پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۵
بار سنگين ركن چهارم دموكراسي
004350.jpg
محسن احمدي
روزگاري بود كه مي گفتند روزنامه نگار به طور مادرزاد، روزنامه نگار است و چنين نيست كه اگر يك نفر را به مدرسه بفرستند، او در پايان روزنامه نگار شود.
مهاتما گاندي هيچگاه قدم به مدرسه روزنامه نگاري نگذاشت اما در آن روزگار وضع فرق مي كرد. هركسي با مقداري ذوق و قريحه مي توانست خودش را روزنامه نگار معرفي كند.
اما امروزه وضع كاملا پيچيده تر شده است. بي شك حتي افراد مادرزاد روزنامه نگار هم اگر دوره هاي تخصصي روزنامه نگاري را طي كنند اوضاع تغيير نمي كند. عوامل بسياري در داشتن يك نشريه حرفه اي در جوامع گوناگون به خصوص در ايران دخالت دارند. هدف اين گزارش بررسي اين عوامل از نگاه برخي كارشناسان علوم ارتباطات و روزنامه نگاران است.
منظور اول و آخر اين گزارش رسيدن به پاسخ اين سه پرسش است: «چرا مدتي است در ايران مطبوعات موفق نداريم؟ چرا صفحات اول و آخر اغلب روزنامه هاي صبح و عصر كشور تقريبا شبيه و در بعضي موارد عين هم است؟ و چرا بيشتر روزنامه ها تحليلي جامع و درست از وضعيت داخلي و خارجي كشور به مخاطبان خود ارايه نمي دهند؟»
به عنوان مثال روزهايي بود در همين چند سال پيش كه اگر اتفاق يا حادثه اي رخ مي داد، روزنامه هايي بودند كه معركه برپا مي كردند. منظور آن روزهاي ابتداي سال هاي ۷۷-۷۸ است كه چند سالي است سپري شده و اينك همه باور كرده ايم بازگشت به روزهايي كه مطبوعات طلا يه دار و پيشرو در عرصه خبررساني بودند محال است و بايد با همين روزنامه هاي امروزي بسازيم.
اگرچه تاكنون تحقيق جامعي درباره آسيب شناسي مطبوعات به غير از كاري كه مركز مطالعات و تحقيقات رسانه ها در سال ۱۳۸۰ درمورد روزنامه هاي سراسري چاپ تهران انجام داد، صورت نگرفته است و تازه موضوع تحقيق مركز مطالعات هم، رعايت آموزه هاي حرفه اي و تكنيكي بود، اما بسياري از روزنامه نگاران بر اين باورند كه مطبوعات داخلي به دلايل مختلف از جمله توسعه و گسترش خبرگزاري ها و سايت هاي اطلاع رساني متعدد ديگر، كمتر به جست وجوي اخبار و رويدادها مي پردازند و ترجيح مي دهند به نقل اخبار خبرگزاري ها و سايت ها اكتفا كنند و اين خود يكساني و يكنواختي محتواي مطبوعات را به دنبال دارد.
اما از سوي ديگر گروه مخالف اين نظريه معتقد است روزنامه نگاران ايران در بستري فعاليت مي كنند كه از يك طرف در كنش يك سويه و كمتر متعامل با نهاد دولت هستند و از سويي در كنشي مشابه و معكوس با مخاطبان و ملت. اين گروه مي گويد هنگامي كه به وضعيت حرفه روزنامه نگاري در يك جامعه انديشيده شود، به گونه اي اجتناب ناپذير بايد به انديشه درباره دولت و رسانه ها و متعاقب آن به تفكر درباره رابطه دولت و ملت روي آورد.
تنها وجه اشتراك اين دو گروه همان نتايج تحقيق مركز مطالعات و تحقيقات رسانه هاست كه نشان مي دهد بسياري از روزنامه هاي سراسري و محلي كشور حتي در رعايت آموزه هاي حرفه اي و تكنيكي نيز دچار مشكلات اساسي هستند. هرچند كه اين مقوله موضوع بحث اين گزارش نيست.
حسن نمكدوست، عضو هيات علمي دانشگاه ساختار رسانه اي كشور را دولتي مي داند و براي همين معتقد است روزنامه هاي ما اغلب سخنگوي دولت يا حكومتند: «از آنجا كه دولت نقش اصلي را در توليد رسانه اي دارد، روزنامه نگار كه يكي از وظايف مهم اش نظارت بر كنش هاي دولت است خود كارمند همين ساختار است. اغلب روزنامه نگاران هم ترجيح مي دهند در قلمرو روزنامه نگاري دولتي فعاليت كنند چون كاركردن براي دولت هم امن تر است و هم محل كسب درآمد، از اين هم كه بگذريم تحرك كمتري را مي طلبد.»
نمكدوست كه همچنين يكي از اعضاي شوراي سردبيري خبرگزاري ميراث فرهنگي و گردشگري است چهار دليل ديگر هم براي اينكه روزنامه نگاري حرفه اي در ايران انجام نمي شود را خاطرنشان مي كند. او بر اين باور است كه از مساله دولتي بودن اغلب رسانه ها كه بگذريم، كساني صاحب امتياز روزنامه هاي غيردولتي هستند كه به نوعي خود دولتند. نمونه اخير آن روزنامه كارگزاران و اعتماد ملي كه صاحبان امتياز آن را خودتان بهتر مي شناسيد. بنابراين دولت دست بالا را هم در سيستم هاي تامين كننده نيازهاي مالي مطبوعات دارد: «تلويزيون، بزرگترين رقيب مطبوعات در جذب آگهي است. بنابراين از آنجا كه سايه دولت هميشه به نوعي بر روي مطبوعات است، نشريات، نمي توانند حرفه اي شوند چون از رانت هاي مستقيم و غيرمستقيم محروم شده و قدرت ساماندهي خود را از دست مي دهند. ساختار غيردولتي هم كه مجال توليد آدم حرفه اي پيدا نمي كند چون تا بيايد خودش را پيدا كند تعطيل مي شود.»
اگر خرداد ۷۶ و سالهاي پس از آن را محرك اصلي يك سري تغيير و تحول در فضاي سياسي كشور بدانيم بي شك مطبوعات تاثيرگذاري عمده اي در شكل گيري اين روند داشتند اما بنابر دلايلي به تدريج از فعاليت آنها كاسته شد و امروز شاهد پس گامي آنها در خبرهاي روز هستيم. ديگر اكنون آستانه تحمل مديران و مسوولان سازمان ها و نهادهاي كشور در به نقدكشيدن عملكردشان پايين آمده و مطبوعات براي ماندگاري، كمتر به وظايف و رسالت حرفه اي خود عمل مي كنند.
اما گويا اين نظريه طرفداران زيادي ندارد. دكتر محمدتقي ياسيني مدرس علوم ارتباطات يكي از مخالفان اين تحليل است. او با اين موضوع موافق نيست و براي همين آزمايشي را كه بي اف اسكينر جامعه شناس آمريكايي كه خود را مهندس اجتماع مي نامد به عنوان مثال يادآور مي شود كه برمبناي آن اغلب افراد در مقابل فشار مضاعف به مرور زمان تسليم شده و مي گويند «به من چه» . به گونه اي كه با اين وضعيت عادت كرده و كنار مي آيند. مدير نشر علامه طباطبايي از اين مثال نتيجه مي گيرد اوضاع مطبوعات در حال حاضر بدين شكل است. زيرا او اعتقاد دارد كه در اين حالت اغلب روزنامه نگاران ترجيح مي دهند به نيازهاي اوليه خود برسند. او تأثير نيازهاي فيزيولوژيكي بر روي رفتار اجتماعي را بسيار مؤثر مي داند و جدول طبقه بندي نيازهاي اساسي انسان آبراهام مزلو، يكي از رهبران توسعه روان شناسي انسان گرا  را شاهد مثال مي گيرد: «متأسفانه جامعه مطبوعاتي ما در حال حاضر به اينجا رسيده است.
اگر قرار باشد به ريشه ها توجه شود بايد گفت اولويت در نگاه برخي برنامه ريزان اقتصاد است نه فرهنگ. به همين دليل نيز بيشتر تلاشها براي پر كردن شكم ها است نه مغزها. روزنامه نگارش هم همينطور است. دو سه شيفته كار مي كند. مسافركشي مي كند، آگهي مي گيرد، گزارش سفارشي كار مي كند و... موضوع حالا هم نيست مربوط به گذشته است.علت اش را هم واقعا نمي دانم چرا.
از ابتدا قرار بود اين گزارش بي طرفانه به موضوع نگاه كند. بنابراين بايد پاي صحبت افرادي هم كه داخل گود هستند نشست. در گفت وگو با اين روزنامه نگاران آنچه بيش از همه جالب مي نمود تازگي سوژه و اشتياق براي حرف زدن در اين باره بود. تمامي اين همكاران بر روي چند عامل اتفاق نظر داشتند. از نگاه اين افراد ازجمله عواملي كه مانع توسعه مطبوعات حرفه اي در ايران هستند مي توان به دسترسي به رسانه هاي خبري ديگر مانند سايت ها ، وبلاگ ها و خبرگزاري ها، عادت به حاضرخوري در مطبوعات، چند جا كار كردن، نبود امنيت شغلي، گسترش عددي روزنامه ها، سرمايه گذاري هاي محدود، سياسي شدن روزنامه ها و يارانه دولت نام برد. كه جملگي اين عوامل باعث غيرحرفه اي شدن و يكنواختي اغلب نشريات كشور شده است. جالب تر اين كه نقش دولت از نگاه اين روزنامه نگاران برخلاف عقيده دو مدرس علوم ارتباطات در اين گزارش، بسيار كمرنگ ديده شده است.
علت اين اظهارنظرهايشان را از زبان خودشان بخوانيد. بنفشه سام گيس خبرنگاري است كه سابقه روزنامه نگاري اش به ۱۰ سال مي رسد. او مي گويد در حسرتم. در حسرت روزهايي كه خيلي زود گذشت. اين گزارشگرچشم انداز روشني را براي دوباره آمدن آن روزها نمي بيند:« متأسفانه چندين سال است كه نتوانستيم از هيچ دبيري چيزي ياد بگيريم. درصورتي كه روزهاي اول كارم در روزنامه نوروز در حال يادگيري از استاداني همچون آقاي قاضي زاده بودم. »
سام گيس، اغلب روزنامه نگاران جوان امروزي را متوقع و و كم حوصله مي داند: «باز هم متأسفم كه بگويم بسياري از اين بچه ها با اخلاق حرفه اي مطبوعات آشنايي ندارند. ما هيچوقت به خودمان اجازه نمي داديم در حوزه هايي كه مربوط به يك خبرنگار هست، دخالت كنيم و يا در آن نقبي بزنيم اما گويا امروزه اين كار نه تنها تداخل در كار خبرنگار ديگر نيست كه نوعي مهارت به حساب مي آيد. من فكر مي كنم متأسفانه نيروهاي حرفه اي در مطبوعات نيست كه آدم هاي غيرروزنامه نگار و غيرحرفه اي يكساله و شايد هم كمتر خبرنگار و دبير و … مي شوند. اسم ما در روزنامه موقعي مي آمد كه حداقل يكسال از كاركردن ما مي گذشت اما الآن پاي هر مطلبي بدون آنكه ارزشگذاري شود نام نويسنده آن مي آيد. اين باعث مي شود كه نويسنده مطلب فكر كند به واقع روزنامه نگار است.»
نبود امنيت شغلي از ديگر مسائلي است كه اين روزنامه نگار مي خواهد درباره اش حرف بزند: «نبود امنيت شغلي باعث مي شود كه بسياري از روزنامه نگاران سطحي نگر شوند. زيرا براي كاركردن مقطعي مجبور مي شوي ملاك هاي ديگري غير از حرفه روزنامه نگاري از جمله محاسبات مالي را هم مدنظر داشته باشي.»
004353.jpg
انتقاد از انجمن صنفي روزنامه نگاران به عنوان اولين حامي مطبوعات به دليل به نتيجه نرساندن شناسنامه هاي كار ، به تعويق انداختن وضعيت مسكن اعضا و تداخل كار سياسي و صنفي، از ديگر موانع توسعه حرفه اي مطبوعات توسط روزنامه نگاران نام برده شد. زهره خوش نمك نيز از اينكه انجمن تا كنون نتوانسته وضعيت خبرنگاران و روزنامه نگاران حق التحرير را با وزارت ارشاد حل كند ،گله مند است.
من هم مانند بنفشه سام گيس معتقدم انجمن در بي انگيزگي و غير حرفه اي شدن اهالي مطبوعات نقش دارد.مسئله شناسنامه هاي كار را ببينيد .خيلي از كساني كه الآن دبير و سردبيري يك روزنامه را بعهده دارند بخاطر سوابق كم شان در مطبوعات و اينكه تاكنون كارنامه درخشاني در نشريات از آنها نديديم و خيلي مسائلي ديگر در موقع صدور شناسنامه كار رتبه شغلي شان پايين تر از افرادي خواهد بود كه يا الآن بيكارند، يا حق التحرير كار مي كنند. اما بخاطر مراودات شان با انجمن مانع سر وسامان گرفتن شناسنامه هاي كار مي شوند.
او نداشتن خبرنگار و نشستن سايت هاي خبري جاي خبرنگار را از عمده دلايل و موانع غيرحرفه اي شدن مطبوعات نام مي برد: «اغلب روزنامه نگاران ما خبربيار هستند نه خبرنگار .اغلب خبرنگاران با استفاده از مطالب سايت ها صفحات خود را پر مي كنند. كسي به خود زحمت نمي دهد سوژه اي را پيدا كند. به دنبالش برود و به آن بپردازد فقط كافي است بر روي كلمه search كليك كند همه مطالب آماده است. از اين كه بگذريم مسئله معيشت روزنامه نگاران است.
وقتي اغلب روزنامه ها ترجيح مي دهند خبرنگاراني را استخدام كنند كه حقوق كمتري را به دلايل مختلف درخواست مي كنند چه انتظاري داريد؟ كار خوب، هزينه خوب را مي طلبد . از همه مهمتر هيچ كسي رغبتي به نظارت بر كار خبرنگاران نشان نمي دهد. در حاليكه در اغلب كشورهاي ديگر مطالب خبرنگاران توسط حقوقدانان، روانشناسان و روزنامه نگاران با سابقه خوانده و ارزشگذاري شده بعد براي چاپ ارسال مي شود. آيا چنين كميته هايي در تحريريه روزنامه ها موجود است. آيا وزارت ارشاد و انجمن صنفي قبل از آنكه نشريه اي بخاطر چاپ مطلبي توقيف شود نظارتي انجا م مي دهد؟»
حميد رضا عسگري نژاد، از نسل روزنامه نگاران جديد است. او ارتباطات غيرحرفه اي را در جذب خبرنگاران و استخدام آنان در مطبوعات بسيار موثر مي داند: «يادم مي آيد در روزنامه اي از اين افراد به عنوان ژنرال هاي كوتوله نام برده شده بود. افرادي كه يك شبه ره صد ساله دارند. حالا مناسباتشان با شوراي سردبيري سياسي است يا فاميلي بماند اما آيا واقعا هيچ كجا نيست كه نظارتي بر اين امور داشته باشد؟ خود من به دليل نداشتن هيچكدام از اين ارتباطات هنوز نتوانسته ام جايگاه مناسبي در مطبوعات پيدا كنم.
پاسخ پرسش حميد را مي توان در لابه لاي صحبت هاي عليرضا اسكندريون برنده جشنواره سال گذشته مطبوعات در بخش سرمقاله چاپ شده در نشريات شهرستان يافت.
اسكندريون اغلب روزنامه نگاران و خبرنگاران را متهم مي كند كه روابط را بر كار حرفه اي ترجيح مي دهند: «بسياري از خبرنگاران چند سال گذشته اكنون به درجه دبيري و سردبيري نائل شده اند. اين افراد از آنجا كه كل و يا مجموعه اي از كار را كنترات مي گيرند به دنبال افرادي با دستمزد پايين و سود بيشتر براي خود هستند. طبيعي است كه در چنين بازاري ضررش متوجه افراد حرفه اي است. براي مديران مسئول و سردبيران هم خيلي فرق نمي كند آنها فقط مي خواهند نشريه شان منتشر شود حالا با چه كيفيتي خيلي مهم نيست.
روزنامه نگاران جديد هم از آنجا كه قديمي ها با آنان كار نمي كنند دنبال افراد غيرحرفه اي و ارزان قيمت هستند.
براي همين هر روز شاهد افزايش صفحات، ضمائم و ويژه نامه ها ي مختلفي در روزنامه هاي پرتيراژ بدون كارشناسي هستيم.صفحاتي كه بودن يا نبودن شان تأثيرگذار نيست. فقط حجم زيادي را داخل كيف اشغال مي كند.
دبير گروه رسانه هاي يك روزنامه صبح بحث آموزش را مهم تر از هر چيز ديگر مي داند. او بر اين باور است تا زماني كه روزنامه آزاد و مستقلي براي رقابت روزنامه نگاران وجود نداشته باشد اين وظيفه نهادهاي مسئول از جمله وزارت ارشاد، انجمن صنفي و دانشكده هاي ارتباطات و روزنامه نگاري است كه بحث آموزش را جدي تر بگيرند.
او از اين كه مي بيند در بسياري از نشريات روزنامه نگار پس از احراز پست دبيري و يا خبرنگاري سركلاس آموزش روزنامه نگاري مي نشيند انتقاد مي كند و مي گويد: «چرا نظارتي بر روي كار كردن اين افراد نيست. همه بايد كار كنند. خود ما هم از جايي شروع كرديم اما از ابتدا خبرنگار و يا گزارشگر درجه يك و يا دبير گروه نشديم. كم كم به اين مرحله رسيديم. متأسفانه عدم تسلط خبرنگاران به تكنيك هاي كار مطبوعاتي و نداشتن تحليل و تفسير در اخبار روزانه باعث شده كه مطبوعات به سمت ساده نگري پيش بروند. اغلب مقاله نويسان ما فقط نويسنده اند ژورناليست نيستند. به عبارتي موضوع را خوب درك مي كنند اما نمي توانند ساده و روان و قابل فهم براي مخاطبان خود بنويسند.
حتماً يادتان هست كه دكتر نمكدوست پنج عامل را مانعي براي عدم توسعه حرفه اي مطبوعات در ايران ذكر كرده بود. بنا بر اين حالا كه بحث آموزش روزنامه نگاري در ايران توسط اين دبير گروه پيش كشيده شد، بد نيست دوباره نقبي بزنيم به صحبت هاي دو مدرس علوم ارتباطات.
دومين عامل از پنج علتي كه نمكدوست آنها را مانعي براي رسيدن به حرفه اي گري در ايران مي داند بحث عدم آموزش درست است. وي اعتقاد دارد شيوه كنوني آموزش روزنامه نگاري در ايران كمكي به حرفه اي گري نمي كند: « تا زماني كه استاد و دانشجو با كمك هم نتوانند روزنامه اي را منتشر كنند و به طور مشترك كار كارگاهي انجام دهند طبيعي است كه اين آموزش خيلي مثمرثمر نخواهد بود. منظورم از توليد نشريه درآوردن يك يا چند صفحه فتوكپي يا كاغذ A4 نيست. چندي پيش آگهي را در يك هفته نامه نسبتاً پرتيراژ كه مخاطبانش جوانان هستند ديدم كه بسيار متعجب شدم. متن آگهي تبليغ براي شركت در كلاسهاي روزنامه نگاري اعم از خبرنويسي و گزارش نويسي و سرمقاله براي كساني بود كه علاقمند به حرفه روزنامه نگاري هستند. تا اينجاي كار مشكلي نيست. اما مدرسان اين كلاسها كساني اند كه يا خود به تازگي در مركز تحقيقات رسانه ها آموزش روزنامه نگاري ديده اند و يا رشته تحصيلي شان در دانشگاه مهندسي است. جالبتر اين كه اين به اصطلاح مؤسسه روزنامه نگاري گواهي هم _ البته بنا به گفته منشي نشريه _ صادر مي كند و شهريه اين دوره ها هم كه هركدام به ده جلسه نمي رسد ۳۰ هزار تومان است.»
« مطبوعات ما زايمان ها و طفوليت هاي مكرر دارند.» اين دليل سومي است كه نمكدوست به آن اشاره دارد: فراز و فرودهاي تحولات سياسي اولين تأثير خود را بر روي مطبوعات مي گذارد. بنا بر اين تحولات اجتماعي آنقدر سريع و تأثيرگذار است كه مطبوعات فرصت حرفه اي شدن را از دست مي دهند.
دليل چهارم، فرق بين روزنامه نگاري و سياسي كاري است.
كساني به خاطر روزنامه نگار شدن، اين شغل را انتخاب مي كنند اما كساني كه تعدادشان هم كم نيست روزنامه را ابزاري براي پيشبرد اهداف سياسي خود مي بينند و به اين دليل به روزنامه نگاري روي مي آورند. اين افراد چون فعاليت حزبي متكثر و فعالي ندارند و حتي خيلي از آنها به خاطر آن كه كنش سياسي داشته باشند روزنامه نگار مي شوند. هدف خوب است باعث اعتلاي سياسي جامعه مي شود. اما روزنامه نگار توليد نمي شود. دغدغه اي هم در اين زمينه ندارند. براي همين وقتي روزنامه شان توقيف مي شود كك شان نمي گزد چون روزنامه محل ارتزاق شان نيست.
به طوركلي پيكره مطبوعات تمايلي به حرفه اي شدن ندارد. چون بدنه اصلي اش از روزنامه نگاران حرفه اي تشكيل نشده است. روزنامه نگاري اصلي ما بيشتر حزبي است نه حرفه اي. اغلب روزنامه هاي كشور گرايشهاي سياسي دارند. وقتي پيكره اين باشد طبيعي است تنش زياد مي شود. اگر معطوف به حرفه اي گري بود اين همه تلاطم نداشت و اين همه قرباني نمي داد. در حزب است كه اعضا بنا به مصلحت قرباني مي شوند، همانطور كه احزاب در ايران روزنامه ها را قرباني مي كنند. اگر حزبي قرار است نشريه اي دربياورد خيلي صريح اعلام مي كند كه اين نشريه ارگان حزب است.بنابراين تا زماني كه احزاب مناسبات خود را با روزنامه نگاري روشن نكنند وضع بدين منوال است.
پاسخ «چه كار بايد كرد؟» را از زبان محمدتقي ياسيني بخوانيد: «به نظرم فرق است بين اين كه بدانيم چه كار بايد بكنيم و آن كار را چطور انجام دهيم. همه ما بلد هستيم كته بپزيم اما اگر قرار باشد بدون مهارت براي چندصدنفر بپزيم چيزي مي شود مصداق اين مثل« زير سوخته، وسط خمير، بالا خام ». به عقيده من مطبوعاتي كه شما درباره آن صحبت مي كنيد خردي از يك ساختار كلان است. حتي اگر قويترين آدم مطبوعاتي را هم بالاي سر آن بگذارند تغيير خاصي صورت نمي گيرد. چون حداقل صد تا مطبوعات مثل اين هست. ممكن است در درازمدت مطبوعات شما بتواند تغييري ايجاد كند اما آنقدر محسوس نيست چون در جامعه هضم مي شود. مثل اين كه يك قاشق شكر را در يك ديگ گنده آب بريزيد. از لحاظ آزمايشگاهي شيرين مي شود اما نه آن شيرين كه به آن بگويند شربت. بنا بر اين ساختار را بايد به سويي برد كه هماهنگ جلو برود. در ساختار كلان ،تغييرات آنقدر زياد و پنهان است كه نه تنها هيچكس حس نمي كند كه به فرض اگر يك روزنامه اي هم بخواهد آن را بيان كند كسي توجه نمي كند. مگر اين كه تغيير ساختار در برنامه كلان حكومت باشد. اگر روزنامه نگار دو يا چندشغله است به خاطر اين است كه در ساختار كلان اينگونه تعريف شده، بنا بر اين از دست كسي كاري ساخته نيست مگر اين كه نگاه عوض شود يا اينكه كساني كه اين وضعيت را بوجود آورده اند بخواهند تغييري در آن ايجاد كنند. اگر چه در اين وضعيت دستگاه ها هم نقش دارند.
ممكن است بگوييد نقش مطبوعات چه مي شود؟ يا در تاريخ مطبوعات داشتيم مواردي كه در جاهاي حساس از خود عكس العمل نشان دادند و موفق هم شدند مثل همين چند سال پيش. پاسخ من اين است بله. اما آنچه شما مي گوييد گذشت.
***
راستي نظر شما چيست؟ آيا شما هم با نظرات كارشناسان و روزنامه نگاران اين گزارش موافقيد؟ فكر مي كنيد از چه موانعي در راه حرفه اي گري مطبوعات سخن به ميان نيامده است؟ نظرتان را براي ما بنويسيد. پرسش ما اين است: «چرا مطبوعات حرفه اي نداريم؟»

خاطرات زندگي روزانه
در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هر يك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
***
آن جا، هيچ خاطره اي نيست!
براي آخرين بار به آرامي پله ها را يكي يكي بالا مي روم تا به پشت بام مي رسم چرخي روي پشت بام مي زنم اتاقك روي پشت بام كه وسايل اضافي مان را داخل آن مي گذاشتيم خالي خالي است و خبري از آن همه خرت و پرت نيست. برعكس هميشه كه مادر از زيادي وسايل اضافي گله و شكايت مي كرد اين بار اثري از هيچ اثاثي آن جا پيدا نمي شود. يادم مي آيد پدر با چه سختي و مرارتي آن را درست كرد تا ما مقداري جاي بيشتر داشته باشيم! از كنار اتاقك اين طرفتر مي آيم نگاهي به خانه همسايه ها مي اندازم فقط خانه علي آقا معمار و زنش توران خانم پيداست.هنوز همان درخت انجير و خرمالو در باغچه شان است ،گل هاي درخت ياسشان هم باز شده است و بوي خوشش به مشام مي رسد انگار كه كسي در خانه نيست بچه هاي علي آقا و توران خانم همه به اروپا رفتند و زن و شوهر تنهاي تنها هستند. جلوي بقيه خانه ها با برج هاي قدو نيم  قدگرفته شده اند باز هم نگاه مي كنم هر چيزي را كه مي توانم به ذهن مي سپارم. از پشت بام پايين مي آيم و به طبقه دوم مي رسم در را باز مي كنم و وارد اتاق ها مي شوم آن جا هم خالي خالي است. از طبق دوم پله ها را طي مي كنم و بالاخره به حياط كوچكمان مي رسم حياط پر است از اسباب و اثاثيه بسته بندي شده و طناب پيچ كرده! همان جا مي نشينم و به ديوار سيماني تكيه مي دهم.مادر سر مي رسد و مي گويد اين خانه كوچك چه چيزي دارد كه اين قدر به آن دلبستگي داري؟ در حالي كه باز هم خانه را ورنداز مي كنم مي گويم گوشه به گوشه اين خانه برايم پر از خاطره است! خواهرم در جوابم مي گويد خوب جاي ديگر هم براي خودت خاطره بساز! نمي دانم چرا اما جواب او را نمي دهم. ديگر از حياط به جايي نمي روم. حياطي كه هميشه با وجود كوچكي اش همه ما را دور هم جمع مي كرد و صميميت و مهرباني را نسبت به هم بيشتر مي كرد مخصوصا روزهاي بلند و گرم تابستان كه هيچوقت نمي توانم آن روزها را فراموش كنم. زنگ خانه به صدا در مي آيد مادربزرگ به همراه توران خانم وارد مي شوند آن ها هم براي آخرين بار آمده اند اين دو نفر هم حس و حال من را دارند اما مادر و خواهرهايم خوشحال هستند از چند سال پيش كه زمزمه فروش خانه شروع شد پدرم هم راضي نبود اما آن قدر گفتند و گفتند و نق زدند تا بالاخره او هم راضي به فروش شد.ديگه طاقت نمي آورم و بي رود در بايستي جلوي همه مي زنم زير گريه ! مادربزرگ و توران خانم هم گريه مي كنند. مادربزرگ مي گويد اينجا چون به خونه من نزديك بود روزي چند بار مي آمدم و مي رفتم هر وقت دلم تنگ مي شد يك سري مي آمدم و دلم باز مي شد. توران خانم هم مي گويد ما چهل سال همسايه بوديم چطور مي توانم دوري همسايه اي را كه در شادي و غم، بدنيا آمدن بچه هايمان و حتي عروسي هايشان با هم بوديم تحمل كنم. حالا بيشتر از خودم دلم براي آن ها مي سوزد همه چيز آماده است تا خانواده ام از اين خانه بروند روي مادربزرگ و توران خانم را مي بوسم باز هم به خانه نگاه مي كنم به كوچه! به خيابان! و به هر چيز اين محله! بهترين روزهاي زندگي ام، دوران تحصيلم، غم هايم و شادي هايم همه و همه در اين محله گذشته است. وقتي به خانه خودم مي رسم اصلا حال و حوصله ندارم زوركي حرف مي زنم، مي خندم و لحظه ها را مي گذرانم.چند روز بعد سري به خانه جديد خانواده ام مي زنم وارد كوچه شان مي شوم غربت را با تمام وجود حس مي كنم نگاهم را به هر طرف كه مي چرخانم هيچ نقطه آشنايي را نمي يابم .شب ها براي اينكه خوابم ببرد خاطرات و لحظه هاي آن خانه قديمي و محله و آدمهايش را جلوي چشمم تصور مي كنم به خانه جديد كمتر سر مي زنم چرا كه آن جا هيچ خاطره اي نيست! فاطمه آزادي

سالگرد هوشنگ شمس مستوفي
نويسنده كتاب هاي روزنامه نگاري
ايرنا: يازده  ارديبهشت  ماه ، هشتاد و سومين  سالگرد تولد «امير هوشنگ  شمس مستوفي» از نويسندگان  معاصر كشور است  كه  نخستين  كتاب  در رشته  روزنامه نگاري  را با نام «ژورناليسم» نوشت  و به  بازار كتاب  عرضه  كرد.
مستوفي ، ژورناليسم  را در سال  ۱۳۲۴ با محور علم  روزنامه  نگاري  و تاريخ مطبوعات  ايران  نگاشت .
او در سال  ۱۳۰۱ در تهران  متولد شد و تحت  نظر پدرش  دكتر علي  شمس  مستوفي تحصيلات  ابتدايي  و متوسطه  را در تهران  به  پايان  رساند و براي  تحصيل  در رشته  روزنامه نگاري  به  انگلستان  رفت  و با پايان  دوره  دكترا در اين  رشته به  ايران  بازگشت .
مستوفي  پس  از بازگشت  به  ايران  و نگارش  نخستين  كتاب  روزنامه نگاري ، روزنامه «مرد امروز» را مديريت  كرد و در سال  ۱۳۳۵ دومين  كتاب  خود باعنوان «اصول  اخلاقي  روزنامه  نگاري» و موضوع  بررسي  آزادي  قلم  و مسئوليت روزنامه  نگاران  در قبال  جامعه  كه  از آن به  عنوان  ميثاق  حرفه اي  دراين  رشته ياد مي شود، نوشت .
«اصول  روزنامه  نگاري  در جهان» ، «ارزش  مطبوعات  در دنياي  امروز» و «تاريخ مطبوعات  فرانسه» از ديگر تاليفات  وي  در سال  ۱۳۴۳ است  كه  به  زبان هاي  فرانسه  و انگليسي  ترجمه  و در دانشگاه هاي  انگلستان  و فرانسه  مورد توجه  قرار گرفت .
تدريس  و تحقيق ، اوقات  اصلي  زندگي  او را تشكيل  مي داد، اما وي  هيچگاه  از تحصيل  غافل  نشد و در كنار اين  فعاليت ها به  تحصيل  در رشته  مهندسي  نقشه نگاري ، توپوگرافي  و يادگيري  چاپ ، فيلم  و عكس  پرداخت .
«روزنامه چيست  و روزنامه نگار كيست» از ديگر تاليفات  دكتر مستوفي  است  كه موضوع هاي  آن در دانشگاه  تهران  و پلي تكنيك  (امير كبير) تدريس  مي شد.
دكتر شمس  مستوفي  در سال  ۱۳۶۷ در گذشت  و در روستاي  ابهرك  از توابع  كرج زادگاه  پدريش  به  خاك  سپرده  شد.
از شمس  مستوفي  چند كتاب  چاپ  نشده  (دست  نوشته ) از جمله  كشكول  خالي پرفسور و دايره المعارف  چند جلدي  مطبوعات  به  جامانده  كه  بنا به  وصيت  وي به  همراه  كتابخانه  شخصي  او وقف  آستان  قدس  رضوي  شد و در موزه  اين  مركز نگهداري  مي شود.

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
علم
كتاب
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  كتاب  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |