پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۵
پايتخت فرهنگي ديگر چه صيغه اي است؟!
شهردار اصفهان پاسخ مي دهد
005091.jpg
محسن مظاهري
بعد از جلسه ي شهردار و معاونانش با مسئولين برنامه ي «و آئينه چنين گفت» ، كمي طول مي كشد تا اتاق خلوت شود؛ آنقدر كه بشود گوشه اي از آن، بي هيچ تشريفاتي، نشست و با رييس بلديه ي اصفهان گپ زد. ظاهر آقاي شهردار، به نسبت دفعه ي قبلي كه چند سال پيش ديده ام، تغيير محسوسي نكرده است. هنوز هم همان مرد با قامت متوسط و لاغراندام است كه بود. گويا تكيه بر منصب شهرداري نيمي از جهان، چندان اثري نداشته است. جواب  سئوال هايم را در چنته آماده دارد؛ آن قدر مفصل، كه براي پرسيدن هر سئوال مجبور مي شوم رشته ي كلامش را ببرم. الحق و الانصاف سعه ي صدرش در برابر بعضي سئوالهاي خارج از عرف من هم خوب است. سئوالهايي كه گاه حتي پاي معاونش، آقاي قاسم زاده، كه به فاصله ي چند صندلي از ما، و پشت به يخچال اتاق نشسته است، را هم به گفتگوي دونفره ي ما باز مي كند. در كلام آقاي شهردار، مثل همشهريانش، غرور اصفهاني بودن موج مي زند و هرگاه دنباله ي سخن به پايتخت فرهنگي مي كشد، چشمانش برقي مي زنند كه من بي درنگ نگاهم را مي دزدم. آقاي شهردار خيلي بي باك، راحت و مطمئن سخن مي گويد و البته در اثناي سخن، از «بعضي ها» كه ضرورت و حساسيت مقوله ي وحدت مسلمين را درك نمي كنند و نيز از «مسئولان رده بالاي مملكت» كه هماره به اصفهان، به مثابه ي شهري كاملا برخوردار مي نگرند، گلايه مي كند. درست نيم ساعت از آن «يك ربع» ي كه براي زمان گفتگو توافق شده بود، گذشته است و ما هنوز گرم صحبتيم.
*آقاي شهردار! اين قصه ي پايتخت فرهنگي اساسا از كجا و با چه هدفي شروع شده است؟
قصه ي پايتخت فرهنگي برمي گردد به دهه هاي بعد از جنگ جهاني دوم. در آن زمان كشورهاي غربي براي اينكه چالشهاي بين خودشان را مورد بحث و بررسي قرار دهند، آمدند و شهري را به عنوان مركز فرهنگي قرار داده و بحثهاي خودشان را در آن شهر متمركز كردند. اين ايده كم كم به سازمان ملل كشيده شد و آن سازمان، اقدام به تعريف دهه فرهنگي براي شهرها و كشورهاي مختلف نمود. دهه اي كه در آن، تمام برنامه هاي فرهنگي يك منطقه متمركز مي شد. اين اقدام بيشتر در كشورهاي غربي متداول بود و ثمرات خيلي خوبي را هم براي غرب به ارمغان آورد. از جمله تشكيل اتحاديه هاي نظامي مثل ناتو، اتحاديه هاي تجاري و حتي اتحاديه اروپا ميوه هاي همين نشستهاي فرهنگي اند. اين اقدام كم كم به كشورهاي عربي هم كشانده شد و آنها هم اقدام به تعريف دهه ي فرهنگي براي خود كردند. به عنوان مثال سال گذشته خارطوم پايتخت سودان عنوان مركز فرهنگي براي كشورهاي عربي انتخاب شده بود و امسال هم شهر مسقط. اين سير ادامه پيدا كرد تا نهايتاً در چهارمين اجلاس وزراي فرهنگي كشورهاي اسلامي، كه از طريق سازمان كنفرانس اسلامي در الجزاير برقرار شده بود، بحث پايتخت فرهنگي كشورهاي اسلامي مطرح شد. آنها آمدند و براي يك دهه از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴ ميلادي، دهه فرهنگي براي كشورهاي اسلامي تعريف كردند. با اين هدف كه در اين دهه، به چالشهاي دروني و فرهنگي جهان اسلام پرداخته شود. اولين شهري هم كه به عنوان پايتخت فرهنگي جهان اسلام انتخاب شد، شهر مكه بود. به اعتبار موقعيت ويژه اي كه بين مسلمانان دارد و قبله گاه مسلمين و سرزمين وحي است.
براي سال بعد از آن، از آنجا كه ۵۷ كشور اسلامي هستند، دهه فرهنگي را بين آنها تقسيم كردند. به اينصورت كه هرسال سه شهر مطرح باشد؛ منتها يك شهر در مقام محوري و به عنوان پايتخت، و دو شهر در مقام حاشيه اي. در رأي گيري كه شد بالاتفاق شهر اصفهان به عنوان آن شهر محوري و پايتخت فرهنگي جهان اسلام، و شهرهاي حلب (در كشور سوريه) و تنبكو (پايخت كشور مالي) به عنوان دو شهر فرعي انتخاب شدند.
* فكر مي كنيد دليل انتخاب شهر اصفهان، آن هم در چنين رقابت تنگاتنگي با شهرهايي نظير قاهره و حلب چيست؟
قطعاً بايد نگاه كرد به ظرفيتهايي كه در اصفهان وجود دارد. اين ميان، چند عامل بسيار مهم است. يكي اينكه مدنيت اصفهان در اطراف زاينده رود، به قبل از ورود اسلام و عهد ساسانيان برمي گردد. سفالينه هايي كه در اطراف پل شهرستان، قلعه ساروي، كتابخانه ساروي، آتشكده و ديگر جاها پيدا شده اند، نشانگر اهميت اصفهان در آن عهد هستند. دوم اينكه اصفهان و مردمش، به آساني پذيراي اسلام در سال ۲۳ هجري مي شوند. بدون آنكه هيچگونه مقاومتي از خود نشان دهند. سوم آنكه پس از ورود اسلام هم باز اصفهان، محوريت و اعتبار خود را حفظ مي كند. در زمان آل بويه، اصفهان به عنوان پايتخت انتخاب مي شود و در حقيقت مي توان گفت پايتخت جهان اسلام آن زمان(كه سراسر خاورميانه، آسياي ميانه، ايران و حتا بخشي از روسيه فعلي را شامل مي شده است) هم بوده. بعد از دوره آل بويه و در زمان سلجوقيان هم باز اصفهان به عنوان پايتخت انتخاب مي شود. پس از دوران سلجوقيه، اصفهان، با مشكلات بسياري دست به گريبان مي شود. از جمله حمله مغول، حمله تيمور، حمله اعراب و نيز جنگهاي فرقه اي در داخل شهر. با وجود اين سيل ويرانگر مصائب و مشكلات، اما مي بينيم اصفهان باز هويت فرهنگي خود را حفظ مي كند و از خطر نابودي مي رهد. و در عهد صفويه پس از ۴۰۰ سال مجدداً انسجام فرهنگي خود را به دست مي آورد. در اين دوره، حركتهايي با محوريت شيخ بهايي در اصفهان به وقوع مي پيوندد كه سبب گسترش عظمت اسلام به سراسر جهان مي شود.
علاوه بر اينها، اصفهان نه تنها در مؤلفه هاي فرهنگي، ديني و مدنيت نقش مهمي را داراست، بلكه خود در اين دوران مكتب آفريني مي كند. از جمله مكتب فلسفي اي كه در دوران صفويه شكل گرفت و در رأسش، ملاصدرا قرار داشت. خب مي دانيد كه ملاصدرا، شيرازي الاصل است. اما با اين حال حدود ۳۰ سال در اصفهان مي ماند و فعاليت علمي مي كند. كه ثمره ي فعاليتش هم مي شود مكتب صدرايي؛ كه به اعتقاد برخي صاحبنظران، بعدها پشتوانه انقلاب اسلامي هم شد.
تا مي رسيم به دوران انقلاب اسلامي. باز هم اصفهان اهميت خود را حفظ مي كند. اولين شهري كه حكومت نظامي در آن برقرار شد، اصفهان است. تعداد شهدا، اسرا و جانبازاني هم كه اصفهان در دوران دفاع مقدس تقديم انقلاب كرد، به نسبت جمعيت در كشور، بيش از ديگر شهرهاست. خلاصه آنكه اين پيوستگي فرهنگي و استمرار اين مدنيت و هويت در اصفهان است كه باعث شده به عنوان پايتخت فرهنگي اسلام انتخاب شود.
* آقاي دكتر! مي دانيم كه «پايتخت» معناي خاص خود را دارد. عموماً به شهري پايتخت مي گويند كه نسبت به بقيه شهرها، در يك مقوله مركزيت داشته باشد. اگر كشورهاي اسلامي را يك كشور فرض كنيم، سئوال اينجاست كه مگر اصفهان امروز، چه مركزيت فرهنگي اي در آن كشور داراست كه پايتخت فرهنگي خوانده شود. چراكه عمده  مباحثي كه فرموديد و دلايلي كه برشمرديد، يا تكريم تاريخ گذشته  اصفهان را شامل مي شد و يا به ظرفيتهاي بالقوه اي كه هنوز بالفعل نشده اند اشاره داشت. به عبارت ديگر، سخن فقط از گذشته اي بود كه حالا ديگر جز چند نشان تاريخي از آن چيزي نيست؛ و يا آينده اي كه هنوز نيامده است. پس جايگاه اصفهان امروز كجاست؟
من تداوم فرهنگي را در طول اين دوران اشاره كردم و آن را رساندم به انقلاب اسلامي و رساندم به وضعيت فعلي. اصفهان، خود داراي ظرفيتي است با پشتوانه گذشته. در مقطع فعلي هم همينطور است. ظرفيتهاي اصفهان را نگاه كنيد. به عنوان مثال در بحث علمي، دانشگاهها و نيز حوزه هاي علميه آن را بررسي كنيد. طبيعت زيباي آن را بنگريد. يا در صنايع دستي؛ كه ما ۱۸۵ صنعت دستي در اصفهان داريم. اصفهان، با ظرفيتهايي كه در داخل خود دارد، همين الان هم مثل يك دُرّ گرانبها در كشور و نيز جاهاي ديگر مي درخشد.
*اينها همه درست است. اما شاخصه هاي فرهنگي ديگري هم وجود دارد؛ از جمله مؤلفه هاي عيني و مادي فرهنگي. به عنوان مثال آيا واقعاً جاي سئوال ندارد شهري كه به رغم قابليتهايش، هنوز يك صنعت توريسم قابل قبول ندارد؛ شهري كه از داشتن يك سالن تئاتر محروم است و همان معدود سينماهايش هم از وضعيتي پايينتر از استاندارد برخوردارند؛ شهري كه تعداد كتابفروشيهاي خوبش، به تعداد انگشتان يك دست هم نمي رسد و مطبوعاتش، چنين وضعيت اسفباري دارند؛ واقعاً چنين شهري زيبنده ي نام پايتخت فرهنگي است؟!
آخر پايتخت فرهنگي كه گفته مي شود، ما تختي نداريم كه اينجا بخواهد به عنوان پايش مطرح شود و اين مسايل به ميان آيد.
005052.jpg
* ولي به هرحال انتظار مي رود كه پايتخت فرهنگي، به عنوان يك نمونه در جهان اسلام مطرح باشد.
نه. اتفاقًا اصل واژه اي كه ما پايتخت فرهنگي ترجمه اش كرده ايم «عاصمه ثقافيه» است. يعني مركز پيوند فرهنگها. كه با احتساب گذشته اي كه اشاره كردم و ظرفيتهاي امروز اصفهان، نسبت دادن آن به اصفهان، خالي از موضوعيت نيست. اما اينكه شما مي گوييد بايد يك سري امكاناتي براي اين قضيه فراهم كرد، هم درست است. بالاخره يك سري توريست به اصفهان مي آيند و بايد آن ظرفيتهاي لازم را اينجا دارا باشد. درحاليكه مثلا ما بيشتر از ۷۰۰۰ تخت، براي هر شب نداريم. و اين براي شهري مثل اصفهان بسيار ناكافي است. متاسفانه اين را بايد به مجريان مملكتي متذكر شد. چراكه آنها به اصفهان، به عنوان يك شهر برخوردار نگاه مي كنند و اين از معضلات اساسي ماست. آن هم در شرايطي كه واقعا در برخي از شاخصه ها به دليل اين فرض برخورداري، به اصفهان رسيدگي نشده است.
* با اين حساب، اگر من درست متوجه شده باشم، بايد گفت كه اين قصه پايتخت فرهنگي، بيشتر مصرف خارجي دارد و مثلا براي خود مردم اصفهان، جز يك سري تبليغات نهايتاً ارمغاني نخواهد داشت.
چرا، چرا. اين را بدانيد. امروز كه اصفهان به عنوان پايتخت فرهنگي جهان اسلام انتخاب شده است، قطعاً غروري را در تك تك اصفهاني ها به وجود آورده كه نسبت به گذشته آنها را يك سر و گردن بالاتر از ديگران نگه مي دارد.
* واقعا فكر مي كنيد اين غرور در عموم مردم هست؟
قطعاً هست. با مردم كه صحبت مي كني اين غرور را ابراز مي كنند. اصلاً همين الان بعضي از شهرها موضعگيري كرده اند. به خاطر اينكه اين قضيه را نمي دانند كه چرا اينجا شده است پايتخت فرهنگي جهان اسلام. اينكه شما پيچ راديو را كه باز مي كني مي گويد: «اينجا اصفهان است؛ پايتخت فرهنگي جهان اسلام» خواه ناخواه يك غروري را براي شما ايجاد خواهد كرد. اين غرور مثل آن است كه در يك كلاسي كه عده اي دانش آموز نشسته اند شما ضمني داريد يكي از آنان را پيش ديگران تكريم مي كنيد.
* به جز اين غرور چه دستاورد ديگري دارد؟
اين آغاز حركت است. الان دهها برنامه پيش بيني شده است كه امسال برقرار شود. قراراست تمام واقعه هايي كه امسال در ايران در حال شكل گيري است را به سمت اصفهان، با رويكرد اصفهان ،۲۰۰۶ سوق دهيم. مثلا فرض كنيد فرهنگستان هنر از سه سال قبل داشته روي مكاتب مختلف در رابطه با اصفهان كار مي كرده است. قرار است در آذرماه همه آن را در ظرف اصفهان بياوريم و از اينجا كار را دنبال بكنيم. يا بزرگداشت علامه مجلسي، قرار است توسط دارالحديث برگزار شود؛ و يا موارد ديگر. اينها قاعدتاً رسوبهاي خودش را به صورت آهسته دارد.
* اينها همه اش صرفاً يكسري همايش و مراسم و يادبود است كه برگزار مي شود و مي رود...
نه، نه. اجازه بدهيد. شما مگر در يك دانشگاه چه كار مي كنيد؟ دانشگاه مي آيد ظرفيت خود را جمع مي كند براي اينكه در آن دانشگاه، بعضي از شاخصه ها را به دانشجويان نشان دهد و بعضي از رسوبها، كه مقالات و... باشد، را بعداً مورداستفاده قرار دهد، مي آيد و يك سميناري برگزار مي كند. اين يك ظاهري دارد و يك باطني. ما دنبال آن باطن هستيم. شما قطعاً بدانيد وقتي انديشمندان در اصفهان گردهم آمدند و يك موضوعي را به بحث و بررسي گذاشتند، بالاخره اين گردهمايي يك رسوباتي دارد. مطمئن باشيد اين رسوبات در آينده، بعضي از آن درختهاي خشك را آبياري مي كند و به سود اصفهان خواهد بود.
* آيا شما براي بهره گيري از اين رسوبات، برنامه ريزي هم كرده ايد؟
قطعاً همينطور است. الان در همين برنامه «شبهاي هشت بهشت» ، شاعران دور هم جمع مي شوند و براي اصفهان شعر مي گويند. اين يك حركت فرهنگي است. مگر غير از اين است؟ امسال دهها واقعه ورزشي در سطح بين المللي قرار است در اصفهان انجام شود. در مورد توريسم هم همينطور. امسال در عيد نوروز، ما ادعا مي كنيم كه تعداد توريستمان دو برابر بوده است و قطعاً بدانيد كه پايتخت فرهنگي جهان اسلام شدن اصفهان هم يكي از اين عوامل جذب توريسم بوده است. يا مثلا همين «نقاشي كودكان سراسر جهان» ؛ ده هزار نفر كودك از سراسر دنيا در نقاشي اصفهان شركت كردند. و يا «مسابقات بين المللي قرآن دانشجويان كشورهاي مسلمان» كه چندين سال است مي خواستند اين مسابقات را در ايران برگزار بكنند و نتوانسته بودند. اين يك ظرفيتي است كه دارد ايجاد مي شود و اين خيلي مهم است.
اين را هم بگويم كه رئيس جمهور به ما گفته است ۵ طرح نمادين را به عنوان ۲۰۰۶ مشخص كنيم تا بودجه آنها در اين سال، تأمين شود. ما مشغول انتخاب اين ۵ طرح هستيم كه مثلا يكي از آنها «دهكده المپيك» است. ما مي خواهيم امسال، اصفهان را در مسير قرار دهيم. البته يادمان هم باشد كه در بحثهاي فرهنگي، اينگونه نيست كه كاري را ما امروز كلنگ بزنيم و همين فردا هم به آب برسيم. بحثهاي فرهنگي دراز مدت است. قرار است كه اين برنامه ها، يك اثراتي در اصفهان داشته باشد، يك اثراتي هم در كشور و نيز يك اثراتي در كل جهان اسلام. ما در اين سال بايد روي فرهنگ عمومي اصفهان هم كار كنيم. اصفهانيها هم بايد بيايند و منظرشان را جهاني كنند. اگر اصفهان دارد به عنوان الگو مطرح مي شود، ما هم اين انتظار را از مردم اصفهان داريم كه آنها هم بيايند و الگو بشوند در كشورهاي اسلامي.
* خب آيا شما كاري هم در راستاي تبيين اين مقوله براي مردم كرده ايد. چون به نظر مي رسد اين مسأله، صرفاً در ادبيات دولتها بوده و مصرف تبليغاتي داشته است و هنوز توده مردم با آن رابطه برقرار نكرده اند. برنامه ها و مراسمها برگزار مي شوند و آنچه كه از گذر اين پايتخت شدن عايد عموم مردم مي شود، ترافيك بيشتر خيابانها و شلوغ شدن شهرشان و آغشته شدن در وديوار شهر به بيلبوردها و تراكتهاي رنگ و وارنگ است.
نه. قطعاً مخاطب اين برنامه ها مردم هستند. ما هم سعي در تبيين اين مقوله براي مردم داريم و بخشي از دهها برنامه اي كه براي اين مناسبت تدارك ديده ايم هم در همين راستاست كه مردم را بكشانيم به اين قضيه.
قاسم زاده: اجازه بدهيد من يك مثالي بزنم: مثلاً همين «پيك شادي» ها كه به مدارس و مهدكودكها مي روند تا پايتخت فرهنگي را براي بچه ها تبيين كنند. ما در اين قبيل برنامه ها، دنبال يك چيز هستيم: اينكه براي مردم احياي هويت ديني بشود. و به مسلمان بودن شان، به اصفهاني بودن شان، به اينكه در شهري كه صبغه ديني دارد، زندگي مي كنند، افتخار كنند. چراكه فكر مي كنيم مشكل جوان امروز ما به تعبير رهبر معظم انقلاب «بحران هويت» است و اينكه احساس ريشه داربودن نمي كند. بايد اين پشتوانه  فرهنگي تبيين شود و به تعبير دكتر شريعتي «بازگشت به خويشتن» شود. سعي شده است كه اين كار بشود.
* آخرين سئوال من مربوط مي شود به همين برنامه «و آئينه چنين گفت» . خب اين قبيل برنامه ها در برخي كشورها خصوصاً در غرب، رواج بسياري دارد؛ يعني برنامه هايي كه در مقياس بزرگ با هزينه هاي سنگين و بكارگيري نيروي انساني بسيار و البته با محتواهايي چون جشنها و آيين هاي ملي، كنسرتهاي موسيقي و موارد سرگرمي ساز ديگر برگزار مي شوند. اما در كشور ما اساساً برگزاري چنين برنامه هايي يك پديده  معمول و عرف محسوب نمي شود. ازجشنهاي باشكوه ايرانيان قديم (نظير: مهرگان و سده) هم امروز جز نامي در تاريخ باقي نمانده است. با اين حساب صرف همين ورود شما به عنوان شهرداري اصفهان به اين عرصه، قابل تحسين است. خصوصاً كه سعي در رعايت معيارهاي حرفه اي و تخصصي و نيز بهره گيري از تركيب برخي تكنولوژيهاي روز هم در ميان است. منتها مي خواهم بدانم شهرداري اصفهان مشخصاً از برگزاري چنين مراسمي چه هدفي داريد؟
برگزاري مراسم «و آئينه چنين گفت» را بايد ذيل همان مبحث هويت بخشي و تبيين دلايل و ريشه هاي انتخاب اصفهان به عنوان پايتخت فرهنگي جهان اسلام گنجاند. مقوله اي كه اگر محقق شود ثمره اش هويت بخشي، خوداتكايي و وحدت خواهد بود.
* براي پاره اي پرسشها كه مطرح مي شود، از جمله آنكه مي گويند اين قبيل برنامه ها، اسراف كاري است و چرا اين بودجه ها را در راستاي آباداني شهر استفاده نمي كنند، چه پاسخي داريد؟
ما يك ريال از بودجه هاي شهر را اينجا خرج نمي كنيم. ما همانطور كه گفتم سعي كرده ايم برنامه هاي سال ۲۰۰۶ كشور را به اصفهان سوق بدهيم. هركدام از اين برنامه ها، خود يك متولي دارند كه تأمين هزينه شان را مي كند. به عنوان مثال بودجه برگزاري اين سمينار مهدويت را خود دارالحديث مي دهد، نه ما. يا باني سمينار مكاتب،خود فرهنگستان هنر است. اين برنامه ها در ظرف اصفهان اجرا مي شوند. البته ما هم به عنوان ميزبان كمك مي كنيم.
005055.jpg
* از چه منبعي؟
ببينيد. شهرداري اصفهان، دوسه سال است كه ديگر برگزاركننده  جشنواره  فيلمهاي كودك و نوجوان نيست و ديگر آن هزينه هاي كلان به حساب مردم اصفهان نوشته نمي شود. اما ما به هرحال بودجه هاي فرهنگي ديگري داريم كه در طرحهاي شهري، امسال آنها را به برنامه هاي پايتخت فرهنگي اختصاص داده ايم.
درد دل هاي يك شهردار
۱
بحث، فقط بحث اصفهان گردي يا پارتي بازي نيست. يك پروژه بزرگ فرهنگي در سطح جهان اسلام به دست ما افتاده است و بنابراين همه  كشورهاي اسلامي بايد به اصفهان كمك كنند. تنها شهر اصفهان متولي اين امر نيست؛ متولي آن بايد خود نظام جمهوري اسلامي باشد. متاسفانه اين قضايا چون مصادف شد با تغيير دولت، دير اقدام كردند و مسئولاني كه بايد اقدام كنند هم اقدام جدي نكردند. من نمي خواهم وارد قسمت منفي قضيه بشوم. ولي تا اين لحظه كه من با شما صحبت مي كنم، يك ريال كسي بودجه به اين مسأله اختصاص نداده و همه حرف بوده است. اين بحث فقط مربوط به اصفهان كه نيست. متأسفانه من اينجا بايد اين را مطرح بكنم كه ما به عنوان شهرداري اصفهان وارد اين قضيه شده ايم كه حتي الامكان آن را مديريت كنيم. ولي اين ظرفيت خيلي وسيعتر از اينهاست. يك پروژه فرهنگي در كل جهان اسلام در اختيار ما قرار گرفته است. آخر مگر ما چقدر قدرت داريم؟!
۲
متأسفانه وقتي كه ما در اصفهان مي گوييم بحث وحدت است و در بحث وحدت، امام خميني(ره) فتوا صادر مي كنند كه پشت سر سني ها شما مي تواني اقتدا بكني، نماز بخواني، مهر نگذاري و... ناگهان مي بينيم در روزي كه سفراي كشورهاي اسلامي به اصفهان دعوت شده اند، چهارتا جوان بلند مي شوند، مي روند چندتا كتاب از غلات شيعه مي خوانند و مباحث تفرقه افكن را دامن مي زنند. بيلبوردهايي كه شعار «محمد رسول الله» بر آنها نقش بسته است را از بين مي برند و با اسپري بر آنها مي نويسند «علي ولي الله» ؛ بدون آنكه بفهمند در شعار رسول الله، در حقيقت، خودِ ولايت اميرالمؤمنين هم وجود دارد. با اينكه همين امسال، ما همايش مهدويت را خواهيم داشت و يا در همين برنامه «و آئينه چنين گفت»شما در نهايت پرچم اسلام را در دستان امام زمان(ع) مي بينيد. يعني امام عصر(ع) مانند يك نخ تسبيح، محور وحدت هستند. آن وقت آقايان اينها را نمي بينند يا دچار كوته بيني هستند؛ مي آيند اينگونه قضاوت مي كنند. و به جاي آنكه به ما كمك كنند تا به بهانه پايتخت فرهنگي، همه  ظرفيتهاي جهان اسلام را در اصفهان جمع كنيم، متأسفانه مي آيند و اين كشتي را سوراخ مي كنند. وقتي ما با اين ديدها مواجهيم، چه بايد كرد؟!

نگاه امروز
گزارشي از ويژه برنامه  نكوداشت اصفهان پايتخت فرهنگي جهان اسلام
و آئينه چنين گفت
005049.jpg
و آن ها، دو برادر بودند؛
از نسل يك پدر
در دامان يك مادر.
ميوه ي اختيار بود
كه يكي را
جاودانگي بخشيد و
ديگري را روسياهي.
قرباني يكي پذيرفته شد
و آن ديگري
سرسلسله ي شياطين تاريخ شد.
قصه ي هابيل و قابيل
قصه ي هرروزه ي ماست.
قصه ي ديروزست.
قصه ي امروزست.
قصه ي فرداست.
راوي، كه جايي بين زمين و آسمان است، اين را مي گويد و در تاريكي فرو مي رود. همزمان با آغاز موسيقي، كوه سمت راست صحنه روشن مي شود. كوهي كه بر آن، مردمان هم عصر ابراهيم(ع) در حال بت پرستي هستند.
*
«و آئينه چنين گفت» ويژه برنامه نكوداشت اصفهان، پايتخت فرهنگي جهان اسلام. همين كه اسم ويژه برنامه مي آيد كافيست تا خود را براي يك جلسه ي رسمي و نه چندان جذاب، كه چند سخنراني و حداكثر يك موسيقي زنده يا تواشيح را شامل مي شود، آماده كنم. اما اين بار قصه كمي فرق مي كند. شايد اين اولين ويژه برنامه اي است كه در آن شركت كرده ام و از سخنراني هاي كسل كننده و حتي عرض خوش آمدگويي مجري به حضار محترم در آن خبري نبوده است. تمام دوساعت برنامه، از اول تا آخر، تلفيق موسيقي، كلام، نور و نمايش است. همين. شخصيتهايي كه تنها در كتابهاي تاريخ با آنها سروكار داشته اي، اينجا مقابل چشمانت جان مي گيرند و داستانهايي كه چندين بار، خوانده و شنيده ايشان، اينجا مي بيني. آن هم در اندازه ي واقعي. نمي دانم نام اين نوع برنامه را چه بايد گذاشت. يك اپرا؟ يك تعزيه ي مدرن و امروزي؟يك مانور نمايشي؟ به يك معنا مشابه تئاتر است. چراكه بازي عده ي زيادي بازيگر به صورت زنده و در برابر تماشاچيان حاضر در مجلس را شامل مي شود. اما صحنه ي وسيع نمايش و صحنه آرايي عظيم و دراندازه ي واقعي كار، شباهتي با تصوير كليشه اي كه از تئاتر در ذهن من است، ندارد. به يك معنا شبيه سينماست. چراكه درست مشابه ساخت يك فيلم سينمايي، اينجا هم با جلوه هاي ويژه و نورپردازي و طراحي صحنه مواجهيم، با اين تفاوت كه از صحنه ي يك فيلم، بيننده، بعدها تنها به اندازه ي يك قاب كوچكي كه در دوربين گنجانده مي شود، خواهد ديد. اما اينجا، از قاب تنگ دوربين خبري نيست. گو اينكه، تماشاگران آينده ي يك فيلم، سر صحنه ي ضبط و فيلمبرداري آن حاضر شده باشند.
خلاصه همه ي اينها هست و هيچكدام نيست. يك تلفيق حرفه اي است كه نمونه اش را البته با اين محتوا و شكل و شمايل، كم ديده ايم. كمتر از انگشتان يك دست.
برنامه در مجموع از چهارده آيتم نمايشي منقطع تشكيل شده است. نمايشهاي كوتاهي كه عموما هركدام نظر به يك مقطع تاريخي دارند. جاي خالي بين نمايشها را روايت راوي برنامه پر مي كند. روايتهايي كه مانند نخ تسبيح، متصل كننده و انسجام بخش آيتمهاي نمايشي هستند.
با روايت راوي، ماجرا از داستان هابيل و قابيل آغاز مي شود. آيتم اول، داستان شكستن بتها توسط حضرت ابراهيم(ع) را به نمايش مي كشد و دومي، ماجراي انحراف قوم بني اسرائيل در غياب موسي(ع) و فتنه  گوساله  سامري را. در نمايش سوم مريم(س) را مي بينيم كه عيسي(ع) را در آغوش گرفته، نزد مردم مي رود و نيز سخن گفتن عيسي را در مهد.
نمايش چهارم به عصر جاهليت عرب اختصاص دارد؛ عصر بت پرستي و زنده به گوركردن دختران و در نهايت با بعثت رسول اكرم(ص) خاتمه مي يابد. پس از آن شكنجه  اسلام آورندگان و هجرتشان به مدينه و نيز جنگ بدر را مي بينيم. در نمايش ششم، فتح مكه توسط مسلمين به نمايش درمي آيد. موسيقي خاطره انگيز فيلم «محمد رسول الله» در فضا طنين افكن مي شود و همزمان صف اسب سواراني كه هركدام پرچم يكي از كشورهاي اسلامي را در دست دارند و از پشت كوه نور، مي آيند و از بين جمعيت تماشاچيان مي گذرند را مي بينيم.
از اينجا به بعد، چند آيتم نمايشي، به جهان اسلام و موضوع پايتخت فرهنگي اختصاص مي يابد و ضمن آن گوشه هايي از تاريخ، فرهنگ و هنر اصفهان به نمايش در مي آيد. در دو آيتم نمايشي پاياني، باز به همان داستان انبيا برمي گرديم. ابتدا انقلاب اسلامي و سقوط نظام شاهنشاهي؛ و پس از آن هم اشاره اي به دفاع مقدس و شهدا. آيتم نهايي هم به آخرالزمان و ظهور موعود اختصاص يافته است. ارابه هايي كه بر آنها بتهاي بزرگ و ديش هاي ماهواره (كنايه از جنگ رسانه اي) سوار شده است، با خيل سربازان، از چند سو به سمت كوه نور هجوم مي آورند و به سمت غار حرا شليك مي كنند. صداي گريه، فرياد، گلوله و انفجار، حال و هواي برنامه را عوض مي كند.
همه نيم خيز شده اند تا ببينند چه اتفاقي قرار است بيفتد. با تغيير موسيقي و نور صحنه، مرد سفيدپوشي را سوار بر اسب بر بالاي كوه مي بينيم كه با آمدنش و غريو الله اكبري كه در فضا طنين انداز مي شود، ارابه هاي دشمن به عقب رانده مي شوند و فرار مي كنند و در نهايت مرداني با رداهاي سفيد را مي بينيم كه سوار بر اسب و درفش سبز در دست به امام ملحق مي شوند و در همان حال، فرازهايي از زيارت آل يس را مي شنويم. «السلام عليك بجوامع السلام» كه گفته مي شود، صحنه مانند اول برنامه، در تاريكي مطلق فرو مي رود و درهاي خروجي باز مي شوند.
*
اصفهان
نصف جهان
شهر سلمان فارسي
پايتخت دل ها
پايتخت مهرباني ها
پايتخت زيبايي ها
و پايتخت زيباترين دين ها
جملات آخر راوي، در غلغله  كف و سوت پرشور تماشاچيان، كه از توصيف شهرشان به وجد آمده اند، گم مي شود. غريو شادي و هيجان، خصوصا وقتي اوج مي گيرد كه پس از تابيدن نوري از غار حرا به پرده هاي سياه ديوار انتهايي صحنه، ناگهان پرده هاي سياه سه طرف صحنه فرو مي ريزند و مسجد امام و گوشه هايي از ميدان نقش جهان، در قامت واقعي پديدار مي شوند. طنين آواز تاج اصفهاني فضا را پرمي كند: ديدن روي تو...

آداب غذا خوردن حضرت پيامبر(ص)
بخش پانزدهم
نبي اكرم(ص) از دوران كودكي به خوراكي ها حريص نبود و بر خلاف آنچه معمول كودكان است، آن حضرت به غذاي اندك اكتفا مي فرمود و از حرص ورزي در غذا امتناع مي كرد و همچنان كه ارباب سيره گفته اند، بعضي روزها همين كه از خواب برمي خاست، به سر چاه زمزم رفته، از آب آن جرعه اي مي نوشيد و چون به وقت چاشت به صرف غذا دعوت مي كردند، مي گفت: احساس گرسنگي نمي كنم و ميل به غذا ندارم.
وي چه در كودكي و چه در بزرگسالي، هيچ گاه از گرسنگي و تشنگي، سخن به زبان نياورد.(۱) امام صادق(ع) فرمود: براي پيامبر(ص) هيچ چيز محبوب تر از اين نبود كه پيوسته گرسنه و خائف از خدا باشد. امام علي(ع) مي فرمايد: «به پيامبر پاك و منزه تأسي كن كه او لاغرترين اهل دنيا بود از حيث شكم و گرسنه ترين آنان بود از جهت خوردن. او با شكم گرسنه از دنيا رفت و سالم وارد آخرت گرديد» . هرگز دست طمع به سوي چيزي دراز نكرد و گاهي از شدت گرسنگي بر شكم سنگ مي بست. هر طعامي برايش حاضر مي كردند، ميل مي فرمود و هرگز دست رد بر غذايي نمي گذاشت. روزي، عايشه پرسيد: چرا چندان نمي خوريد كه در گرسنگي نباشيد؟ فرمود: اي عايشه، اولوالعزم از برادران و پيغمبران پيش از من برفتند و از حق تعالي كرامت ها يافتند، ترسم كه اگر من تنعم كنم، درجه من از ايشان ناقص شود و هيچ چيز برايم محبوب تر از آن نيست كه به برادرانم برسم.
همچنين از ايشان منقول است: «دل هاي خود را با زياد خوردن و نوشيدن، مرده نگردانيد كه دل همچون كشته اي است كه چون آب بدان بسيار رسد، پژمرده شود».
مي فرمود: «فاضل ترين شما نزد خداي تعالي كسي است كه تفكر و گرسنگي او طولاني تر باشد و دشمن ترين شما به نزد خداي تعالي كسي است كه طعام و آب بسيار خورد و بسيار بخوابد» .
فرمود: «انديشه، يك نيمه عبادت است و كم خوردن، همه عبادت» .
در جاي ديگر فرمود: سير و پر مخوريد كه نور معرفت را در دل شما خاموش مي سازد.
و بالاخره فرمود: «هر كه شكم خود را پر كرد، وي را به ملكوت آسمان ها راه ندهند» .
درباره غذا خوردن در تعاليم اسلامي، حدود ۳۰ دستور وجود دارد كه در آموزش هاي عاليه پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) به آنها اشاره شده است و قبل از هر چيز حلال بودن غذا مورد توجه اسلام است، به طوري كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: چون لقمه اي حرام به شكم بنده داخل شود، همه فرشتگان آسمان و زمين او را لعنت كنند و تا وقتي كه آن لقمه در شكم اوست، خداوند به او نظر ننمايد، و هر كس لقمه اي حرام بخورد، خشم خدا را برانگيخته است.
نكته قابل توجهي كه در عين حال دقت و ظرافت زائدالوصف احكام الهي را مي رساند، اين است كه مسلمان نه تنها حق خوردن يك لقمه حرام ندارد، بلكه بالاتر از اين حتي حق ندارد بر سر سفره اي كه دعوت نشده است بنشيند. تا آنجا كه روزي قومي از اهل مدينه، پيامبر و پنج نفر از اصحاب او را براي صرف غذا دعوت كردند. پيامبر دعوت آنان را اجابت فرمود. در بين راه كه مي رفتند يكي از اصحاب به آنان برخورد و آنان را همراهي كرد. هنگامي كه به خانه آن قوم نزديك شدند، پيامبر به او فرمود: اين قوم تو را دعوت نكرده اند. در اينجا بنشين تا جريان تو را با آنان در ميان بگذاريم و براي تو اجازه بگيريم.
همچنين امام صادق(ع) مي فرمايد: «هركس بر سر سفره اي كه دعوت نشده غذا بخورد، قطعه اي آتش خورده است» . خداوند متعال در قرآن كريم، كردار كساني را كه بدون اطلاع وارد خانه پيامبر شده و براي غذا مي نشستند، سخت مورد انتقاد قرار مي دهد و ضمناً اين خصلت عالي رسول اكرم(ص) را كه براي رعايت حال آنها كه مبادا به دل بگيرند عكس العملي نشان نمي دادند، مي ستايد و مي فرمايد: «اي مؤمنان بدون اجازه وارد خانه پيامبر نشويد، مگر آنكه به شما اجازه داده شود و بر سر سفره طعامش دعوت كند در آن حال هم نبايد زودتر از وقت آمده و به ظروف غذا چشم انتظار گشاييد، بلكه موقعي كه دعوت شده ايد بياييد و پس از خوردن غذا، زود از پي كار خود پراكنده شويد نه اينكه آنجا براي سرگرمي و انس به صحبت مشغول شويد كه اين كار پيغمبر را آزار مي دهد و او به شما از شرم اظهار نمي دارد، ولي خدا را از گفت حق، خجلتي نيست» (۲).
منظور از حق در اين آيه، همان خاطرنشان ساختن و اعلام اين معني است كه پيغمبر از رفتار شما ناراحت مي شوند و نيز حق عبارت است از همان ادب شايسته اي كه قبلاً به مردم ياد دادند. (۳)
از تعاليم نبي اكرم(ص) به علي بن ابيطالب(ع) است كه: «يا علي، به هنگام غذا خوردن«بسم الله» و بعد از غذا «الحمدلله » بگو كه فرشتگان موكل بر تو تا پايان غذا از نوشتن ثواب برايت بيكار نمانند. و غذا را با نمك شروع كن و به نمك ختم نما كه موجب شفاي هفتاد بيماري است كه بعضي از آنها ديوانگي و خوره و پيسي و درد شكم و دندان است.» و نيز حضرت، خوردن و آشاميدن با دست چپ را مكروه مي داشتند.
همچنين غذا خوردن در حال راه رفتن منع شده است همچنان كه امام صادق(ع) مي فرمايد: تنها وقتي گرسنه شديد، غذا بخوريد و خوب غذا را بجويد و وقتي هنوز به غذا اشتها داريد (قبل از سيري)، از طعام دست بكشيد.
مردي از پيامبر(ص) سؤال كرد: ما غذا مي خوريم، ولي سير نمي شويم. فرمودند: شايد به طور متفرق غذا مي خوريد ، دسته جمعي به دور سفره بنشينيد و نام خدا را بر سر سفره ياد كنيد تا غذا را وسيله بركت شما قرار دهد.
ضمناً سر سفره زياد نشستن و غذا را با تأني خوردن و همچنين ميوه را پيش از خوردن با آب شستن، از مستحبات است، ولي نگاه كردن به صورت ديگران، موقع غذا خوردن و پاك كردن گوشتي كه به استخوان چسبيده به طوري كه چيزي در آن نماند و پوست كندن ميوه (جز در مواقع لزوم) و دور انداختن ميوه پيش از آنكه كاملاً خورده شود، از مكروهات است.
۱- سيره حلبي، ج ،۱ ص ۱۲۸
۲- سوره احزاب، آيه ۵۳
۳- الميزان، ج ،۳۲ ص ۲۲۰

فرهنگ
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
كتاب
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  كتاب  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |