پژمان پروازي
ميكائيل شهرستاني را بيشتر در كسوت بازيگر مي شناسيم كه عمده فعاليت هايش مرتبط با صحنه تئاتر و راديو است. صدايش در نمايشنامه هاي راديويي با گوش جان دوستداران تئاتر آشناست. او به هر حال توانمندي هايش را در عرصه بازي به اثبات رسانده و اينك دو نمايش همزمان از اكبر رادي را به صحنه برده است؛ دو تك پرده «شب به خير جناب كنت» و «آهنگ هاي شكلاتي ». درباره اين دو نمايش با او به گفت وگو نشسته ايم.
* چرا رادي؟ چگونه در اولين تجربه هاي كارگرداني صحنه به سراغ رادي رفتيد و دو نمايش او را به اجرا گذاشتيد؟
- چرا نه... موجه تر از او چه كسي؟ و رنگ و بو و اتمسفر، نوع نگاه، شخصيت پردازي ها و خود قصه دلايل بي شمار اين گزينش بوده است و دو تك پرده اي به تنهايي هم براي يك اجراي عمومي كوتاهند. به همين دليل دو تك پرده اي را برگزيدم و به طريق و نوع ميزانسني كه طراحي شد آن دو را به هم مرتبط كردم. ارزش هاي بي شمار ديگري هم مرا بر آن داشت كه سراغ استاد رادي بروم يكي به روز بودن تم و قصد نمايشنامه« آهنگ هاي شكلاتي ». موضوعي كه از ازل به گمانم تا ابد مي تواند قابل طرح باشد. برخورد و مقابله پدران و فرزندان، تضاد دو نسل كه به روشن ترين نوع در اين اثر مطرح شده و يا مواجهه با مرگ، واقعيت انكارناپذيري كه دير يا زود هر پديده و موجودي با آن روبه رو مي شود و در نمايشنامه« شب به خير جناب كنت »محوريت دارد.
* چه ارتباط منطقي يا استدلالي بين اين دو نمايشنامه براي طرح در دو اپيزود جداگانه و در يك نمايش وجود دارد؟
- دو اپيزود يا نمايشنامه چندان ربطي به هم نداشتند به همين دليل سعي كردم براي اين كه به سؤالاتي از اين قبيل بتوانم پاسخ داده باشم دست به طراحي اي زدم كه خاصيت دوگانه داشته باشد. اشياء و وسايل صحنه بتوانند خاصيت كاربردي متفاوتي داشته باشند. به گمانم نعل به نعل در جزئيات صحنه اي را آراستن آن چنان كه در واقعيت ديده مي شود، چندان كار خلاقانه اي نباشد. هزينه اش به كنار، به نظرم اين به گوهر اصلي و حقيقي تئاتر نزديك تر است، ديگر اين كه با طراحي ميزانسن، يعني حضور رزيتا پشت پنجره منزلش، كه مي شود انگاشت مشرف به پاركي است كه در اپيزود دوم مي بينيم و در اپيزود اول به عنوان خانه كنت از آن ياد شده و ما ديده ايم اين دو اپيزود را به هم مرتبط كردم و باز هم اين كه ذهنيت پيرمرد در اپيزود دوم به منش ها، روش ها، آيين و باورهاي خانم و آقاي كنت اپيزود اول شبيه ترند، پس اگر بگويم كنت و رزيتا مي توانند نسل گذشته... و گذشته تر جوان اپيزود دوم باشند بي ربط نگفته ايم.
* از چه سبك، شيوه و قاعده اي براي طراحي و كارگرداني اين دو نمايش استفاده كرده ايد؟
|
|
- هر نمايشنامه اي طريق و روش متفاوتي براي طراحي و كارگرداني مي طلبد. اگرچه در اصولي كه هر كس براي كارش در نظر دارد، مي تواند مشترك باشد. من چون تا ابد خودم را بازيگر مي شناسم و به شدت هم بازيگر هستم پس تلاشم اين است كه دست بازيگران و دوستانم را در كشف لحظات و شخصيت ها باز بگذارم، اما اين به معني تعدي و گريز از تحليل محدوده اي كه در ذهن دارم، نيست. در آن چارچوب ايده ها و نظرات برايم قابل اجرا و محترمند، ولي خارج از آن چارچوب برايم فاقد معني اند، پس عقب نمي نشينم. ديگر اين كه من هم هر شب با بازيگران و همكارانم در حال رشد و جست وجو هستم. حرفي، نكته اي، نظري اگر درست و اصولي باشد از جهت من اصلاً مهم نيست از كدام سمت و جهت مطرح شود، پذيرفتني است و حتماً آن را به كار خواهم بست. ديشب يعني شب هشتم اجرا فهميدم قرار گرفتن يك مانكن در گوشه اي از صحنه نمايش« شب به خير جناب كنت» ضروري است، آن را عملي كردم. پس اين قاعده و قانون نيست كه هرچه از اول گفتيم و شمرديم مي توانند درست ترين باشند. هر پديده اي مدام در حالت تغيير و تحول است، پس چرا من نباشم. حال در اين ميان از اين حرفم هر تعبير متفاوتي هم بشود، مهم نيست.
* در انتخاب بازيگران به چه ضرورت هايي توجه شده و چرا؟
- كماكان مي خواستم با گروه خودم يعني«شاليزه» كار را به انجام برسانم، ولي اين قانون قابل انعطاف است؛ چرا كه همه اعضاي گروه من داراي همه ويژگي هاي يك گروه كامل نيست. چه در ظاهر چه در باطن، پس هر از گاهي حضور بازيگران ميهمان و حرفه اي اجتناب ناپذير است. پس، از دو هنرپيشه ديگر براي اجراي نقش هاي نمايش دعوت كردم؛ علي ميلاني و مينو زاهدي. فرزين محدث هم كه از شاگردان خودم بود و مقوله بازيگري را در كلاس هاي آزاد بازيگري و دانشگاه آموخته بود... از اعضاي گروه شاليزه محسوب مي شود. بايد عرض كنم محدث با تمام جواني صاحب قريحه اي سرشار است و اگر تجربه و دانشش كامل شود و فروتني اش... بي ترديد آينده اي بسيار روشن انتظارش را مي كشد.
* بازي يا به عبارتي بازي مرگ ناملموس است و شايد به پختگي لازم نرسيده، در اين باره چه عقيده اي داريد؟
- اعتقاد ندارم، چون نوع لحن، چهره، حضور، رفتار، منش ها، اطوارهاي ظاهري، لباس و نوع آمدن و رفتنش در نمايش كاملاً محسوس است كه او شخصيتي است متفاوت از ديگران و اين شخصيت با عكس العمل ها و حرف هاي كنايي و پر راز و رمزش حسابش را از باقي نمايش جدا مي كند و اين خواسته كارگرداني است.
* در خيلي جاها، حرف ها مستقيم زده مي شود كه به نوعي نصيحت گويي شباهت دارد، به ويژه در اپيزود دوم. در اين خصوص توضيح دهيد.
- ممكن است اين طور به نظر آيد حرف ها كمي مستقيم تر از« قواعد درام» در نمايش پرت مي شوند، در اين موضوع كمي با شما هم عقيده ام. من هم غيرمستقيم ترش را ترجيح مي دادم، ولي به گمانم؛ موضوع، فضا و شخصيت هاي نمايشنامه اين گونه اقتضا مي كند و من در اجرا سعي وافري داشته ام كه اين مسأله برطرف شود، ولي گاهي شعار اگر شعور و آگاهي در عقبه خود داشته باشد هيچ بد نيست. گاهي ضرورت ايجاب مي كند منظورمان را با وام گرفتن يك جمله برجسته از بزرگي به مخاطب انتقال دهيم. اين به نظرتان شعار است. حتي سخن ما نيست، تنها منظورمان را از آن طريق ارائه كرده ايم و باز فراموشمان نشود كه آهنگ هاي شكلاتي يك تك پرده اي كوتاه است. در زماني محدود بايد قصد و منظورش را طرح كند و خاتمه دهد.
* در طراحي صحنه با توجه به نوع سالن و انتزاعي بودن نمايش، چه تمهيداتي به كار برده ايد تا به سطح حاضر رسيده ايد؟
- پيش تر توضيح مختصري دادم. عرض كردم كه تاثيرات كاربردي اشيا و وسايل و اجزاي صحنه برايم اهميت بسزايي داشتند. نمي خواستم صرفاً با رعايت جزئيات و انطباقشان با واقعيت تماشاگرم را مغلوب كنم، ما با نمايش روبه رو ئيم، اين هيچ گاه نبايد يادمان برود. گاه و بي گاه تماشاگر اين را بايد به خود بگويد، حتي اگر بازيگران با رعايت جزئي ترين جزئيات، موظف باشند كارشان را ارائه كنند، براي همين لته عقب صحنه اپيزود اول به ديوار پارك در اپيزود دوم مبدل مي شود و محور صحنه چراغ پارك است كه در اپيزود اول بيرون و در اپيزود دوم درون صحنه ماست. كاناپه اپيزود اول با تغيير شكل جزئي مبدل به نيمكت پارك مي شود. ميز اپيزود اول مبدل به تابوت و برانكارد شده از صحنه خارج مي شود و صندلي ها هم يكي تبديل به سطل زباله و ديگري مبدل به آبخوري پارك مي شوند. از اين كامل تر ديگر برايمان ممكن نبود و ضروري هم نبود.
* رنگ هاي متنوع در لباس ها و نيز همخواني آن با اشخاص بازي مطلوب به نظر مي رسد. ايده اصلي از كجا به ذهنتان رسد و چه طور منتج به وضعيت حاضر شد؟
- لباس ها هم در انتخاب و دوختشان دقت و سعي زيادي شد كه در خدمت مفاهيم اثر باشند. در بعضي از موارد در نمايشنامه اصرار شده- كه اصرار من هم بود- كه از همان رنگ ها استفاده شود. مثلاً رنگ هاي غالب در اپيزود اول سياه و سفيد هستند؛ مثل عكس هاي كهنه و قديمي و در اپيزود دوم رنگ هاي سياه و زرد و سبز. سياه و زرد كه نشانه رواني پريشان و كينه توزانه و بيمار است كه در لباس جوان نمايش ملحوظ است و سبز در نيمكت و لباس پيرمرد كه نشان ثبات و سكون است؛ نتيجه اي كه قصد داشتم از نمايش به دست آيد.
* در كاربرد نور به عنوان يكي از اجزاي موثر صحنه اي، تا چه ميزان توجه كرده ايد؟ ... شايد مي شد بهتر از اين ها باشد.
- در باب موضوع نور هم بايد بگويم تا آنجا كه سالن و امكانات آن اجازه مي داد سعي كردم بهره ببرم و بر موضوعات و لحظات نمايش از اين طريق تاكيد كنم. آذري ها مثل شيريني دارند«بودو كي وار. همينه كه هست» سعي كردم حداقل خطا نكنم، ولي برجسته كردن موقعيت ها و لحظات به گمانم به حدي كه آن سالن اجازه مي دهد بدان پرداخته شده باشد.
* از افكت، زياد خبري نيست...
- چندان در اين دو نمايش اعتقاد ندارم كه ضروري اند، مثل رعايت اجزاي مينياتوري در طراحي صحنه، اگر منظورتان مثلاً صداي سيرسيرك در پارك است نه برايم مهم نيستند. اما صداي تيك تاك ساعت يا زنگ گوشي همراه و چيزهايي از اين دست كه تاثير دراماتيك در روند نمايش دارند، بله تاكيد دارم و رعايتشان مي كنم. آنها ابزار من هستند، اما در استفاده از آنها هم چون قوانين درام وبازي اصرار نبايد داشت و بايد امساك كرد.
* و اما موسيقي و تاكيد بر جزئيات در نمايش چشمگير است.
- موسيقي هم عنصر مطلوبي است كه به ضرورت در لحظاتي از نمايش حضور پيدا مي كند. گاه بر نكته اي تاكيد دوباره دارد، گاه براي تشديد حس صحنه و گاه به ضرورت فني ديگر، مثل موسيقي فينال نمايش... در سازبندي هم دقيقاً به عناصري كه در نمايش حرفشان مي شود استفاده شده است. هيچ كدامشان اتفاقي و برحسب تصادف نيستند.
* يكي از نكات بارز كار، استفاده هوشمندانه از چهره پردازي به ويژه در اپيزود «شب به خير جناب كنت» است. اگر ممكن است، توضيح دهيد.
- تقريباً در نمايش«آهنگ هاي شكلاتي»گريم هاي سنگين نداريم. غير از تشديد شخصيت ها و كمي رنگ آميزي شان كه چهره خود بازيگران در ارائه آن وضع و حال بسيار موثر است، اما در اپيزود اول گريم بسيار مهم و حائز اهميت است؛ به خصوص در چهره پردازي بازيگر كنت (فرزين محدث) و بعد هم خانم كنت (مينو زاهدي) كه در ارائه نقششان مهم و حساس بود. در ارائه و نمايش ظاهر آقاي وحداني هم كه طبيعتاً شخصيتي غيرمادي و مجرد بود بايد با دقت و وسواس اين موضوع در نظر گرفته مي شد.
* در فضاسازي از چه قاعده اي متابعت كرده ايد؟
- متن تعيين كننده است و بايد از آن پيروي كرد. چه دليلي دارد كه من برخلاف آنچه متن نياز دارد و ضروري مي شناسد حركت كنم و به حركات و رفتارهايي مغاير با اثر دست بزنم؟ ترجيح مي دهم به جاي اين كار روي متن ديگري كار كنم.
* ريتم و آهنگ كار چه طور؟
- ريتم نمايش از قبل معلوم بوده و هست. آدم ها و موقعيت شان مي گويد بايد به اين شكل ادا شوند. فقط از ترفندهايي كه تيم اجرايي (اعم از كارگردان يا بازيگران) در چنته دارند بايد آن هم به نياز استفاده شود كه تماشاگر بدون خستگي نمايش را تا پايان دنبال كند.