در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هر يك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
***
طرح: فريد مرتضوي
آي دزد
اين خاطره اي كه براي شما تعريف مي كنم مربوط به ۲۰ سال پيش است. جاي همه شما خالي، ما چند خانواده بوديم كه به اتفاق به شمال (منطقه حسن سرا) رفته بوديم.
تصميم گرفتيم براي شام چلوكباب درست كنيم. درست كردن كباب را من پذيرفتم. كبابها آماده شده بود كه فرياد آي دزد، آي دزد به گوش همه رسيد. افرادي كه دور و بر من بودند همه به طرف صدا دويدند. من ماندم و كبابها. شوهر من هم با يك چاقو به طرف صدا رفت. بعد از چند دقيقه تك تك افراد آمدند و همگي شروع كردند به خنديدن. من كه از ترس دزد، سيني داغ كباب را روي زانو گذاشته بودم، تعجب كردم كه چرا همه مي خندند... به شوهرم نگاه كردم ديدم شوهرم يك چاقوي ميوه خوري كه خيلي هم كند بود به دست داشت و خنده افراد براي همين بود چون هيچي نمي بريد. البته دزد هم فرار كرده بود.
همه دور هم شام را صرف كرديم و جاي تك تك شما خالي بود.
اعظم قاسمي (خانه دار) از شميران