا كردن زيبايي خويش برحذر مي دارد.
۲- گروه دوم، برادرانند كه از سر حسد و كينه ، ماه جمال يوسف را در چاه مي كنند« ... ان يجعلوه في غيابت الجب »(يوسف /۱۵) تا پدر فقط اينان را ببيند چرا كه تابش نور يوسفي، ستاره وجود آنها را در محاق كرده است« يخل لكم وجه ابيكم»(يوسف/۹) اما نمي دانند كه با پوشاندن زيبايي ظاهر، لايه عميق تري از زيبايي خود مي نمايد و عشق به لايه هاي دروني تر نفوذ مي كند، اگر در را ببندند از پنجره مي آيد.
شايد فلسفه دعوت به حجاب و پوشاندن زيبايي ظاهر، انتقال عشق به لايه هاي دروني تر و كشف و شكوفايي زيبايي هاي عميق تر وجود باشد.
پس يعقوب دو چندان عاشق يوسف مي شود و چنان در فراقش مي گريد كه« وابيضت عيناه من الحزن و هو كظيم» (يوسف /۸۴) برادران رقيب يوسف اند و تابش او را در كنار خويش تاب نمي آورند پس او را به ثمن بخس مي فروشند«وشروه بثمن بخس دراهم معدوده»(يوسف /۱۹)
۳- سومين كسي كه يوسف را مي پوشاند، زليخاست، عاشق زيبايي، اما او خود را فداي عشق نمي كند بلكه زيبايي را در تمليك خويش مي خواهد و از آنجا كه دامن زيبايي منزه از تمليك ديگران است و مايل به بازگشت به اصل خويش، يوسف« قال معاذالله انه ربي احسن مثواي »(يوسف/۲۳) سر مي دهد، يعني يوسف جمال يار را به دلفريبي زليخايي نمي فروشد، به ساختار احسن و مثواي بنگريد.
پس زليخا او را در زندان مي افكند«ليسجنن »(يوسف /۳۲) تا او را نبيند و ديگران نيز او را نبينند، اما باز زيبايي از در ديگر رخ مي نمايد و ماه بر آسمان مي شود. كيد الاهي، هم كيد برادران را درمي نوردد و هم كيد زنان مصري را در هم مي شكند«والله غالب علي امره»(يوسف/۲۱)، «والله خيرالماكرين»(آل عمران /۵۴).
ورود زندانيان به سلول يوسف و خواب آنان و تعبير يوسف از آن، يوسف را بدانان مي شناساند و بعد خواب پادشاه احتياج به تعبير خواب، ناتواني معبران، حضور يوسف در صحنه، برائت از تهمت زنان مصري، تعبير خواب پادشاه، مايل شدن پادشاه به يوسف، گمارده شدن يوسف به خزائن مصر، سالهاي قحطي، اعسار خشكسالي بر مردم، سفر برادران براي كمك خواهي از عزيز مصر، نقشه زيركانه يوسف و ... همه و همه طرح الاهي براي تجلي زيبايي است.
همه در كارند تا يوسف به رغم برادران غيور و به زعم زليخاي حيله گر، از قعر چاه و از كنج زندان بر اوج ماه و بر تخت پادشاهي نشيند. تجلي دوباره زيبايي، اقرار زنان مصر بر بي گناهي يوسف، دلجويي پادشاه از وي، معرفت شان يوسف و معذرت خواهي و توبه برادران و وصال دوباره يعقوب بعد از سالهاي فراق و بالاخره سجده يازده ستاره و ماه و خورشيد بر محضر زيبايي و اينك پيام يوسف به پدرش:
«قال يا ابت هذا تأويل رؤياي من قبل قدجعلها ربي حقا... ان ربي لطيف لما يشاءانه هوالعليم الحكيم » (يوسف /۱۰۰).
سخن آخر:
يوسف نماينده زيبايي درون ماست، زيبايي وديعه نهاده از خالق زيبايي ها و بسياري كسان كه مي خواهند اين زيبايي را بپوشانند و مجال ظهور به آن ندهند، هر چند خود نيز بهره اي از زيبايي داشته باشند، اما خداي مهربان متعال از ما مي خواهد كه زمينه ظهور اين بالاترين زيبايي را در بالاترين مرتبه آن و زيباترين شكل آن چنان مهيا كنيم كه همه زيبايي ها هم به پاكي و قدوسيت اين زيبايي اعتراف كنند و هم در مقابلش به سجده بيفتند و هم به وصالش برسند كه همه اجزاي هستي ما و همه لايه ها و مراتب زيبايي وجود ما تشنه و مشتاق ظهور اين زيبايي اند، زيبايي كه از جنس نور است و خورشيد و ماه ستارگان در آستان او سر بر خاك مي گذارند.