گفت وگو با عطاءالله جنگوگ آهنگساز و نوازنده تار
موسيقي خوب، مرزها را مي شكند
|
|
گفت وگو: حسين كرماني
عطاء جنگوگ اگرچه چهره اي شناخته شده در رديف نوازي است، اما با انتشار آلبوم «مال كنون»، هم مردم و هم جامعه موسيقي دريافت كه با نوازنده اي چيره دست و آهنگسازي خوش ذوق و با بصيرت مواجه شده است. اين آلبوم قرائتي تازه و امروزين از ملودي هاي منطقه فارس بود.
* * *
جنگوگ سال ۱۳۲۷ در جنوبي ترين شهر استان فارس( شهر لار) ديده به جهان گشود. موسيقي را در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران پي گرفت و همزمان نزد استادان علي اكبرخان شهنازي، محمد حسن عذاري و غلامحسين عذاري به آموزش نوازندگي تار و سه تار و رموز و ظرايف موسيقي سنتي پرداخت. از جمله آثار جنگوگ مي توان به كار مشتركش با شهرام ناظري (ترا من چشم در راهم) اشاره كرد. وي اخيراً نيز كاري را در گوشه نهفت دستگاه نوا انجام داده است كه نشان دهنده تلاش هاي مداوم و خستگي ناپذيرش در كشف و معرفي فضاهاي تازه اي از رديف موسيقي ايراني است.
* از چه زماني به عالم موسيقي كشيده و به ساز تار علاقه مند شديد؟
- از اوايل ورود به دبيرستان علاقه مند اين ساز شدم و مشق آن را شروع كردم، اين علاقه مندي البته بي هزينه نبود. خانواده فشار مي آوردند كه از درس مي افتي، بايد درس بخواني و... همان مشكلاتي كه در آن زمان بود.
بالاخره، با درست كردن اشيايي مثل تار، با چوب و وسايل ديگري كه دم دست بود يك چيزهايي درست مي كرديم كه بتوانيم اداي تار زدن را دربياوريم.
* صداي تار را كجا شنيده بوديد؟
- يك راديوي دوموج داشتيم كه آن زمان تنها معلم من بود. من نيز نوازندگي اساتيدي را كه در راديو مي نواختند در خانه تقليد مي كردم. خوب، آن موقع در شهر ما استادي نبود، تا سال ها بعد كه خدمت استاد مرحوم عذاري در تبريز رسيدم. چون مي دانستم، استاد بزرگي در تبريز است كه شاگرد مرحوم درويش خان و استاد شهنازي است، به آن جا رفتم و به هر زحمتي بود ايشان را پيدا كردم. چند ماهي خدمت ايشان بودم و در اين مدت، چند تا پيش درآمد را با هم كار كرديم. به رديف نرسيده بوديم كه من بعد از چهار ماه به زادگاهم يعني شهر لار برگشتم. ديدم اشكال كار خيلي زياد است و سه، چهار ماه تمرين اصلاً فايده اي ندارد. اين بود كه سال بعد در دانشكده موسيقي هنرهاي زيباي تهران امتحان دادم و قبول شدم. از آن زمان ديگر سرنوشت من تغيير كرد.
مثل اين كه جور ديگري رقم خورد. ديدم هر چه قدر كار كرده ام را بايد كنار بگذارم و يا دقيق تر بگويم، نگاه ديگري به آنها بيندازم.
* مي توان گفت كه به شكل منسجم آموزش موسيقي را از آن جا شروع كرديد؟
- بله و از همان زمان كه در دانشكده ثبت نام كردم، خدمت استاد علي اكبر خان شهنازي رسيدم. هفته اي دو جلسه در هنرستان و دو جلسه در مكتب صبا با ايشان كار مي كردم. كلاً، مدت ۹ سال با ايشان بودم. يعني تا بعد از انقلاب. خدا رحمتشان كند. منزلشان دماوند بود و من مرتب اين مسير را مي رفتم و مي آمدم. بعد از مدتي، تدريس به شاگردهاي جديد در يك كلاس جداگانه به من سپرده شد.
ايشان هم نظارت مي كردند و اگر اشكالي در كار بود، درست آن را تذكر مي دادند.
البته در دانشگاه نيز با استاد نورعلي خان برومند چهار سال كار كردم. وضع به همين منوال ادامه داشت تا اين كه يك روز جناب استاد دكتر داريوش صفوت، مسئول مركز حفظ و اشاعه موسيقي آن زمان به دانشگاه ما آمدند و با وسواس خاصي كساني را كه علاقه مند بودند و مي دانست كه حالا به نوعي جديت بيشتري در كار از خود نشان مي دهند، براي همكاري با مركز دعوت كرد. از جمله آقاي مشكاتيان، آقاي كياني نژاد(استاد ني)، آقاي علي اكبر شكارچي (كمانچه نواز) و بنده.
سرنوشت اين گونه شد كه در مركز حفظ و اشاعه موسيقي شروع به كار كردم و تا سال ۷۵ هم در مركز بودم و فعاليت مي كردم.
* فعاليتتان در مركز حفظ و اشاعه موسيقي به چه صورت بود؟
- در آن جا ما هم درس مي داديم و هم از اساتيد بزرگي كه در آن جا مشغول به كار بودند درس مي گرفتيم. مثل مرحوم سعيد هرمزي، مرحوم استاد فروتن، استاد بهاري و يا استاد بيكجه خاني. يادم مي آيد استاد بيكجه خاني فقط ماهي دو بار مي آمدند مركز. وقتي هم كه مي آمدند، من ايشان را رها نمي كردم و از محضر ايشان استفاده مي كردم. خلاصه ضمن اين كه استخدام شده بوديم و در گروه هاي مختلف با هم كار مي كرديم براي ما يك فضاي پژوهشي و كارگاهي هم بود كه از دانش و تجربه بزرگان موسيقي استفاده كنيم.
* از كارهاي گروهي كه آن جا انجام مي داديد مي توانيد نام ببريد؟
- در كنسرت هايي كه سالانه برگزار مي شد، شركت مي كرديم از جمله با مرحوم رضوي سروستاني، استاد آواز، چند تا كنسرت اجرا كرديم. با استاد بهاري چندين كنسرت اجرا كرديم.
* از كي به فكر موسيقي فولكلور و كاركردن در اين زمينه افتاديد؟
- از سال ۵۸ به فكر تنظيم و اشاعه موسيقي فولكلور افتادم و چهار سال در اين زمينه كار كردم تا سال ۶۲ كه آلبوم پرستاره را به اتفاق آقايان آذرسينا، شناسا، شفيعيان و مرتضي اعيان، منتشر كرديم كه موسيقي فولكلور و محلي استان فارس است. تا آن زمان هيچ كس در اين زمينه كار نكرده بود و انصافاً خيلي تأثيرگذار شد و بدعتي شد براي كارهاي فولكلور بعدي. اين شد كه آلبوم پرستاره را آن هم بدون مجوز بيرون داديم.
* بدون مجوز؟
- البته سال ها بعد ما براي آن كار مجوز گرفتيم، اما در آن زمان به ما مجوز نمي دادند. استوديوي ضبط خوبي كه فعال باشد وجود نداشت و اصلاً همه تعطيل بودند. هيچ چاپخانه اي براي ما جلد نوار را چاپ نكرد. مجبور شديم براي جلد نوارمان چاپ سيلك بگيريم و همه اينها را با هزينه شخصي خودمان انجام مي داديم.اگر سودي هم داشت، گير همان تكثيري ها مي آمد و سر ما بي كلاه ماند.
* البته سود معنوي كه داشت...
- (با خنده) كار موسيقي كردن همه اش سود معنوي است.
بعد از آن آلبوم، «مال كنون» را منتشر كردم. مال كنون موسيقي فولكلور بختياري ها است. بعد هم آلبوم «چشم به راه» را به اتفاق آقاي شهرام ناظري منتشر كردم. كار بعدي آلبوم، «هي جار» بود. آلبوم تكنوازي نوروز هم همان زمان منتشر شد. اين ها همه زماني بود كه من در مركز حفظ و اشاعه موسيقي نيز كار مي كردم. آن جا بيشتر درس مي دادم و كارهاي تحقيقي خودمان را هم پي گيري مي كرديم.
* كتاب هايي را هم براي هنرستان موسيقي نوشته بوديد؟
- البته من آنها را از نو ننوشتم، فقط كتاب هاي قبلي را كمي تغيير دادم و به اصطلاح بازنگري و ويرايش كردم. بعد از اين كه از مركز حفظ و اشاعه موسيقي بيرون آمدم، چون سال ها اين كتاب ها را درس دادم و مي دانستم به چه تغييراتي نياز دارند، دست به اين اقدام زدم.
آلبوم سرو و ماه نيز با صداي آقاي باجلان كار بعدي بود.
* اين آلبوم ها را با هزينه خودتان منتشر كرديد؟
- بله، همه اش با هزينه خودم بيرون آمده است. فقط آلبوم همسايه كه آن را آقاي افتخاري خواندند، يك شركت سرمايه گذاشت و خدا را شكر اين يكي ديگر دردسرهاي بعدش مال من نبود. اخيراً هم آلبوم يار كديم كه موسيقي بندري است و آلبوم نواي بي نهفت كه دو ماه است آمده بيرون را كار كردم و انتشار دادم.
* در آلبوم يار كديم شما موسيقي محلي بندري را با سازهاي ايراني مثل سه تار و ني و تنبك اجرا كرديد، چه طور شد كه به اين فكر افتاديد؟
- به دليل اين كه نوع خوب اين موسيقي كم كم در حال فراموش شدن است. يار كديم كاري بندري است و نوع كار طوري است كه تا به حال نشده است. بايد بگويم اين كار جمعاً هشت، نه سال وقت من را گرفت.
* آلبوم نواي بي نهفت هم كه آخرين كار شما است. در مورد ويژگي هاي اين كار بگوييد.
- ويژگي آن، اين است كه چند گوشه را من خودم به دستگاه نوا اضافه و نام گذاري كردم. علاوه بر آن گوشه ها در برخي از گوشه هاي قديمي هم تغييراتي داده ام. كلاً كار با يك سه تار و تنبك و به صورت دونوازي اجرا شده است، اما اگر يك آهنگ ساز بخواهد، مي تواند آن را گسترش دهد و با سازهاي اركستر حتي سازهاي اركستر بزرگ آن را اجرا كند.
كتاب نت آلبوم نواي بي نهفت هم همزمان با انتشار آلبوم بيرون آمده است. فعلاً هم مشغول نوشتنم تا ببينم اوضاع چه جوري مي شود آيا اصلاً مي شود كار كرد يا نه؟
* چه طور؟
- اين روزها كار موسيقي كردن خيلي سخت است. كار يك نفر نيست. بايد عده اي دلسوز جمع شوند تا با فكر راحت بتوانند با هم كار كنند. اين هم فقط با حمايت دولت امكان پذير است. بايد براي موسيقي جدي به فكر باشند. خوب، خود همين پخش نوار مسئله مهمي است. دولت مي تواند حداقل شركت هايي را استخدام كند، حالا من نمي دانم، قرارداد ببندد و يا خودش در زمينه انتشار و پخش آلبوم هاي موسيقي به آهنگ سازها و موسيقي دانان كمك كند. البته با نظارت عده اي دلسوز و متخصص اين كار انجام شود. حتي پخش آلبوم هاي موسيقي براي دولت سوددهي هم دارد. مي تواند اين كار را انجام دهد.
چرا دولت نبايد براي موسيقي سرمايه گذاري كند؟ مگر ما چه قدر هنرمند در ايران داريم؟ خوب موسيقي ايران يك موسيقي خاص است. يعني شناسنامه و هويت مملكت ما است. چه طور ارزش ندارد كه برايش سرمايه گذاري شود و رويش كار كنند؟ اگر ارزشش را دارد، پس چرا سرمايه گذاري و حمايت نمي كنند، اگر هم ندارد خوب بايد تعطيل شود. اين را جدي مي گويم. چرا پول مردم بابت چيزي كه به درد نمي خورد هدر رود؟ اگر هم به درد مي خورد بايد آبادش كنيم.
* اين روزها در داخل عده اي صحبت از موسيقي جهاني مي كنند و اين كه بايد موسيقي ايراني نيز جهاني شود. نظر شما در اين مورد چيست؟
- ببينيد! يك ليوان تا پر نشود، سرريز نمي كند. به نظر من اصلاً لزومي ندارد كه بنده حالا بيايم كار كنم تا حتماً موسيقي مان را جهاني كنم. موسيقي اگر خوب باشد خودش از مرز مي گذرد؛ بدون اين كه بنده بخواهم زور بزنم. به شرطي كه خوب باشد. به شرط اين كه اول هفتاد ميليون ايراني موسيقي خودشان را بشناسند. آن وقت خودش مثل هوا مي رود. اصلاً باد آن را مي برد. به قول شاعر:
پري رو تاب مستوري ندارد
در ار بندي ز روزن سر برآرد
بعني آدم زيبا را نمي توانيد قايم كنيد. بالاخره يك جوري خودش را نشان مي دهد. حالا موسيقي ما هم همين است. اگر خوب باشد، هيچ كس نمي تواند حبسش كند. باز هم مي گويم موسيقي ما اگر حرفي براي گفتن داشته باشد، خودش مرزها را مي شكند. اگر هم نه كه ديگر زور بي خود است. فكر مي كنم وقتي بچه هاي ما روز به روز از اين موسيقي فراري تر مي شوند، صحبت از موسيقي جهاني كمي مسخره است. مي دانيد چرا فراري مي شوند؟ چون نديده اند، نمي شناسند، شناخت ندارند. خدا را شكر ما ايراني ها اگر بيشتر از بقيه هوش و استعداد نداشته باشيم، كمتر نداريم. اما استفاده نمي كنيم.
* فكر مي كنيد دليل اين عدم شناخت چيست؟
- ببينيد اين طبيعي است كه شاگرد من، البته شاگرد خلف من، بايد در نوازندگي از من بهتر شود. هر نسلي كه مي آيد بايد آن را بالاتر ببرد. اما مشكل اين جا است كه الآن مرزهاي بين خوب و بد از بين رفته است. نه معياري داريم، نه مجالي. آخر ميداني نيست حالا كار بنده يا شما را بشنوند و شاگرد شما بيايد و آن را يك پله بالاتر ببرد. اين ارتباط يك جايي قطع شده است. بايد آن را وصل كرد و گسترشش داد.
* آقاي جنگوگ! آهنگ سازي و كار روي شعر نو، چه ويژگي هايي دارد و با توجه به اين كه تاكنون آثار فراواني در اين زمينه ساخته شده است، چرا كمتر اثري به دل مي نشيند؟
- اصولاً روي هر شعري كار كردن به شناخت و درك وسيعي از شعر نياز دارد. حال مي خواهد شعر كلاسيك باشد يا شعر نو. شما به عنوان آهنگ ساز بايد خودت را جاي شاعر بگذاري تا ببيني هدف شاعر چه بوده و چه چيز را مي خواسته بيان كند. بعد از حس كردن اين موضوع، مسئله تلفيق شعر با موسيقي پيش مي آيد. يك بُعدش مسائل تكنيكي كار است كه بايد بر تلفيق شعر با موسيقي آگاه باشيد. يعني بايد كلام و شعر را جوري با موسيقي تلفيق كنيد كه شنونده دچار اشتباه نشود. بايد بتوانيد پيام شعر را به شنونده برسانيد؛ منتهي شعر نو از بابت يك سري كلمات و اصطلاحاتي كه بعداً وارد شعر شده و اين كه شعر نو مثل شعر كلاسيك وزن و قافيه ندارد، كار را كمي پيچيده تر مي كند.
* «چشم به راه» از نمونه هاي موفق تلفيق شعر نو با موسيقي است. درباره اين كار برايمان بگوييد.
- اين قطعه از قطعات آلبوم چشم به راه است كه آن را با اشعار نيمايوشيج و شفيعي كدكني كار كردم. البته همان طور كه مي دانيد كار بر روي شعر نو بسيار سخت است. بايد خيلي زحمت كشيد. بايد مايه بگذاري تا به دل مردم بنشيند، و الا به صرف اين كه كاري كرده باشيم هيچ وقت كار پيش نمي رود.
بايد حرفي براي گفتن داشته باشي. اگر مي خواهي شادي را نشان بدهي بايد واقعاً شادي نشان بدهي و كار حالت بازاري و روحوضي را به خود نگيرد. يا اگر مي خواهي غم را نشان بدهي، بايد غم مردم را كه خودت هم جزو اين مردمي نشان دهي، اما از ته دل، شادي اش هم از ته دل.
|