در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هريك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
***
نتيجه خالي بندي
اوايل جنگ بود. شب ها به خاطر حملات هوايي خاموشي در شهر حاكم بود. شبي به اتفاق همسرم به منزل خواهرم رفتيم. هنگام مراجعت پياده قدم مي زديم. چاله چوله ها و موانع موجود در پياده رو و جوي ها و حواشي آنها به خوبي ديده نمي شدند. همسرم از زمين خوردن نگران بود. به او گفتم: من تمام نقاط اينجا را مانند كف دست مي شناسم و ... هنوز حرفم تمام نشده بود كه يكي از پاهايم تا زانو در گودالي فرورفت و بقيه ماجرا... صبح روز بعد مجدداً به آنجا مراجعه كردم و متوجه شدم آن گودال جاي كنده درختي بود كه به تاز گي بيرون آورده بودند و به همان حال رها شده بود؟!
گر تو خالي بندي و غره شوي
هي منم گويي، بسي گمره شوي
يا ز راستي غافل و جاهل شوي
در زمان يا عاقبت رسوا شوي
كادح