ياسر مرادي
با آغاز سال نو، محمود احمدي نژاد وارد نيمه دوم سال كاري خود شد؛ امري كه قضاوت درباره وي و كابينه اش را تا حدودي تسهيل مي كند.عدم تطابق عملكرد برخي وزرا و نزديكان رئيس جمهور با شعارها و شخصيت وي و همچنين رابطه ضعيف دولت با نخبگان و روشنفكران، دو معضل چالش برانگيز فعلي دولت است كه در اين مقاله سعي در بررسي آنها داريم.
بخش اول اين مطلب به مقايسه دولت خاتمي و احمدي نژاد در توده گرايي و برخورد با مردم مي پردازد و رابطه نخبگان با دولت را محور چالشي خود قرار مي دهد و در پايان راهكارهايي براي بهبود اين رابطه ارائه خواهد داد.بخش دوم هم به مرور خاطره هاي انتخاباتي پرداخته و در ادامه به اين موضوع مي پردازد كه مديران دولت كنوني از جنس آرمان هاي احمدي نژاد هستند يا نه؟
توده ها و نخبگان در دو دولت
زماني كه سيد محمد خاتمي در دوم خرداد ۷۶ از لابه لاي كتاب هاي كتابخانه ملي كشور توانست خود را به مردم معرفي كند و با حمايت دو جريان مطرح چپ و كارگزاران، ۲۰ ميليون ايراني را با برنامه هاي خود همراه كند همه او را رئيس جمهوري مردمي خواندند كه با حمايت مردم و به ويژه نخبگان جامعه به اين موفقيت دست يافته است. البته درآن زمان كه رؤساي جمهور قبل بين ۶۰ تا ۷۰ درصد آراء را كسب مي كردند، جمع آوري بيش از ۸۰ درصد آراء مردم، امر غيرقابل پيش بيني و صعبي به نظر مي رسيد.
خاتمي هر چند كه مي كوشيد گهگاهي در ابتداي كار خود، وجهه توده اي و مردمي خود را تقويت كند و با حضور در صفوف اقلام كوپني يا سوارشدن بر اتوبوس شركت واحد و اقدامات اينچنيني خود را بيشتر رئيس جمهوريِ ٍعوام نشان دهد نه نخبگان ،ولي برنامه ها و سياست هاي سياست محور او خلاف اين امر را اثبات مي كرد. حتي خاتمي، خواسته يا ناخواسته مهمترين حرف هاي خود را در دانشگاه ها مي زد و بيشتر دوست داشت محبوب قلوب اين قشر از جامعه باشد؛ هر چند كه اين سياست وي در چهار سال دوم تصدي وي كمرنگ تر شد. اما هشت سال بعد- زماني كه احمدي نژاد توانست آرايي نزديك به آراء خاتمي در ۷۶ كسب كند- در ابتداي امر كسي او را رئيس جمهوري مردمي نناميد و آراء او به جاهاي ديگري مرتبط شد. برخي ديگر پس از مدتي رأي دهندگان به وي را عوام و قشر فرودست جامعه خواندند كه احمدي نژاد با برنامه هاي اقتصادي و معيشتي خود توانسته بود آراء آنها را به حساب خود واريز كند.
اما حقيقت امر چيز ديگري بود. خاتمي و احمدي نژاد هر دو رئيس جمهوراني مردمي بودند كه يكي با اتكا به شعارهاي مردمي و ارتباط مستقيم خود با مردم توانست آراء توده مردم را با خود همراه كند و پس از رسيدن به قدرت نيز بر ادامه مسير در پيش گرفته شده تأكيد كند اما در مقابل ديگري (خاتمي) هر چند كه رئيس جمهوري مردمي به شمار مي آمد اما آراء خود را بيشتر از طريق لابي هاي نخبگان جامعه به دست آورد و پس از به قدرت رسيدن نيز امور اجرايي و حلقه مشاوران و نزديكان خود را از اين قشر برگزيد؛ كساني كه نقش توده ها در پيروزي خاتمي را فراموش كردند.
آنان تمايل داشتند رئيس جمهور بيست ميليوني سال ۷۶ را به دنبال اهداف خود بكشانند؛ امري كه خاتمي در چهار سال دوم عمر سياسي خود در مقابل آن واكنش نشان داد و همين امر منجر به جداشدن تعدادي از نخبگان فوق از حلقه نزديكان رئيس جمهوري شد.
خاتمي هر چند كه رئيس جمهوري مردمي به شمار مي آمد اما پس از به قدرت رسيدن امور اجرايي و حلقه مشاوران و نزديكان خود را از قشر نخبگان برگزيد؛ كساني كه نقش توده ها در پيروزي خاتمي را فراموش كردند
البته اين افراد در اواخر دهه ۷۰ با در اختيار گرفتن مجلس ششم و تشكيل برخي تشكل ها مانند حزب مشاركت، مسير مستقلي را در پيش گرفتند و سعي كردند جدا از خاتمي به راه خود ادامه دهند؛ راهي كه در پايان امر، سرنوشتي جز شكست و انزوا را به دنبال نداشت.
حلقه مشاوران و نزديكان رئيس جمهور كه از همين قشر بودند مسير دولت را در جاده اي به پيش بردند كه خاتمي بيشتر رئيس جمهور قشر تحصيل كرده و نخبه جامعه مي نمود تا توده هاي مردم؛ لذا خاتمي زماني كه تصميم به مقاومت در مقابل اين طيف از نزديكان خود گرفت، بسياري از آنها مانند سعيد حجاريان پست هايي كه خاتمي به آنها سپرده بود را ترك گفتند و همگام با جنبش دانشجويي به انتقاد و حتي عبور از خاتمي پرداختند.
اين طيف در انتخابات نهم رياست جمهوري هم باز بر توسعه سياسي تأكيد كردند و مخاطب خود را به هيچ وجه توده مردم قرار ندادند و در بهترين وضع توانستند حدود ۴ ميليون ايراني را با خود همراه كنند.
اما احمدي نژاد- برخلاف خاتمي- پس از رأي آوردن نه تنها سعي كرد در مسير خواسته هاي توده هايي كه حاميان اصلي وي در انتخابات به شمار مي آمدند، گام بردارد بلكه در جهت تقويت اين ارتباط گام هاي جدي را هم برداشت.
دستورالعمل هاي قاطع، رفع تشريفات مرسوم، نوع لباس پوشيدن، نحوه سخن گفتن، تحقق وعده سفرهاي استاني و حذف حقوق بالاي مديران، اقداماتي در اين راستا بود كه با واكنش مثبت توده هاي مردم مواجه شد.
از سوي ديگر احمدي نژاد برخلاف خاتمي سعي نكرد از روشنفكران و نخبگاني كه از توده مردم فاصله گرفته اند در حلقه هاي نزديك به خود بهره ببرد و حتي المقدور مشاوران و وزراي خود را از اين قشر برنگزيد و سعي كرد به جاي اينكه نخبگان رابطه دولت با توده هاي مردم را رقم بزنند، خود مستقيم به تنظيم رابطه ملت- دولت بپردازد و با زباني عادي، ارتباطي قوي ميان خود و مردم ايجاد كند لذا خطري كه خاتمي در فاصله گرفتن از توده هاي مردم به آن دچار شد فعلاً احمدي نژاد را تهديد نمي كند.
امور فوق درحالي صورت مي پذيرد كه احمدي نژاد به مراتب بيش از خاتمي با قشر روشنفكر و نخبه در ارتباط بوده است. وي برخاسته از نهادهاي سنتي نبوده و در زمره افرادي است كه تحصيلات خود را به نحو آكادميك گذرانده است و خود برخاسته از محيط دانشگاهي است كه بيشترين حجم نخبه ها را در خود جاي داده است.
پيام انتخابات اخير را عده اي نخبه گريزي يا فرار از عقلانيت مي نامند، در حالي كه به نظر مي رسد در اين مقطع لازم است برخلاف تصور فوق نخبگان در انديشه هاي خود واكاوي كنند چرا كه همواره در طول تاريخ انديشه نخبگان برآيندي از انديشه توده هاي مردم بوده است، اما در حال حاضر چنين نمي باشد و توده ها و نخبه ها و يا به عبارت بهتر عوام و خواص در مسيرهايي جدا از هم گام برمي دارند.
قطعاً مقوله فوق زاييده دلايل متفاوتي است، اما آنچه اجمالاً مي توان به آن اشاره كرد اين است كه نخبگان، ديوار بلندي را ميان خود و توده مردم كشيده اند تا حدي كه بلندي اين ديوار مانع از درك وضعيت توده هاي مردم شده است. به ويژه در كشور ما نخبگان با مشكلات معمول توده ها مانند فقر، دست و پنجه نرم نمي كنند. مردم از مصلحت گرايي نخبگان خسته شده و خواستار محدودسازي موارد مصلحت آميز شده اند؛ امري كه در سوم تيرماه به بلندي آن را فرياد زدند. قطعاً وظيفه خطيري كه دولت كنوني در پيش دارد پركردن گسست ايجاد شده ميان نخبگان و توده ها مي باشد؛ امري كه بيشتر همت نخبگان را مي طلبد تا توده ها را. از سوي ديگر دولت مجبور است براي پيشبرد اهداف و برنامه هاي خود، بخشي از نخبگان را با خود همراه كند چرا كه در غير اين صورت در مواقع حساس از پشتوانه تئوريك بهره مند نخواهد بود. براي اين امر دو راهكار وجود دارد. اول اينكه ميان مشي و تفكر توده ها و نخبگان، جايگاهي ميانه را برگزيند و از هر دو جريان استفاده نمايد و ديگر اين كه طبقه اي از نخبگان جديد را به وجود بياورد و يا به عبارت ديگر نخبه سازي كند. البته راهكار دوم با اين خطر مواجه است كه نخبگان وابسته نتوانند تأثيرگذاري واقعي داشته باشند.جدا از دو راهكار فوق، در حال حاضر دولت براي همراه كردن نخبگان بايد منطق اقدامي خود را براي نخبگان تشريح كند. امري كه فاصله ميان دولت و نخبگان را كمتر خواهد كرد.
احمدي نژاد برخلاف خاتمي سعي نكرد از روشنفكران و نخبگاني كه از توده مردم فاصله گرفته اند در حلقه هاي نزديك به خود بهره ببرد و حتي المقدور مشاوران و وزراي خود را از اين قشر برنگزيد
مردان احمدي نژاد كم اند
بيست و هشتم خرداد يكي از دوستان كه در مرحله اول حامي سرسخت محمود احمدي نژاد بود را ديدم و فوراً به او تبريك گفتم اما چندان خوشحال به نظر نمي رسيد. فوراً روزهاي قبل از انتخابات مرحله اول را به او يادآوري كردم. او آن زمان استدلال مي كرد احمدي نژاد در وضعيت خوبي از لحاظ ميزان آراء به سر نمي برد .شكست سنگين وي يعني مرگ عصر ايدئولوژي انقلابي، مرگ شعارهاي عدالت طلبانه و در يك كلام مرگ آرمان هاي انقلاب در دهه ۶۰ و به همين دليل او اعتقاد داشت براي حمايت از اين اهداف بايد مانع از شكست سنگين احمدي نژاد در مقابل رقباي قدرتمند او شد. او تنها اصول گرايي بود كه از اصول و مواضع خود كوتاه نيامد و سعي نكرد از شعارها و برنامه هاي عوام محور استفاده كند .از اين رو رأي آوردن او نشان دهنده رأي آوردن يك تفكر خاص در جامعه بود.
اما طرفداران احمدي نژاد كه در مرحله اول سعي در عدم شكست سنگين وي داشتند پس از پيروزي غيرقابل باور وي در اين مرحله در مرحله دوم هم به حمايت قاطع از احمدي نژاد پرداختند .
به هرحال احمدي نژاد در فضاي سياسي آن زمان، پيروز قاطع انتخابات بود. همان طور كه احتمال داده مي شد، بحث چينش دولتمردان در سطوح عالي و حتي ميانه به بزرگترين مسأله دولت تحول خواه احمدي نژاد تبديل شد. به نظر مي رسيد احمدي نژاد در اين مرحله، در يافتن مديراني با مشي مشابه خود با معضل جدي روبه رو بود لذا ترجيح داد از ساير گروه هاي اصول گرا كمك بگيرد. گروه هايي كه هر چند از ديد اصلاح طلبان در يك طيف فكري به شمار مي آمدند اما درطول مدت انتخابات، قرابت زيادي با شخصيت و شعارهاي احمدي نژاد نداشتند، امري كه تعجب ناظران سياسي را برانگيخت .از همين رو بود كه رئيس جمهور براي اطمينان خاطر بيشتر، ميثاق نامه هايي را با اين افراد امضاء كرد تا در ميانه كار، عدول احتمالي اين افراد از برنامه هاي تحول خواهش، او را چندان نيازارد.
در اين مرحله احمدي نژاد چه در سطوح عالي و چه در سطوح مياني از برخي مديراني استفاده كرد كه در صورت روي كارآمدن رقيب اصلي او يعني هاشمي رفسنجاني هم از آن مديران استفاده مي شد و اين امر اولين عقب نشيني استراتژيك او به شمار آمد. البته ناگفته نماند كه مجلس هم نسبت به مديراني كه احمدي نژاد از حلقه نزديكان به خود نيز براي حضور در هيأت دولت برگزيده بود، واكنش مثبت نشان نداد و همين امر روند فوق را تكميل و تسريع كرد.
هر چند كه بسياري از وزراء و به طور كلي مديران پس از حضور در كابينه سعي نمودند با برنامه ها و انتظارات احمدي نژاد هماهنگ عمل كنند و خود رئيس جمهور هم با سياست هايي كه در پيش گرفت، مانع از بروز برخي از اين اختلاف ديدگاه ها شد اما برخي از اين موارد هم به صورت آشكاري جلوه يافت تا جايي كه احمدي نژاد در سخنراني هاي متعدد خود به پيچاندن گوش برخي مديران اشاره كرد و حتي از وزراء خواست تا اگر مديري را منصوب كرده و حال فهميده اند كه با برنامه هاي دولت هماهنگ نيست، تا رئيس جمهور وارد نشده، خود آن مدير را بركنار كنند.
به نظر مي رسد مسئله فوق در روزهاي آينده دولتمردان را به چالش بيشتري بكشاند، امري كه قطعاً احمدي نژاد در آن سعي مي كند كمترين تسامح را از خود بروز دهد.