يكشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۷۸
مشكلات و معضلات گوناگون، پايتخت را از نفس انداخته است
تهران؛ نسخه بدل يك كلانشهر
006225.jpg
سهراب حبيب نژاد
آنچه بارها و بارها در تعريف كلانشهرها و ابرشهرها گفته شده است و شنيده ايم تعاريفي است كه فقط از بعد جمعيتي بيان مي شود. همان طور كه تبديل شدن از روستا به شهر تعاريفي مانند افزايش جمعيت و سكنه را در پي دارد.
تنها نكته اي كه در اين تعاريف كمتر به چشم مي خورد، امكانات موجود در شهرهاست. حتي در تعاريف بين المللي (يونسكو و...) شهرها، كلانشهرها و ابرشهرها با جمعيت موجود در آنها تقسيم بندي و تفكيك مي شوند، نه امكاناتشان. در تغييرات اجتماعي، (گذر از زندگي قبيله اي و كشاورزي و رسيدن به شهرنشيني و صنعتي شدن) يك رويكرد مشترك وجود دارد با نام مهاجرت. آنچه مسلم است در زندگي قبيله اي و كوچ نشيني اقوام و قبيله  ها در فصول مختلف از جايي به جايي ديگر نقل مكان مي كردند. در زندگي كشاورزي نيز اقوام كوچ نشين پس از مهاجرت در جايي ساكن مي شدند و به كشاورزي مي پرداختند كه اين اسكان بيشتر در مناطق خوش آب و هوا و در كنار بستر رودها و جلگه هاي سرسبز بود. در بسياري موارد اين امر باعث جذب مهاجران ديگري نيز مي گرديد و روستاها از بعد جمعيتي توسعه مي يافتند. در روند صنعتي شدن شهرها نيز مهاجرت از روستاها به شهرها رو به فزوني گذاشت. حاصل اين فزوني، رشد توده اي شكل شهرهاي صنعتي بود كه هيچ يك از فاكتورها و زيرساخت هاي زيست محيطي را دارا نبودند. اين رويه از اواخر قرن 19 ميلادي آغاز گرديد و در اواسط قرن بيستم به اوج خود رسيد. اين شكوفايي صنعتي علاوه بر نياز به مواد خام و تشديد استثمار كشورهاي فقير و مستعمره شدن آنها (كه پيامد سياسي و اجتماعي آن بود) مشكلات زيست محيطي فراواني را به وجود آورد. از اين رو خيلي زود كشورهاي صنعتي و حتي فقير به تكاپو درآمدند و با چالش زيست محيطي به طور جدي به مقابله برخاستند؛ تلاشي كه منجر به تلقي جديد از توسعه و تعريف پايدار در اين حوزه شد. از آن پس توسعه مبتني بر حفظ محيط زيست و منابع طبيعي تعريف شد. اين تعريف جديد براي كشورهاي توسعه يافته كه از منابع طبيعي و مواد خام كشورهاي فقير يا در حال توسعه استفاده مي كردند، قابل درك و اجرا بود. از سويي كشورهاي در حال توسعه برنامه هاي خود را جهت رسيدن به شرايط آرماني توسعه و رشد اقتصادي با برنامه هاي كشورهاي توسعه يافته هماهنگ كرده و به نسخه هاي بدلي آنان روي آوردند. حال نياز به بازنگري جامع در برنامه هاي توسعه اي آنان اجتناب ناپذير است. بي ترديد تقليد بدون تفكر از فرآيند صنعتي شدن در اين كشورها موجب مهاجرت روستاييان به شهرها و رشد حاشيه نشيني گرديده است؛ رشدي كه به هيچ عنوان با رشد امكانات شهري در كشورهاي مذكور تناسب نداشت. اين مسئله باعث شد تا تعاريف شهرنشيني بين شهر و روستاشهر در نوسان باشد؛ موضوعي كه در اين كشورها هنوز هم ادامه دارد. خيلي زود افزايش جمعيت شهرها منجر به تشكيل كلانشهرهايي گرديد كه بيشتر به كلان روستا شبيه بودند، زيرا زيرساخت هاي بنيادين آنها تفاوت فاحشي با زيرساخت هاي اصولي كلانشهرهاي واقعي داشت. رشد سريع جمعيت در شهرهاي بزرگ به ويژه پايتخت كشورهاي در حال توسعه تا حد زيادي  توان مديريت شهري را نيز كاهش داد. زيرا مديران شهري به جاي بهسازي و افزايش خدمات و ارتقاي سطح ارائه آن، مي بايست به هزينه كردن و خدمات رساني در بافت هاي حاشيه اي جديد شهرها مي پرداختند.
006150.jpg
تهران؛ كلانشهري فقير
جمعيتي كه به دليل توزيع نامناسب امكانات به تهران و شهرهاي بزرگ اطراف آن هجوم آورده اند، باعث تشديد بحران هاي زيست محيطي و اجتماعي و شهري تهران شده اند. هجوم جمعيت، عدم گسترش امكانات شهري از قبيل پارك ها، بزرگراه ها، گسترش خودروها، ساخت وسازهاي غيراصولي و غيرمجاز در اطراف شهر تهران و بافت داخلي شهر تهران، استفاده از خودروهاي فرسوده در چرخه ترافيك، عدم امكان آموزش هاي فرهنگي و شهرنشيني در همه بافت ها و اجتماعات شهري، عدم پذيرش شهرنشيني، هنجارشكني ها، رعايت  نكردن قوانين و مقررات شهري، قرار گرفتن امكانات شهري در بافت مركزي شهر به دليل گسترش ناموزون و سريع شهر و… از مشكلاتي است كه فراروي مديران شهر تهران قرار گرفته است.
از سويي براي غلبه كردن بر اين مشكلات، شهروندان نياز به تكاپو و حركت دارند؛ تلاشي كه هدف از آن رفع نيازهاي فرهنگي و اجتماعي است. بنابراين افرادي با فرهنگ ها، آموزش ها، كاركردها و سليقه ها و مشاغل و عقيده هاي متفاوت و مختلف كه در اين حركت و تكاپو يك وجه اشتراك دارند. به منظور رسيدن به مقصدي كه براي رفع نيازهاي خود در نظر گرفته اند، با مشكلات فراواني روبه رو مي شوند. اين مسئله (تفاوت هاي ذكر شده) از يك سو و عدم تناسب معابر و وسايل حمل و نقل عمومي و امكانات شهري، عدم آموزش اصولي و رعايت نكردن قوانين از سوي ديگر سبب بروز مشكلات ترافيكي در كلانشهر تهران مي شود. مشكلي كه سبب تشديد آلودگي هاي زيست محيطي، هنجارشكني ها، رعايت نكردن قوانين و ناديده گرفتن آنها و دامن زدن به بحران هاي روحي و جسمي شهروندان مي گردد.
پيشرفت و رشد جمعيت در كلانشهرهايي مانند تهران سبب مي شود كه مديران شهري بيش از پيش به فكر گسترش خدمات رفاهي، خدمات شهري و تأمين احتياجات شهروندان باشند. در صورتي كه زيرساخت ها و برنامه ريزي پيشين شهر براي جمعيت موجود تهيه شده است.
يكي ديگر از مسائل موجود در پايتخت، معضل فرهنگي در مسائل ترافيكي است. جامعه شناسان براي درك بهتر پس افتادگي فرهنگي به خيابان هاي قديمي و فرسوده و تخريب شده شهرها از سويي و خودروهاي پيشرفته از سوي ديگر اشاره مي كنند.
در تهران بزرگ وسايل حمل و نقل عمومي مانند مترو، اتوبوس ها و تاكسي هاي جديد و حتي تاكسي بي سيم، پاركينگ هاي طبقاتي، مراكز كنترل ترافيك، چراغ هاي راهنمايي هوشمند، مراكز مكانيزه معاينه فني خودرو و… وجود دارند كه همه از ويژگي هاي قابل توجه اين كلانشهر با وجود اين ويژگي ها در شهر بزرگ تهران، هنوز هم خودروهاي فرسوده اي كه بيش از 30دهه عمر دارند، در حال تردد هستند.
مصرف سوخت حتي در خودروهاي جديد بيشتر از حد استاندارد بين المللي است. ابتدايي ترين قوانين راهنمايي و رانندگي از سوي شهروندان ناديده گرفته مي شود و نقض مي گردد. پس مي توان به جرأت گفت كه ترافيك شهر تهران در بسياري موارد دچار مشكل است. براي اين پس افتادگي فرهنگي نمي توان و نبايد مسئولان حمل و نقل و مديران شهرداري را به تنهايي مقصر دانست، بلكه در بسياري از موارد ياد شده شهروندان، سيستم مديريت كلان و مديران آموزش كشور نيز بايد پاسخگو باشند.
آموزش مسائل شهري، تبليغات براي رعايت قوانين، آموزش شهروندي و شهرنشيني و تأكيد بر اهميت هنجارها، مسائلي هستند كه از كودكي و نوجواني بايد به شهروندان آموزش داد و مديران شهري نمي توانند به تنهايي آن را به كار بندند.
يكي ديگر از معضلاتي كه مديران شهري را در تهران با مشكل مواجه كرده است، عدم وجود مديريت واحد ترافيكي است. در شهر تهران بسياري از سازمان ها و ارگان ها خود را در مديريت ترافيك دخيل مي دانند.
هر كدام از اداره ها و سازمان ها از قبيل نيروي انتظامي، راهنمايي و رانندگي، محيط زيست، سازمان بهينه سازي مصرف سوخت، شهرداري تهران، كميسيون عمران مجلس و از همه مهمتر، شوراي عالي ترافيك وزارت كشور همگام با هم در راستاي حل معضل ترافيك تهران پيش مي روند. اما اقدام هاي آنها غالباً متناقض بوده و يا اينكه دچار حركت هاي موازي است. عدم وجود مديريت واحد سبب مي شود كه براي برخورد با بي قانوني و يا تبليغات در مسائل مربوط به رعايت قانون مديران شهري اقدام به كارهاي نمادين بنمايند؛ اقدام هايي كه به هيچ عنوان ريشه اي نيستند و بيشتر مقطعي و بي اثر است.
اين مسائل نمادين مي تواند شامل عبور مسئولان با دوچرخه و يا به صورت پياده در منطقه اي مشخص، ايستادن آنها پشت چراغ قرمز و بسياري موارد ديگر شود.
اقدام هاي نمادين اگرچه زيبا هستند و در بعضي امور شهروندان را براي بهتر رعايت كردن قوانين ترغيب مي كنند، اما بي ترديد براي فرهنگسازي در مسئله ترافيك و حل معضلات ترافيكي چاره ساز نخواهند بود.
در واقع  اين گونه اقدام هاي نمادين زماني كه با حل معضلات و مشكلات ترافيكي همراه باشند، اثري چند برابر خواهند داشت.
يكي از مسائلي كه در كلانشهرها باعث جذب افراد مهاجر مي شود، ساخت وساز بي رويه است. اين ساخت وسازها در كلانشهرها به صورت انبوه سازي است و در بسياري موارد با تخلفات قانوني همراه است.
اين گونه ساخت وسازها به منبع درآمد شهرداري كلانشهرها تبديل شده است در حالي كه مسئولان شهري به فكر كسب درآمد و بالا بردن سطح بودجه خود با ساخت وساز غيراصولي و جرائم كميسيون هاي شهرداري هستند، به برخي مسائل توجه كافي ندارند.
موضوع ديگري كه امروزه به يك بحران جدي تبديل شده است، اينكه هيچ كدام از مسائل و امكانات شهري و حتي معابر و فضاهاي شهري با جمعيت موجود تناسب ندارد و توسعه آن همگام با توسعه جمعيت نيست. در چنين مواقعي گاهي از وقت ها جمعيت مهاجر سبب گسترش ساخت وساز در شهر مي شود، در مواردي نيز ساخت وساز بيش از حد باعث جذب جمعيت اضافه به شهر مي شود كه در مورد كلانشهرهاي ايران به ويژه تهران، مورد دوم مصداق بيشتري دارد.
سياست ها و مديريت ساخت وساز، با در نظر گرفتن اشتغالزايي كه اين صنعت در پي دارد! بدون در نظر گرفتن توانايي خريد مسكن توسط شهروندان سبب مي شود كه جمعيت شهرهايي چون تهران غيرقابل كنترل شود.
با توجه به نكات گفته شده بايد اذعان كرد ناهنجاري هاي فرهنگي زماني رخ مي دهد كه در اثر تحولات شتاب آلود اختراع- نوآوري و رشد جمعيت سازش و تطابق اجتماعي به سرعت انجام نگيرد در نتيجه هماهنگي و سازش ميان جنبه هاي مختلف فرهنگ از ميان مي رود.
در فرهنگ عناصر مادي و معنوي وجود دارند. عناصر معنوي فرهنگ يا هسته دروني آن را مي توان به شيوه زندگي، مسائل اخلاقي، مذهبي، اعتقادات و... تقسيم كرد و عناصر مادي فرهنگ يا پوسته بيروني آن كه اثر متقابل با هسته دروني دارد، همان مسائل مربوط به تمدن و شهرنشيني است.
حال بايد ديد با وجود كمبود امكانات و اشتغال، عدم توسعه مسائل بهداشتي، گسترش جمعيت، عدم وجود بهداشت رواني، مشكلات اقتصادي و... در شهر تهران و گسترش حاشيه نشيني و عدم آموزش مناسب به شهروندان اين مسائل تا چه حد در زندگي و شهرنشيني تهران اثرگذار بوده است!

معضلات يك كلانشهر
تهران، اين كلان شهر بزرگ پر از معضلات و مشكلات فراوان با تراكم جمعيتي فراوانش هر روز مشكلي جديد را پيشروي مديران قرار مي دهد. يكي از مسائلي كه در كلانشهرها باعث جذب افراد مهاجر مي شود، ساخت وساز بي رويه است. اين ساخت وسازها در كلانشهرها به صورت انبوه سازي است و در بسياري موارد با تخلفات قانوني همراه است. از سويي مصرف سوخت در خودروهاي جديد بيشتر از حد استاندارد بين المللي است. ابتدايي ترين قوانين راهنمايي و رانندگي از سوي شهروندان ناديده گرفته مي شود و نقض مي گردد.

نگاه امروز
تهران، جامه تنگ
به اعتقاد بسياري از كارشناسان بدبين برنامه ريزي منطقه اي، ماجراي ما و تهران، حكايت گرفتاري ها با جامه تنگ و كوچك است. دست ها به زور وارد آستين مي شوند، دگمه ها بسته نمي شوند، هر دم بيم پارگي جامه مي رود و اين جامه تنگ نه بدن را از سرما در امان نگه مي دارد، نه زيباست و نه راحت. اما مشكل اين است كه گاه ممكن است اين تنها جامه اي باشد كه مي توانيم بپوشيم.
بارها گفته شده كه فضاي طبيعي تهران حداكثر براي زيست چهار ميليون نفر مناسب است، چهار ميليون نفر به شرط فراهم بودن همه زيرساخت هاي زندگي شهري وگرنه در شرايط حاضر حتي شايد مناسب تر آن باشد كه تهران را حداكثر مناسب براي پذيرايي از
2 الي 3 ميليون نفر بدانيم. مگر نه اين است كه در خلوتي خيابان هاي تعطيلات عيد است كه تازه درمي يابيم اين شهر در اصل مي بايست چه سيمايي داشته باشد؟ همه بدين خاطر است كه هنوز بسياري از كارشناسان بر ضرورت تغيير پايتخت پا مي فشارند.
با اين انگاره كه تغيير پايتخت مي تواند به انتقال نزديك به دويست هزار شغل و به تبع آن مهاجرت حدود يك ميليون نفر از ساكنان شهر انجاميده و نيز حدود 30 درصد از مراجعات سالانه هم ميهنان شهرستاني به اين شهر را نيز كاهش دهد. مي دانيم كه اين انگاره هرچند سال يك بار به طور جدي در دستور كار دولت قرار مي گرفته است، آنچنان كه در اين باره گزينه هايي جدي نيز مطرح شده و آخرين آنها نيز پي افكني پايتختي جديد در دشت سيلاخور (حوالي شهرستان بروجرد) بوده است.
اما اگر هم تصور كنيم رها كردن يك جامه تنگ كار چندان دشواري نيست، قطعا تغيير پايتخت را در حد يك رؤيا تلقي مي كنيم. مديريت شهر تهران در همه پنجاه سال گذشته حتي نتوانسته مشكل عدم استفاده از تاكسي متر در تاكسي هاي شهر را حل كند، چگونه مي تواند كار عظيم انتقال پايتخت را به سامان برساند؟ پس، همچنان كه گاه اگر جامه تنگ، تنها جامه ما باشد ناچار به تحمل مصائب آن يا پذيرفتن مشقت هراز گاهي كوك زدن به درزهاي از هم شكافته آن هستيم، چاره اي نداريم جز پذيرفتن اين نكته كه زيستن در تهران به مثابه پذيرفتن كلنجار و اصطكاك دائم با محيطي پرتزاحم و متراكم است كه با هر ميزان كار بازهم انگار مشكلات آن پيچيده تر مي شود.

زاويه ديد
پنجره هاي يك ساختمان
006153.jpg
ليلا سعادتي
۱ - در بند ب لايحه بودجه امسال با استناد به ماده 30 قانون برنامه چهارم توسعه، اولين اقدامي كه دولت در بخش مسكن موظف به انجام آن شده است، احياي بافت هاي فرسوده است.
اين دستورالعمل درحالي به اجرايي شدن نزديك مي شود كه تعريف درست و روشني از بافت فرسوده ارائه نشده است.
علاوه بر اين مدل مفهومي مناسب براي احياي اينگونه بافت نيز وجود ندارد. براساس تعريف شوراي عالي شهرسازي و معماري وزارت مسكن و شهرسازي بافت آسيب پذير براساس بلوك آسيب پذير تعريف مي شود. در اين تعريف، فرسودگي فقط در كالبد مدنظر قرار گرفته شده و به شناخت دقيق و طبقه بندي بافت هاي فرسوده منجر نمي شود.
اين در حالي است كه تله مرگ همچنان كشور را تهديد مي كند.
در حال حاضر 7 ميليون واحد مسكوني شهري و 2 ميليون واحد مسكوني روستايي با توجه به تعريف فوق جزو بافت فرسوده به شمار مي روند.
با يك حساب سرانگشتي بايد گفت، اگر زلزله اي با ريشتر متوسط در اين مناطق آيد، مردم در تله مرگ گرفتار خواهند شد.
۲ - علت اصلي كه به ساخت ساختمان هاي نامقاوم در شهرها منجر شده است به عوامل زير برمي گردد.
- نبود استاندارد مصالح: فقط 5 نوع مصالح ساخت و ساز در كشور ما داراي استاندارد هستند در حالي كه تعداد اين مصالح با انضمام جزئيات ساختمان همچون برق و مكانيك به 3 هزار نوع نيز مي رسد.
- نبود طراحي و محاسبات صحيح و مطابق با استانداردها به وسيله مشاور
- نبود نظارت دقيق، صحيح و مرتب مهندسان ناظر از مراحل مختلف ساخت.
- عدم بكارگيري نيروهاي ماهر و آزموده- عدم بكارگيري فناوري روز دنيا در اجراي ساختمان ها كه متأسفانه طراحي هاي فعلي براستفاده از مصالح سنگين بوده و در نتيجه بار مرده ساختمان به شدت بالا رفته و ريسك زلزله در اين ساختمان ها بسيار بالاست.
عوامل فوق علاوه بر نامقاوم كردن ساختمان ها، عمر مفيد ساختمان ها را به حداكثر 30 سال كاهش داده اند. اين در حاليست كه در كشورهاي اروپايي عمر مفيد ساختمان ها به بالاي 100 سال مي رسد.
وزارت صنايع، اداره استانداردها، شهرداري ها، سازمان نظام مهندسي، انجمن صنفي انبوه سازان، سازمان آموزش فني و حرفه  اي و ديگر نهادها و سازمان هاي مربوط به ساخت و ساز بايد با دقت نظر علمي و بيشتري در فرايند ساخت و ساز كشور دخالت كنند.
۳ - چندي است، بحث استفاده از فناوري هاي نوين در صنعت ساختمان از سوي كارشناسان و مراجع علمي مطرح شده است.
استفاده از فناوري هاي نوين ساخت و ساز به منظور كوچك سازي، سبك سازي و مقاوم سازي در كشورهاي ديگر نهادينه شده است. حتي برخي كشورهاي حوزه خليج فارس نيز به اين سمت رفته اند، اما هنوز ساختمان ها در كشور ما با اشراف به ضرورت بكارگيري از اين فناوري ها به روش هاي سنتي ساخته مي شوند.
سرمايه گذاران و سازندگان عمده ساختمان هنوز به فناوري هاي نوين اعتماد كامل ندارند. مسئولان به سكوت خود ادامه مي دهند و مردم اطلاع كاملي از فناوري هاي نوين ندارند.
كارشناسان معتقدند فناوري هاي جديد هزينه هاي ساخت و ساز را كاهش مي دهد و در مقابل عمر مفيد ساختمان ها افزايش مي يابد.
عده اي از مخالفان دور شدن از ساخت و ساز بومي، سنتي كشور را نشانه مي گيرند.
درحاليكه ما مي توانيم با ديوارهاي كواك داك و سقف هاي پيش ساخته سبك ساختمان بسازيم اما مي توانيم طراحي داخلي و خارجي را براساس فرهنگ و سنت كشورمان بنا كنيم.
بنابراين براي تحقق اهداف برنامه چهارم در بخش مسكن. ضرورت ايجاد هماهنگي ميان بخش هاي مرتبط ساختمان، استقبال از فناوري هاي نوين و اجرايي شدن دستورالعمل هاي موجود گام هاي اساسي در اين زمينه است كه بايد برداشت.

راپورت خبرنگار
چشم ها را بايد بست
006147.jpg
ايوب شميراني
از ساختمان روزنامه آمديم بيرون. هنوز چند قدمي به سمت خيابان نپيموده بوديم كه اتوبوس محترم شركت واحد سر رسيد. ناگهان مثل اين كه برق مرا گرفته باشد، از جا پريدم و ظرف چند ثانيه با همكاران خداحافظي كردم و پا به دو شدم. آخر شما كه نمي دانيد؛ رسيدن به اتوبوس خط ميدان آرژانتين انتهاي بلوار آفريقا چيزي شبيه به ديدن ستاره سهيل است، خلاصه اين كه بي خيال حرف و حديث همكاران شدم كه وقتي جست و خيز مرا مي ديدند، مي گفتند: نه به آن عصا و نه به اين بدوبدو... نيمه سمت راست خيابان را از لابه لاي ماشين هايي كه سربالايي را طي مي كردند طي كردم و با همان عجله به بلوار وسط خيابان رسيدم، در حالي كه چشم از اتوبوس گرانمايه برنمي داشتم كه نكند از دست برود.
حالا شما تصور كنيد در چنين حالتي نگاه من به سطح بلوار افتاد و متوجه شدم كه اي دل غافل! باغچه در حال آبياري است و معبري هم وجود ندارد.تا آمدم خودم را جمع و جور كنم، پاي چپم رفت وسط گل و لاي و خلاصه نزديك بود ليز بخورم و نقش آب و گل و آسفالت و سواري و اتوبوس شوم و اسباب خنده همه، كه به لطف الهي خودم را جمع و جور كردم و يك مختصر سكندري هم وسط خيابان (نيمه سمت چپ) خوردم و به هر تقدير كه بود، خودم را به اتوبوس رساندم. با خنده اي فاتحانه بر لب و هزار و يك شرمندگي در دل، سوار شدم؛ شرمندگي از اين كه به خودم مي گفتم: آخه پيرمرد!  ناسلامتي تو خودت يك پا راپورتچي هستي و غلط هاي اين و آن را مي گيري. حالا اگر يك نفر بگويد تو كه آداب شهروندي درس مي دهي، چرا وسط خيابان مي پري و مزاحم خودروها مي شوي و بعد هم با كفش پر از گل سوار اتوبوس مي شوي، چه داري بگويي؟ و ظاهراً بخش مدافع وجدان من بود كه جواب مي داد: اگر اتوبوس ها مرتب بودند و تعدادشان هم زيادتر، مجبور نبودم اصلاً  بدوم، چه رسد به اين كه وسط خيابان بپرم و مزاحم شوم و ...، خلاصه با نوك پنجه و به شكلي كه كف اتوبوس گلي نشود خودم را به يك صندلي خالي رساندم و نشستم و زير بار نگاه ملامت آميز يكي از مسافران بغل دستي دستمالي از كيفم درآوردم و كفشم را تميز كردم و دستمال كثيف را هم نگه داشتم كه بعداً به سطل زباله بسپارم. بعد هم بلند شدم، رفتم بليتم را تقديم كردم و برگشته و نشستم.
تازه مي خواستم نفس راحتي بكشم (اگر چه كشمكش وجداني هنوز هم برقرار بود) كه اتوبوس به ايستگاه بعدي رسيد. خانمي كه مي خواست تازه سوار شود، از راننده پرسيد: آقا، مترو؟ راننده گفت: بله حاج خانوم، بيا بالا . شك كردم ولي باورم نمي شد. دقتم را بيشتر كردم و شنيدم كه راننده به بقيه مسافرها هم مي گويد كه مقصدش ميدان آرژانتين نيست.
باروبنديلم را برداشتم و جلو رفتم. از راننده پرسيدم: آقا!  مگر شما آرژانتين نمي رويد؟ گفت: نخير آقا، مترو . پرسيدم: مگر روي تابلو اتوبوس ننوشته آرژانتين؟ گفت: بابا جون!  ما ميريم مترو. پرسيدم: پس چرا نوشته آرژانتين؟ با پوزخندي گفت: شما كه موقع سوار شدن چيزي نپرسيدي؛ همين طور لبخند زنان آمدي بالا. پرسيدم: وقتي كه من سواد دارم و تابلو را مي خوانم، چرا بايد سؤال كنم. اين مسير هم كه دقيقاً  با نوشته تابلو مطابقت دارد. مثل اين كه جوابي نداشته باشد، دست برد و يك بليت سالم برداشت و به طرف من دراز كرد.
گفتم: من كه بليت نمي خواهم؛ مي گويم چرا با وقت و اعصاب مردم بازي مي كنيد؟ چيزي نگفت و من پياده شدم و ... بعد هم مثل هميشه سوار تاكسي شدم و با كرايه اي تقريباً  بيست برابري،  خودم را به مقصد رساندم.
نتيجه اين كه حالا ديگر نمي دانم واقعاً  چه بايد كرد. خيلي از راننده ها آنقدر بي حوصله هستند كه خدا نكند سؤالي از آنها بپرسي. سريع داغ مي كنند كه: آقا مگه سوات نداري؟ تابلو را بخون و اين يكي هم كه به من گفت حتماً  بايد سؤال مي كردي. آقايان محترم مسئول شما قبول نداريد حكايت غريبي است؟ شما بگوييد ما چه كنيم.

ديده بان
ماجراي مشاغل مزاحم و مديران
۱
اين اتفاق تازه اي نيست؛ اينكه هر بار در مراسم معارفه مسئولي جديد، انبوهي از طرح ها و برنامه ها مطرح شود و پس از چندي كه دليلش را تغيير و تحول ساختاري مي نامند، از زحمات و تلاش هايش تشكر مي كنند و فردي ديگر اتفاقاً همان برنامه ها و طرح ها با چهره اي ديگر از ذهن مدير جديد بروز مي كند و دوباره و دوباره... . ماجرا سال هاست اين گونه ادامه مي يابد. يك مدير مي رود و مدير ديگري با هيئتي تازه تر مي آيد و هر سال اين برنامه ها دهان به دهان مي چرخد، اما گويا هيچ گاه اتفاقي كه بايد نمي افتد. ابتدا مقامي فرادست مي آيد و ضرورت تغيير و تحول را يادآوري مي كند. سپس عنوان مي كند كه متوجه شده اند كه در اين بخش، به رغم تلاش صادقانه مدير قبلي، پيشرفتي حاصل نشده و مديري مطرح مي شود كه انگار او بايد بر تمام مشكلات غلبه كند. در ادامه، نوبت مدير جديد مي شود كه برنامه ها، طرح ها، مباحث كارشناسي و آخرين آمار و ارقام از اتفاقات ارائه مي شود تا همگان اذعان كنند كه او چقدر به كار آينده اش، هم مسلط است وهم علاقه مند. باقي مراسم هم به پذيرايي مي گذرد: لطفاً از خودتان پذيرايي كنيد .
۲
دهم تير ماه 1380 يكي از آن روزهايي است كه در آن مراسم معارفه اي انجام گرفته و برنامه ها و طرح ها در كنار آمار و ارقام طرح شده است. لطفاً توجه كنيد:
300هزار واحد صنفي آلاينده محيط زيست و مزاحم براي شهروندان بايد از شهر تهران به حومه منتقل شوند.مديرعامل شركت ساماندهي مشاغل و خدمات شهري گفت: در تهران 33 صنف شامل ريخته گري، آبكاري فلزات، آهنگري، فروش چوب و تخته، درودگري، مصنوعات فلزي و... آلاينده تشخيص داده شده اند و شركت ساماندهي صنايع شاغل در راستاي طرح انتقال اين مشاغل مصوب هيأت وزيران در سال 69، پنج شهرك صنعتي را به عنوان مقصد انتقال در نظر گرفته است.
وي افزود: مجتمع صنعتي خدماتي جنوب در چهاردانگه ظرفيت 2414 كارگاه، خاوران 2114، گلگون،۸۸۰حصار امير 754 و شهرك نمايشگاهي ماشين آلات سنگين ظرفيت 254 كارگاه را دارا هستند.مديرعامل شركت ساماندهي مشاغل در مراسم معارفه خود گفت: در سال 79 از مجموع 2066 واحد صنفي مزاحم، 1242 مورد تعطيل شده و 824 مورد ديگر با در نظر گرفتن تمهيداتي به كار خود ادامه داده اند.وي افزود: به زودي با اصناف مزاحم در كنار رودخانه دربند برخورد خواهد شد .
اما اين پايان ماجرا نيست. چند ماه بعد دوباره خبري ديگر توجه برانگيز بود. 18 اسفند 1380 دوباره به شيوه اي ديگر از اين طرح سخن گفته شد. هيچ كس از كاري انجام شده سخن نگفت، بلكه همه از كارهايي كه در آينده قرار بود انجام شود، سخن مي گفتند. هيچ گاه كسي از مديرعامل قبلي يا فعلي يا بعدي نپرسيد كه چه كرده ايد و از برنامه هايتان چه خبر؟!
در اين روز مدير پژوهش شركت ساماندهي صنايع و مشاغل گفت: از سال آينده به منظور كنترل آلودگي هاي ناشي از صنايع و مشاغل، ستاد ناحيه سبز با همكاري شركت ساماندهي صنايع و مشاغل پراكنده و مزاحم اين ناحيه را ساماندهي مي كند.
مدير پژوهش شركت ساماندهي صنايع و مشاغل گفت: در مرحله اول اجراي اين طرح به مشاغل مزاحمي كه امكان رفع آلودگي آنها وجود دارد به منظور رسيدگي به وضعيت نامطلوب زباله ها، فاضلاب و ساير آلودگي ها هشدار داده مي شود. اين طرح در قالب استقبال از بهار به صورت جدي دنبال مي شود.
۳
دوباره حكايت همان حكايت قديمي است. 6ارديبهشت 85 قائم مقام معاونت خدمات شهري شهرداري تهران گفت: به منظور اجراي مواد قانوني برنامه سوم و چهارم توسعه، مشاغل مزاحم و  آلاينده شهر تهران به خارج از شهر منتقل مي شوند.
مهندس عيديان در تعريف مشاغل مزاحم گفت: تمامي مشاغلي كه به نوعي براي شهروندان مشكلاتي نظير آلودگي زيست محيطي، صوتي و رواني و... ايجاد كنند، شغل مزاحم بوده و براساس قانون بايد از شهر خارج شوند.عيديان افزود: در خصوص انتقال صنايع آلاينده مشغول شناسايي جغرافيايي اين صنايع و تطبيق آنها با جغرافياي شهر تهران هستيم.وي گفت: در خصوص صنف فروشندگان مواد شيميايي نيز به دليل خطراتي كه وجود انبارهاي اين صنف در سطح شهر براي شهروندان دارد به دنبال فراهم آوردن جايگاه مناسب براي انتقال اين صنف به حاشيه شهر تهران هستيم.
۴
از كجا معلوم. شايد يك باره بالاخره اين مشاغل مزاحم هم دست از سر شهروندان تهراني بردارند و هم مديران را راحت بگذارند. اين همه برنامه و طرح براي ساماندهي مشاغل شايد بالاخره روزي به بار نشيند و راه را براي زندگي راحت و آسوده فراهم كند.
در واقع ما نه نگران مزاحمت اين مشاغل هستيم و نه آلودگي هاي زيست محيطي و صوتي آن. ما تنها نگران روزي هستيم كه دوباره اين حرف از زبان مديري جديد گفته شود. اي كاش مي شد تهران را بدون هر گونه مزاحمت شغلي تصور كرد و در آن زندگي آرام و راحتي داشت، اما از حق كه نگذريم، پايداري مديران قبلي و فعلي و بعدي ستودني است. آنها همواره يك حرف مي زنند و برنامه اي مشخص دارند. راستي اگر مديري بيايد و تمام اين مشاغل مزاحم را جمع كند، ديگر لزوم وجود چنين اداره اي توجيه پذير نيست. اگر مشاغل مزاحم نباشند، اداره اي تحت اين نام هم نخواهد بود و متعاقباً مدير آن هم منصوب نخواهد شد. پس قابل درك است كه اين همه برنامه و طرح يعني چه؟!

شهر آرا
آرمانشهر
شهر تماشا
گزارش
جهانشهر
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
|  آرمانشهر  |  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |