هويت را به خانه ها برگردانيم!
هرگاه كه به ياد خانه پدري مي افتيم در حقيقت با تصاويري محشور شده ايم: هشتي ها، حوض ها و باغچه ها، تاقچه ها، رف ها، اُرُسي ها و...
|
|
هوشيار يوسفي - كاظم برآبادي
جبران خليل جبران در كتاب پيامبر از خانه به كالبد بزرگتر ما تعبير مي كند؛ تعبيري كه در آن خانه در معنايي متعالي به انسان نزديك مي شود و در كنشي تعاملي بر انسان تأثير گذارده و از انسان متأثر مي شود، به عبارت ديگر، خانه واسطه اي مي شود بين كالبد و محيط...!
شايد براي ورود به بحث بد نباشد كه به اين گفته از فليپ ماركو (روانشناس استراليايي) نيز توجه كنيم: ...به دليل امتداد گذشته در حال از يك طرف و دوري از زمانيت همان گذشته در وقوع اكنون از طرف ديگر، ما همواره به دنبال بازآفريني شكوه خيالي گذشته در حال هستيم .
يادآوري گذشته براي ما شرقي ها امري توأم با زندگي است؛ به قولي، ما انسان هاي نيم كره شرقي بيشتر از آن كه بخواهيم با ابعاد جديد و در حال وقوع زندگي درگير باشيم، اسب خيالمان در چمنزار گذشته مي دود.... در مرور تصاوير آن دوران ها هرگاه كه به ياد خانه پدري مي افتيم در حقيقت با تصاويري محشور شده ايم كه بي شباهت به اين عناصر نيستند: هشتي ها، حوض ها و باغچه ها، تاقچه ها، رف ها، اُرُسي ها و... . اين عناصر در حقيقت نمايه اي از يك خانه در دوران گذشته است.
دوران نوستالوژي ما
خانه ها و الگوهاي زندگي انسان با تحول و تكامل او رشد كرده و با ويژگي ها و نيازهاي او سازگار شده، از محدوديت و يا انبساط ذهنيت او متأثر مي شوند. در واقع آنچه كه در راس همه عوامل در تجارب خانه سازي انسان مؤثر بوده خود او و روان متحول و رو به كمال انساني است. فرويد هم فكر مي كرد كه مردم تغيير مي كنند و از نظر رواني تكامل پيدا مي كنند. به همين دليل مي توان ادعا كرد كه خانه ماهيتي متغير بوده، مفاهيم متعدد و پيچيده اي دارد.
عجيب است كه ما همواره در پي بازآفريني گذشته ـ و نه جستجوي روند صحيح غالب در آن و تداومش ـ هستيم و ميل داريم كه در انواع و اقسام ابزارهاي ارتباطي مان از آن به عنوان سلاحي تبرئه كننده، فخيم و حتي انتزاعي بهره ببريم! حال آيا نمي توان در كنار معرفي زبان، رسانه و... از معماري يك بنا نيز به عنوان يك قسم از ابزارهاي ارتباطي نام برد؟ در حقيقت ما با هنري به نام معماري به خلق فضايي مي پردازيم كه در عين توليد سرپناه ايجاد كننده يك جريان نوين (و در عين حال باستاني) از ارتباط جمعي است و ما ميل داريم كه در تك تك زواياي اين ابزار فرارسانه اي از گذشته بهره ببريم. اين كه بخواهيم گذشته به ساخته دستمان نوعي جلال و تفرعن ببخشد و در پوشش بيروني ساختمان چون يادواره اي از دوران ها بدرخشد، رويكردي است كه نه آگاهانه كه بيشتر انفعالي و ابتدايي است؛ اينكه گذشته را با اين رويكرد به لايه بيروني بنايمان بچسبانيم (!)، انگاري مي خواهيم اصالت دمبريده (بخوانيد روند گسسته شده تاريخي در توليد فضاي با هويت) خودمان را منكر شويم و اين شعار خاموش به سر در بنا كه اي هنر باستاني و اي مردان حقيقت پيشه گذشته! آرام بخوابيد كه ما بيداريم! ، آنچنان حقيرانه است كه راه به جايي نمي برد جز بي هويتي محض (تحولات عظيم و تجربه خانه سازي در دوران معاصر اين امر را به روشني نشان مي دهند).
بايد پذيرفت با عوض شدن شيوه زندگي مفهوم و مصداق خانه و سكونت جاي خود را به واحد مسكوني و اسكان واگذار كرده و نسل هاي جديد راه و روش و شيوه و منش ديگري را براي زندگي خصوصي و اجتماعي خود برگزيده اند. در اين ميان سازمان فضايي خانه نيز تحت تأثير اين رويكرد به شدت دگرگون شده است؛ خانه هاي كوچك و جمع و جور و راحت(!) جاي خانه هاي بزرگ و قديمي و پر درد سر را گرفته اند و امكانات و آسايش خانه هاي جديد ـ حال به هر دليل ـ مورد استقبال نسل امروز واقع شده، دلمشغولي معماران و مسئولان امروز مفاهيمي چون مسكن اجتماعي با زيربنايي محدود، ضرورت اسكان در ارتفاع و بحث هايي از اين قبيل را تشكيل مي دهد و اين در حالي است كه اين قبيل مسائل در گذشته مطرح نبوده است. ديگر خانه ها جعبه هايي هستند كه روي هم گذاشته شده اند! اين تغييرات تا جايي پيش رفته كه به ناديده گرفتن برخي مباني اوليه و بنيادين نيز منجر شده، فضاي خانه هاي كنوني حتي اگر بزرگ و گران قيمت باشند تأثيري انفعالي و بعضاً مخرب بر ساكنانشان دارند. در خانه هاي امروز ما از ارزش هاي بسياري چون، خصوصي بودن، باطني بودن و دروني بودن (آنچنانكه در خانه هاي گذشته مان مي توانستيم سراغ بگيريم)، محروم شده ايم.
در داخل خانه هم وضع بهتر از اين نيست؛ در كنار مبل هاي فرانسوي، گبه كردستاني پهن كردن و براي پوشاندن اپن آشپزخانه به سراغ خيزران شمالي رفتن، حكايت كهنه و نخ نمايي از كلاژ گذشته در حال و آينده معماري داخلي ماست! طراحي داخلي در ايران، از يك سو در چنبره نوستالژياي تاقچه ها، رف ها و اُرسي هاي قديم گرفتار مانده و از سوي ديگر به دكوراسيون و ابعاد دراماتيك و تزئيني (از نوع كيچ) فضاها تقليل يافته است.
ما گذشته را نه با ديد يك پژوهنده در آداب مي نگريم، ما به گذشته چشم داشتي از سر نياز داريم، نيازي كه از برنتابيدن موقعيت متزلزل ما در جامعه اي است كه هويت رنگ باخته است و خلأ در اين جاست كه رنگ ديگري به خود مي گيرد. گذشته براي ما همواره با نوعي از ارزش همراه بوده است و اين گذشته تنها با بريده هايي نامعلوم در جان و كالبد خانه ما ظاهر مي شود، فقط به اين خاطر كه ما خواسته ايم پوچي حالمان را در پناه گذشته بپوشانيم!
اما اين تنها طرح مسئله بود، مسئله اي بس عظيم و در هم تنيده كه مدت هاست در گوشه و كنار هر چيز ايراني خودنمايي مي كند و براي پاسخ به آن بايستي به مرور تعاريف پرداخت. نگارنده در اين مقال كوتاه تنها به تعريف دو مقوله مهم و مرتبط با بحث مي پردازد و باقي را به عنوان نتيجه گيري از اين بحث به مخاطب كنجكاو وا مي گذارد:
معماري فرآيندي است كه در عين توجه به عملكردها و حفظ رويه زيباشناختي بايد داراي هويت باشد و البته كه اين هويت نه با انگاره هاي كهن و باستاني قابليت وجود و هستي مي يابد و نه با انكار آنها! هويت در سه لايه قابل بررسي است نخست، تمايز با غير و تشابه با خود، دوم، پيوند با گذشته در عين خلاقيت و نوآوري و دست آخر پيوند اجزاء در عين
ناهمگوني و حتي تضاد.
احساس هويت عبارتست از احساسي كه انسان نسبت به استمرار حيات رواني خود دارد و يگانگي و وحدتي كه در مقابل اوضاع و احوال متغير خارجي همواره در حالات رواني خود احساس مي كند.
در ديدگاه روانشناسي هويت در مقابل غيريت و چندگانگي قرار مي گيرد.
بازشناسي خود در ميان ديگران و تفاوت ها
با تمام اينها ، مهم آن است كه هر مكاني در ضمن هر گونه تغيير، هويت خود را حفظ كند و به رغم تغييرها چيزي پا بر جا و ثابت بماند. مكان هم ثبات دارد و هم برخوردار از تغييرپذيري است. ثبات همان روح مكان است و به تعبيري همان ارتباط ويژه آن مكان با فضا، فرم و صورت هاي به كار رفته در آن و تغيير پذيري و بي ثباتي مكان به دليل نياز به تاويل و باز تاويل مكان به شيوه هاي مختلف و چه بسا متضاد است.
آنچه در پايان مي ماند (در امتداد هزار حرف گفته نشده و هزار راه نرفته!) حق انتخاب ماست، انتخابي كه از يك طرف زينت بخش خانه ماست و از طرف ديگر زبان بي زبان ما در ارتباط با آدم هاي اطراف. معماري در معناي محدود شده به ساخت يك خانه، در حالي كه مي تواند محل درنگ و سرپناهي بر گرد آمدن اهالي يك خانه و خانواده باشد، مي تواند به محلي براي تداوم بي هويتي ما نيز تبديل شود و عدم درك و بهره گيري از هويت ما را به كودكانمان منتقل كند. حال انتخاب با ماست.
در يك كلام با وجود آنكه به ظاهر قادر به حل تمامي مشكلاتمان هستيم تجربه نشان داده است كه مشكلاتمان چند برابر شده و فضاهاي زندگي ما در برآوردن بسياري از توقعات درمانده و ناتوانند و نتايج آموزش ها و بررسي هاي زيبايي شناختي نتايج قانع كننده اي نبوده است. خانه ها به لحاظ محتوا فقير و به شدت گرفتار مد و يكنواختي بي روح و كسل كننده اند و سكونت امروز چيزي جز يك رفتار و تصاحب خانه نيست!
همين كه از داشتن هر گونه سرپناهي راضي و خشنود مي باشيم و بحث درباره خانه را نوعي تجمل گرايي خيال پردازي و ناديده گرفتن اولويت ها تلقي م كنيم جاي تامل بسيار دارد....
پي نوشت:
پژوهش بررسي خانه معاصر ثريا تفكر
|